ما و مدرنیته

"محمد فهیم نعیمی"

   لسانسۀ حقوق و علوم سیاسی

  

 

  مبهم ترین واژه امروز در جامعه ما شاید همین مدرنیته باشد. بدلیل اینکه تا هنوز کتب و انتشاراتی که حاوی مطالبی راجع به این مفهوم فربه باشد در کشور ما به حد کافی ترجمه و تألیف نشده است. ابهام مدرنیته زمانی به اوج خودش میرسد که یکتعداد اشخاص واژه فرا مدرنیته را تکیه کلام خود ساخته و آن را به رخ هر کس می کشند.

     مدرنیته چیست؟ ما چه نسبتی با مدرنیته داریم؟  جزء سؤالاتی اند که در متن این مقاله  به آنها پاسخ داده خواهد شد.

 

    مدرنیته چیست؟

 

   "مدرنیته" از واژه لاتین "مدرن" برآمده است. مدرن به معنای نو و جدید است. "مدرنیته" وضعیت نو، حالت  نو در زبان فارسی دری معنا میآبد. و در اصطلاح به معنای "امروزی بودن" است. این واژه با وجود چند لایه بودنش، در قالب علم جامعه شناسی به مرحله معین زندگی انسان ها در غرب اطلاق می شود. مرحله که از  مراحل یا دوران های قبلی از لحاظ شکل و معنا کاملاً متفاوت است. دانشمندان، دوران پیش از مدرنیته را "دوران سنت"  نامیده اند. تفاوت میان این مراحل تا جای است که انسان ها و جوامع انسانی این دو دوران را میتوان کاملاً متفاوت از هم دانست، انسان های سنتی و انسان های مدرن،جوامع سنتی و جوامع مدرن.

     آغاز مدرنیته، قرون شانزده و هفده میلادی در اروپای بعد از قرون وسطا است. که به مرور زمان یکجا با دست آوردهای بزرگ تکنالوژیک به شکل مواج به تمام گوشه های دنیا رسیده است. و امروز مدرنیته به سرنوشت جهان گره محکمی خورده که تکفیک آن ناممکن به نظر می رسد.

      در یک دید وسیع تفاوت میان دوران مدرنیته و دوران سنت را در نهادها و ارزش های جامعه میتوان تشخیص داد. نهادهای سنتی و ارزش های سنتی در جامعه مدرن جای پای ندارند. جامعه مدرن نهادها و ارزش های خاص خود را دارا می باشد.

    مهم ترین ارزش های دنیای مدرن عبارت اند از: انسان محوری یا اصالت انسان، خردورزی، فردانیت یا فرگرایی، کثرت گرایی، تساهل، حقوق بشر و...

 و مهم ترین نهادهای مدرن عبارت اند از: دولت مدرن، مردم سالاری، جامعه مدنی، قانون و...

     نهادهای مدرن مجراها، فرصت ها و زمینه های هستند برای پیاده شدن ارزش های مدرن. و ارزش های مدرن که دنیای امروز بر محور آنها میچرخد نمی توانند در بستر نهادهای سنتی عرضه شوند. چون نهادهای سنتی بستری برای ارزش های سنتی بودند و متناسب به آنها پی ریخته شده بودند.

    

   مهم ترین ارزش های مدرنیته:

 

     الف: اصالت انسان (اومانیزم):-

     در دنیای امروزی انسان محور و معیار همه چیز پنداشته میشود، انسان اصل است، انسان با ارزش تر از همه چیز است، انسان قدرتمند است، انسان عاقل است، انسان خودش بادار خود است.

    از این زاویهِ دید، انسان دیگر تنها نظاره گر و توصیف گر هستی نیست، کسی نیست که تنها از زیبایی ها و عجایب دنیا شعر و قصه بگوید. بل دست تصرف از آستین قدرت بدر می آورد و دنیا را مطابق ذوق و سلیقه خودش بنا می کند. در دنیای امروز انسان هر چیز را در خدمت خود در می آرد و خودش در خدمت هیچ چیزی در نمی آید. در دوران مدرن که در واقع دنیا امروز است آنچه خوب پنداشته میشود که به نفع مادی و معنوی انسان باشد، دین، عرف، رسوم و هر چیزی دیگر باید برای انسان دانسته شود، نه اینکه انسان برای آنها، لذا، هر آنچه به ضرر انسان است بد دانسته می شود، البته ضرر این جهانی. انسان دنیا جدید خودش را معیار قضاوت بر همه چیز قرار داده است. و در واقع به کارهای دست یازیده است که در دوران سنت آن کارها اکثراً از آن خدا پنداشته میشد نه انسان.

 

   

 

 ب: خردورزی (راسیونالیزم):-

     در دنیای نو انسان موجود خردورز است، خرد بر ترین قوه وجود وی پنداشته میشود. انسان نوین با نیروی خرد به دنیای پر از رمز و راز می پردازد واز آن راز گشایی میکند. حقایق و قوانین طبیعی را به کمک خرد کشف می کند. انسان امروز نه تنها به طبیعت با دیده خردش نگاه میکند، بلکه خود و جامعه اش را نیز از زاویه خرد نگاه می کند، هر چیزی که در جامعه متناسب با خردش قرار بگیرد، آنرا می پذیرد و آن چه با خردش سر سازش نداشته باشد آن را بدور می اندازد. خرد انسان، آن قوه ایست که می تواند خوب را از بد، عدالت را از بی عدالتی، برابری را از نا برابری تفکیک کند. انسان مدرن با استفاده از خردش تمام آن نا برابری های را که در جامعه اش بدون کدام دلیل عقلی و جود دارند نمی پذیرد، تمام تلاشش اینست که نابرابری های اجتماعی را حد اکثر به برابری ها تبدیل کند.

     خرد ورزی یکی از شاخصه های دوران مدرن است. انسان مدرن در همه موارد زندگی خود چه در میدان عمل و چه در میدان نظر، از خرد استفاده می کند. خرد ورزی دنیای مدرن با خرد ورزی در دوران سنت تفاوت اساسی دارد. در دوران مدرن عالی ترین معیار برای تکفیک مسایل از همدیگر، خرد انسان پذیرفته میشود. یعنی خرد انسان تابع هیچ پدیده دیگری دانسته نمی شود. در حالیکه در مرحله سنت خرد انسان مثل خود انسان موجودی تابع و فرمان بردار دانسته میشد. و چنین استدلال میشد که خرد انسان در بعضی موارد کار آمد ندارد.

 

     ج: فرد گرایی (اندویدوالیزم):-

    اعتقاد به این که فرد اساسی ترین عنصر جامعه است، و جامعه در حقیقت از اجتماع آگاهانه و نظامندِ افراد عاقل و با اراده ساخته شده است، جزء اساسی اندیشه مدرن را می سازد. در مرحله مدرنیته باور بر این است که برای داشتن جامعه خوب، باید افراد خوب داشته باشیم، لذااز طریق زمینه سازی برای تربیه افراد خوب باید زمینه را برای ساخته شدن جامعه خوب و ایدیال مساعد ساخت. در حالیکه در دوران پیشا مدرن جامعه، اصل بود نه فرد. فرد، در جامعه محو میشد. فرد اهمیت خود را از جامعه می گرفت، نه این که فرد به تنهای واحدِ با ارزش و شخصیت مستقلی باشد. در باورهای نوین نسبت به انسان، هر فرد انسانی شخصیت مستقلی است که حق حیات، حق آزادی و حق جستجوی خوشبختی را دارا است. این حقوق از طرف مردم، حاکم یا دولت به افراد اعطاء نشده است، لذا سلب این حقوق نیز شامل صلاحیت این مراجع نمی شود. بر عکس دولت و جامعه مکلف دانسته می شوند تا زمینه رشد هر چه بیشتر افراد را در راستای، که خود افراد می خواهند مهیا بسازند. آزادی و حقوق  فردی گفتمان مهمی در جوامع مدرن به شمار میرود. این حقوق و آزادی های فردی که شمار آنها به حد کافی  میرسد، ناشی میشوند از اعتقاد به فردانیتی که در آن جوامع رایج است. یعنی اول باید معتقد به فردگرایی بود تا  حقوق و آزادی های فردی را پذیرفت. راه  اندازی گفتمان حقوق و آزادی های فردی در یک جامعه بدون پرداختن به باور فردگرایانه نسبت به انسان بُرد زیادی نخواهد داشت.

 

     د: کثرت گرایی (پلورالیزم):-

      باور به تعدد هر چیز ارزشِ دیگرِ دنیای مدرن است. انسانهای مدرن تعدد در اندیشه و واقعیت بیرون از خود را یک اصل می پندارند. و به این باور اند که نه واقعیتهای بیرونی می توانند واحد باشند، و نه آن تصاویری که انسانها از واقعیتهای بیرون در ذهن خود می گیرند. این باور ناشی از این اصل فلسفی است، که هستی مادی پدیده متکثر است. یا به عبارت دیگر اقتضای ذاتی ماده تکثر است. پس در هستی مادیی که ما زندگی می کنیم اصل تکثر یا تعدد بر هر چیزی حاکم است. اندیشه انسان نیز مبرا از این اصل فرا گیر طبیعی نیست. بر مبنای همین ارزش فربِه است که در دنیای مدرن برای اندیشه های گوناگون جایی برای نفس کشیدن داده می شود. هیچ اندیشه و باوری با استفاده از زور و جبر نابود نمی شود. ولو هر قدر اندیشه متفاوت و دگرگونه باشد. چون رنگانگی در همه چیز اقتضای دنیایی مادیی انسانها دانسته میشود. کثرت گرایی میتواند در عرصه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، دینی و عرصه اندیشه در کل مطرح شود. اقتضای ارزش کثرت باوری، آزادی بیان، تعدد احزاب و تسامح در امر اندیشه و... می باشد.

 

 

   ه: تساهل (تلورانس):-

 تساهل یا "آسان گیری" نتیجه منطقی پلورالستیک بودن است. یعنی هر گاه کسی در عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و... ایدۀ پلورالیزم را می پذیرد "باید" با رقیبان خودش با تساهل رفتار کند. طور مثال در عرصه سیاسی حضور رقبای سیاسی خود را باید احترام بگذارد، در عرصه فرهنگی حضور فرهنگ های متفاوت را احترام بگذارد، در عرصه اجتماعی و دینی نیز اجازه بدهد تا دیگران به هر شکلی که میخواهند بیاندیشند و رفتار شان را متناسب به آن تنظیم کنند.

     تساهل یکی از ارزش های ولای دنیای امروز است، انسان امروز زندگی بسیار پیچیده دارد، اقتضای چنین زندگی تساهل و مدارا است. انسان امروز باید ایدولوژیک فکر نکند زیرا فکر ایدولوژیک زمینه را برای تساهل باقی نمی گذارد، در فکر ایدولوژیک مخالف دشمن است و دشمن ناحق، پس ناحق باید نابود شود. در حالیکه انسان امروزی تعیین حق بودن و ناحق بودن فکر را کار دشوار حتا ناممکن میداند، به همین خاطر اولاً اجازه میدهد تا تمام افکار بیان شوند، ثانیاً با افکار مخالف خودش با مدارا رفتار می کند، و معتقد است که حقیقت تنها در نتیجه تضارب آراء نمایان شدنی است و بس.  

 

     و: حقوق بشر:-

     انسان دنیا امروز خودش را محق میداند، پیش از اینکه از مکلفیت های خویش حرف بزند، حقوقش را میخواهد.

      "حقوق بشر مجموعهء از حقوق و آزادی های اساسی و حد اقلی مبتنی بر عقلانیت عملی اند که، نخستین ریشه آن در اخلاق شکل گرفته جهانی است. اخلاقی که تا حدی ریشه در فرهنگ های مختلف دنیا و تا جایی هم ریشه در توافقات جهانی بر یک سلسله ارزشها بعنوان ارزشهای اخلاقیی جهانی دارد. همچنین حقوق بشر ریشه در گفتمان حقوق طبیعی و الهی، فرهنگ های  مختلف و ادیان الهی دارد. ریشهء بس قدرتمند و ارزنده."

     حقوق بشر در دنیای امروز مبتنی است بر انسانگرایی. چنانچه قبلاً هم گفته شد که، انسانگرایی، باور به قدرتمند بودن و عاقل بودن انسان است، مطابق این باور انسان تنها موجود خدا گونه در جهان است که میتواند در هستی دست به تصرفات عظیمی بزند. انسان موجودی است در حال تکامل. از سوی دیگر انسان با نهاد قدرت در زندگی اش مواجه است. قدرت، خواه در قالب نهاد دولت یا هر نهاد دیگر میتواند جلوی تکامل انسان را بگیرد و آن را از مسیر طبیعی اش منصرف کند. قدرت میتواند، توان و عقل انسان را از وی بگیرد، و وی را به یک موجود تابع تبدیل کند. در چنین وضعیتی یگانه راه حل این است که، حقوق بشر بعنوان حقوق و آزادی های اساسی برای انسان ها در برابر قدرت برسمیت شناخته شود. تا کارکرد منفی قدرت در درون جامعه انسانی مهار شود. و برعکس همین قدرت به نفع انسان آزاد بکار گرفته شود. و راه را برای رشد انسان سالم مساعد بسازد.

 

     مهم ترین نهادهای مدرنیته:

   

     الف: دولت مدرن:-

    دولت مدرن "دولت های امروزی" یکی از مهم ترین نهادهای دوران مدرن هستند. دولت های مدرن برای انجام یک سلسله وظایف بسیار مهم تأسیس شده اند. اولین وظیفه آنها تأمین امنیت فردی و جمعی در است. یگانه نهادِ تأمین کنندهِ امنیتِ افراد در دنیای امروز دولت ها هستند. افراد، نمی توانند امنیت خود را تأمین کنند. به همین ترتیب تأمین عدالت، زمینه سازی برای رفاه عمومی از جمله مهمترین وظایف دولت مدرن است.

     دولت مدرن مبتنی است بر عقلانیت بشری، یعنی انسان ها با استفاده از قوه عاقله خود با کوشش های جمعی  توانسته اند نهاد دولت را تا سطحی که امروز قرار دارد برسانند. از این لحاظ دولت مدرن در گام نخست یک نهاد ذاتاً غیر دینی است. و درگام دوم زمینۀ است برای تأمین ارزش های دنیای مدرن، ارزش های که در بالا تا حدی بیان شده اند. دولت مدرن یک نهاد غیر دینی است، نه ضد دینی، بین این دو حرف تفاوت زیادی است. طور مثال وقتی میگویم هنر پدیده غیر دینی است، حرف درستی زده ایم. چون هنر برامده از هیچ دینی خاصِ نیست، هنر برامده از ذهن انسان است. این انسان است که هنرمند است، نه اینکه دینی بیاید و انسانها را هنرمند بسازد. به همین ترتیب ما نجاری دینی نداریم. شعر دینی نداریم، چون همه این ها برامده از وجود انسان است. به فرض اگر دینی نمی بود آیا انسان هنرمند شده نمی توانست؟ یا نجاری کرده نمی توانست؟ و یا هم شعر گفته نمی توانست؟ یقیناً که می توانست. به همین منوال است، دولت های امروزی. یعنی اگر دینی نمی بود انسانها عقلاً توان آن را دارند که دولتی تأسیس کنند.  دولت های امروزی به مرور زمان توسط کوشش های انسانی برای تأمین نیازمندی های انسانی البته آن نیازمندی های که بیشتر جنبه مادی دارند ساخته شده اند. پس ذاتاً غیر دینی بودن دولت حرف خلاف دین و یا یک حرف بدی نیست، بلکه یک حقیقتی است.

 

 

 

    ب: مردمسالاری:-

     حکومت مردم، توسط مردم، بر مردم. تعریف مختصر اما پر از معنای مردمسالاری است. مردمسالاری در این مفهوم یکی از نهادهای مؤفق دوران امروز است. مردمسالاری، مبتنی است بر عقلانیت عملی، بهترین شیوه حکومت کردن است. زیرا در این شیوه حد اقل عدالت تأمین شدنی است. این بدین معنا است که، در شیوه های دیگرحکومتداری، این مقدار عدالت هم تأمین شده نمی تواند.

     در دنیای امروزی حکومت کردن اصلاً به عنوان یک حق پذیرفته نمی شود، تا این سؤال مطرح شود که، حکومت کردن حق کیست؟ چون فردیت یا فردگرایی با تمام معنا پذیرفته شده است. اعتقاد به فردگرایی متضمن این باور است که، هر فرد تنها خودش بادار خود است. بدین حساب حق حکومت کردن بر دیگران اصلاً وجود ندارد. حکومت اکثریت در مردمسالاری یک حق نیست، بلکه یک ضرورت اجتماعی است، یک نیاز اجتماعی است. چون بالآخره یک حکومت باید وجود داشته باشد. بناً مردمسالاری راه معقول حکومتداری در دنیای امروز است. از طرف دگر مردمسالاری زمینۀ است برای تحقق ارزش های دنیای امروزی، ارزش های که در بالا به آن ها اشاره شده است.

 

     ج: جامعۀ مدنی:-

     جامعۀ مدنی سختاریست برای حمایت از ارزش های دنیا امروز و زمینۀ است برای پیاده شدن آنها، جامعۀ مدنی در واقع مکمِل یک ساختار دموکراتیک است. بدین معنا که هیچ دموکراسی بدون جامعۀ مدنی در جهان امروز وجود ندارد، و اصلاً نمیتواند وجود داشته باشد.

     جامعۀ مدنی عبارت از ساختاریست غیر دولتی که به عنوان کانال ارتباط مردم با قدرت عالی در جامعه به منظور حمایت از حقوق و آزادی های اساسی افراد و تأثیر گذاری بر پالیسی های دولت مطرح می گردد. جامعۀ مدنی توانسته است خلاء تأریخی میان فرد و اقتدار را پر بکند. جامعۀ مدنی از یک جانب حمایت می کند ارزش های دنیای امروز را و از جانب دیگر خود ناشی شده است از باور به همین ارزشها.

      در دنیای امروز انسان آزاد و فرد باور برای اینکه بتواند از آزادی های فردی خود دفاع بکند، برای این که دولت با پالیسی های حساب ناشده اش افراد را متضرر نسازد، و برای این که در نتیجه آزادی و برابری عدالت در جامعه از طریق رقابت سالم برپا گردد، نیاز به نهادها و ساختارهای خود گردان و غیر دولتی وجود دارد تا بتوانند از افراد و گروه های که منافع مشترک دارند در برابر دولت حمایت و دفاع بکند. همین نهادها و ساختارهای را که مهمترین کارکرد شان تأثیرگذاری بر اقتداردرجهت منافع افراد و گروه ها است در مجموع به نام جامعۀ مدنی یاد می کنند. بدین ترتیب نهادهای را میتوان نهاد جامعۀ مدنی دانست که از همین کارکرد بر خوردار باشد.

     سازمانهای اجتماعی، نهادهای حفاظت از محیط زیست، نهادهای حقوق بشری، اتحادیه ها، انجمن ها در قطارنهادهای جامعۀ مدنی جای می گیرند. احزاب سیاسی تا زمانی که کارکرد نهاد جامعۀ مدنی را داشته باشد، جزء نهاد های جامعۀ مدنی دانسته میشوند. اما هرگاه به اقتدار دست بیابند دیگر نهاد جامعۀ مدنی دانسته نمیشوند، چون کارکرد نهاد جامعۀ مدنی را از دست خواهند داد.

 

     د: قانون:-

     قانون از واژۀ یونانی "کنون" مشتق شده است، و به مفهوم خط کش یا قاعده است. اما قانون در مفهوم عام امروزیش وجه تفکیک زندگی مدنی از زندگی غیر مدنی انسانها است. تمدن در یک مفهوم نتیجۀ پدید آمدن قانون در زندگی انسانها است. انسانها تا زمانی که چیزی بنام قاعدۀ و قانون نمی شناختند، اثری از تمدن هم در میان شان وجود نداشت. بعد از ورود قانون و نظم در زندگی انسانی ، انسان وارد مرحلۀ تمدن شد. یعنی انسان آغاز به متمدن شدن کرد.

    وقتی قانون وجه تشخیص زندگی متمدن از غیر متمدن است، پس اهمیت قانون در زندگی انسان امروزی که متمدن ترین انسان در طول تأریخ انسانیت هست کاملاً یک امر واضح و بدیهی است. ارزشهای زندگی انسان امروز بیشتر از هر وقت دیگر نیاز به قانون دارد. ارزش های امروزی انسان همه مبتنی اند بر عدالت. و قانون بهترین نهادیست در زندگی انسانها که میتواند در میان شان عدالت را به وجه احسن تأمین کند.

     در این جا وقتی از قانون صحبت می کنیم هدف ما عرف، عادات یا در کل تعاملات اجتماعی و مقرارت مذهبی نیست. منظورما مقرراتی است که توسط خود مردم و یا توسط نمایندگان منتخب شان در چوکات دولت های مدرن و دموکراتیک وضع شده وقابل اجراء می باشند.

 

    

  ما چه نسبتی با مدرنیته داریم؟

 

  جامعۀ ما مدرنیته را تجربه نکرده است. جامعه ما پیش از صد سال اخیر یک جامعۀ کاملاً سنتی بود. هیچ اثری از زندگی نو در آن به مشاهده نمی رسید. نه نهادها مدرن بودند و نه هم ارزشها، لذا به صراحت گفته می توانیم که ما تا پیش از صد سال اخیر مدرن نبوده ایم. اما این "مایی" که امروز از آن یاد آوری می کنیم، خیلی ناهمگون و درهم و برهم است. زیرا مدرنیته تنها از لحاظ تمدنی تا حدی، نه به حد کافی،امروز وارد جامعه و زندگی ما شده است. که تکنالوژی و نهادهای مدرن نمونه برجستۀ آن است. اما از ارزش های مدرنیته که معّرف جنبه فرهنگی  زندگی امروزیی می باشد، تا هنوز خبری نیست. ما در جامعۀ خود تلوزیون داریم، اما فعالیتش همیشه با ارزشهای ما در تضاد بوده است. ما در جامعۀ مان قانون داریم اما همیشه از آن سؤ استفاده شده است. ما در جامعۀ خود نامی از آزادی بیان داریم، اما دست و پایش را با خروارها زنجر بسته ایم. در جامعه ما صحبت از کرامت انسانی میشود، اما زنان عملاً از حیثیت کنیزکان نزد مردان برخودارند. در جامعۀ خود افرادی داریم که خود را نمایندگان پرو پا قرص مدنیت نو میدانند، اما حقیقت این است که این ها در اثر مواجهه با دنیای مدرن به آشفتگی شدیدی دچار شده اند. و در واقع با یک نوع بحران ارزشی مواجه هستند.

      لذا گفتن این که امروز "ما" مدرن هسیتم و زندگی امروزین داریم. یا اینکه کاملاً سنتی هستیم کار دشواریست. در این میدان باید با تأمل و دقت گام گذاشت تا از آشفتگی های بیشتر جلو گیری گردد.

     "ما" مدرن نیستیم، اما سنتی کامل هم نمانده ایم. مدرن بودن به معنای امروزین زندگی کردن است، زندگی ما امروزین نیست. برای اینکه "ما" به ارزش های بنیادیی امروزین جهان باورمند نیستیم. "ما" "جامعۀ ما" با ارزش های حقوق بشر کلاً بیگانه هستیم. "ما" معتقد نیستیم که انسان محور هر چیز است. "ما" باور نداریم که عقل انسان گره گشای مشکلات انسانی است. "ما" باور نداریم که انسان سرنوشت خود را با دستان خودش می تواند تغییر بدهد. برای "ما" شاید همه انسانها به ذات خودشان هدف نباشند و ... این ها همه نشان میدهند که "ما" "جامعۀ ما" زندگی امروزین نداریم. "ما" از محتوای مدنیت امروز بی خبر هستیم. برای همین هم هست که "ما" عقب مانده و مصرفی هستیم. وقتی انگیزه برای تلاش و عرق ریزی وجود نداشته باشد. وقتی دنیا منفور و پلید دانسته شود. وقتی توصیه شود که دنبال دنیا گشتن، کارِ بدی هست. چگونه بپذیریم که زندگی "ما" امروزین است، چگونه زندگی خود را خواهیم ساخت و با دگران رقابت خواهیم کرد. پس حقیقت تلخ این است که "ما" با زندگی امروزین فاصلۀ زیادی داریم، خصوصاً فاصلۀ فرهنگی و ارزشی.

    

    

پایان