به بهانهءانتشار

دونبشته از شادروان دوکتورعبدالرحمان  محمودی

 

 

   نصیر مهرین

23.01.07

 

  وقتی در خلال سالها ، چند بار به نبشته های روشنگرانه و اصلاح طلبانه پیشینیان جامعهء خویش می نگریم ،نتیحه حاصله از آن نگرش ، در گذر زمان ابعاد چند گانه میابد . بگونهء نمونه ؛ وقتی ما جسته و گریخته ، درسن و سال کم ، به آنچه مرحوم غبار و یا مرحوم عبدالرحمان محمودی و بقیه محبان جان باخته هم آرزو با آنها، نشر کرده بودند دیده بودیم ،با نتیجهء دیداری که از گذشت سالهای دیگر  حاصل ما میشود ، بنا بر برداشت من وتن چند دیگر، متفاوت است . شاید معیار سنجشگری ما ، تأمل وتعمق بیشتر در گفته های آنها باشد وشاید هم برداشت دیگری از اوضاع اجتماعی و تاریخی و فرهنگی جامعه، که این برداشت دومی نیز بعنوان سنجشی جامعتر ، میتواند داوری را عمق و وسعت بیشتری  ببخشد .

اما این آغاز کار تواند باشد. زیرا سرنوشتی که کارکردهای قلمی و فرهنگی ایشان را استقبال کرد جانب متبارز دیگری است که در پیش ما سر برمیاورد . با معیار های که برای سنجش کارکردهای آنها داریم، یعنی از طرف ما بعنوان صحه گذاران قدم ها و قلم هایشان ، احساسی ابراز میشود همراه با همنوایی، دلسوزی، احترام و یادکردها ی که شایسته آنهاست. و این بعد موضع و داوری ، چرا های را نیز با خود دارد مانند اینکه:

چرا سرکوب شدند ؟ چرا زحمت دیدند ؟ آنها که گناهی نداشتند . . .

دنبال کردن این چرا ها ومکث و فحص بر عوامل سرکوب وانگیزه ها و طرح چرا های سرکوب است که پاسخ یابی را در حوزه استبداد شناسی واستبدادستیزی  و ماهیت  تاریخی  آن استبداد و ماهیت روشنگرانه نزدیک میسازد .

بطور مثال ، نگرش های که به آنها از دریچه استبداد و دیکتاتوری و خود پسندی سیاسی حاکمیت دیده است، آنها را اخلالگر وگناهکار میشناسد . و برای ارایه پاسخ به چرا ها ،توجیهات پسمانده و زیانمند به ترقی وتعالی اجتماعی افغانستان را دارد . و رهروان جاده ترقی وتحول و روشنگری، حرمت آنها را نگه میدارند و بسان دانه های قیمتی که در زیر آب و دور از نظر ها پنهان نگه داشته شده اند به افکار و اندیشه های آنها مینگرند .

ازین تصورات و برداشت ها که گونه یی از بار فلسفه تاریخ زمانه آنها را نیز حمل میکند ، بررسی زمانه های پستر از آنها نیز در  چند بعد وارد میشود . دو سوال بیش از همه درین حوزه مطرح اند :

 نخست ، برخوردی که همراه با گسست تلاشهای آنها صورت گرفت  و دیگر موضعی که در دوره پس از آنها حاکمیت اتخاذ کرد چه بود .؟

 بازتر بگوییم . زحمات مبتنی بر تحقق اهداف قانون مداری ، روشنگری و اصلاح طلبی عزیزان دهه سی خورشیدی را خاندان سلطنتی افغانستان مجال عمر بیشتر نداد . با در نظرداشت آن ، یکی از پرسش ها این است که آیا برای فعالینی که در هر رنگ ، آرزو وادعای مبارزه ضد استبدادی را  در دهه چهل بنمایش می نهادند ، آیا آرزوی پیشینیان ،نزد آنها  متحقق گردیده بود . ؟

ایا بار وظایف مغضوبین دهه  سی ، بر شانه های زمانهء دهه چهل خورشیدی نیز سنگینی نمی کرده است ؟ واگرادامه وظایف آن هاپایان  یافته تلقی نشده بود ،آیا درستر نبوده است که دستهای مشغول درین دهه چهل آن بار را پایین میاوردند ؟ ایا مسولان متعدد ومتنوع دهه چهل خورشیدی مجذوب شعار های نشده بودند که نقش بسیار مهم وتعیین کننده در رسمیت دادن گسست ها واتخاذ آرمانهای خیزش وار  داشت ؟

 

با  نگریستن به مسایل آن زمانه ها از منظر پاسخ یابی  مقنع ورهگشا ، به این سوالها سوال دیگری را نیز بیفزاییم تا انگیزه دیگری نیز برای شناحت دهه چهل خورشیدی افغانستان باشد : آیا پس از سرکوب عزیزان دهه سی ، دربار سلطنتی با برنامه های سر دار محمد داوودخان با بازگشت به شیوه سردارمحمد هاشم خانی ، بنیاد های رابرای تحقق چنان اندیشه های فراهم آورده بود که دنباله کارکردهای محمودی و غبار را پایان یافته تلقی کند !؟

  وآنسوی دیگر ، دربار سلطنتی افغانستان که گونه یی از دموکراسی را به آزمایش گرفته بود  و سپس مسئول سرکوبی روشنگری ها وفعالیت های دهه سی نیز بود ، در زمانه پسانتر در  دهه چهل خورشیدی ، آیا ماهیت متفاوت با حاکمیت دوره شاه محمود خان یافته بود .؟ و آیا باردیگر ، آن دیمکراسی دهه چهل خورشیدی بازهم آزمونی برای حاکمیت دربار سلطنتی نبود ؟

محمودی در برابر دیمکراسی دربارسلطنتی و اهداف و انگیزه های آن ،نا آگاه نبود . میدید که دربار  ، دیمکراسی رابرای خودش درنظر گرفته است . اما او سعی داشت دیمکراسی را برای مردم و برای افغانستان به گونه که دیمکراسی مطالبه میکند بشناساند و  درآن راه صادقانه عمل میکرد .

بنگریم :

" اکنون که دولت در اثر سیرحوادث گیتی و مجبوریت های سیاسی وتجاب تلخ چندین ساله ، اداره خود را دیمکراسی میخواند ،خلق هم حق دارد برای تشکیل حکومت توسط  رأی آزاد خویش مبازره نماید . ..

اگر ما به اساس حزبی ، وکلا ی با ناموس ونماینده حقیقی خود راانتخاب وبه این صورت شورایملی  وکابینه را بدست خود گرفته ویک حکومت صحیح ومسول در مقابل خلق تشکیل نماییم پس همه دردهای ما علاج شده وراه حقیقی نجات خود راپیداخواهیم نمود  . .  . "

 

سیر حوادث ومجبوریت های سیاسی وتجارب تلخ در اغاز دهه چهل خورشیدی نیز در انگیزه دمکوکراسی آن دهه نقش داشت . اما این به فراموشی رسیده گی وبی اعتنای تاریخی پسین بود که مجال فراگیری  ازدرس های محمودی وهم اندیشان او را را نداد .

 

درین راستا بنابر علایق دیگری نیز میتواند موضوعاتی طرف بحث باشد که در تشخیص سیمای حاکم سیاسی دهه چهل خورشیدی کمک کرده ، تصویری فراخور نیاز ارایه کند .

با در نظرداشت این بحث که میتواند ادامه بیابد وبسیار بدردبخور نیز هست ، اما از ابراز یک شکوه نمی تواند بکاهد که اثار قلمی وفکری دست اندرکاران امور روشنگری دهه سی ، از دسترس آن کمیت علاقمند مطالعه و کار سیاسی در دهه چهل خورشیدی محروم بوده است . واین محروم شدن ، در واقع همزاد فقر سیاسی و نا آگاهی از افکار و اندیشه های پیشکسوتان دهه سی را باتولد قشر جدید بوجود آورد . این موضع تحکم آمیز را هنگامی صحه توانیم نهاد که به برنامه های آموزشی نهاد های سیاسی دهه چهل واقف باشیم . تا آنجا که من میدانم مقاله ها ونبشته های رنگارنگ متأثر از تجربه های چند کشور  ، آن هم بدون اینکه روی تجزیه وتحلیل ونقد را دیده باشند  ، جای بسیار بالابلندی را احراز کرده بودند . وباتمام علایق عاطفی ویا ادعای سیاسی وپشتیبانی ازپیشینیان ، افکار آنها در ، عمل نزد نهادهای آموزش دهنده سیاسی در معرض سانسور بودند . ضمن ابراز شکوه ار عدم توجه به اندیشه ها وافکارآن اندیشمندان جامعه ما ، این هم گفتنی است که از آنها  یادی شده است . یاد معمولی وظاهری بدون تعمق لازم  به زمانه وتحلیل وتجزیه های ایشان . یادهای که سنت بار عاطفی را حمل میکنند . از فراگیری درس  واز ویژه گی اندیشیده گی روی زمانه وفراورده های فکری ایشان در اکثر موارد خبری نیست .

اتخاذ آن موضع اشتباه آمیز ، در واقع  سانسور دولتی را رسمیت میداد . موقف دولتی این بود که آنها نامطلوب هستند . از آن روی سزاوار بند ورندان وآزار واذیت بودند ! و بالتبع به نشریات و افکار آنها در مکاتب دولتی اشاره یی هم نمیشد ، زیرا جسارت کرده وخارج از دایره لزوم دیدهای دربار سلطنتی ، در حوزه امور زنده گی سیاسی مردم قدم نهاده بودند . اما مبارزانی که بایست میراث بردار آن افکار واندیشه ها می بودند ،کار بایستهء حد اقل را نیز درین زمینه انجام ندادند . نبشته های آنها که در زمینه شناخت از افکار واندیشه های مشخص قانونمداری و شناخت انگیزه های دولتی از دموکراسی اش اهمیت بسیار داشت ، تجدید چاپ نشد .

این جفا را وقتی چند بعدی میابیم که خود سانسوری دهه چهل را در حق افکار  واندیشه ها ی آنها ، ناشی از عدم مقاومت دست اندر کاران امور سیاسی ، دربرابر هجوم موجی از افکار دیگران بشناسیم  .   مگر آیا چنین نبوده است . ؟

 

گذر زمان در کشورما چنان است که بیش از نیم سده ، با خواندن نبشته های آن عزیزان ، گمان میبریم که آنها  فریاد برآورده اند که ای مردم ! در آیینه نبشته های ما ، باردیگر بنگرید !

با توجه به بیانات آنها تصور می کنیم که بدادخواهی علیه بی اعتنایی کشنده  دربرابر زحمات خویش برخاسته اند .

محمودی میگفت :

" طوریکه چند بار متذکر شده ایم ، طرز تشکیل حکومت خلق به صورتی ممکن است که ما همه ویا اکثریت ما بدور یک فکر ونظریه جمع شده ، یک پروگرام را قبول وحزبی را تشکیل نماییم . اما درتشکیل حزب نباید ما افکار قبیلوی ، قومی ونژادی را پیروی (نموده) وبدست خود بربنیاد هستی خود تیشه زنیم . "

درین بیانات او این موضوع را نیز متوجه میشویم که قوم ستیزی وتفوق طلبی ها نژادی  وقبیله یی در زمانه او نیز زنگ خطری را بصدا در آورده بودند.

محمودی هنگامی که چهره بیعدالتی وبی بازخواستی حاکم در جامعه را با طرح سوالها از وزرا وپاسخ های توجیه آمیز وگریز جویانه مطرخ میکند ، تصور میشود ، روزگار کنونی را تصویر کرده است .

 در نبشته "عذر معقول ... " این حال واحوال را می بینیم .

  فشرده گفته آید که سخنان و اندیشه های آنها که از نقد پذیری نیز دور نتوانند باشند، محور تبادل نظر وفکر واندیشه را در حول مسایل جامعه ما سمت  وسو میداد ومیدهد .

 

ازینجاست که سعی در راه ایجاد پیوند وجبران آن گسست  ها پس از چند دهه وحواله انتقاد به فعالان دهه چهل ، در واقع بعد درس گیری را در فرجامین آرزوی خویش می نشاند .

 

                                        *

در پایان ، دو نبشته از شادروان  دوکتور عبدالرحمان محمودی را ، روی این منظور برای تجدید انتشار ، انتخاب کرده ایم .

در نبشته نخستین ، چارچوب های سیاسی او را که بصورت فشرده و با ساده نویسی عام فهم ، همراه است میبینیم  .همانگونه که در  نمونه نخسیتین ، متوجه وجود درازمدت مسایل حل ناشده و تاریخی درکشورخویش میشویم   . نبشته دومی ، چهره بیروکراسی ؛ برخورداری قشری مرفع ارهمه امتیازات و رنج و درد مردم را بازگو میکند . در آیینه فراورده قلمی اش درین  جا نیز ، چهره های ارکان دولتی دولت افغانستان و ده ها خواسته عاجل وبرحق را می بینیم .

 

 

 

 

         (1)

 

 

عذر معقول وبرهان قاطع

 

 

 

اما استعفأ از ترس مسولیت که اکنون مود نشده است .

 

                                         دوکتورعبدالرحمان محمودی

 

  اگر از یک وزیری بپرسیم که چرا در مملکت فقر،فاقه، گرسنگی ، مریضی ،خرابی سرکها ، بندها ، شهرها ، وتعفن وفساد اداری وجود دارد ؟ ؛  چرا مملکت روز بروز فقیر تر وناتوانتر وخلق بدبخت ترو بینواتر میشوند ؟ ؛ چرا سویه تعلیمی طلاب روز بروز پست ترشده  رفته است، از صنف دوازده تقریبا بیسواد خارج شده و چرا درمقابل بیسوادی عمومی مجادله بعمل نمیاید ؟ ؛ چراهزاران نفر در مملکت در مغاره هابا حیوانات وبه سویه حیوانات زیسته  وچرابه تعدادداکتر ها ، قابله ها وشفاخانه ها افزوده نمیشود ؟

چرا به جز در شهر کابل ، در والایات قابله های باتربیه  وجود ندارد ؟ ؛

چرا عساکر را که ترخیص میکنند ، مجبور باشند که چند وقت راگلکاری  وفقیری نمایند تا پول کرایه موترو وسیله رفتن به خانه خود رابیابند ؟ ؛

چرا در مقابل حماری لکه دار، محرقه وملاریا  وفرنگی مجادله نمی نمایند ؟

چرا این مملکت وسیع راکه مساحه آن ازفرانسه بیشتر است ، قابل زراعت نساخته ، وبه تولیدات زراعتی مملکت نمی افزایند ؟

چرا درعوض  ،بیل وکلندو اصول زراعت نساخته وبه تولیدات زراعتی مردم نمی افزایند ؟

  خلاصه چرا چنین  نمی کنید و چنان نمی نمایید ،  تا مملکت آباد وقوم راحت گردد ؟

بمجردیکه این سوالات را وارد کنید ، شاغلی وزیرکه دریک اطاق لوکس وتقریبا مشابه سایر وزرای عالم در عقب در عقب یک میز بزرگ مفشن ولوکس ، برچوکی مدور ومچرخ ولوکس نشسته اند ، فورا آه سردی از دل پردرد کشیده و دور ی به چوکی داده به شما میفرماید:

  از بودجه مملکت واقف نیستید . مملکت فقیر وغریب است . عایدات مملکت برای مصارف آن کفایت نمی کند . ملل گیتی برای آن همه پلان ها بودجه کافی  وضرورت زیاد دارند ،میدانید کار هرکس در خور توان مالی  وبودجه وی است .

باز شکر خدا نموده میفرمایند :  شما جوانها بی تجربه بوده ، واز درد دل  کسانی که که هر روز مشغول کارند ، واقف نیستید .گفتن آسان وکار کردن دشوار است ، می بینید ، که تقریباهمه ملت بیسواد بوده ودر مقابل پلان های مفید حکومت مانع بزرگی اند.

این گفته هاهمه معقول است . آیا اندرین فرمایشات همه حق بطرفند . !

حال اگر بپرسیدکه پس چرا بودجه مملکت را نشر نکرده واین مشکلات خود را علنابه جراید اعلان ننموده وچرا مردم رااز علت حقیقی بدبختی شان واقف نساخته وآنها رابه امداد دعوت نمی نمایید ؟ ؛ چراازپیشرفت پلانهاوخدمات وتعیینات و هدایات شما روزنامه ها پر شده است ،به جواب نمیدانم چه خواهند گفت . آیا نمی رنجند ؟

اگر عرض نماییم که آقایون!  وشما هم وزیر یک مملکت فقیر، غریب ، مریض ، گرسنه وبی نوایید ؛ آخر چرااز عمارات مزین  وبزرگ، اطاق های ومفروشات لوکس ، موتر های لوکس ومصارف لوکس نمی گذرید ، شاید سکوت کرده ویا جواب دهند  که فداکاریی که درقبول وزارت این توده پسمانده کرده اند ، کم است که بازهم فدارکاری نمایند.

 اما استعفأ از ترس مسولیت که اکنون مود نشده است .

                                                                   (محمودی)

  

             (2)

 

راه نجات و چاره درد ما چیست؟

 

 

درست است مردم شکایت ها دارند و مظالمی میکشند ،از رویه مامورین و پلانهای معارف و فواید عامه و زراعت واقتصاد . . . نتیجه مفیدی ندیده و منزجرند . کتله بزرگ خلق سواد نداشته  و به مفهوم دیمکراسی( حکومت خلق ) نمی فهمند . اگر به آنها بگوییم که معنی آن این است که مردم حق دارند ،خودشان توسط انتخابات وآرأ آزاد ، خود حکومت را تشکیل کنند ،هنوز هم از سیا روزی دیروزه میترسند . باور کر ده نمی توانند که  زیرا می بینند که این صدا فقط  در مرکز بلند است ،وحکام فعال یرید همان که شاید بودند ،وشاید بگویند ،که همان خواهند بود .  ولی نکته یی که خلق بدان باید ملتفت شود این است که چون دولت طرز اداره خود رادیموکراسی اعلان کرده است ،مردم هم باید باور کنند وبدانند که آنها حق دارند ،خودشان با آرأ  آزاد خود،حکومت را تشکیل نمایند . اما باید دولت را از حکومت فرق نمود .دولت مجموع قوای سه گانه ؛ مثلا در مملکت ما شورای ملی، کابینه وزرا .ملحقات آن  وقوه قضاییه را که در رأس آن اعلیحضرت همایونی قراردارند ، بوده ولی حکموت عبارت ازقوه اجراییه ویا کابینه  وزرأ وضمایم آن است .

  اکنون که دولت دراثر سیر حوادت گیتی ومجبوریت های سیاسی  وتجاب تلح چندین ساله ، اداره خود رادیموکمراسی میخواند ، حلق هم حق دارد برای تشکیل حکومت توسط رأی آزادخویش مبارزه نماید . طوریکه چند بار متذکرشده ایم ، طرز تشکیل حکومت خلق بصورتی ممکن است که ماهمه ویا اکثریت مابدور یک فکر ونظریه جمع شده ، یک پروگرام را قبول وحزبی راتشکیل نماییم . اما درتشکیل حزب نباید ما افکر قبیلوی ، قومی  ونژادی راپیروی ( کرده )و بدست خودبر بنیادهستی خود تیشه زنیم .

 پس اگر ما به اساس حزبی وکلا ناموس ونماینده حقیقی خود را انتخاب وبه این صورت شورایملی وکابینه را بدست خود گر فته ویک حکومت صحیح ومسول در مقابل خلق تشکیل نماییم ،پس همه دردهای ماعلاج شده وراه حقیقی نجات خود را پیداخواهیم نمود . این امرحق آسایس ومشروع ملت ها بوده وشما شواهد آن را هرشب از رادیو های خود شنیده  واز سقوط کابینه ها وتشکیل کابینه جدید از وکلای شرایملی واخذ رای اعتماد از مجلس شورا، تقریبا از سراسر گیتی میشنوید .

 این است راه نجات وچاره همه درد های  ملت  .

                                                     (محمودی)