استاد عبدالله سمندر غوریانی

25.01.07

 

جنگ طالبان و طالبان جنگ در افغانستان

 

ما در هردو یادداشت "قرآن و جنگ طالبان" و "قرآن و حکومت طالبان" توضیح دادیم که گروههای جنگی؟؟؟ شده بخاطر جنگ در افغانستان، تحت نام و عنوان طالب، با راه و رسم اسلام و طریقه؟؟؟ در شریعت قرآن، هماهنگی و سازگاری ندارد و بنابر تعبیر مشهور در قرآن الناهی الا اسمها سمیتموها انتم و آبائکم. این نامها دستپخت آی، اس، آی و سی، آی، ای اند.

 

حال میخواهیم نشان بدهیم که استخدام طالب برای جنگ و آنهم بنام طالب افغان، با گذشته تاریخی و عنعنه مردم ما جور نمی آید و نمیخواند، تا آنجا که من به عمر خود بیاد دارم، در افغانستان رسم بر این رفته بود که آنعده از طلبۀ علوم دینی که امتحانرا در کتابهای نصاب درسی معین مؤفقانه سپری میکردند، از خدمت عسکری و به اصطلاح دورۀ امانیه از نظام وظیفه معاف میشدند. و حتی آن افرادی که نمیتوانستند این امتحان را مؤفقانه سپری کنند به خدمت عسکری سوق داده میشدند. با همان مختصر معلومات دینی که داشتند بحیث ملا امام و پیشنماز تعین میشدند و از پارۀ خدمات معاف بودند و حتی به مانند دیگر افراد اردو، به تراشیدن ریش هم مکلف و مجبور ساخته نمیشدند. گویا با یک اونیفورم از دیگران مشخص و متمایز میگشتند.

 

بطور خلاصه معافیت از خدمت و آموزش نظامی، رسم معمول در جامعه افغانستان بود. اما مزید بر آنکه طالب بواسطۀ طالب بودن خود از خدمت عسکری معاف میشد. پشتون بودن به تنهایی عامل قاطع و تعین بود که فرد را از خدمت عسکری معاف میساخت. چونکه برادران پشتون ما، الفطر و بطور مادرزاد از خدمت عسکری و یا خدمت زیر بیرق و دفاع از خاک و وطن و ناموس وطن معاف و مستثنی بودند و آنرا برای خود ننگ و عار تلقی میکردند و بنابر اساس همین سنت کهن بود که طالبان به انگیزه جلب همکاری بیشتر مناطق پشتون نشین، پیش از پیش برای آنان و عده دادند که در صورت مؤفقیت، پشتون ها را از خدمت عسکری هممانند سابق معاف خواهند ساخت. این رسم کهن در افغانستان مبنی بر اینکه پشتون نباید خدمت عسکری و وظیفه دفاع از وطن را به عهده بگیرد. صرفاً در سلسله مراتب پائینی نظام عسکری به مورد تطبیق و اجرآ گذاشته میشد. اگر برای پشتونها خدمت عسکری در صفوف پائینی مثلاً افراد عادی، ننگ و عیب و خجالت حساب میشد، مراتب بالایی نظام عسکری، مثلاً رتبۀ جنرالی بیشتر از مال خالص برادران پشتون بود و کسانی جنرال میشدند که اساساً مراحل ابتدائی خدمات اردو را طی نکرده بودند و بطور مادر زاد جنرال به دنیا می آمدند. بناً "پشتون بودن و طالب بودن و افغان بودن یک دروغ سه مجهوله است".

 

گذشته از طالب، کسانی که شش سال خدمت معلمی را در وزارت معارف نیز قبول میکردند، از خدمت عسکری معاف میشدند و میگفتند که فلان به عسکری نمیرود، بخاطر آنست که شش سال "قبولی" داده است، این حقایق نشان میدهد که این جنگ طالبان نیست، بلکه این طالبان، طالبان جنگ اند، و اینکه میپرسند که طالبان در طلب چه آمده اند، باید گفت که طالبان در طلب جنگ اند. همانطوریکه در یادداشت "علمای پاکستان (ساخت امریکا)" توضیح دادیم، برادران پشتون ما به اقتصاد جنگی بیشتر مشغول و دلبسته اند تا به جنگ اقتصاد، و علم برای شان فرض کفایی و جنگ فرض عین است. و فرمان علمای پاکستان هم با عنعنات تاریخی برادران پشتون ما میخواند و هماهنگ است. و با فرمایشات قرآن کریم و احادیث نبوی سازگاری ندارد. و اما با اسلام خوب طالبان سازگاری و توافق دارد.

 

پاکستان میگوید که طالبان افغانی اند، ولی ما میخواهیم دیالوگی را با یک طالب به گونۀ فرض و نقد بدین گونه آغاز نمائیم:

 

آقای طالب شما پاکستانی اید و یا افغانی؟

 

-         من افغانی ام

 

من به افغانی بودن شما شکی دارم.

 

-         من گواهی دارم.

 

گواه شما چیست؟

 

-         زبان ما

 

زبان شما چه میگوید؟

 

-         گورنر هاوس.

 

برادر این اصطلاح پاکستانی است.

 

-         نمیدانم که چه بگویم؟!

 

در واقع پاکستان همان سیاست روسها را در اشغال افغانستان پیش گرفت که روسها اول افراد تاجک و ازبک را بداخل افغانستان فرستادند، و پاکستان هم بواسطۀ آنکه رسوایی بلند نشود، از پشتونهای آنسوی خیبر، بداخل افغانستان فرستاد، تفاوتی که خلقی ها و پرچمی ها با طالبان داشتند این بود که اگر به زبان بادار خود آشنا نبودند، بزبان مردم افغانستان آشنا بودند، ولی طالب زبان بادار خود را میفهمد و اما بزبان مردم افغانستان آشنایی ندارد. برادران ملی گرای ما به مشورۀ آی، اس، آی به اینصورت با مشکل زبان دوکشور مواجه شدند که یک حیلۀ شرعی را برای اسلام خوب سنجیدند و گفتند چون طالب افغانی مدت زمانی در حدود شانزه وهفده سال در پاکستان بسر برده، همان اصطلاحات پاکستانی را آموخته است، باید گفت که احسنت و بارک الله، معلوم نیست که در میان سه میلیون مهاجر و یا بیشتر که به پاکستان رفته اند و برگشته اند و یا بر میگردند، چگونه از میان این جمع انبوه و غفیر تنها طالب زبان خود را فراموش میکند که اسباب تعجب هموطنان خود را فراهم میسازد ولی اگر همه از محیط مهاجرت متأثر شده و همه عین همان اصطلاحات پاکستان را بکار میبرند و پاکستانیزه شده اند، پس این تعجب و نا آشنایی بزبان تازه در میان باشندگان چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد؟ هیچ؟

 

و باز اگر پدیدۀ مهاجرت، اصطلاحات مادرزاد را از میان میبرد و اصطلاحات تازه را جانشین آنها میسازد، چرا ما حاضر نیستیم که این پدیدۀ زبانشناسی را در مورد مهاجرین دیگر، مثلاً در بارۀ مهاجرینی که به ایران پناهنده شده اند، بپذیریم و آنها را ایرانی نگوئیم. مگر شما بیاد ندارید که در مورد آقای کریم خلیلی به چه اندازه بحث و و مباحثه در میان زبانشناسان ما، و بخصوص زبانشناسان پشتون ما راه افتاد ایشان را بواسطۀ آنکه با تغیر لهجه صحبت میکردند، ایرانی تصور کردند. پس چرا برادران ما که از جنوب به عنوان طالب آمده اند و به اصطلاحات قندهاری و به زبان فارسی آشنایی ندارند، به افغان بودن ایشان اینهمه اسرار و پافشاری میکنیم و قسم و قرآن میخوریم؟ مگر پدیده های زبانشناسی در جنوب به نحوی عمل میکند و در غرب به نحو دیگری؟

 

از نظر ملی گرایان ما این مشکل مؤقتی است و پس از مدتی حل میشود یا طالب زبان مردم هرات را یاد میگیرد که با آئین استعمار کهن مناسبتر است، که آنکه برای مردمی و بجائی میرود، و یا که او را میفرستند، اول زبان همان مردم را برای او یاد میدهند و یاکه یاد میگیرد. و یا از همان رسم و سنت کلاسیک برادران پشتون ما، طالبان پیروی میکنند و زبان خود را بر هراتی ها تحمیل مینمایند.