به نام خدا

سايه ي شوم حزب خلق برليسه هاي افغانستان

به بهانه چهل ودومين سال تأسيس ناميمون حزب  منحوس خلق

 

          همزمان با نفوذ افكار چپِ وابسته به روسيه در سراسر جهان كه كشورما نيزازتبعات اين پديده شوم  بي تأثير نماند. حزب به اصطلاح دموكراتيك خلق نخست توسط روشنفكرمآبان  درباركه اين مفكوره را نه به صورت يك ايدئو لوژي بلكه به عنوان وسيله اي جهت رسيدن به قدرت پذيرفته  بودند ، پايه گذاري شد كـــه كودتاي هفت ثور سال 1357  خود مهر تأييدي بود براين نيّت خائنانه.

          از آنجايــيـكه مكاتب سياسي براي پيشبرد اهداف ايدئولوژيكي ويا استعماري خود در ديگر كشورها ويا به عبارت ديگر جهان سوم پايگاه هاي مناسبي راجستخو مي كنند  كه راه  نفوذ آنان را هموار نموده و تسريع بخشد، حزب خلق  كه در راه تحقـق اهدافـش درميان توده  دين باور و روشنفكران  ملي مذهبي جاي  پايي  نمي يافـت،  مزوّرانه  سايه  شوم  خودرا  بر ليسه هاي  كشور خصوصاَ  ليليه  ها  مانند : ليسه عالي  رحمان بابا ،  ابن سينا ،  حـربي ، صـنايع ،

ميخانيك و...انداخته،ازاين طريق به اغـفال وتطميع اطفال معصومي  پرداختند كه دوراز كانون گرم خانواده به اُميد تعليم و تربيت درمكاتب  شامل بودند.    

          آموزش چپ گرايي توسط معلمين حزبي به متعلميني كه هنوزدر تشخيص صف هاي  حاضري چپ يا راست دچار مشكل مي شدند. با نقـد و بررسـي عمـلكرد  فارغـيـن  يك  دوره آموزشي دوازده ساله بعد از تشكيل باند  خلقي ها درخواهيم  يافت كه جذب و درنهايت عضويت اين افراد درتشكيلات حزب  كه سالها دور از چشم خانواده و خلاف جهت جامعه ديني ، عقايد ماركسيستي دركنار مضامين مكتب به آنها تزريق مي شد چه نتايج زيانباري در پي داشته اسـت.

          جواني كه در نخستين گام فعاليت اجتماعي بنام  كمونيست، به عقايد و عنعنات  خانوادگي اش پشت  پا  زده  ، چگونه  مي توانست  مصدرخدمت  به سايرين گردد. اين امربتدريج موجبات سلب اعتماد جامعه ازمكاتب رافراهم نمود (به استناد هـراس مردم درآن ايّام كه متأسفانه هنوزهم دربرخي قرات وقصبات كشوردامنگير  خانواده ها است كه : بچه هاي خود را به مكتب نفرستيد كه كافر مي شوند ناشي از تآثير سوء برخورد حزبي ها با كودكان بي گناه مردم بود.)

          كسانيكه تحت چنين شرايطي تربيت شده و بعدها به  قدرت رسيدند  فجايعي  آفريدند  كه  قلم  ازشرح  آن شرم دارد  و زبان  در بيان آن  الكن  است. كه نابساماني هاي امرور كشورهم  پيامد عقده هاي رواني همان فريب خوردگان است. رفتارغيرانساني اين افراد چنان موجب رويگرداني مردم ازمكتب ديده ها ويا به عبارتي تحصيل كردگان جامعه گرديده كه امروز يك  قوماندان بي سواد كه به حريم اعتقادات  ديني  و عنعنويشان  تعرّض نمي كند را به يك  پوهاند  يعني استاد  دانشگاه  ترجيح  مي دهند، نگاهي كوتاه  به  بافت  شوراي ملّي  يا ولسي جرگه مؤيّد اين نظراست.    

          اگر چه قبول اين حقايق  تلخ  براي جوانان  ما امروز  دشوار مي نمايد  كه بايد هم  چنين باشد ، اما  افسوس  كه اين صفحات سياه از واقعيّات  تاريخ سر زمين ما است و گريزي از آن نيست .چشم آن داريم كه تجربيّات گذشته چراغي فراراه آينده ي  فرزندان  وطن  باشد.

 

   انجنير هادي پويان

    بيست وپنجم جدي 1385 

    جرمـــنـــي