ما و پاکستان

   قسمت نهم

 

محمد اکرام اندیشمند

14.02.07

 

نقش کشور های خارجی در مناسبات میان افغانستان و پاکستان:

الف- ایالات متحدۀ امریکا:

در حالیکه پیشینۀ  روابط رسمی و غیر رسمی افغانستان باایالات متحدۀ امریکا به ده ها سال قبل از تأسیس پاکستان برمیگشت، اما امریکایی ها پس از تشکیل پاکستان از گسترش روابط با افغانستان بخصوص در عرصۀ نظامی خود داری کردند. آنها به گسترش مناسبات بسیار نزدیک با پاکستان پرداختند و در منازعۀ دیورند و پشتونستان از موقف پاکستان حمایت کردند.

وقتی منازعۀ سیاسی میان افغانستان و پاکستان بر سر پشتونستان آغاز شد، کابل در صدد تقویت نیروی نظامی و تجهیز ارتش برآمد. دولت افغانستان اولین بار دست خود را بسوی امریکایی ها دراز کرد. در دوران صدارت شاه محمود که وزارت دفاع را سردار محمد داود به عهده داشت، اولین تقاضای خریداری اسلحه از امریکا صورت گرفت. سردار شاه محمود صدراعظم کشور در آگست 1947 طی سفر رسمی به ایالات متحدۀ امریکا خواستار کمک های آن کشور در عرصه های مختلف از جمله فروش اسلحه به افغانستان شد. دولت ایالات متحدۀ امریکا در نخستین پاسخ،  شرایط سختی را به افغانستان  جهت بدست آوردن اسلحه گذاشت. پرداخت پول نقد قبل از تحویل دهی اسلحه، عدم همکاری امریکا در انتقال آن به افغانستان و تضمین افغانستان از طریق سازمان ملل در استفادۀ اسلحه به امنیت داخل نه در تعرض بیرون، بخش عمدۀ این شرایط بود.(110)

عدم همکاری امریکا در انتقال اسلحه به افغانستان حاکی از آن بود که آنها بر خلاف میل و رضای پاکستان هیچ رابطۀ نظامی را با افغانستان برقرار نمی کنند. انتقال اسلحه هر چند که با آن شرایط سخت خریداری هم می شد از طریق بندر کراچی غیر عملی بود. پاکستانیها که در مورد سایر اموال تجارتی افغانستان موانع بزرگی در سر راه افغانستان ایجاد کرده بودند به هیچ صورت این فرصت را در دست افغانستان نمیگذاشتند . حمل اسلحه از طریق ایران بدون همکاری امریکا نیز نا ممکن بود. مسلم بود که ایالات متحدۀ امریکا بر خلاف خواست پاکستان در انتقال اسلحه به افغانستان  از طریق ایران همکاری نمیکرد.

حمایت ایالات متحدۀ امریکا از پاکستان در منازعۀ پشتونستان تنها به  پرهیز از فروش سلاح و خود داری از تأمین روابط نظامی با افغانستان خلاصه نمی شد، بلکه امریکایی ها در عرصۀ سیاسی و دیپلوماتیک نیز از موقف پاکستان در این منازعه جانبداری میکردند. ایالات متحده در سال 1949 در برابر مطالبۀ افغانستان که خواستار ارجاع منازعه با پاکستان بر سر خط دیورند یا موضوع پشتونستان به سازمان ملل متحد بود ایستاد و از واگذاری این موضوع به ملل متحد جلوگیری بعمل آورد.

سردار محمد داود در نخستین سال صدارت خویش (1953) که ایالات متحدۀ امریکا کمک نظامی خود را به پاکستان اعلان کرد، این کمک را برای امنیت افغانستان خطر ناک خواند. وی به امریکایی ها روی آورد تا به افغانستان نیز کمک نظامی کنند؛ اما ایالات متحده هر گونه کمک نظامی را مشروط به حل مشکل آن کشور بر سر موضوع پشتونستان با پاکستان ساخت. حتی امریکایی ها این توصیۀ یک دیپلومات خود را که کمک نظامی به افغانستان در حل منازعۀ آن کشور با پاکستان بسیار مؤثر است، نپذیرفتند. در سند محرم وزارت خارجۀ امریکا در دهۀ شصت که بعداً از محرمیت خارج شد  "انگوس وارد" Angus Lavn Wardیک دیپلومات امریکایی که در سفارت امریکا در کابل ایفای وظیفه میکرد، دولت متبوع خود را تشویق کرد تا در تأمین روابط خوب میان افغانستان و پاکستان نقش ایفا کند. وی این نقش را در اعطای کمک نظامی امریکا به افغانستان سراغ میکرد و معتقد بود که از این طریق ایالات متحدۀ امریکا قادر خواهد بود تا هردو کشور پاکستان وافغانستان را وادار به همکاری کند. "انگوس وارد" در این گزارش خود  از دولت امریکا میخواهد تا به اعطای کمک نظامی به افغانستان از طریق پاکستان اقدام کند. او تأثیر این اقدام را در حل منازعۀ پشتونستان  میان دوکشور امریکا و پاکستان بسیار مهم تلقی میکرد. (111)

در اواخر دسامبر 1953 ریچارد نیکسن معاون ریاست جمهوری امریکا به کابل آمد.  او نیز هرگونه مطالبۀ افغانستان را در مورد کمک نظامی به حل مشکل افغانستان با پاکستان مربوط دانست. در ماه می 1953 پاکستان و امریکا موافقت نامۀ دفاع متقابل را امضاء کردند. در 23 سپتمبر 1955 پاکستان شامل پیمان بغداد شد و با کشور های ترکیه، عراق و انگلستان پیمان دفاعی امضاء کرد.

در حالیکه ایالات متحدۀ امریکا در 21 دسمبر 1955 اعلان کرد که میان پاکستان و افغانستان حاضر به میانجگری است، اما سازمان دفاعی و نظامی سنتو که پاکستان عضو آن بود در ششم مارچ 1956 ابراز داشت که خط دیورند را به حیث سرحد رسمی میان افغانستان و پاکستان به رسمیت می شناسد.

دولت ایالات متحدۀ امریکا علی رغم جانبداری و حمایت از پاکستان در منازعۀ دیورند، بارها به تلاش میانجگیرانه در حل این منازعه پرداخت. پس از قطع روابط سیاسی میان افغانستان و پاکستان در سپتمبر 1961 جان کنیدی در پیامی به محمد ظاهر شاه میانجگری کشورش را میان افغانستان و پاکستان بر سر موضوع پشتونستان ابراز کرد. در 2 نوامبر این سال "لیو ینگ ستون مرچانت" Livingston Merchant نمایندۀ رئیس جمهور امریکا غرض میانجگری به افغانستان و پاکستان سفر نمود. اما امریکایی ها در مساعی میانجگیرانۀ خود همیشه دید و داوری یک جانبه داشتند و از افغانستان می خواستند تا به هرگونه منازعه و مطالبه ای درمورد آنسوی دیورند با باکستان نقطۀ پایان بگذارد. آنها از هرگونه کمک و همکاری با افغانستان که به ناخشنودی پاکستان می انجامید خود داری میکردند. حتی پس از قطع روابط سیاسی میان افغانستان و پاکستان در سال 1961 که رئیس جمهور امریکا به شاه افغانستان ابراز میانجگری کرد، امریکایی ها تقاضای سردار محمد نعیم وزیر خارجه را در جلب توافق ایران به ایجاد راه ترانزیتی از طریق ایران نپذیرفتند. محمد نعیم به این منظور در 1962 به واشنگتن رفت و از "جان اف کنیدی" رئیس جمهور امریکا خواست تا در مورد انتقال اموال افغانستان از طریق ایران کمک کند. این خواست را امریکایی ها ناشنیده گرفتند.

 امریکایی ها و متحدین اروپایی شان حتی در اوضاع و شرایط کنونی که با نیروی نظامی و کمک های پولی و اقتصادی خویش در حمایت دولت افغانستان قرار دارند، هرگونه ادعایی را از سوی دولت افغانستان درمورد نپذیرفتن مرز دیورند با پاکستان ناشنیده می گیرند. آنها مرز دیورند را به عنوان مرز بین المللی میان افغانستان و پاکستان می شناسند و علی رغم جنگ با افراد طالبان و جنگجویان پاکستانی که با عبور از این مرز وارد افغانستان می شوند، آنسوی دیورند را بخشی از خاک پاکستان میدانند. کارشناسان و سیاستمداران امریکایی که در این سالهای حضور نیروهای امریکایی و اروپایی در خاک افغانستان وقتی به بررسی مناسبات افغانستان و پاکستان می پردازند روی پذیرش مرز دیورند از سوی افغانستان انگشت میگذارند و در واقع همان موقف همیشگی امریکا و غرب را در این مورد بیان می کنند. بارنت روبین کارشناس ارشد امریکایی در امور افغانستان طی گزارش اختصاصی ماه اکتوبر 2006 به انیستیویت صلح ایالات متحدۀ امریکا، در عنوان شکست بن بست در روابط افغانستان و پاکستان، به این امر تأکید کرد. اخیراً"کارل اندر فورت" karl Inderfurth  معاون اسبق وزارت خارجۀ امریکا از 1997 تا 2001  و یکی از متخصصین آن کشور درامور آسیای جنوبی نیز از شناسایی مجدد خط دیورند توسط افغانستان صحبت کرد. اندر فورت در اول فبروری 2007 در حالیکه در مقابل کمیتهء قوای مسلح کانگرس امریکا سخن می گفت اضافه کرد: "واشنگتن و ‏سایر دولتها باید افغانستان را به شدت تشویق نمایند تا بطور رسمی خط دیورند 1893 را بعنوان مرز ‏انکشور با پاکستان بپذیرد."‏(112)

آنچی که به عنوان نکتۀ مهم در سیاست یکجانبه نگری امریکا از آغاز منازعه میان افغانستان و پاکستان بر سر دیورند و پشتونستان مطرح می شود، بررسی انگیزه و عوامل نهفته در این سیاست است. چرا امریکایی ها از آغاز تشکیل کشور پاکستان و از شروع منازعۀ پشتونستان در کنار دولت پاکستان ایستادند؟ چرا امریکایی ها در طول این سالها  از عینک پاکستانیها بسوی افغانستان نگاه کردند؟

اگر بخش عمدۀ دلایل و عوامل ایستادگی ایالات متحدۀ امریکا در کنار پاکستان به ایستادگی پاکستان در پهلوی امریکایی ها و غرب در رقابت و خصومت با شوروی و بلوک شرق آن دوران بود و به موقعیت و اهمیت پاکستان در این رقابت مربوط می شد، بخش دیگر این عوامل به دیدگاه آنها در مورد افغانستان به عنوان ساحۀ نفوذ شوروی و یک کشور کم اهمیت بر میگشت. به گفتۀ "برادشر" نویسنده و محقق امریکایی :« متخصصان امریکایی در امور جنوب آسیا بیشتر متوجه مسایل هند و پاکستان و کارشناسان شرق میانه درگیر معضلات عرب – اسرائیل و اخطار های ایران بودند و متخصصان امور شوروی، افغانستان را بنام یک کشور کوچک و غیرمهم نادیده گرفتند. افغانستان بحیث کشوری درنظر امریکا تلقی نگردید که در آن اوضاع متفاوت سه منطقه(جنوب آسیا، شرق میانه و اتحاد شوروی) چنان تأثیری وارد کند که بالنتیجه اوضاع همۀ این منطقه جهان را دگرگون سازد و حکومت امریکا دراین منطقه حوادث قرن نزده را کاملاً فراموش کرد.

امریکا تقاضای مکرر افغانها را برای حصول کمک همواره لاجواب میگذاشت، اگرچه مامورین افغانستان خاطر نشان کردند که اگر امریکا به افغانستان کمک بیشتری بدهد، خوب ورنه ایشان به اتحاد شوروی مراجعه خواهند کرد.  همچنین در یک راپور مطالعاتی ادارۀ لوی درستیز های وزارت دفاع ایالات متحده تذکر رفته بود که افغانستان برای امریکا دارای اهمیت سوق الجیشی نبوده و اهمیت بسیار اندک دارد. » (113)

البته نکتۀ دیگری به عنوان یک پرسش در سیاست مبتنی به حمایت امریکا و جهان غرب از پاکستان، به دولت ها و زمام داران افغانستان برمیگردد که چرا آنها از آغاز منازعۀ پشتونستان، سیاست امریکا و غرب را دراین مورد بدرستی درک و ارزیابی نکردند و عوامل آن سیاست را مورد توجه قرار ندادند؟ زمام داران افغانستان به خصوص سردار محمد داود که از پیشقراولان داعیۀ پشتونستان در خانوادۀ حاکم سلطنتی بود از امریکایی ها توقع داشت تا با دولت افغانستان علی رغم منازعه اش با پاکستان بر سر دیورند، رابطۀ نظامی بر قرار کند. حتی اکنون نیز که گاه گاهی دولتمردان مورد حمایت نظامی و مالی امریکا و دنیای غرب به این منازعه بر میگردند و از نپذیرفتن مرز دیورند با پاکستان سخن میگویند، در توهم حمایت امریکایی ها و متحدین اروپایی اش به سر میبرند. اما این نکته مورد ارزیابی دقیق دولت مردان ما قرار نمی گیرد که آیا امریکایی ها علی رغم حمایت نظامی خود از دولت افغانستان حاضر خواهد شد تا حرف های کابل را در مورد آنسوی دیورند به عنوان یک موضوع تاریخی و حقوقی بشنود؟

 صرف نظر از هر گونه تحلیل و داوری در مورد سیاست و عملکرد ایالات متحدۀ امریکا در منازعه میان افغانستان و پاکستان ، این سیاست تأثیرات مهمی را در مسیر روابط افغانستان و پاکستان بجا گذاشت. در نتیجۀ سیاست یک جانبه نگری امریکا مبنی بر حمایت از پاکستان، روابط میان افغانستان و پاکستان پیچیدگی بیشتر یافت و در مسیر سوء ظن و خصومت قرار گرفت.

 شگفت آور این است که دولت پاکستان از منازعۀ دیورند و پشتونستان در جهت منافع کشور خود بهره گیری کرد؛ در حالیکه افغانستان منحیث پرچمدار داعیۀ پشتونستان، خود قربانی این داعیه گردید. دولت ها و زمام داران افغانستان بجای آنکه از پشتونهای آنسوی دیورند در آزادی و استقلال پشتونستان و یا در الحاق و ادغام آن به خاک افغانستان استفاده کنند، دولت پاکستان و زمام داران پاکستانی از آنها ازیکسو درتقویت ثبات و امنیت پاکستان و از سوی دیگر درتضعیف افغانستان استفاده نمودند. آنگونه که نویسنده ومحقق پشتون پاکستانی مینویسد:« پختون ها (پشتونها) تاکنون کاملاً در سیستم دولتی پاکستان ادغام گردیده ودلمشغولی عمدۀ آنها در حال حاضر جایگاه شان در سلسۀ مراتب(هیرارشی) قدرت دولتی پاکستان است تا قومیت شان. بطرز عجیب و غریبی، پختون های پاکستان نقش عمده را در تخریب کشوری بازی کردند- یعنی در تخریب افغانستان که قوی ترین حامی حرکت نشنلیستی شان بود.»(114)

 

ب -  شوروی :

بر خلاف ایالات متحدۀ امریکا، دولت شوروی پیشین در منازعۀ دیورند و پشتونستان از موقف افغانستان حمایت کرد. این حمایت زمانی آغاز یافت که حکومت سردار محمد داود پس از تدویر لویه جرگه در سال 1955 بمنظور حصول اسلحه و تجهیز ارتش به روس ها روی آورد. "خروسچف" رهبر حزب کمونیست و "بولگانین" رئیس حکومت شوروی در پانزدهم دسمبر 1955 به کابل آمدند. آنها در مذاکرات خود تا هژدهم دسمبر ضمن اعلان قرضۀ یکصد ملیون دالری به دولت افغانستان، حمایت خود را از موقف کابل در موضوع پشتونستان ابراز کردند. بولگانین صدراعظم شوروی در این موردگفت:« ماموقف افغانستان را در قضیۀ پشتونستان درک میکنیم. اتحاد شوروی طرفداریک راه حل معتدل برآن قضیه میباشدکه آن بدون درنظرداشت منافع  حیاتی مردم آن سرزمین عادلانه حل شده نمی تواند.»(115)

اگر بسوی مراجعۀ افغانستان به شوروی غرض تأمین روابط نظامی که در صدارت سردار محمد داود صورت گرفت به عنوان ابزار فشار در مقابل امریکا و غرب نگریسته شود و اگر تحقق این روابط، ناگزیری دولتمداران کشور در جهت منافع و مصالح ملی و در جهت دست یافتن به داعیۀ پشتونستان ارزیابی گردد، حوادث و تحولات بعدی در مسیر متفاوت این اهداف شکل گرفت. فرآیند تأمین روابط گسترده در عرصۀ نظامی با شوروی، مصالح و منافع ملی کشور ما را برآورده نساخت و منتج به تحقق خواست افغانستان در مورد پشتونستان و آنسوی دیورند نشد. مراجعۀ زمام داران کشور به شوروی بجای ایجاد تغیر در پالیسی حمایت یک جانبۀ امریکایی ها از پاکستان درمنازعۀ دیورند، برعکس به تقویت این حمایت انجامید. آنها پاکستان را مسلح و تجهیز کردند. به گقتۀ "هنری برادشر" ژورنالیست و نویسندۀ امریکایی:

« حکومت ایالات متحده ازمساعی افغانستان "برای کسب حمایت امریکا در مبارزه علیه پاکستان ازطریق تهدید هایی مبنی بر قرار دادن افغانستان تحت حمایت شوروی" ناراضی بود. واشنگتن و لندن هردو مساعی دیپلوماسی خویش رابرای متوقف ساختن این مبارزه به خرج دادند، ولی مساعی آنها به ناکامی انجامید و بنااً افغانستان را به حیث یک عامل بالقوه تجاوز کار علیه پاکستان دانستند و این وضع را نسبت به اینکه اتحاد شوروی خطری را علیه افغانستان ایجاد می کند وباید اسلحۀ امریکایی به کابل داده شود، نادیده گرفتند اما تهدید اتحاد شوروی به معنی وسیعتر آن بذات خود کافی بود تا امریکا را وادارد که پاکستان را مسلح سازد و بدین ترتیب افغانستان احساس بیگانگی کند.»(116)

بدون تردید پیشتبانی دولت وزمام داران شوروی از موقف زمام داران افغان در مورد پشتونستان در حالیکه تغیری را در آنسوی دیورند و در جهت اهداف و مطالبۀ افغانستان نیاورد، ولی کشور ما را در مسیر خصومت فزاینده با پاکستان قرارداد و میزان بی اعتنایی و یک جانبه نگری امریکا و متحدین منطقوی و بین المللی اش را در برابر افغانستان بالا برد. 

هنوز در میان عناصر و حلقه های مختلف سیاسی کشور بر سر این موضوع توافق نظر وجود ندارد که آیا تصامیم و سیاست سرداران حاکم به ویژه سردار محمد داود در امتناع از پیوستن به پیمانهای دفاعی و امنیتی مورد نظر و حمایت امریکا، اتخاذ سیاست بیطرفی، تداوم منازعۀ پشتونستان و تأمین روابط نظامی با شوروی گامی در جهت منافع و مصالح افغانستان بود یا نه؟ هرچند بخشی از عوامل خود داری سرداران حاکم در کشور به معاهدۀ بیطرفی و عدم تجاوز بین افغانستان و شوروی بر میگشت که در 5 جون 1931 به امضاء رسید. بند های چهارم و پنجم این معاهده مانع پیوستن افغانستان به پیمان های دفاعی و امنیتی مخالف شوروی محسوب می شد. بخش دیگری از عوامل و دلایل اجتناب از پیوستن به پیمانهای دفاعی و امنیتی ناشی از عضویت و حضور پاکستان در این پیمانها بود. منازعۀ دیورند و پشتونستان، دولت افغانستان را از همراهی و مشارکت با پاکستان در پیمانهای مذکور باز میداشت. در حالیکه انصراف از این منازعه راه را در پیوستن افغانستان به پیمانهای دفاعی و امنیتی مورد نظر و حمایت امریکا باز میکرد و افغانستان را از کمک  امریکایی ها و متحدین منطقوی و بین المللی شان بهره مند میساخت، اما انصراف از آنچی که داعیۀ پشتونستان خوانده می شد در داخل دولت و در میان بسیاری از عناصر و حلقه های سیاسی و روشنفکری مساوی به خیانت ملی بود. و در حالیکه دولتمداران پاکستانی با مشارکت در پیمانهای نظامی و امنیتی غرب از این مشارکت در تقویت  ، ثبات و پیشرفت پاکستان استفاده کردند، دولت افغانستان، افراد و حلقه های مختلف سیاسی و روشنفکری از همان آغاز سیاست بیطرفی را در جهت منافع و مصالح افغانستان ارزیابی می نمودند . اما افغانستان در بستر این سیاست(بیطرفی، عدم انصراف از منازعۀ پشتونستان و گسترش روابط با شوروی)، به ثبات سیاسی ،پیشرفت اقتصادی و اجتماعی نرسید.  و سیاست بیطرفی نه تنها که افغانستان را ازحملۀ نظامی و تجاوزقدرت هاو نیروهای خارجی مصئون نماند، بلکه افغانستان به میدان تجاوز و حملۀ نظامی هردو ابر قدرت شوروی و امریکا مبدل گردید.  

بسیاری از عناصر و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی کشور از همان آغاز تا اکنون ازمنظردیدگاه هاو باور های شخصی و گروهی خودبه سیاست افغانستان در منازعۀ دیورندو تبعات این منازعه می بینند. عناصروگروه های سیاسی دارای افکار و تمایلات چپ به خصوص طرفداران امپراتوری سرنگون شدۀ شوروی، سیاست ارتباط و نزدیکی به شوروی را می ستایند و از حمایت شوروی در مورد"حقوق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند"تقدیر میکنند. دستگیر پنجشیری از بنیانگزاران حزب دموکراتیک خلق می نویسد:« اردوگاه صلح و سوسیالیزم همان روزگار بویژه دولت واژگون شدۀ شوروی، درتمام مراحل مبارزه حق طلبانۀ خلق پشتونخوا در سنگر دفاع از حق خود ارادیت ملل و مردمان پشتون و بلوچ آنسوی خط استعماری قرار داشته و در مجامع بین المللی، از حل عادلانه و صلح آمیز قضیۀ پشتونستان، خلاف استراتیژی کشورهای امپریالیستی پشتیبانی معنوی و سیاسی کرده است.»(117) 

علی رغم توهم و شعار پردازی های هوادارن شوروی اسبق در مورد سیاست شوروی بر سر پشتونستان، شوروی از این سیاست در جهت تمایلات و اهداف  خود استفاده کرد. انگیزه و عامل اصلی پشتیبانی شوروی از سیاست دولت افغانستان در موضوع پشتونستان نه به نیت و ارداۀ خیرخواهانۀ "اردوگاه صلح و سوسیالیزم" بلکه به اهداف و منافع ملی و امنیتی شوروی بر میگشت. آنگونه که خروسچف در خاطرات خود در مورد این سیاست می نویسد:« امریکا چنین وانمود میکند که به افغانستان کمک اقتصادی میدهد، ولی در حقیقت برای بدست آوردن یک موقف سیاسی در آنکشور دلچسپی بیشتر نشان میدهد.... درهنگام مسافرت در افغانستان (1955) برای ما واضح بود که امریکایی ها درافغانستان برای مقصد واضح وعلنی تأسیس یک پایگاه نظامی نفوذ می نمودند... پولی را که ما در افغانستان  سرمایه گذاری کرده ایم ضایع نشده است. اعتماد ودوستی افغانها را کمایی کردیم وبدین ترتیب آنان در دام امریکایی ها نیفتادند. مقدار پولی را که در راه کمک به افغانستان مصرف کردیم با مقایسه بارزش و بهاییکه ما در جهت رفع تهدید وخطر پایگاه نظامی امریکا در قلمرو افغانستان می پرداختیم، بمثابۀ قطره ایست دربحر. شما دربارۀ سرمایه هایی فکر کنید که درصورت تأسیس پایگاه های امریکا در آنکشور ما میبائیست در راه تمویل اعمار تأسیسات در امتداد سرحد خود به افغانستان بکار میبردیم.»(118)  

شوروی با حمایت از داعیۀ پشتونستان راه را به گسترش نفوذ خود در افغانستان هموار ساخت. پیامد این حمایت نه تحقق این داعیه بلکه فرو رفتن افغانستان در تمام عرصه های حیات نظامی و اقتصادی در حوزۀ نفوذ و وابستگی به شوروی بود. صباح الدین کشککی از وزرای آخرین کابینۀ رژیم سلطنت در مورد انگیزۀ حمایت شوروی از سیاست سردار محمد داود می نویسد:« این مطلب بوضاحت فهمیده شده می تواند که چرا شورویها سعی داشتند محمد داود را در سیاست او دربرابر پاکستان حمایت کنند و هم ترجیح بدهند تا حزب کمونیست افغانستان ( حزب دمکراتیک خلق) برهبری کارمل خود را با محمد داود آمیزش دهد. درقسمت پشتونستان شوروی ها میدانستند که پیروی از این سیاست افغانستان را از غرب دورتر و به اتحاد شوروی متکی تر میسازد. موازی با آن، در سالیان انزوای محمد داود، مسکو سعی بعمل آورد تا پرچمی ها را بحدی با محمد داود نزدیک سازد که او فکر کند، بعد از غصب قدرت، اعضای این حزب همکاران طبیعی اورا تشکیل می دهند. چنانچه محمد داود نیز روی همین خیال پرچمی ها را ازهمکاران خیلی نزدیک خود میدانست.»(119)

بسیاری از تحلیلگران و نویسندگان داخلی و خارجی که سیاست روس ها را در دوران امپراتوری شان بنام اتحاد جماهیر شوروی در مورد پشتونستان با دیدۀ انتقادی و تحلیلی بررسی میکنند، آن سیاست را فرصت طلبی شوروی ها تلقی میدارند. زیرا زمام داران شوروی دارای استراتیژی ثابت و مستمر در مورد حمایت از داعیۀ پشتونستان نبودند. پشتیبانی زمام داران شوروی از موقف دولت افغانستان در مورد پشتونستان نخست توأم با گرمی و علاقه بود، اما سپس با گسترش نفوذ شوروی به تمام عرصه های اقتصادی ونظامی افغانستان به سردی گرائید:« تا این وقت(سال 1955) قدرت های بزرگ کوشیدند تا نظر محتاطانه ای را در بارۀ قضیۀ پشتونستان برای خود حفظ کنند و بغیر از اینکه سرحد پاکستان را به رسمیت شناخته باشند، کدام تعهد دیگری به یکی از دوطرف قضیه بکنند و امید وار بودند تا هردو طرف ازیک سیاست خود داری کار بگیرند. لیکن رهبران شوروی ترجیح دادند تا از موقف یک همسایۀ دوست علیه یک کشور دریافت کنندۀ کمک های نظامی ایالات متحده و عضو پیمانهای غربی حمایت نماید. چنانکه بولگانین گفت:"ما با سیاست افغانستان در موضوع پشتونستان همدردی داریم." وی اضافه کرد "اتحاد شوروی معتقد است که قضیۀ پشتونستان نمی تواند بدون درنظرداشت منافع حیاتی مردمی که در پشتونستان بسر میبرند بطور عادلانه و منصفانه حل گردد." اما درسالهای بعد مسکو کوشید تا ازبیان مجدد موقف خود دراین مورد بطور صریح خود داری کند.»(120)

صباح الدین کشککی توسعۀ روابط شوروی را با پاکستان یکی دیگر از عوامل امتناع مسکو در حمایت صریح و روشن از موقف کابل در مورد پشتونستان تلقی میکند: «به تعقیب جنگ هند و پاکستان در سال 1967، بود که اتحاد شوروی در حالت توسعۀ روابط خود با پاکستان قرار گرفت و دیگر حاضر نبود ازموقف افغانها درمسئلۀ پشتونستان حمایت عام و تام کند. گرچه دراین وقت هم درهمه اعلامیه های رسمی خاطرنشان می شد که افغانستان و اتحاد شوروی یکبار دیگر مندرجات اعلامیه های سابق شانرا تأیید و حمایت میکنند که دریکی از آنها درسال 1955 اتحاد شوروی علناً ازموقف افغانستان درقبال منازعۀ آن پاکستان حمایت کرده بود.»(121)

"کورول کوف" از کارمندان سازمان جاسوسی شوروی(کی.جی.بی) که در سفارت شوروی در کابل ماموریت داشت، سال قبل طی مصاحبه ای به تغیر سیاست شوروی در مورد پشتونستان پس از تأمین روابط نظامی و گسترش مناسبات آن کشور با افغانستان سخن گفت. وی اظهار داشت:« حکومت افغانستان از زمان ظاهرشاه، پادشاه افغانستان و بعد تر در زمان داود هوا دار جنگ با پاکستان بود. آنها ادعا می نمودند که این موضوع(منازعۀ پشتونستان) را به زودی حل می نمایند. آنها می خواستند که بخش های سرحدی را بگیرند. لیکن زمام داران ما به این کار دست نزدند.»(122)

دیدگاه و سیاست  شوروی در مورد پشتونستان پس از حاکمیت حزب دمکراتیک خلق در اپریل 1978 بیشتر از بیش بسوی ابهام و سکوت رفت. دولت شوروی که شاهد استقرار دولت حزب مورد حمایت و وابستۀ خود در افغانستان بود، ترجیح میداد تا در یک مقطع زمانی داعیۀ پشتونستان را فراموش کند. برای زمام داران شوروی که افغانستان را با آغاز حاکمیت حزب دمکراتیک خلق در حوزۀ امنیتی خود درآورده بودند، تقویت و استحکام دولت حزب مذکور دراولویت قرار داشت. در حالیکه هرگونه دیدگاه و موضعگیری مسکو در مورد آنسوی دیورند، حساسیت و خصومت پاکستان و دولت های غربی بخصوص ایالات متحدۀ امریکا را بر می انگیخت و شوروی را در جهان به عنوان دولتِ دارای مقاصد تجاوز کارانه و توسعه طلبانه به ویژه بسوی آب های گرم  معرفی می نمود. از این رو مقامات شوروی از بیانات  و موضع گیری های دولتمداران حزب دمکراتیک خلق بخصوص از اظهارت تند حفیظ الله امین در مورد داعیۀ پشتونستان ناخشنود بودند. پس از سقوط حکومت امین توسط قوای شوروی که ببرک کارمل به رهبری دولت حزب دمکراتیک خلق رسید، دیگر از حق خود ارادیت پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند با شور وحرارت گذشته سخن نگفت. در حالیکه موصوف در سالهای مبارزه و فعالیت سیاسی خود از جاده های پایتخت تا پارلمان پیوسته از حقوق خلق های پشتون و بلوچ صحبت میکرد و موضع کشور کبیر شورا ها را در پیشتبانی از حقوق آنها می ستود؛ اما در نخستین بیانیۀ خود در شامگاه 6 جدی 1358 (27دسمبر1979) از خلق های پشتون وبلوچ و حقوق آنها حرفی به زبان نیاورد. او در دومین بیانیۀ خود که خط مشی سیاسی دولت حزب دمکراتیک خلق را توضیح کرد از برادری با پاکستان و رفع سوء تفاهم سخن گفت و سرنوشت پشتون ها و بلوچ ها را به ارادۀ خودشان واگذاشت. کارمل گفت:

« ملل افغانستان و پاکستان با هم رشته های جدا ناپذیر برادری دارند، دولت افغانستان از طریق مذاکرات دوستانه با زمام داران مسئول پاکستان، در راه رفع هرگونه اختلاف و سوء تفاهمات، صادقانه و برادرانه سعی و تلاش خواهد کرد. از آنجاییکه مردم صلحجوی افغانستان سیاست جنگ طلبانه و توسعه طلبانه، مداخله جویانه و تحریک آمیز را مردود اعلام میدارد از لحاظ پرنسپ این حق و ارداۀ خود مردمان برادر پشتون و بلوچ ماست که نسبت به سرنوشت و خوشبختی خود تصمیم میگیرند.»(123)

اظهارات کارمل در واقع سیاست ابهام و سکوت شوروی را در مورد پشتونستان منعکس میساخت که از سالهای قبل آغاز شده بود. هرچند که سکوت مسکو در مورد پشتونستان مانع سوء ظن و خصومت پاکستان و امریکایی ها در برابر شوروی و دولت مورد حمایت آنها در افغانستان نشد. حضور نیروهای شوروی در مرز دیورند به هرگونه توجه و اعتنای پاکستان، امریکا و غرب به تغیر سیاست شوروی در مورد پشتونستان و آنچی که از سوی رهبر دولت مورد حمایت قوای شوروی در کابل گفته می شد، پایان داد.

 

ج -  هند وستان:

هندوستان و پاکستان از همان آغاز تشکیل به مثابۀ دوکشور متخاصم ظهور کردند. کشمیر به حیث عمده ترین موضوع منازعه و اختلاف میان آنها بود که نخستین جنگ بر سر کشمیر میان طرفین در اکتوبر 1947 درگرفت. پس از آن، دوجنگ دیگر میان هند و پاکستان بوقوع پیوست که یکی آن بازهم بر سر کشمیر و دومی بر سر بنگال بود که موجب تجزیۀ پاکستان و ایجاد کشور بنگله دیش گردید.

برای کشور هند که از آغاز در خصومت با پاکستان قرار گرفت، افغانستان به عنوان همسایۀ پاکستان با داشتن اختلاف و منازعۀ مشابه کشمیر بسیار با اهمیت و مورد توجه محسوب می شد. از این رو زمام داران هند در منازعۀ دیورند و پشتونستان جانب افغانستان راگرفتند و ازاین منازعه درجهت دشمنی با پاکستان بهره گیری کردند. دولت های هندوستان در تمام دوران منازعه میان پاکستان و افغانستان بر سر پشتونستان از موقف رسمی افغانستان حمایت کردند. روابط هندوستان همواره با زمام داران افغانستان در کابل گرم و نزدیک بوده است. دولت هند به ویژه پس از پیوستن پاکستان به پیمان نظامی سینتو در آغاز دهۀ پنجاه میلادی، به برقراری مناسبات نزدیک با کابل پرداخت. زمام داران هردو کشور در شروع جنبش کشور های غیر متعهد در شکل گیری و قوام این جنبش در واقع با انگیزۀ واکنش در برابر پاکستان، با همسویی بیشتر عمل نمودند. پس از آن به قول میر محمد صدیق فرهنگ "افغانستان با هند مناسبات نزدیک قایم کرد و در موارد معین به سود آن علیه پاکستان استعمال شد.»(124)

استراتیژی هند در مناسباتش با افغانستان همیشه بر مبنای همکاری با دولت های برسر قدرت در کابل به استثنای حکومت طالبان، استوار بوده است. در حالیکه سیاست پاکستان در جهت مخالف این استراتیژی قرار دارد. هند در کمک به دولت های بر سر اقتدار در کابل خواستار قوت و نیرومندی آن دولت ها میباشد تا در برابر پاکستان توان ایستادگی و مقاومت داشته باشند. اما پاکستان همواره در صدد آن بوده تا دولت های ضعیف و ناتوان را در کابل مشاهده کند.

روابط وهمکاری هند بادولت های افغانستان تنهابه عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خلاصه نمی شد. همکاری پنهان اسخباراتی و امنیتی در برابر پاکستان یکی از دیگر از عرصه های رابط میان دولت های دوکشور محسوب می شود. این رابطه از زمان صدارت سردار محمد داود تأمین گردید و دولت هند از این طریق مقدار پول را بدسترس ادارۀ قبایل و دستگاه استخبارات افغانستان قرار میداد تا از آن در موضوع پشتونستان استفاده شود.

اما نکتۀ اساسی و مهم در مناسبات میان افغانستان و هند، تحلیل و بررسی نقش و تأثیر آن در روابط میان افغانستان و پاکستان است. بحث و بررسی این موضوع، دو پرسش مهم و قابل پاسخ را در فراه روی ما میگذارد. اولاً آیا این روابط، هدف افغانستان را در مورد آنسوی دیورند و داعیۀ پشتونستان برآورده ساخت؟ ثانیاً این مناسبات تا چه حد مانع خصومت و دخالت پاکستان در تضعیف ثبات، استقلال و پیشرفت در افغانستان گردید؟

به نظر میرسد که پاسخ این پرسش ها در مسیر حوادث و وقایع سه دهۀ اخیر افغانستان روشن شده باشد. در حالیکه دولت ها و زمام داران افغانستان از روابط خود با هند در مقابل پاکستان به هیچ چیزی دست نیافتند، اما پاکستان از این رابطه در خصومت با افغانستان بهره گیری کرد. حتی زمام داران پاکستانی مؤفق شدند تا افکار عامه و ذهنیت بسیاری از حلقه ها و گروه های سیاسی و مذهبی پاکستان را در دخالت و خصومت علیه افغانستان به بهانۀ روابط کابل با دهلی نو آماده و قانع کنند. اما دولتمدارن افغانستان هیچگاه مؤفق نشدند تا با اتخاذ یک سیاست دقیق و درست از رقابت و خصومت هند و پاکستان در جهت منافع و مصالح افغانستان بهره برداری نمایند.

 

افغانستان و پاکستان در آخرین دهۀ پادشاهی محمد ظاهر شاه

پس از قطع روابط سیاسی میان افغانستان و پاکستان در سال 1961 که به یکی از عوامل مهم در کنار رفتن و یا کنار نهادن سردار محمد داود از صدارت مبدل شد، مناسبات دیپلوماتیک در می 1963 میان هردو کشور اعاده گردید. تأمین مجدد روابط دوماه پس از استعفای سردار محمد داود از مقام صدارت بود که با پا درمیانی پادشاه ایران تحقق یافت. میانجگری محمد رضا پادشاه ایران در زمان اوج تشنج و قطع روابط میان افغانستان و پاکستان آغاز یافته بود. هرچند در آغاز، پاکستان حاضر به پذیرش میانجگری ایران شد اما گشایش مجدد قنسلگری های افغانستان را در پاکستان تردید کرد و جنرال ایوب حاکم نظامی پاکستان نمایندگی های افغانستان را مراکز فعالیت جاسوسی و تحریک کننده علیه پاکستان خواند.

پادشاه ایران که از نفوذ فزایندۀ شوروی در افغانستان نگران بود و تنش در روابط افغانستان و پاکستان را بر سر موضوع پشتونستان عامل بیشتر این نفوذ می پنداشت، به تلاش خود علی رغم تردید ژنرال ایوب زمامدار پاکستان ادامه داد. او در جولای 1962 عازم پایتخت های  افغانستان و پاکستان شد.

مذاکره میان پاکستان و افغانستان برمبنای میانجگری ایران پس از کنار رفتن سردار محمد داود از صدارت ادامه یافت. این مذاکره در شهر تهران صورت گرفت.  هیأت افغانستان در مذاکره متشکل از سید قاسم رشتیا وزیر مطبوعات( اطلاعات و فرهنگ)، نوراحمد اعتمادی وزیر خارجه و محمد عثمان امیر سفیر افغانستان در ایران بودند. در ترکیب هیأت پاکستان ذوالفقار علی بوتو وزیر خارجۀ پاکستان، شفقت مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه و اخترحسین سفیر پاکستان در ایران قرار داشتند. هیأت مذاکره کننده پس از چند روز گفتگو و تفاهم در 27 می 1963 توافق نامۀ اعادۀ مناسبات دیپلوماتیک را در وزارت خارجۀ ایران امضاء کردند.  

پس از اعادۀ روابط سیاسی و تجارتی میان دوکشور، دولت پاکستان با رهبران معارض پشتون نرمش و انعطاف نشان داد. ذالفقار علی بوتو که در دسمبر 1971 به قدرت رسید روابط خود را با خان عبدالغفارخان بهبود بخشید. دراین سال سومین جنگ میان پاکستان و هندوستان بوقوع پیوست که در نتیجۀ آن کشور پاکستان تجزیه گردید و پاکستان شرقی بنام بنگله دیش به عنوان کشور مستقل وارد نقشۀ جغرافیا شد. جنگ با هند و تجزیۀ پاکستان به تشدید و گسترش مبارزات جنبش جدایی طلبی و استقلال خواهی در میان ناسیونالیستان پشتون و بلوچ  آنسوی دیورند انجامید. در حالی که جریان اسلامی پشتونها در آنسوی دیورند مخالفت خود را به تجزیۀ پاکستان و ایجاد کشور بنگله دیش نشان دادند، جریان ناسیونالیست های پشتون و بلوچ این تجزیه را انگیزه و بهانۀ مساعد برای جدایی خود از پاکستان ارزیابی کردند. فعالیت ناسیونالیزم پشتون و بلوچ از پایان سال 1371 تا 1377 در مخالفت با دولت پاکستان گاهی در شورش های مسلحانه و جنگ های پارتیرزانی نمودار گردید. اما زمام داران پاکستانی به سرکوبی شورش ها پرداختند و سلطۀ خود را هرچند بگونۀ محدود در مناطق قبایلی پشتونها و بلوچ ها گسترش دادند. ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان حزب ملی عوامی را از حکومت ایالت سرحد شمال غربی کنار زد و باردیگر رهبران این حزب را به زندان کشاند.

واکنش محمد ظاهر شاه و حکومت افغانستان بر خلاف دوران صدارت سردار محمد داود در جریان شورش های مسلحانۀ پشتونها و بلوچ ها تا سقوط سلطنت بسیار محتاطانه بود. علی رغم این حوادث، تشنج میان دولت های افغانستان و پاکستان در دهۀ اخیر سلطنت محمد ظاهر شاه هیچگاه به حد سردی و تشنج دوران صدارت سردار محمد داود برنگشت. دولت افغانستان در جنگ 1971 میان هند و پاکستان که به شکست پاکستان و تجزیۀ آن کشور انجامید از حمایت عملی شورش مسلحانۀ ناسیونالیزم پشتون ها و بلوچ ها خود داری کرد. ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان پس از ختم جنگ باهند در 11 جنوری 1972در واقع بمنظور ابراز قدردانی از موقف و سیاست کابل در زمان جنگ وارد کابل شد. هرچند که بعداً به سرکوبی معارضان پشتون و بلوچ در آنسوی دیورند پرداخت.

 بسیاری از عناصر و گروه های سیاسی به ویژه در بیرون از دولت که از داعیۀ پشتونستان و از منازعه با پاکستان بر سر این موضوع حمایت میکردند، جنگ 1971 میان هند و پاکستان را فرصت مناسب برای افغانستان تلقی میکردند. سردار محمد داود از هوادارن داعیۀ پشتونستان در داخل خانوادۀ سلطنتی که در بیرون از حلقۀ حاکمیت قرار داشت نیز از منتقدین سیاست شاه در این مورد بود. حلقه ها و گروه های چپ به ویژه هردو جناح پرچم و خلق حزب دمکراتیک خلق که بیشتر از همه برای داعیۀ پشتون و بلوچ هورا می کشیدند، سیاست شاه و دولت را در این دوره و درمورد پشتونستان سرزنش میکردند. اما آیا واقعاً جنگ 1971 میان هند و پاکستان یک فرصت مساعد و مناسب برای افغانستان در حل منازعۀ دیورند و پشتونستان با پاکستان بود؟ پاسخ به این پرسش را باید در دو پرسش دیگر جستجو کرد که آیا پاکستان تن به یک تجزیۀ دیگر میداد و آیا افغانستان توان جنگ  با پاکستان را داشت؟

صرف نظر از هر دیدگاه و انتقادی  درمورد سیاست محمد ظاهر شاه بر سر منازعۀ دیورند و پشتونستان در دهۀ اخیر سلطنت او، شاه در میان سردارن حاکم از همان آغاز سیاست روشن و مشخص در مورد پشتونستان نداشت.  او از افزایش تنش بر سر این منازعه با پاکستان ناخشنود میگردید. وی پس از کنار رفتن سردار محمد داود دستان خود را در تعقیب این سیاست باز تر یافت. به قول صباح الدین کشککی:« بعد از استعفای محمدداود،پادشاه این نگارنده را، چون جدیداًبحیث رئیس آژانس باخترمقررشده بود، پذیرفت. یکی ازموضوعات مشخصی را که او خاطر نشان کردمربوط به پشتونستان بود. او گفت ازاین به بعد مطبوعات نبایدمسئلۀ پشتونستان رابسیارشدیدبگیرد. افغانستان، مطابق به اظهار پادشاه، بایدموقف تاریخی اش یعنی تقاضای حق خود ارادیت را برای مردم آن منطقه دوام بدهد. اما اصرار برین مسئله، بحدی که بمنافع ملی خودافغانستان لطمه وضرر وارد کند، درست نخواهد بود.»(124)

از توصیۀ محمد ظاهر شاه به رئیس خبرگزاری باختر در مورد پشتونستان بر می آید که شاه فاقد یک استراتیژی مشخص در این مورد بود. در حالیکه موصوف تشدید منازعه با پاکستان را بر سر پشتونستان مضر به منافع ملی کشورش تلقی میکرد، اما از اتخاذ سیاست روشن و عملی در پایان دادن به این منازعه خود داری مینمود. عدم یک سیاست روشن و شفاف توسط محمد ظاهر شاه در منازعۀ دیورند و پشتونستان از یکسو و از جانب دیگر امتناع وی در پایان دادن به این منازعه با پاکستان، یکی از عوامل قابل توجه و مورد بررسی در فرآیند روابط افغانستان و پاکستان محسوب می شود. چهل سال سیاست مبهم و مغشوش محمد ظاهر شاه با پاکستان در منازعه بر سر پشتونستان و ناتوانی او در حل این منازعه، زمینه های سیاست و عملکرد بعدی پاکستان، شوروی و کشور های غربی را در مورد افغانستان فراهم کرد. آیا تصمیم محمد ظاهر شاه در کنار نهادن  سردار محمد داود از صدارت آنگونه که برخی از تحلیلگران میگویند به ناکامی سردار مذکور در حل منازعۀ دیورند و پشتونستان بر میگشت؟  آیا شاه میخواست تا با رهایی از حضور کاکا ها و پسر کاکایش در کرسی صدارت افغانستان، اراده و تصامیم خود را در عرصۀ سیاست داخلی و خارجی کشور به ویژه در مورد منازعه با پاکستان بر سر دیورند عملی بسازد و به این مشکل نقطۀ پایان بگذارد؟ اگر چنین فرضیه ها و حدس ها درست باشد، شاه در آخرین دهۀ سلطنت خود نشان داد که همچنان در حل منازعۀ دیورندو مشکل پشتونستان فاقداراده و توانایی است. ناتوانی او درحل این مشکل و منازعه، به یکی از عوامل مهم در زوال سلطنتش منجر شد.

                                                                                    ادامه دارد