نسيم رهرو

27.01.07

 

 

بیادِ اوکه میگفت :

"ما دَرغیبتِ خود حُضورداریم"

 

 

وقوع کودتای ثور 1357 وبدنبال آن تجاوزسیستماتیک ولجام گسیخته ی رژیم برجان ومال  ، آزادی وحقوق مردم ، سوالات زیادی را درذهن ما خلق کرده ومشکلات فراوانی راسر راه ما بوجود آورده بود.

 برای زنده یاد عبدالمجیدکلکانی پیام فرستادیم تا اگرسعادتِ دیدار وصحبت را با اوداشته باشیم. انتظارما کمی طولانی تر شد. دوباره آنراتکرار کردیم. اواین پیام را فرستاد :" به یک شرط می آیم که ازمن سوال نکنید." ما معنای این جمله را به خوبی میدانستیم . اوانسانی بود تیزهوش واهل مطالعه ودرحوزه پراتیک ، واقع بین، با جرئت وپرتپ وتلاش. همت بُلند وآرمانهای متعالی داشت ولی هیچگاهی فخرفروشی را نمی پسندید . با رفقا ودوستان صمیمی بود وشوخی های شیرین وبامزه ای میکرد . حتا شوخی هایش هم خالی ازمعنا ودرونمایه نمی بود.

لحظه ی موعود فرا رسید. طاقه طاقه بسوی محل قرارحرکت کردیم. لحظه ای که من داخل حویلی شدم ، مجید همراه با دوتن دیگرروی ُصفه نشسته بودند. یکی ازآنها ملنگ "عمار" بود. شخص دومی را که چهره ی جذاب ،چشمان ناقذ وموهای ماش وبرنج داشت قبلا ً ندیده بودم. داخل اطاق رفتیم . مجید روبطرف مهمان کرد وگفت :" قیوم جان است." من تنها اینقدرمیدانستم که عبدالقیوم" رهبر" برادرمجید آغا در یکی ازدانشگاه های کشورآلمان مشغول تدریس میباشد.

از عصرهمان روزتا پاره ی اخیرشب سوالات وبحث های مان ادامه یافت. مجید آغا بیشترینه سوالات را به برادرش حواله میکرد تا جواب بدهد. وی گفت :" ما وشما که نزدیک هم هستیم ، قیوم جان دوباره رفتنیست ."

 وقتی بحث ها ،افکار ودیدگاه های این مرد دانشمند را شنیدم ، هوش ازسرم رفت و این جمله بیادم آمد که" اینقدر اندیشه ومعلومات دراین سرکوچک چگونه گنجایش دارد ؟ "

من چه بگویم ؟ اگربگویم عبدالقیوم" رهبر" دریای علم بود میترسم مبادا کم گفته باشم . در بیاناتش منطق بسیا رمحکم ، اطمینان وصلابت ایمان دیده میشد. کلیه تحلیل هایش بر محوردانش پیشرو ودردفاع ازموضع محروم ترین طبقات اجتماعی میچرخید. روی منافع ملی ،آزادی ، دموکراسی وعدالت اجتماعی پافشاری مستند وتاریخی میکرد. دراموردیپلوماتیک وسیاست بین الملل آنقدراحاطه داشت که گویی همه ی این چیزها درکف دستش رسامی شده باشند. وقتی بحثهایش بطرف فلسفه میرفت ، فکرمیکردی استاد فلسفه است . قلمروهای حقوق ، سیاست، دین ، زبان وادبیات را یکی بهتر از دیگری حلاجی میکرد. پیرامون اوضاع جهان ، نقاطِ پرآشوب کره زمین ، شرارتِ استعمار وخیزشهای خلقها . . و. . معلوماتِ ارزشمندی ارایه کرد. ماهیتِ کودتای ثور ، عوامل وقوع آن ، پایگاه اجتماعی وطبقاتی کودتا ، شکل گیری وگسترش قیام های توده یی ، نقش ووظایف عنصر پیشتاز را به تحلیل و بررسی گرفت. ومن آنگاه فهمیدیم که این مردِ اندیشمند موهای سرش را بیهوده سپید نکرده است.

آنشبِ دل انگیز ِفراموش ناشدنی به پایان نزدیک میشد ، وایکاش آن شب را پایانی نبود! عبدالقیوم" رهبر" از من خداحافظی کرد ولی دلم را نیز با خود بُرد. آنچه را که باقی گذاشت، افکارانسانگرایانه ، انقلابی و برخوردهای مهربانانه او است که در زمین وجودم ریشه دوانیده است. حرف ها ودیدگاه های او وآن استنتاجاتی که از آن جلسه حاصلم شد چون یاروفادارتا دم مرگ مرا ترک نخواهد گفت.

حد اعلای مهربانی واحترام عمیقی که این دوبرادر، این دورفیق ، نسبت بهم داشتند ، برای اولین وآخرین باری بود که در زندگی با آن روبرومی شدم. با درد ودریغ که این اولین وآخرین دیدارم با "رهبر" بود.

 

             دلم  هوای  تپیدن  به   بوستان  دارد           تپش برای بنای یک آشیان دارد

             قبول رنج وخطردرره مراد خوشست        که راه عشق تکاپوی بی امان دارد

            حدیث خلوتیان را به رمز و ایما  گو         کتاب عشق تو صد پیرنکته دان دارد

            تمام شوق وجودم  حباب  رنگینیست         ببین که بحر سکوتم چه داستان دارد

            بسوز دفتر پر مدعای  بی   دردان            که بی زبانی ما یک جهان زبان دارد

            بهار میرسد آخر به  شاخسار  امید           چه نقش پنجه ی یغماگر خزان دارد

                                                                   ( شعر: از – ق. رهبر)

 

پس ازآن شبِ مملو ازخوشی وخاطره تا سال 1362 از عبدالقیوم "رهبر" چیزی نشنیدم .

 پیشامدهای بعدی درکارزارمبارزه و دفاع ازناموس وطن ومردم ، کارم را تا کوره ی آدم سوزی پلچرخی کشانید.

 آخرین روزهای سال 1360خورشیدی بود. من وهمقطاران دیگر دربلاک اول زندان پلچرخی بودیم. غیرازگروه ما ، دیگران "خلقی" های طرفدارحفیظ الله امین بودند. به مناسبت تدویرکنفرانس سرتاسری "حزب دموکراتیک خلق " در دهلیزتلویزیون گذاشته بودند. جریان جلسات را ازا ین طریق میدیدیم . داکتر نجیب رئیس عمومی خدمات اطلاعات دولتی(خاد) حین سخنرانی ، ضمن یادآوری ازپیشرفت هایی که ارگان تحت امرش در راه مبارزه برضد " اشرار" نصیب شده بود ، از قلع وقمع دوسازمان خطرناک مخالفِ دولت( منظورش از" ساما" و" سازمان پیکاربرای نجات افغانستان " بود) یاد کرد . بعدا ً دست خود را دراز کرد واین دستاورد را به عنوان تحفه ی بزرگ به اشتراک کنندگان کنفرانس تقدیم نمود.

 اشتراک کنندگان کنفرانس بخاطرنابودی ما کف زدند و حورا کشیدند، وما مشت وشانه بسته ها که در انتظار اعدام مان نشسته بودیم ، خون قی کردیم.

این واقعییت داشت که اکثریت اعضای رهبری" ساما" وکادرهای مهم وعده زیادی از اعضای سازمان ما را دشمن شکارکرده بود. ضربات در آن موقع خیلی سخت بود.

خماردشمن به زندانی کردن هم فرو ننشست و با دستپاچگی عده ای از رهبران وکادرهای زندانی سازمان مارا به جوخه ی اعدام سپرد.

 عواقب این ماجرا تلختر از گذشته جلوه میکرد.

 درچنین فضای غبارآلود ، پریشان واندوهناک بود که قیوم " رهبر" به مقصد احیا وبازسازی "ساما" آستین بر زد ، کمرببست ووارد میدان گردید. وی ازآسایش اروپا دل کند وکرسی استادی پوهنتون را ترک گفت. اوبه مقصد اشغال کدام چوکی پر درآمد ازاروپا نیامده بود. "رهبر" پای پیاده تا کوهپایه های وطن عزیزش قدم گذاشت. زندگی فقیرانه وساده داشت واز زمره ی آن رهبرانی نبود که خاکباد موترهای تعقیبی شان چشمان صد ها انسان فقیروبینوای روی سرک را کوربسازد.

تلاش های صادقانه وزحماتِ عظیم شهید"رهبر" درارتباط وظایف تئوریک وعملی ونتایج حاصله ازآن فداکاری ها را به وقت دیگری میگذارم .

 ازطریق اعضای تازه دستگیر شده سازمان اطلاع گرفتم که "رهبر" در پاکستان اقامت گزیده است. دلم گواهی بد داد ویکنوع ناراحتی در دلم لانه کرد. با عده ای از یاران ِپشتِ میله ها پیرامون موضوع تبصره هایی کردیم. یاران دربند تشویش شانرا پنهان نکردند. میعاد حبس یکی از اعضای سازمان - که عمرش طولانی باد !- تکمیل میشد . ضمن پیام ها وسفارشاتی که برای همرزمان داشتم یکی هم دل نگرانی ام با حضورعبدالقیوم "رهبر" درکشور پاکستان بود . تجربه ی تلخ زندگی این رابه من یاد داده بود که "هرگاه درشِیرسوخته باشی آب را پف کرده بنوش." واین دلواپسی هردَم مرا مثل خوره از درون میخورد.

ماه دلوسال 1368 خورشیدی بود. اتفاقا ً بازهم دربلاک دوم با طرفداران  ح ." امین" هم اطاقی بودم. اداره ی زندان بعضی امتیازات را برای آنها داده بود.  درجمع این امتیازات تماشای تلویزیون هم شامل میشد. تلویزیون کابل اخبار را پخش میکرد. خبرترور داکتر قیوم در پیشاورپاکستان خوانده شد. من در داخل اطاق قدم میزدم . به مجرد شنیدن این خبردلم گواهی بد داد ، زانوهایم قات شد و پاهایم سستی کرد. مثل اینکه انتظارشنیدن همچوحادثه شومی را ازقبل داشته باشم. یکی از هم اطاقی ها علت این حالت راپرسید . نمیدانم چطور شد که از گفتن حقیقت انکار نتوانستم. او گفت :" نه اینطور نیس . این داکتر قیوم شخص دیگه اس." ولی ناقراری رهایم نکرد. تا آنکه روزملاقات فامیل ها فرا رسید. تصمیم برآن شد که این خبر را ثقه بسازم. راه دیگر نبود مگراینکه از یکی ازا ین افراد خواهش کنم تا حقیقت موضوع را از پایوازش بپرسد. تا آمدنش پای به پای پیچیدم وروده هایم قلم قلم شد. وقتی برگشت ، بسویش دویدم وجویای احوال شدم. او گفت :" گپ همو طوراس که تو فکر کرده ای."

وبدینترتیب عبدالقیوم "رهبر" بتاریخ شام هفتم دلو1368  خورشیدی درمنطقه ی حیات آباد پیشاور پاکستان دراثریک حمله ی پلان شده ی تروریستی به جاودانگی رسید.

تروریستان وحشی قلب او را به تیربستند که دیگربرای خوشبختی انسان نه تپد. چشمه ی نوروفضیلت را خشکانیدند تا جهالت وهرزه گی میر ِمیدان بماند. او را کشتند زیرا حضور ووجود اومانند خنجرتیزی بود که درچشمان تنگ سیه دلان وارباداران جفا کارشان فرومیرفت.

وسرانجام" رهبر" را درخون غلطاندند، برای اینکه میگفت :" استعمارسرنوشت ومقدرات مردم را لگدمال میکند،آزادی آنها را می رباید، تاریخ مردم راتخطئه می نماید ، به استثمار بیرحمانه توده های میلیونی مردم می پردازد وبرای حفظ موقعییت مسلط استعماری راه ها و وسایل متعددی رابکار میبندد."

 " عده ای از نیروهای مقاومت سرنوشت خود راکاملا ًبه سیاستهای مطروحه پاکستان بسته اند. واین چیز عجیبی نیست . چه این نیروها درین جا زاده شده ،پرورش یافته وهمه هستی وواقعییت وجودی خود را مرهون زمامداران پاکستان هستند ، بنا  ً نمیتوانند درعلت غایی خود نیز از ولینعمت – واز آن فراترآفریننده خود - دوری گزینند."

" یکی راه پیمایی طولانی پیروزمند ما تارسیدن برفراز ویرانه های استعمار- ارتجاع بربلندای آزادی وآزادگی.

ودیگری زخم خوردن ازپشت وخیانتی درخیانت ودرنتیجه تحول افغانستان ازیک موقعییت مقاومت استعماری به خانه جنگی خانمانسوزنوع لبنانی که در آن همه ی جهانخواران وحجامان بر خون های ریخته ما شبانه جشن بگیرند."

 

مقاومت در برابراستبداد واختناق، میراث خانوادگی شهیدعبدالمجید کلکانی وبرادرش  شهیدعبدالقیوم "رهبر" است. پدروپدرکلان آنها نیزقربانیان ستم و جنایت بوده اند.

ایکاش حوصله وامکان یاری ام میکرد تا میتوانستم بیشترازاین به معرفی شخصیت وکارنامه های ماندگار این مبارزایثارگرورهبرشایسته "ساما" بپردازم.

 پایان اندوهبارزندگی این دو انسان بزرگ ، عبدالمجید کلکانی وعبدالقیوم" رهبر" را به قول همرزم ارجمندی اینگونه میشود نوشت:" دوشهید ، یک سرنوشت ! "

                                         *    *    *

 

 

                                                 به قلم وخط شهید " رهبر"

 

درپایان این یادنامه اجازه بفرمایید تا برشهایی ازیک اثر زیبای شهید عبدالقیوم"رهبر" را که بمناسبت سالگردِ تولدِ پسریکی ازخانواده های عزیزسامایی نگاشته است ، حضورشما پیشکش بدارم.

 این اثرکه " جوانان افغان درقرن بیست ویک" عنوان یافته است ، تحفه ی گرانبهایی بوده برای اولین سالگرد تولد این کودکِ نازنین .

 متاسفانه درگیر ودارمبارزه پدربزرگواراین دلبند ما که یکی ازعلمبرداران ارجمند سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) بود ، نیز به جاودانگی پیوست. ولی کودک با وجود رنج بی پدری، حرمان وموانع بزرگ زندگی ، به یاری وشفقت مادرمبا رزش ،دردل سیاهی ها نقب زد وراهش را تا مرزنوروخوشبختی ادامه داد . وی اکنون جوان برومند و با استعدادیست که نزده بهارعمرش را ، درآرزوی آن روزی که سرشک غم ازچشمان هیچ کودکی نبارد ، پشت سرگذاشته است.

 امید وارم این جوان بتواند به همراهی وهمگامی قافله داران آگاه و مبارز، این دَین تاریخی وسفارش شهید" رهبر" را با سر افرازی لبیک بگوید!

 یاد وکارنامه های شهیدان راه آزادی وسعادتِ انسان جاودان باد!

 

            نسیم  " رهرو" هفتم دلو 1385 / 27 جنوری 2007

         

                                          

 

  

جوانان افغان در قرن بیست ویک

برشهایی ازمقاله ی شهید" رهبر"

 

 

" انسان معاصرسرگردان است . پیشرفتِ سریع وشگرفِ انسان در طی پنجاه سال اخیرآنچنان گسترده ودرابعاد ناپیدا کرانه سیرکرده است که انسان که خود آفریننده وگرداننده آنست ،اکنون اسیردستاورد ها وفرآورد های خود شده است ، هنوز نمیداند که این گنجینه لایتناهی اختراعات واکتشافات جدید را درکدام قالبِ اجتماعی مناسب بریزد وبا کدام معیارها وضابطه های ارزشی آنرا آذین ببندد.

می گویند قرن نزده ، قرن انسانهای بزرگ ومشکلات ومعضلاتِ کوچک بود وقرن بیست بالعکس قرن معضلاتِ عظیم ، پیچیده ولاینحلی است که دردستِ انسانهای کوچک ، ناتوان ومفلوج گیرافتاده است. آیا قرن آینده این عدم تناسب وناموزونی دو قرن گذشته وکنونی را خواهد توانست با انسان های بزرگ پاسخ بگوید .

ازآغازتاریخ مکتوب انسانی تا کنون ،جامعه انسانی با دگرگونی های بیشماری همراه بوده است. حوادث ورخداد ها همراه با انسانهای نیک سرشت وبد طینت درجریان حرکت پیشرونده وسیرمتعالی انسانی تاریخ پرماجرای ما را میسازد. که گاه حوادث ورخدادها در سایه عظمت شخصیت ها رنگ میبازد وزمانی هم حادثه ها "قهرمانان" خود را درخود میبلعد ولی درهمه احوال اوضاع وشرایط موجود وجریانات متضاد ولایتناهی موءثربررخداد ها شکل نهائی رخداد ها وشخصیت ها را ترسیم مینماید.

درجریان بیش ازهشت دهه قرن حاضرتکاپو وتپ وتلاش انسانها برای شکل دهی جوامع آرمانی، برای پیشرفت ورشد اقتصادی ، برای " جهان وطنی " کردن اقتصاد ، سیاست ، فرهنگ وایدئولوژی ، برای دستیابی به گوشه های تاریک جامعه طبیعی واجتماعی ، سفربه فضای خارجی وتسلط برکیهان ، داخل شدن درعصرتکنولوژی هسته ای وتجاوز از آن به عصرانفورماتیک (کامپیوتر) ، جدی شدن مشکلات محیط زیست ، خطرناک شدن تفاوت های اجتماعی- اقتصادی در داخل جوامع ملی ودرسطح جهانی ، ناهماهنگی وتضاد میان پیشرفت های علمی وصنعتی با اشکال ومناسبات اجتماعی حاکم در جوامع وبویژه مشکل استعمار ، امپریالیسم ، نژاد گرایی ، جنگ های خانمانسوز تجاوزی ، پرابلم های مربوط به آزادی های سیاسی واجتماعی( یعنی دموکراسی به مفهوم عام آن) و . . . صدها مسئله دیگر ، فقط توانست برای انسانهای قرن ما یک نکته را به اثبات برساند که ما هنوزتا " انسان شدن" فاصله زیادی داریم.

       هم اکنون کتله های وسیع بشری برای"انسانی کردن" جوامع خود برنامه هایی برای ورود به قرن بیست ویکم دردست تهیه دارند. گرچه این برنامه ها درشمال غیرازآن درجنوب ،درشرق درمخالفت با غرب ،ودرین جامعه درتناقض باآن دیگریست وامیدی نیست که بتواند برنامه هماهنگی برای انسانی ساختن واقعی عرضه نماید ولی بهرحال این برنامه ریزی های درازمدت ماراهم مجبورمیسازد نیمه چشمی برآینده خود وفرزندان خود داشته باشیم وازهم اکنون خود را برای ورود به قرن جدید که با معضلات وپرابلمهای بیحد وحصری همراه است آماده سازیم وماکه اکنون خورشید طلایی رنگ آماده به غروب را در بالای کوهستان زمانه می مانیم به کسانی که درصبحگاهان قرن آینده سرازخاوربرون می آورند پیام دردآلود خود را درمیان بگذاریم تا مگر اشاره ما "گنگ های خوابیده" را درجهان کران نسل آینده وامید وفردا بشنود.

 این پیامی است به جوانان قرن بیست ویکم به جوانان افغانی .

         قرن آینده ، قرن جوانان وکودکان کنونی ، قرن ماجراها وپیشرفت های بزرگ بشری خواهد بود. اگربشریت با معیارها ومقیاس های نیمه دوم قرن بیست نیز بدون موانع جدی – مانند جنگ جهانی سوم وخطرات غیر قابل پیش بینی مسابقات هسته ای در زمین وفضای کیهانی و . . . -- به پیشرفت خود ادامه دهد ، در قرن آینده ما منتظرشگفتی های باورنکردنی خواهیم بود که نه تنها درساحه علمی وتخنیکی دگرگونی های بزرگی را سبب خواهد شد بلکه مجموعه مناسبات اجتماعی وشاید جهانبینی انسانی را درکل دستخوش تغییرات ژرفی خواهد کرد.

ولی به هرحال قرن آیندهء ما مشکلات ومعضلات دوران کنونی را با خود به میراث خواهد برد. اگرما پرابلمهای دوران آینده را بطور دقیق نمیتوانیم پیش بینی نماییم ولی معضله های دوران کنونی وسمت حرکت کلی آنها را تا حدودی میتوانیم بسنجیم.

یکی ازمسایل ومعضلاتی که درنیمه دوم قرن بیست به شدت خود رامطرح ساخته است مسئله رشد اقتصادی- اجتماعی درپهنای جهان است.

جهان کنونی ما روزتا روزبیشتربه قطب های متضاد تقسیم می گردد. تفاوت های میان شمال ثروتمند وجنوب ناداراکنون به هیچوجه کمترازتناقضات میان قدرت های بزرگ درشرق وغرب نیست. شگاف میان دارا ها ونادارها ازنگاه درآمد سرانه ،درآمد ملی ، سطح مصرف وتولید ،آهنگ رشد اقتصادی ، امتیازات علمی وصنعتی . و. . درپهنای جهانی نه اینکه کمترنشده که روزتا روزعمیقتر و وسیعترنیز گردیده است. اگرتعداد کمی ازکشورهای جهانی در حدود % 5 مردمان جهان درحدود % 60 تولیدات جهانی را به مصرف میرسانند ، بیش از % 80 مردمان جهان ما فقط 15- 20 درصد تولید جهانی را مصرف میکنند. این یک جانب بی عدالتی حاکم براوضاع جهانی است. جانب وحشتناک دیگرآن همانا ارقام سرسام آوری است که ازثروتهای بشری در راه های ضد بشری یعنی مسابقات تسلیحاتی بمصرف میرسد. سال های 80 قرن کنونی ما افزایش جدیدی رادرین گرایش نشان میدهد که نه تنها قدرتهای بزرگ درگیرآنند بلکه با ایجاد مناطق آتشزا درگوشه وکنارجهان این وبا ء به کشورهای فقیر وعقب مانده وکوچک نیزسرایت کرده است .

مشکل دیگرمسئله عقب ماندگی کشورهای بسیاری در سه قاره آسیا ، افریقا وامریکای لاتین است. حل این معضله اساسا ً با داشتن سرمایه کافی ، انتقال تکنولوژی ودانش پیشرفته بشری میسراست که تغییرات روبنایی مناسبی را به همراه داشته باشد. تجربه سالهای بعد ازجنگ عمومی دوم نشان داده است که جریان سرمایه بیشتر از کشورهای فقیربه کشورهای پیشرفته بوده است که با ظالمانه ترین انواع بهره کشی ومناسبات استثماری همراه بوده است ونه بالعکس آن. وکشورهای قدرتمند جهانی که اکثرا ً دارای سطح تخنیکی ، علمی وفنی پیشرفته است موانع جدی در راه انتقال آن به کشورهای عقب مانده از طریق محدودیت های تجاری و" دزدیدن مغزها " ازکشورهای سه قاره بوجود آورده است. ودرعین حال قدرت های بزرگ هماره ازمناسبات روبنائی یی در کشورهای وابسته بخود حمایت کرده اند که درست در نقطه مقابل پیشرفت وترقی اجتماعی قراردارد.

بدینصورت مشکل عقب ماندگی در طول تقریبا ً نیم قرن اخیردر یک دایره تهی حرکت میکند وبطورکلی بشریت نتوانسته است این معضله ی انسانی وفراگیر را ازقیود رهزنانه امتیازخواهی های سیاسی وا رهاند.

این معضله درسالهای اخیرآنچنان حاد وجدی شده است که پایه های اخلاقی وارزشی مجموعه نظام حاکم بشری رازیرسوال قرار داده ورسوایی های بزرگی را برای مدنیت حاکم کنونی بوجود آورده است. .

 

" معضله دیگری که ما باخود به نسل آینده به ارمغان میبریم ،مشکل استعماروامپریالیسم است. این معضله که ازگذشتگان برای ما به ارث رسیده است ،در قرن اخیراشکال تازه ای ازعملکرد ومانور رابخود گرفت ونمونه های زشت وننگینی را ثبت کتیبه ی خارائین تاریخ نمود : پافشاری روی امتیازات استعماری وکشتارهای بیرحمانه ملیونها انسان در آسیا ،افریقا وامریکا( الجزایر ،چین ،ویتنام وافغانستان نمونه های متبارز آن است ) جنگهای جهانی اول ودوم وکشتارهای بیهوده میلیون ها انسان بخاطرارضای هوسهای جهانکشایانه ،مداخله درامورداخلی دیگرکشورها ازطریق غیرمشروع ویااحیانا ًبکمک ، خونریزی های بیحساب ، کودتا ،سرکوب آزادی خواهی وایجاد عدم ثبات وناامنی همراه بااستثمار اقتصادی بیرحمانه کشورهای کوچک وعقبمانده ،هنوزهم پایان نپذیرفته است وبه عنوان عملکردهای "مشروع " سیاست قدرت طلبانه (Power politics )هنوزهم پایه های اساسی روابط بین المللی را میسازد."

" . . .در قرن بیستم عظیم ترین کوششها برای تعمیم دموکراسی وغنای مفهوم آن صورت پذیرفت وهم درین قرن به اثبات رسید که عظیم ترین جنایات وتخطی ازدموکراسی زیرنقاب دموکراسی وآزادی علیه بشریت اعمال شده است. درس بزرگ واساسی ای که ازحرکت های عظیم توده ای درقرن بیستم وکوشش های ناکام ویا کامگار آن میتواند بدست آید ، اینست که مفاهیم ارایه شده فلسفی درمورد دموکراسی اکثرا ًمحدودیت های زمانی ومکانی خود را داشته وتطبیقات آن اگر درتناقض با طرح ها ومفاهیم اساسی قرار نداشته باشد ، اقلا ًانحرافات عمیقی از فلسفه نظری را باخود حمل میکرده است. علاوتا ًاینکه اگرما دموکراسی فردی ودموکراسی اجتماعی هردو را نتوانیم توده ای بسازیم ، اگر نتوانیم دموکراسی رابعنوان جزئی از زندگانی طبیعی انسان ها مسجل نماییم واگرقادرنگردیم آگاهی اجتماعی وشعور اجتماعی راازطریق دموکراتیزه کردن اجتماع اعتلاء بخشیم درآنصورت تغییرات ودگرگونی های ساختی هر قدرهم جدی ، ژرف وگسترده باشد نمیتواند درخدمت اعتلای سطح مادی- معنوی انسان بخدمت گرفته شود. وامکانات عقب گشت ، سوء استفاده ، فریبکاری ویا اختناق اجتماعی بیش ازحد زیاد است.

بدینصورت دموکراسی به مفهوم آزادی انسان ازمحدودیت های غیرانسانی اگرهم درزمانه ما ابعاد تازه ای گرفت وآفاق گسترده تری را درنوردید ولی تکامل اوضاع دردودهه اخیرنشان دهنده این واقعیت است که بغرنجترشدن زندگی اجتماعی وبا ارتباط نزدیک مردمان جهان با همدیگرباید با جسارت بیشتری در پی تعمیق مفهوم دموکراسی برآمد ، آنرا در زندگی میلیون ها انسان زحمت کش عجین کرد وآنرا بعنوان شرط لازم پیشرفت واقعی بشری درکل ودر هرجامعه مشخص شناخت وبدینصورت با غلبه برفریبکاری ، تحجرفکری به جنگ نظام های غیر انسانی که اکنون با جلوه های مختلف سد راه تکامل انسانی شده اند رفت.

بنا ءً قرن آینده با سه مشکل اساسی رشد اقتصادی – ویا عادلانه ساختن نظام اقتصادی جهانی – مشکل استعمار وامپریالیسم ومعضله دموکراسی وآزادی انسان مواجه خواهد بود وبه یقین موضع گیری نسل های آینده درمورد این سه معضله اساسی سیمای آتیه جهان زمینی ما را نشان خواهد داد."

 " قدرمسلم اینست که پیشرفت های علمی جدید در پنجاه سال اخیراز یک جانب دردست عده ای آزمند وقدرت طلب به ابزاری برای سرکوب ملل ومردمان جهان مبدل گردیده  وباعث ایجاد" توازن رعب"  درمناسبات بین المللی گردید. . ."

" داخل شدن ابزارهای تخنیکی جدید در زندگی روزمره ملیونها انسان سطح دید ، توقعات ، برخوردها وقضاوتهای آنها رابه شدت متاثرگردانیده است واین خود جامعه کنونی مارا از دید جامعه شناسانه در سطح بلند تری ازدوران پارینه قرار داده است . . ."

" با درک سمت حرکت کلی انسان معاصرمیتوان انتظار داشت که انسان های قرن بیست ویکم ونسل های آینده ، بنابر اوضاع وشرایط بهتر زندگی ، آگاهی وتجربه اندوزی بیشتر، مٶفق تردر پی حل معضلات ومشکلات خود بر می آیند وبهترمیتوانند ازمصائب وبدبختی هاییکه دوران ما را فراگرفته است اجتناب ورزند. چه استعمار زدایی وتحقق آزادی پایه ها وپیش شرط های ایجاد یک جامعه بین المللی مرفه است. واینها همگی به آگاهی اجتماعی ودرک موقعیت خود ودیگران وابسته است که در دوران کنونی وآینده بنابرپیشرفتهای علمی وتخنیکی ، ارتقای وسایل ارتباط جمعی وشمولیت آن میتواند مٶفق تروهمه جانبه تراز گذشته به پیش رود.

ولی ازجانب دیگرباید این نکته را نیز اضافه کرد که خطرسوء استفاده از پیشرفت های کنونی وآتیه همراه با فقدان ویا فروپاشی پایه های اخلاقی وارزشی درسطح جهانی روز افزون میگردد. بنابر این کوچکترین غفلت درمورد سمت حرکت نیروهای انحصارگر ، خیالپرداز ومتعصب میتواند نهایتی دردناک وشرم آلود برای تمام دستاوردهای بشری تلقی گردد."

" . . . فاجعه کنونی اگرچه زخم های ناسوری بردل وپیکرملت ما نشانده است ولی دردرازنای تاریخ ما این فاجعه ، لحظه ای بیش نیست که درمیان هاله ای ازحماسه وجانبازی ومقاومت شگفت وپرافتخار مردم ما گم میشود."

"این مسئله اکنون واضح شده است که انسان موجود ایده آل پرست است ولی این ایده آلها که میتوانست رهگشای بشریت به جلو باشد درطول تاریخ اکثرا ً به قلاده بردگی استحاله نموده است. کوشش نسل های آینده درتعیین جایگاه تاریخی – منطقی ایده آلها بعنوان ابزاری برای پیشرفت انسانی وبعنوان پشتوانه پیشرفت های مادی – تخنیکی ورهنمائی زندگی عملی باید با دیدی روشن وآینده نگرصورت بگیرد. تا مگرایده ها وایده آلها ، زندگی عملی وجامعه آرمانی خلاصه فلسفه وتاریخ در رشته ای ناگسستنی وپرتلالو بهم پیوند بخورند وامتداد یابند."

 

 

 

                                                                              تاریخ نگارش – هفتم اگست1988

 

                                                           *    *     *