ماجرای وحشت انگیز فروش و اسارت دختر یازده ساله

انجنیر سخی ارزگانی

20.01.07

 

من قبلا نبشته یی را تحت عنوان:«فروش زن در بدل سگ در افغانستان ( و یا کشف جدید دیگری نقض کرامت انسان) در نشریه «روزنامه افغانستان » در کابل و برای چندین شبکه های انترنتی مثل آریایی، صدای هزاره جات، آریانانت، گفتمان دموکراسی، رادیو هزارگی، جنبش ملی، مشعل، سرنوشت، کاتب هزاره و... فرستادم که خوشبختانه دست اندرکاران گرانقدر فرهنگی منابع فوق کشور ما هم آنرا به نشر سپردند.

هرچند گزارش این فاجعه جدید در همه جا انعکاس یافت. اما، به نسبت ضعف ادارات مفسد دولتی افغانستان، ماجرای ربودن دختر یازده به نام صنوبر تا کنون از توجه مقامات مسؤل دولت افغانستان و حامیان حقوق بشر باز مانده است. تا کنون دولت قادر نگردیده و یا نخواسته است که این تراتژی ننگین و شرم آور را به صورت قانونی، عادلانه حل و فصل نماید؛ تا در آینده برای دیگران هم یک «عبرت» سرنوشت ساز باشد و همچنان قانون اساسی هم از اعتبار «تطبیق شدن» برخوردار گردد.

حال ببنیم که ماجرای وحشت انگیز ربودن صنوبر یازده ساله که از آن روز تا کنون  که مرتبا در زیر«تجاوز جنسی» و «اسارت» وحشی صفت مرد سالاران قرار دارند؛ چقدر استخوان سوز، وحشتاک وغم انگیز می باشد که کسی و یا منابع به دادش نمی رسند.

 اینک گزارش تکان دهندهء ذیل را یک بار دیگر در برابر «وجدان» بیدار بشریت و به خصوص «هموطنان» گرامی خویش قرار می دهیم، تا در مورد داوری نمایند:

«اختطاف يک دوشيزه ای خرد سن، قدرت جنگسالاران افغانی را به نمايش ميگذارد؛

بدنبال آنکه يک دختر خرد سن از منزلشان ربوده و درمقابل يک سگ جنگی تبادله گرديد،اهالی کندز گفتند که کميسيون حقوق بشر زمانی درزمينه کاری را انجام داده نتوانست که يکتن از اشخاص نيرومند محلی (قوماندان مليشه ها) در قضيه بجانبداری پرداخت.

گزارش سيد يقعوب ابراهيمی روزنامه نگار آی دبليوپی آر از مزارشريف.

نشرخبر تبادله ای يک دختر درمقابل يک سگ جنگى، به يک موضوع داغ درجهان مبدل و خشم و انزجار مجامع حقوق بشر را برانگيخت.اما ذيدخل بودن قضيه ای سگ يک قسمت کوچک از داستان است که فقط در شيوع بيشتر قضيه به اذهان عامه کمک نموده است.
درحقيقت صنوبر يازده ساله و مادر وی قربانی رسوم باطلی گرديده اند که درآن به زن بحيث مال وثروت نگريسته ميشود و از سوی ديگر وضيعت نامناسب امنيتی و ضعيف بودن حکومت مرکزی که زمينه ای ملوک الطوافی محلی را مساعد ساخته است (ضعف حکومت مرکزی باعث آن گرديده است تا تفنگداران مطابق ميل شان برمنطقه حکمروائی نمايند) راه را برای تطبيق اين رسوم هموار ساخته است.
و رد اتهامات اصل قضيه را مغموض ساخته است، اما چيزی که روشن است اينست که صنوبر درماه آگست با استفاده از زور تفنگ از خانه ايشان ربوده شد.
گلشاه پنجاه ساله مادرصنوبر گفت" افراد مسلح درنيمه ای شب در خانه ام را شکستاندند ودخترم را بردند. آنها مرا با چاقو زخمی ساختند. من به سارنوالی و والی عريضه نمودم اما هيچکس به من کمک نميکند."
گلشاه مصرانه گفت که دختر وی توسط ملا نظر ولسوال علی آباد جايکه او با داشتن چند راس مواشی زندگی بخور و نمير خويش را بپيش ميبرد، ربوده شده است. وی ادعأ نمود که برادر ولسوال امر محمود نيز دراثنای ربودن دخترش با او بود.
اين هردو نفر از جمله قوماندانان اسبق جميعت اند که بطور گسترده بالای اراضی شمال شرق کشور تسلط دارد. اين مليشه ها که به گروها وابستگی دارند اکثراً از جمله مجاهدين دهه ای هشتاد هستند که بايد مدتها قبل طی برنامه های دی دی آر وداياگ که از سوی سازمان ملل متحد حمايت ميشود، خلع سلاح ميشدند،اما چنان بنظر ميايد که اين کار بطور لازم صورت نگرفته وآنها هنوز هم دارای قدرت و بالای منطقه اعمال نفوذ ميکنند.
مطابق اظهارات گلشاه ملا نظر دختر وی را درمقابل يک سگ جنگی به يک شخصی بنام نعمت الله تبادله نموده است. مردم محل گفتند که نظر بعداً اين سگ را به يکتن از قوماندانان خيلی نيرومند منطقه به حيث تحفه اهدأ نمود.
نظر در زمينه اظهارات متفاوت داشت و هرگونه دخالت خود را درقضيه رد نموده و گفت که اين شخصاً خود نعمت الله بود که دختر را ربوده است. نعمت الله بطور واضيح خود را خسر دختر خوانده و گفت که اين دختر هنگام شيرخوارگی به نامزادی پسرش که درآنزمان بزرگ بوده درآمده است. پسر او اکنون چهل ساله، از گوشها کر ودارای اختلالات دماغی ميباشد.
ملا نظر گفت " اين دختر هنگام شش ماهگی به نامزادی شخص سی ساله درآمده بود. بعداً فاميل دختر نميخواست تا او را به ازدواج وی برساند. پس نعمت الله يگانه شخصی است که دختر را اختطاف نموده است نه من."
گلشاه نپذيرفت که موضوع نامزادی درميان بوده اما مردم محل گفتند که چنين رسمها در منطقه معمول و رائيج است. آنها گفتند که پدر صنوبر او را به پسر نعمت الله نامزاد ساخت، اما سرانجام پدر صنوبر درگذشت و مادرش اين نامزادی را رد نمود.
به اساس اين نظريه نعمت الله دختر را ربوده است و يا اينکه درمقابل ماديات وغيره کسی را غرض اختطاف دختر توظيف نموده است، زيرا او فکر ميکند که اين حق مسلم وی است.
سرنوشت صنوبر معلوم نيست. مادر او بدين عقيده است که دختر وی را به پاکستان جايکه
مکرراً مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، برده اند.
مطابق اظهارات گلشاه، نعمت الله نيز درخارج از کشور با دختر وی ميباشد.
گلشاه در زمينه به والی ولايت و کميسيون حقوق بشر معروض شد، اما نتيجه از آن مرتب نگرديد.
محمد ظاهر ظفری رئيس بخش شمال شرق کميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان گفت" درين قضيه قوماندانان خيلی نيرومند ذيدخل هستند.از همينرو است که ما توانائی آنرا نداريم تا کاری را غرض نجات دخترک انجام دهيم.  يکتعداد از همکاران ما هنگام تحقيقات قضيه مورد تهديد قرار گرفتند."
ظفری حرفهای مادر صنوبر را تائيد نمود که صنوبر توسط يکتن افراد مسلح محلی ربوده و سپس به يکتن قوماندان کوچک در مقابل يک قلاده سگ جنگی تبادله شده است که البته سگ بعداً به يکتن از قوماندانان خيلی بزرگ منطقه اهدأ شده است.
وی گفت" مقامات حکومتی برای ما گفتند، آنهايکه دختر را ربوده اند مردم نيرومند هستند که رابطه ای مستقيم با مقامات خيلی عاليرتبه دارند."
ظفری به آی دبليوپی آر گفت که دختر در خطر قرار دارد، وی گفت" به ما گفته شد که صحت وی خوب نيست، او مکرراً مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است."
انجينر عمر والی ولايت کندز اين اتهامات مادر صنوبر را که دختر وی قربانی تجاوز جنگسالاران شده است، رد نمود.
او اصرار ورزيد که دختر توسط نامزدش ربوده شده است.
والی بطور خيلی قوی از ملا نظر حمايت نموده گفت " اگر هرکسی ثابت بسازد که ولسوال منطقه در نقض حقوق بشر دست دارد، من شخصاً او را تحويل قانون ميکنم. اما او کاملاً بيگناه است."
وی مناسبات مليشه ها را که گفته ميشود در قضيه ذيدخل هستند، کم جلوه نشان داده گفت " اين اشخاص از جمله جنگسالاران اسبق هستند،اما آنها اسلحه ای خويش را تحويل نموده اند. قوماندانان اسبق در ميان مردم از نفوذ برخوردارند، زيرا با درنظرداشت گذشته ايشان مردم به آنها احترام مگذارند. اما ما هرگز با مواردی مواجه نشده ايم که درآن قوماندانان دارای قدرت نظامی مستقل دخيل باشند و يا اينکه بالای مردم ظلم نمايند."
کميسيون حقوق بشربدين اظهارات موافق نيست.
ظفری گفت " جنگسالاران حقوق بشر را نقض ميکنند. اما ما توانائی تحقيقات اين نقض ها را نداريم. حکومت و قوماندانان ميگويند که دختر توسط نامزد قبلی اش ربوده شده است،
اما اين يک حقيقت است که او در نيمه ای شب توسط اشخاص مسلح ربوده و بعداً درمقابل يک سگ معاوضه شده است."
حال آنکه اين قضيه در محراق عناوين بين المللی قرار گرفته است، اما مردم را درين منطقه ای شمال شرقی افغانستان خيلی متحيرنساخته است. مردم در منطقه گفتند که وضيعت کاملاً مانند همان روزهای که مليشه ها سرقدرت بودند، باقی مانده است. آنها به هرکاری مانند اختطاف، چپاول ... مبادرت ميورزند.
علی احمد يکتن از اهالی کندز گفت " ممکن قوماندانان بطور تخنيکی خلع سلاح شده باشند، اما قدرت آنها بيشتر شده است. آنها منابع ديگر نفوذ را مانند قاچاق مواد مخدر دريافت نموده اند. آنها بالای سراسر کشور قدرت دارند وزمانی که آنها کدام دختر را بخواهند آنرا ميگيرند. هرکس که با آنها مخالفت کند کشته ميشود وهيچکس از حکومت و يا کميسيون حقوق بشر موضوع را تحقيق نخواهد کرد."
مادر صنوبر هنوزهم تلاش ميکند تا طفل خود را نجات دهد.
گلشاه با فرياد و گريه گفت " من دختر خود را دوست دارم و من او را دوباره ميخواهم. و من ميخواهم کسی که او را ربوده است مجازات شود."»

منبع: سایت آریایی (23 /جدی 1385 خورشیدی برابر با 13 جنوری 2007)

از گزارش بالا چند نقطه کاملا برجستگی خاص دارد که بیانگر یکی از واقعیت های دردناک  و بحران افغانستان بی وارث و مثله شده می باشد:

 

- سنت های خشن مرد سالاری:

جامعه ما متشکل از سنت ها، عنعنات، رسومات و... مختلف مثبت و منفی است که منجمله یکی هم «سنت های خشن مرد سالاری» بوده که محصول میکانیزم معنوی، مادی، اجتماعی و تکامل تاریخی مناسبات عقب نگهداشته شدهء جامعه می باشند.

هرچند قبل از سه دهه، استبداد مرد سالاران با شیوه های کهنه و معمولی که بالای زنان، اطفال و جامعه صورت می گرفت؛ به عنوان یک اصل قبول شده در جامعه بلا کشیدهء ما وجود داشت. زیرا، «جوهر» مناسبات فرسوده، جهل و زن ستیز فرهنگ قبیلوی سر بسته بر تمام شؤن جامعه مسلط بوده و اکنون نیز چنین است. و این جهل در ذهن، خون، پوست و رگ جاهل بوده که با هرگونه مدنیت، نواندیشی، خرد، عقلانیت، حقوق زن و... در جامعه مخالفت می ورزد.

 ولی در جریان سه دهه جنگ، بحران، تنش، آوارگی، بی امنی، کشتار، فقر، ویرانی، اختطاف، خونریزی، غارت، نژادگرایی و... در جامعهء بحران زدهء ما بوده که «ابزارهای» شکنجه، اذیت، خشونت،  آزار، تجاوزات جنسی، کشتار، چپاول، دشمنی، اسارت زنان، فروش زنان، زن ستیزی، نژادگرایی و... نیز «تجدید» گردیدند.

بعد از این مرد سالاران که صاحب تفنگ، حزب، پول، اموال غارت شده، قدرت محلی، حامی حلقات خاص دولتی و... پشتوانه خارجی شدند؛ با استفاده از وسایل مذکور هرگونه ظلم، چپاول، تجاوز بر حریم دیگران، و همچنان زن بارگی، قتل، آدم ربایی، قاچاق، زن ربایی و نظایر آنرا در جامعه به عمل  آورده که اکنون این فاجعهء ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی را به هر گوشه و کنار کشور با «سربلندی» تمام انجام می دهند. در جریان این سه دهه جنگ، به فروش رسانیدن زنان اسیر، غارت اموال مردم غیر نظامی، کشتن نیروهای مخالف، تجاوزات جنسی بالای دختران جوان، زنان شوهردار و حتا بالای دختران صغیر وغیره یکی از «افتخارات» مرد سالاران جاهل و جنگ سالاران متمرد کشور ما بوده که به یک رقابت نیز تبدیل شده اند. منجمله، گزارش فوق خود مهر تأید را بر این ادعای ما به خوبی می گذارد.

اینجاست که صفت مرد سالاری با جهل و زن ستیزی به خوبی نیز بیان می گردد. در جائیکه «جهل» مسلط  شد در آنجا «عقل» مغلوب است. با نبود عقل، جهل یکه تاز میدان می گردد و جهل در وجود مرد سالار جاهل و یا هر جاهل دیگر بر همه جا برتری، تعدی، خصم و زورگویی خود را به اثبات می رساند. از همین جاست که مرد سالاران جاهل با شیوه ها و «ابزارهای نوینی» دسته داشتهء خودها نه تنها با هرگونه اختطاف زنان، اسارت دوشیزگان و تجاوزات جنسی حتا بالای دختران نابالغ انجام می دهند، بلکه بد ترین «شیوه های جنایت» را بالای مردمان بی دفاع  کشور ما  نیز انجام می دهند.

پس مطابق سنت های منفی فرسایگشر اجتماعی در کشور ما اند که دختر فروشی، لت و کوب زنان، تجاوزات جنسی، شکنجه، به شوهردادن اجباری دختران، دختر ربایی، انواع مختلف زن ستیزی و حتا قتل زنان هم یکی از «افتخارات» مرد سالاران بی خرد، ناانسان، نامسلمان و متحجر به شمار می آید.

حال که یک مرد سالار، صنوبر یازده ساله را به صورت علنی اختطاف نموده و بعد اورا در بدل یک سگ جنگی به مرد سالار دیگری به فروش رسانیده است. بعد مرد سالار دومی، این دختر صغیر و نا بالغ را به زور در زیر «تجاوز» و «اسارت جنسی» خود قرار داده است؛ در «فرهنگ خرافاتی» قبیلوی و مرد سالاری، یک امر «معمولی» به حساب می آید. زیرا، که این چنین جنایت ضد بشری، ضد اسلامی و ضد ملی در کشور ما با نبود یک حاکمیت مرکزی نیرومند، مستقل، ملی و دموکراتیک، بکلی «عام»  و مبارزات سرنوشت ساز گردیده است.

آیا حاکمیت های خودکامه 250 ساله افغانستان، تقویت کننده و حتا یکی از عوامل نیرومند گسترش سنت های خشن مرد سالارای تا کنون در افغانستان نبوده و نیستند؟

 

- ناتوانی دولت در امور کشوری:

اگر«سنت های منفی» که یکی از موانع بزرگی در ضدیت با پیشرفت، برقراری صلح، ثبات سیاسی، مدنیت پروری، تحقق حقوق بشر، تساوی حقوق زنان با مردان، ایجاد نهادهای وحدت ملی، رشد اقتصاد مستقل ملی و... به شمار آمده؛ اما «بافتار ناقص» و ظالمانه دولت کنونی نیز یکی از عوامل بازدارندهء تأمین امنیت، ترقی، زدودن فقر اقتصادی- اجتماعی، رعایت حقوق بشر، تحقق تساوی حقوق زنان با مردان، ثبات سیاسی، تحکیم نهادهای دولت مرکزی مستقل و... در افغانستان می باشد. چنانچه از گزارشات که تا حال بدست آمده اند، دولتمداران از آغاز تا امروز«شایسته سالاری» را شعار دادند؛ اما در خیلی از مقامات کلیدی دولت، «بدنام ترین» افرادی را مقرر نمودند که از نگاه تباری، قبیلوی، گروهی، سلیقوی و شخصی به قدرتمندان و انحصارگران طراز اول دولتی تعلق دارند.

این چنین سیاست و عملکرد حلقات خود محور از یک سو، عامل گسترش فساد اداری، تورم، فقر اجتماعی، فرار مجدد عودت کنندگان از کشور به خارج، کاهش سرمایه گذاری سرمایه داران ، گسترش ناامنی و... همچنان باعث تقویت طالبان و القاعده در داخل افغانستان گردید. از سوی دیگر، زمینه های اشتغال و نفوذ قومگرایان افراطی و ناقضین حقوق بشر را در ارگان های مهم دولتی مساعد ساختند. این هر «دو عامل» به نوبت خود شرایط را به صورت سنجیده از قبل برای احیاء و تسلط  طالبان در ولایات جنوب، جنوب غرب، شرق و حتا در مناطق شمال کشور نیز به طور «سیل آسا» آماده کرده اند.

پس دولت با ساختار ضد ملی و ضد دموکراتیک خود تا کنون هیچگونه اقدام سرنوشت ساز را علیه جنگ سالاران، قدرتمندان محلی، مرد سالاران متجاوز، خائنین ملی، ناقضین حقوق بشر، دزدان مسلح، مسفدین اداری، تولید کنندگاه مواد مخدره، قاچیان، زن ستیزان، مافیای غارتگر خارجی، نژاد پرستان، طالبان، القاعده و سایر دموکراسی ستیزان نکرده است. زیرا، که حلقات تمامیت خواه، قومگرا و زورگو با تمام نیروی های خودها از نیروهای فوق به صورت مستقیم و غیر مستقیم حمایت می کنند که در «سود» و «زیان» با آنها شریک هستند. لذا، از حق تلفی مردم کشور هرگز به صورت قانونی، حقوقی، ملی  و مصالح کشور ما دفاع نکرده و نمی کنند.

آیا دولتمداران ما در برابر این چنین جنایت روزمره که در حق مردم بی دفاع  ما صورت می گیرد، پاسخگو نمی باشند؟

 

- عدم صداقت جامعهء جهانی نسبت به افغانستان:

در آغاز تصور می شد که جامعه جهانی جهت کمک بشر دوستانه و مبارزه علیه زرع کوکنار، تولید مواد مخدره، قاچاق، طالبان، القاعده و... بالاخره به خاطر تحقق تأمین امنیت، جامعه مدنی و دموکراسی به افغانستان آمده است. اما در عمل تعهدات شان کلا با یخ نوشته شدند و به آفتاب گذاشته شدند که کاملا واقعیت دارد.

به تاریخ 14 جنوری امسال آقای داکتر رنگین سپنتا در مصر اظهار داشته که در سال گذشته میلادی به تعداد 110 حمله انتحاری و 159 مکتب از سوی طالبان به آتش کشیده شدند. و کمک های خارجی صرف «پنج درصد»  آن مستقیما به حکومت افغانستان می رسد. یعنی بناء بر این گزارش آقای داکتر سپنتا « 95» در صد کمک های جامعه جهانی در اختیار کشورهای خارجی هستند که طبق دلخواه خویش به «غارت» می برند.

برعلاوه این ابراز نظر آقای داکتر سپنتا، حتا برخی از منابع خارجی نیز اعتراف می کنند که کمک های جهانی به صورت درست در افغانستان مصرف نشده و همه «حیف و میل» گردیده اند.

آیا اینگونه شواهد بیانگر «خیانت» صریح و «چپاول» عریان جامعه جهانی توسط انجوها و سایر نهادهای  شان در افغانستان نمی باشند؟

در این زمینه به صورت برهنه باید گفت که جامعه جهانی با «پنج در صد» کمک خویش هم به دولت ما، «عدم صداقت» شان را نسبت به مردم افغانستان ثابت نموده است که باید در دادگاه بین المللی پاسخگو باشد.

پس به این صورت جامعه جهانی که از جمله سنگ دفاع از «حقوق زنان» را هم به سینه کوفته، اکنون با چپاول خویش هم زمینه های خود سری جنگ سالاران، کشت خشخاش، قاچاق، مرد سالاران، دزدان، ناقضین حقوق بشر، فساد اداری، مظلومیت زنان، گسترش حملات طالبان  و... زن ستیزی را در افغانستان مساعد کرده و کشور ما را درگیر «بحران تازه یی» نموده است.

جامعه جهانی از طریق ائتلاف بین المللی، سفارتخانه ها، انجوها، سازمان ملل متحد، ناتو، دست نشاندگان افغانی خویش و... در ظاهر امر مردم ما را از چنگ تروریستان طالب و القاعده نجات دادند؛ اما در عمل خود «کارد» را بر «گلون مردم» افغانستان گذاشتند و مردم ما را در پوشش کمک های جهانی «ذبح» می کنند. در این مناسبت سخن شاعر با سیاست ها و عملکردهای جامعه جهانی و طرفدارانش در افغانستان کاملا همخوانی دارد که می گوید:

شنیدم   گوسفندی   را  بزرگی       رهانید  از دهان  و  دست گرگی

شبانگه کارد  بر حلقش، بمالید       روان   گوسفند   از   وی   بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی       چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی

اگر کمک های جامعه جهانی در افغانستان صادقانه و به صورت اساسی «سرنوشت ساز» می بودند؛ آیا این چنین نقض حقوق بشر، زن ربایی، افزایش کشت خشخاش، زن ستیزی، احیای مجدد تروریستان طالبی، تجاوز بر زنان، گسترش عملیات انتحاری در سراسر کشور، اسارت زنان، تسلط  قومگرایی افراطی سازمان یافته در ارگان های کلیدی دولتی، فرار مردم از چنگ گرسنگی به جا های دیگر، اختطاف دختران صغیر، انجنیران خارجی و... در افغانستان ممکن می بودند؟

آیا ماهیئت غارتگرانهء کمک های جامعه جهانی و همدستانی داخلی تا کنون برای تک تک مردم افغانستان و جهان بشریت هویدا نگردیده است؟

چرا زمامداران کشور و مسؤلین امور مردم افغانستان از نگاه سیاسی، حقوقی، ملی، معیارهای حقوق بین الدول، میثاق های جهانی و اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد از کشور های کمک کننده جویا نگردیده و «غارتگران» خارجی را به مقر شورای ملی، دادگاه ملی و بین المللی دعوت نمی نمایند؟

 

خلاصه:

منجمله گزارش فوق و حقیقت های تلخ و انکار ناپذیر بحران های فرسایشگر دیگری افغانستان نیز نشان می دهند که این همه معلول ها، ناشی از «سیاست های» غیر ملی و «رهبریت» ناسالم دولت افغانستان؛ و همچنان متأثر از «عدم صداقت» و از اثر «غارتگری های» کشورهای کمک کنندهء جامعه جهانی در افغانستان می باشند.

پس اگر دولت ممثل اساسی خواسته ها و نیازمندی لازم جامعه ما می بود. و همچنین اگر، کمک های جامعه جهانی به صورت صادقانه و عادلانه  در افغانستان به مصرف می رسیدند، آیا امکان داشت که این چنین «نقض» حقوق بشر در افغانستان صورت می گرفت و مرد سالاران حیوان صفت دختر یازده ساله را مغایر ارزش های پسندیدهء انسانی، اسلامی و ملی با روز اختطاف می نمودند و بعد وی را تا کنون در زیر اسارت تجاوزات جنسی خود قرار دهند؟

مضاف بر آن، این خود یک «کشف» جدید از نقض حقوق بشر بوده، بلکه ضد انسان و اسلام نیز می باشد که یک دختر به یک سگ جنگی معاوضه می گردد. جالب توجه اینست که قیمت دختر «مساوی» به یک سگ جنگی است که با افتخار خاص به یک جنگ سالار دیگر به عنوان «تحفه» داده می شود.  یعنی مرد سالار در این معامله «اقتصادی»، عملا  زن را مساوی به سگ قرار داده است. اما برعکس، دختر نه تنها از نظر انسانی، اسلامی و ملی هرگز احترام نمی گردد، بلکه با خشم وحشیانه مرد سالاری در زیر «اسارت شهوانی» مرد سالار دیگر نیز قرار می گیرد.

ببنیم که «عمق وحشت» تا کجا می رود:

« سگ» که محصول معاوضه دختر است، توسط صاحب جدیدش خوب پاسبانی، احترام و مورد نوازش قرار می گیرد؛ اما برعکس، «دختر» که نتیجه تبادله فروش سگ می باشد، مورد تجاوز و اسارت جنسی قرار می گیرد. یعنی مرد سالاران، دختر را عملا با خشم و ماهیئت «زن ستیزی» خودها از سگ هم نازل تر قرار داده اند.

آیا در این جا، مقام انسانی دختر را پایین تر از سگ قرار نداده  است؟

آیا این یک توهین بزرگ به تمام بشریت و به خصوص توهین ویژه ای در مورد سراسر زنان جهان نمی باشد؟

پس، آیا دولتمداران کشور ما و جامعه جهانی در قبال مردم ما از نگاه انسانی، تعهدات رسمی بین المللی، میثاق های جهانی، قانونی، حقوقی و سیاسی پاسخگو نیستند؟

امیدوارم که هستم که دولتمداران کشور ما همراه با جامعه جهانی «اشتباهات» تعمدی و غیر ارادی خودها را در مورد افغانستان هرچه زودتر به صورت اساسی «اصلاح» نموده و خدمات لازم را مبنی بر خواست ها و نیازمندی مردم برای افغانستان انجام دهند که هم به نفع مشروع و مشترک جامعه جهانی، مردم و دولت افغانستان نیز باشند.

فلهذا، در آخر از مقامات حکومتی، قضایی و پارلمانی محترم افغانستان، اعلامیه جهان حقوق بشر در افغانستان، نهادهای های حقوقی بین المللی، کنفرانش کشورهای اسلامی و سایر سازمان های حقوقی و مشروع جهان احترامانه تقاضا می نمایم که در مورد صنوبر یازده ساله و نظیر همچون قضایایی جنایی کشور ما «برخورد قانونی» نموده و مجرمین را در دادگاه ملی و بین المللی مورد محکامه قرار دهند تا یک «فرهنگ» عبرت آموزی و«قانونیت» در جامعه ما نیز تدریجا خلق گردد.

ومن الله التوفیق

30 جدی 1385 خورشیدی برابر با 20 جنوری 2007 میلادی

توجه !

در همین سایت مقاله دیگر را تحت عنوان: «مهاجرت غم انگیز خانواده های هزاره از مناطق شان» نیز مشاهده کرده می توانید.