ما و پاکستان

قسمت هشتم

محمد اکرام اندیشمند

02.02.07

 

پشتون های آنسوی دیورند و داعیۀ پشتونستان:

 

یکی از نکات بسیار مهم و جالب در موضوع پشتونستان به عنوان محور منازعه میان افغانستان و پاکستان، بررسی و مطالعۀ دیدگاه و نظریات احزاب، رهبران و شخصیت های سیاسی و اجتماعی پشتونهای آنسوی دیورند در مورد داعیۀ پشتونستان و پیوند آن با افغانستان است. هرچند سیاست رسمی دولت ها و زمامداران افغانستان در مورد داعیۀ پشتونستان علی رغم ابهام و ناروشنی آن، ظاهراً بر اساس "حق خود ارادیت" و "تعین سرنوشت" پشتونهای آنسوی دیورند بنا یافته است، اما در اندیشه و دیدگاه غیر رسمی، تصویر متفاوت و دیگری از داعیۀ پشتونستان ارائه می شود. داعیۀ پشتونستان درافکاروباورحلقه هاوگروه های ناسیونالیزم افغانی بخصوص ناسیونالیست های قومی پشتونها در کشور، داعیۀ ارضی و بازگرداندن سرزمین های از دست رفته به افغانستان تلقی میشود. برخی از حاکمان و زمام  داران علاقمند به داعیۀ پشتونستان از همین زاویه به داعیۀ مذکور نگاه کرده اند؛ هرچند که از بیان آشکار آن بگونۀ صریح و رسمی خود داری ورزیده اند. حتی اکنون نیز که افغانستان بمثابۀ درمانده ترین و بیچاره ترین کشور دنیا در حمایت و کمک نظامی و مالی کشور ها و نیروهای خارجی به سر میبرد، چنین اندیشه و ادعایی  را دولتمداران ما در سر میپرورانند. آنگونه که ژنرال عبدالرحیم وردک وزیر دفاع حکومت رئیس جمهور کرزی مرز های افغانستان با پاکستان را بسیار دور تر از مرز های کنونی وانمود می کند. وقتی او در 21 اکتوبر 2006 میلادی از واحد های نظامی ارتش افغانستان مستقر در برمل و ارگون ولایت پکتیکا بازدید کرد، در پاسخ به این پرسش که نظرش در مورد پیشروی نظامیان پاکستانی تا عمق 35 کیلو متری خاک افغانستان در ولایت مذکور چیست، اظهار داشت:« این تجاوز مرزی جنبۀ سیاسی دارد. افغانستان مرز کنونی را با پاکستان برسمیت نمی شناسد. این پیش آمدن و عقب رفتن 30 و 40 کیلو متر نیروهای پاکستان در مرز اهمتی ندارد. مرز افغانستان بسیار آنطرف ها است و بسیار دور از این چند کیلو متر. » (102)

سخن از برسمیت نشناختن مرز با پاکستان و باز گشتن به منازعۀ دیورند از سوی دولت و دولت مداران کشور در وضعیت کنونی شگفت آور و پرسش برانگیز است. منازعۀ دیورند از سوی عناصر و حلقه های مختلف سیاسی و اجتماعی  در درون و بیرون دولت در وضعیت و شرایطی مطرح می شود که بدون حضور نیروهای خارجی و بدون اعطای قرض و صدقات خارجی ها حتی برای چند روز هم دولتی نمی تواند در کشور وجود داشته باشد. و از منازعۀ دیورند در حالی سخن زده می شود که مطابق ارزیابی و آمار ملل متحد ده و نیم ملیون نفر نفوس کشور ما در حالت فقر بسر میبرند، سه و نیم ملیون نفردر گرسنگی دست و پا میزنند و یک ملیون تن دیگر معلول و معیوب هستند.

 البته درک و شناخت انگیزه ها و عوامل احیای منازعۀ دیورند در درون دولت کنونی و حلقه های مختلف سیاسی و اجتماعی کشور به بحث و بررسی بیشتر نیاز دارد. در حالیکه این بحث بعداً در بررسی مناسبات میان افغانستان و پاکستان پس از سقوط حکومت طالبان با تفصیل بیشتر دنبال خواهد شد، این نکته قابل یاد آوری بنظر میرسد که ممکن است ظهور دیدگاه و سیاست جدید امریکایی ها در مورد تغیر مرز ها و دگرگون سازی جغرافیای سیاسی منطقه به عنوان یکی از انگیزه های بلند پروازی دولت مداران ما در آنسوی دیورند باشد. انتشار مقاله و نقشه ای از دگروال (سرهنگ) بازنشستۀ امریکایی "رالف پیترز" در مورد این تغیر جغرافیای سیاسی منطقه که کشور واحدی را از پشتونهای دوطرف دیورند ترسیم میکند، به عنوان دیدگاه جدید امریکایی ها قابل تأمل و بحث است. هرچند که هیچگونه موضع گیری رسمی از سوی دولت امریکا و هم پیمان اصلی آن انگلیس ها در این مورد ابراز نشده است. این نقشه و این طرح می تواند بمثابۀ چراغ سبز از سوی امریکایی ها برای ناسیونالیست های پشتون که هوای تشکیل یک دولت نیرومند تک قومی را با ایجاد پشتونستان بزرگ در سر میپرورانند، تلقی شود. افزون بر این، فکر ایجاد پشتونستان بزرگ و ادغام مناطق پشتون های آنسوی دیورند به افغانستان در دوران حضور زلمی خلیل زاد به حیث نماینده و سفیر ایالات متحدۀ امریکا یکی از نکات مورد بحث میان او و دولت مردانی از کشور ما بود. البته این پرسش بجای خود باقی میماند که  آیا ادغام مناطق پشتون ها در آنسوی دیورند به افغانستان و یا ایجاد پشتونستان بزرگ حتی با حمایت امریکایی ها و انگلیس ها به ثبات و پیشرفت در افغانستان و منطقه می انجامد یا دامن بی ثباتی و جنگ را در منطقه می گستراند؟ 

علی رغم آنکه  دیدگاه های رسمی و غیر رسمی در افغانستان در گذشته و امروز ، هرچند با بیان و عبارات مختلف ادغام و الحاق پشتونستان را مد نظر قرار میدهد، نکتۀ قابل پرسش و مورد بررسی این است که پشتون های آنسوی دیورند در این مورد  چگونه می اندیشند؟ رهبران معارض و مبارز سیاسی، مذهبی، قومی  و اجتماعی پشتونهای آنسوی دیورند از آغاز منازعه میان پاکستان و افغانستان از موقعیت و آیندۀ خود در رابط با افغانستان چگونه سخن گفته اند؟ در حالیکه شمار جمعیت و نفوس پشتونها در پاکستان(30 تا 35 ملیون) بیشتر از پشتونهای افغانستان(12 تا 15 ملیون) است، آیا آنها تا کنون طرح پیوستن خود با افغانستان را ارائه کرده اند؟

 

خان عبدالغفار خان و پشتونستان:

قدیم ترین و پر آوازه ترین رهبر ناسیونالیست پشتونهای آنسوی دیورند خان عبدالغفار خان بود. او قبل از تشکیل کشور پاکستان در سالهای دهۀ چهلم میلادی یکی از برجسته ترین رهبران پشتون در شبه قارۀ هند محسوب می شد که در جهت آزادی شبه قاره از سلطۀ استعمار بریتانیا مبارزه میکرد. موصوف دراین مبارزه با مهاتما گاندی از رهبران هند و حزب کانگریس ملی هند همسویی داشت. خان غفار خان"جنبش خدایی خدمتگاران"را رهبری میکرد. وی و جنبش مذکوربه عنوان یک حرکت اصلاح طلبانه و مخالف عملکرد زور و خشونت از اعتبار و جایگاه ویژه ای نزد مهاتما گاندی برخوردار بود. نکتۀ شگفت انگیز در استراتیژی مبارزۀ خان عبدالغفار خان و جنبش خدایی خدمتگارنش به همین ویژگی عدم خشونت در خط مشی مبارزات او بر میگشت. در حالیکه این اندیشه و روش در تقابل با فرهنگ و باور های سنتی قبایل پشتون در آنسوی دیورند قرار داشت که خان مذکور از مهم ترین رهبران پشتونها در آنسو شمرده می شد. جالب این است حتی خان عبدالغفار خان که  به ادعای بازماندگانش وصیت نموده بود تا پس از مرگ، پیکرش را در خاک افغانستان دفن کنند، در آستانۀ آزادی نیم قارۀ هند و تشکیل کشور پاکستان خواستار پیوستن مناطق پشتونها در آنسوی دیورند به هندوستان بود، نه به افغانستان کشور همسایه، همزبان، هم دین و هم فرهنگ خود. مولانا ابولکلام آزاد یکی از رهبران مسلمان و آزادیخواه در شبه قارۀ هند، که در سالهای مبارزات مردم شبه قاره علیه سلطۀ استعماری انگلیس از نویسندگان صاحب نام محسوب می شد در کتاب "هند آزادی گرفت" به موضع گیری خان غفار خان در مورد پشتونستان می پردازد:« وی دراین کتاب درموضوع پشتونستان تشریح می کند که درزمان تجزیۀ نیم قارۀ هند در اول فکر می شد که تجزیه با اساس حزب صورت میگیرد، یعنی در مناطقی که هر حزب اکثریت داشت همان منطقه به همان حزب تعلق گیرد. خان غفار خان چون عضویت حزب کانگریس را داشت پافشاری میکرد که مناطق سرحد آزاد که بعداً بنام پشتونستان یادشد، باید مربوط هندوستان گردد. زیرا با محمد علی جناح شدیداً مخالفت داشت، نهرو مجبور شد که شخصاً بخاطر مطالعۀ موضوع، سفری به منطقۀ سرحد نموده و امکان عملی پافشاری خان را مطالعه نماید.»( 103)

البته مسلم بود که "جواهرلعل نهرو" نخستین صدراعظم هندوستان پس از استقلال شبه قارۀ هند، اندیشه و طرح غفار خان را در الحاق سرزمین پشتونهای شمال غرب شبه قارۀ هند به کشور هندوستان غیر عملی می پنداشت. نهرو ارتباط پشتونستان را با افغانستان در این مورد عملی تر تلقی میکرد. صرف نظر از اینکه آیا او به خان عبدالغفار خان و سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند توصیه کرد تا به جای الحاق با هندوستان در مورد الحاق به افغانستان بیاندیشند یا نه، اما نه غفار خان و نه سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند هیچگاه  و در هیچ زمان و فرصتی این مطلب را به زبان نیاوردند که خواستار پیوستن به افغانستان و الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور افغانستان هستند.

بازدید نهرو از منطقۀ سرحد و نظریات تردید آمیز موصوف در الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور هندوستان، خان عبدالغفارخان را بسوی طرح ایجاد کشور مستقل پشتونستان برد. وقتی دولت بریتانیا در سوم جون 1947 ترک و تخلیۀ شبه قارۀ هند را اعلان داشت، خان مذکور و سایر رهبران پشتون تلاش خود را در تشکیل کشور مستقل پشتونها متمرکز کردند. صدها تن از افراد و عناصر فعال جامعۀ پشتون آنسوی دیورند در جرگۀ "بنو" که در 21 جون همین سال تدویر یافت، خواستار ایجاد کشور مستقل متشکل از پشتونهای شبه قاره گردیدند. در حالیکه در این جرگه، ادغام به هردو کشور هند و پاکستان مورد تردید قرار گرفت، از طرح و اندیشۀ الحاق به افغانستان صدایی بر نخواست. خان عبدالغفار خان که بعداً به عنوان عمده ترین رهبر استقلال طلبان پشتون سالهای مدیدی را در زندانهای دولت پاکستان بسر برد و در دوران آزادی خود بارها به افغانستان سفرکرد، هرگز از پیوستن پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.

 

پشتونستان و سایر رهبران پشتون در آنسوی دیورند:

 رهبران و گروه های مختلف سیاسی جامعۀ پشتون در آنسوی دیورند اعم ازگروه های اسلامی، عناصر وگروه های ناسیونالیست چپگرا و سنتی هیچگاه ادغام و الحاق پشتونستان را به کشور افغانستان مورد توجه و بحث قرار ندادند. حتی رهبران و گروه های اسلامی پشتونها در آنسوی دیورند در هیچ زمانی از اندیشه و طرح جدایی طلبانه از پاکستان حمایت نکردند. در حالیکه دو حزب مهم اسلامی، جماعت اسلامی پاکستان و جمعیت العلمای پاکستان از سوی قاضی حسین احمد و مولانا فضل الرحمن دوتن از پشتون تباران پاکستان رهبری می شود، بخش عمدۀ فعالان و هواداران هردو حزب نیز متعلق به جامعۀ پشتون در آنسوی دیورند است؛ اما در هیچ جایی از برنامه و خط مشی سیاسی آنها و احزابشان چیزی بنام الحاق با افغانستان و حتی طرح جدایی خواهی و استقلال طلبی از پاکستان وجود ندارد.   

اگر گروه های ناسیونالیست پشتون در آنسوی دیورند و رهبران آن گروه ها با شعار استقلال خواهی در سالهای نخست تشکیل پاکستان وارد میدان مبارزه شدند، اما هیچگاه به شعارشان اندیشه و طرح الحاق پشتونستان به افغانستان را، نیفزودند.

پس از خان عبدالغفار خان از رهبران قدیمی پشتون ها در شبه قارۀ هند، خان عبدالصمد خان اچکزی یکی دیگر از رهبران معروف پشتون ها در ایالت بلوچستان محسوب می شد که خواستار جدایی و استقلال پشتونهای آنسوی دیورند از پاکستان بود. او حزب پشتونخوا ملی عوامی را رهبری میکرد که پس از مرگش رهبری این حزب را پسرش محمود خان اچکزی بدوش گرفت. این حزب و رهبران آن که از گروه های ناسیونالیست پشتونهای پاکستان شمرده می شود در هیچ دوره ای از فعالیت و مبارزات خود از پیوستن پشتونستان با افغانستان صحبت نکردند. بازماندگان خان عبدالغفار خان و جنبش خدایی خدمتگاران او که در حزب عوامی ملی و جناح های های مختلف انشعابی این حزب به تلاش و مبارزات سیاسی خود ادامه دادند، نیز در هیچ زمانی طرح ادغام پشتونستان به افغانستان را بمیان نیاوردند. حتی اجمل ختک از رهبران عوامی نشنل پارتی که سالهای زیادی را در دوران حکومت حزب دمکراتیک خلق و موجودیت  قوای شوروی در حال تبعید در کابل بسر میبرد، وقتی پس از فروپاشی شوروی به آنسوی دیورند رفت باری در گفتگو با رادیو بی.بی.سی اظهار داشت که:"په افتخار سره ویلی شم چه زه دپاکستان یو پشتون یم"(به افتخار می توانم بگویم که من یک پشتون پاکستانی هستم)

 

رهبران پشتونستان؛ از جدایی طلبی تا ادغام خواهی با پاکستان:

پس از تشکیل کشور پاکستان و گذشت سالهای چندی از موجودیت این کشور، تغیراتی در دیدگاه های استقلال طلبانۀ رهبران و گروه های ناسیونالیست پشتون در آنسوی دیورند بوجود آمد. بسیاری از عناصر و گروه های سیاسی و اجتماعی پشتونها در پاکستان دیگر نه از تشکیل کشور مستقل پشتونستان بلکه از اشتراک پشتونها در پاکستان سخن گفتند. آنها عملاً دربقا و استحکام دولت و کشورپاکستان سهم گرفتند و نظریات جدایی طلبانه و استقلال خواهانۀ خود را با مطالبات اندکی در مورد تغیر نام ایالت سرحد و اصلاحاتی در سیستم اداری پاکستان تعویض کردند. به قول عادل شاه خان از نویسندگان و محققین پشتون تبار پاکستانی شاغل در دانشگاه "نیو انگلند آسترالیا":«پشتونها که زمانی مخالف تشکیل پاکستان بوده و تقاضای ایجاد دولت مستقل خود را داشتند، امروزه یکی از قوی ترین شرکاء در سلسلۀ مراتب(هیرارشی) دولتی پاکستان به شمار می آیند. از همان ابتدای مبارزات صلحجویانۀ مرحوم خان عبدالغفار خان برای احقاق حق پشتونها، هیچوقت وی و یا بازماندگان سیاسی وی خواستار الحاق به افغانستان نشدند. امروزپشتونهای پاکستان باحدود14 فیصد نفوس؛ 25 فیصد ارتش نیم ملیونی پاکستان را تشکیل میدهند. همچنین دورئیس جمهور(غلام اسحاق خان 1988 تا 1993 و دیکتاتورنظامی ژنرال ایوب خان 1958 تا 1969)و چهارلوی درستیز پاکستان ازهمین مردم بوده است. بطوریکه پختونها بعداز پنجابی مهاجریها، گروه تباری سوم بلحاظ برخورداری از مزایای دولت به نسبت نفوس شان بوده و سر سخت ترین حامیان نهاد دولت در پاکستان به حساب می آیند. »(104)

خان عبدالولی خان به عنوان جانشین پدرش خان عبدالغفار خان در مبارزات استقلال خواهی پشتونستان، دیدگاه و سیاست خود را از جدایی خواهی و استقلال طلبی به همراهی و ادغام با پاکستان تغیر داد. علی رغم آنکه او مانند پدرش روابط نزدیک با دولت افغانستان داشت اما هرگز ار پیوستن و الحاق پشتونستان به افغانستان سخن نگفت. جالب این است که او پس از انجام یک سفر به افغانستان در سال 1963، الحاق پشتونستان به افغانستان را نادرست و غیر عملی خواند. سفر او که مصادف به آخرین سال صدارت سردار محمد داود بود، در حالی صورت گرفت که افغانستان بر سر حمایت از "حقوق" پشتونستان تا یک قدمی  جنگ با پاکستان پیش رفته بود. قبلاً روابط دیپلوماتیک میان دوکشور قطع گردیده بود و فریاد حمایت از حقوق پشتونهای آنسوی دیورند در کابل بیشتر از هر زمان دیگر بگوش میرسید.

خان عبدالولی خان پس از بازگشت از سفر به افغانستان در مقاله ای به تحلیل این موضوع پرداخت که برای پشتونهای شرق دیورند پیوستن به افغانستان بهتر است یا باقی ماندن با پاکستان؟ « وی در این بحث و تحلیل مثال های زیادی راجع به پسمانی افغانستان و پیشرفت های پاکستان ارائه کرد. یکی از مثال ها آن بود که در همان سال تعداد شاگردان اناث کالج دخترانۀ پوهنتون پشاور 9000 نفر بود، در حالیکه تمام شاگردان پوهنتون کابل، یگانه پوهنتون افغانستان در حدود 2000 نفر بود.»(105)

نکتۀ عبرت انگیز و قابل تأمل این است که نه تنها ولی خان رهبر حزب عوامی ملی به عنوان برجسته ترین رهبر ناسیونالیست جامعۀ پشتون آنسوی دیورند به عقب ماندگی افغانستان انگشت میگذاشت و در واقع ادعای دولت و دولت مردان افغان را در مورد پشتونستان به استهزاء و تمسخر میگرفت، بلکه بسیاری از پشتون ها در آنسوی دیورند با چنین باور و دیدگاه بسوی ادعا و سیاست افغانستان در موضوع پشتونستان می دیدند. سید مسعود پوهنیار قنسل افغانستان در شهر کویته خاطرۀ جالبی را در مورد توصیۀ یک داکتر پشتون آن شهر از طریق او به دولت افغانستان بیان میکند. پوهنیار می نویسد:« درکویتۀ بلوچستان یک داکتر جوان بنام عبدالمجید جعفر داکتر طب بود که درلندن تحصیل کرده و درفن خود بااندازۀ کافی لیاقت داشت و مردمان زیادی نزد او مراجعه میکردند ومعاینۀ خانۀ او نیز با اکسریز و دیگر سامان طبی جدید مجهز بود. موصوف بحیث داکتر خانوادگی ما، گاهی به خانه می آمد و گاهی ما به معاینه خانۀ او میرفتیم. شخص آرام و کم گپ بود. هنگامیکه برای تداوی کدام یک از اعضای فامیل بمنزل ما هم می آمد گفتار هایش تماماً در اطراف طبابت و مسلک خودش میبود و سخنان سیاسی هیچگاه از او شنیده نمی شد.

 در(1960) تقریباً سه سال از ماموریتم در کویته گذشته بود. روزی مریض شدم و داکتر جعفر بخانۀ ما آمد. بعد از انجام معاینه و نوشتن نسخه برایم گفت شاه صاحب(لقب سید ها است در پاکستان) من در مسایل سیاسی هیچگاه مداخله نمی کنم و به همبن وظیفۀ غریبانۀ خود مشغول هستم. شما هم در ظرف این چند سال که مرا دیده و می شناسید از آن قبیل سخنان از زبان من نشنیده اید. اما وجدانم بنا بر احساسات اسلامیت و برادری و پشتونولی واداشت تا امروز آنچه را از دیر زمان بخاطر داشتم برای شما بگویم.او گفت قندهار بعد ازکابل دومین شهرعمدۀ افغانستان است و زمانی مرکز امپراطوری احمد شاه درانی بود. مریض ها از آن ولایت همه وقت به تعدادی زیادی جهت معالجه نزد من می آیند. معلوم می شود که شما در آنجا کدام شفاخانۀ خوب ندارید که قندهاریهای مریض مجبوراً به کویته می آیند. مردمان مقر غزنی و اکثر ساحات آنجا نیز به بلوچستان آمده برای تداوی بمن مراجعه مینمایند. حالانکه فاصلۀ غزنی تا کابل بسیار کمتر از غزنی تا کویته است. ازاین معلوم می شود که شما حتی در پایتخت کشور خود هم یک شفاخانۀ بزرگ و مجهز ندارید که آن مردمان فاصله های زیادی دور را پیموده به کویته می آیند. داکتر موصوف ادامه داده گفت شما همه ساله ملیونها افغانی را در راه پشتونستان به مصرف میرسانید اما کاملاً به هدر رفته نتیجۀ مثمری از آن گرفته نمی توانید. حالا بهتر است که شما بعوض مصرف پول بآن طریق یک شفاخانۀ خوب و مجهز با سامان و اسباب عصری در نزدیک سرحد سپین بولدک بسازید که نه تنها افغانهای شما بلکه پشتونهای اینطرف سرحد(پاکستان) نیز به آنجا مراجعه نمایند.. . .  آن سخنان را چون بکابل آمده به محترم صدراعظم سردار محمد داود خان عرض کردم، فرمودند که راه بسیار دور و دراز است.»(106)

دیدگاه و موضع گیری خان عبدالولی خان تنها به استدلال در مورد غیر عملی بودن الحاق پشتونستان به افغانستان محدود نمی شد. او در سال1963 با انتشار اعلامیه ای در مورد مناقشات میان افغانستان و پاکستان به حمایت از پاکستان پرداخت و سیاست افغانستان را در مورد پشتونستان تقبیح کرد:« بتارخ 5 فبروری سال 1963 رادیو کویته گزارش داد که آقای ولی خان فرزند خان عبدالغفارخان رهبر مشهور خدایی خدمتگاران اعلامیه یی صادر کرد که درآن تبلیغات دولت شاهی افغانستان در مورد پشتونستان را "بیهوده" خوانده و تقبیح کرد و گفت اگر این تبلیغات قطع نگردد، توفان عظیم از میان پشتونهای پاکستان بیرون خواهد شد.» ( 107)

خان عبدالولی خان حزب عوامی ملی بر آمده از جنبش خدایی خدمتگاران پدرش را در جامعۀ پشتون پاکستان به خصوص در ایالت سرحد و در میان مناطقی که پشتونستان شمالی خوانده می شود، رهبری میکرد. مؤلف پشتون تبار پاکستانی کتاب"هویت سیاسی نشنلیزم قومی و دولت پاکستان" در مورد دگرگونی دیدگاه و سیاست این حزب و رهبرانش در رابطه با پاکستان می نویسد:« نشنلیزم تباری پختون(پشتون) در ابتداء بعنوان یک حرکت ضد استعماری خان های کوچک (برهبری خان عبدالغفارخان) و دهقانان ظهور نموده و شدیداً مخالف تجزیۀ هند و تشکیل کشور پاکستان بود. بعد از تجزیۀ هند، این حرکت تبدیل به حزبی گردید که خواهان کنترول برقدرت اداری در ولایت صوبۀ سرحد و بدست گرفتن سهم متناسب در سیستم دولتی پاکستان بود. درمرحلۀ سوم از تاریخچۀ خود، این حزب یک پلاتفورم مشترک را برای سرمایه گذاران ولایتی، مامورین دولتی و پرسونل ارتش در صوبۀ سرحد فراهم آورد. برای این افراد، نشنلیزم   پختون به معنای حفاظت از امتیازات خودشان است که از سکتورهای خصوصی و دولتی پاکستان منشاء می گیرد. گرچه جدایی طلبی حتی قبل از دهۀ 1970 به نفع آنان نبود، اما بعد از جنگ افغانستان و تخریب آن کشور حتی آن چند نفر معدود خیالپرداز و آیدبالیست هم دیگر هیچ آینده ای را بغیر از چوکات پاکستان برای خود نمی بینند.» (108)

احزاب و گروه های ناسیونالیست پشتون که در آغاز تشکیل کشور پاکستان از استقلال دم میزدند و در سالهای نخست با دولت پاکستان سیاست مقاطعه و جدایی را در پیش گرفتند، سپس به این سیاست تجدید نظر کردند. آنها در سال 1973 در زمان تصویب قانون اساسی پاکستان به شمول حزب عوامی ملی اعلان کردند که ایالت سرحد بخش جدایی ناپذیر کشور پاکستان است و با این اعلان به مطالبۀ جدایی طلبی و استقلال خواهی خود نیز نقطۀ پایان گذاشتند.

داکتر بارنت روبین استاد دانشگاه نیویارک و کارشناس معروف امریکایی در امور افغانستان نیز در آخرین پژوهش خود در مناسبات افغانستان و پاکستان چرخش اساسی در دیدگاه و سیاست استقلال خواهی پشتون های آنسوی دیورند را به بررسی می گیرد و مورد تأیید قرار میدهد. او می نویسد:«پشتونهای ناسیونالیست پاکستان درحال حاضر در دوحزب سیاسی بنام های حزب عوامی ملی و حزب پشتونخوا ملی عوامی فعالیت می کند. دیدگاه آنها در اربطه با دولت پاکستان و افغانستان و با موضع گیری نهادهای ملکی و نظامی پاکستان و هم چنان با دیدگاه های احزاب سیاسی اسلامی آنکشور متفاوت است. ازسال 1947 بدین طرف پشتونهای پاکستان به درجات مختلف درنظام اقتصادی و نهادهای دولتی این کشور مثل ارتش وادارات ملکی درآمیخته و احساسات تجزیه طلبی شان تضعیف یافته است. آنها اکثراً اهداف سیاسی خویش را ازراه های اتکاء به چهارچوب مبارزه دموکراسی پارلمانی، اختیارات ایالتی و روابط دوستانه با افغانستان به پیش میبرند.

ناسیوناتیست های پشتون درحال حاضر طرحی بازسازی دولت فدرال پاکستان را به پیش کشیده اند که هدف اساسی آن را متحد ساختن تمام پشتونهای قبایل سرحدی

(FATA) ،  ایالت سرحد شمال غربی(NWFP) و بلوچستان شمالی در ایالت جدید بنام پشتونخوا تشکیل میدهد. این ایالت جدید بخشی از ساختار دوباره سازی فدرالی خواهد بود که ولایات ازقدرت کافی در چهارچوب پاکستان دموکراتیک برخوردار خواهد گردید.»(109)

                                                  ادامه دارد