جنگ پشتونولی  با طالبانیسم برای بقا

 

مجله اکونومیست، چاپ بریتانیا

 مورخ 19 دسمبر 2006

گزارش از گردیز و پشاور

 

برگردان از هارون امیرزاده

لندن-13 جنوری 2007

 

یاددشات مترجم:

.

برای خواندن متن انگليسی اينجا را کليک کنيد

 

 غرب همواره منبع تغذیه فکری تروریسم را به اسلام رادیکال نسبت داده و بوش آنرا«فاشیسم اسلامی» می نامند و در نتیجه خواهان تغییر در ارزشهای اسلامی است. تروریسم طالبانی  که منبع عمده تغذیه فکری آنها مدارس دینی دیوبندی پاکستان تشکیل می دهد،نیز در همین چهارچوب نگاه می شود. اما پرویز مشرف در کارزار های تبلیغاتی جنجال ابرانگیزش در سال 2006 در سطح جهانی بمنظور کتمان نمودن دست این کشور در تقویت تروریسم، تروریسم را رنگ قبیلوی و نژادی داده و طالبان را خطر ناکتر از القاعده بخاطر حمایت مردمی شان به جهان معرفی نمود.

 از آن به بعد برخی کارشناسان غربی ریشه های تروریسم در منطقه را قبل از اینکه در نقش آی آس آی و مدارس دینی ببینند، بیشتر در بستر فرهنگی ، اجتماعی و بافت های قبیلوی مورد ارزیابی قرار می دهند.متاسفانه جناب رئیس جمهور کرزی نیز برای توجیه بازی مشرف برگزاری جرگه قبیلوی فرامرزی را به منظور  مشروعیت بخشیدن طالبان و تقویت حاکمیتش ابتکار خود دانسته و آنرا دست آورد سفر اخیرش در واشنگتن و نتیجه ملاقات های سران سه کشور می داند.

ریشه یابی منابع خشونت ها چه مذهبی باشند و یا قومی و یا هردو، ناگزیراً بستر اجتماعی و فرهنگی جامعه را در محراق بحث و مطالعه قرار داد. چنانچه یکی از سیاست مداران کانادایی اخیراً نام افغانستان راTroublistan و یا مشکلستان[ خشونتستان] نام گذاشته و گفت که افغانستان هیچ گاهی در صلح زندگی نکرده و تاریخ این   کشور چیزی دیگری نیست به جز ازتاریخ جنگ، خشونت و خونریزی که گاهی در میان خود و گاهی با خارجیان جریان داشته است.

 مقاله بحث بر انگیز مجله معتبر اکونومیست نیز ریشه های تروریسم طالبانی را در افغانستان و پاکستان بیشتر به خشونت های قبیلوی که بستر مناسب برای تولد تروریسم می داند، اختصاص داده است. مجله مذکور معتقد است که جنگ کنونی در افغانستان قبل ازینکه جنگ با قوت های خارجی باشد جنگ میان پشتونولی بخاطر بقایش با اسلام رادیکال نوع طالبانیسم است. و مجله برای دولت های افغانستان و پاکستان توصیه می کند که برای آوردن ثبات دایمی و شگوفایی در کشور های شان بدیلی برای هر دو هم برای پشتونولی وهم طالبانیسم پیدا کنند.

با آنکه با بسیاری ارزیابی های مجله مذکور نمی توان توافق نمود بخصوص با برخی واژه های توهین آمیز، مترجم ناگزیراً برخی کلمات و جملات توهین آمیز را که  به خط درشت در سرخد مقاله نگاشته شده بود حذف نموده است و خوانندگان عزیز می توانند متن انگلیسی آنرا مطالعه کنند. ولی و باوجود آن آشنایی با دیدگاه های غرب که چرخ سرنوشت افغانستان را بدو ش دارند و افغانستان را چگونه ارزیابی می کنند،نیز برای خواننده افغانستان قبل از همه یک ضرورت است.

 افغانستان شناسانی زیادی در مورد قبایل مختلف افغانستان در سه سده اخیر کتب مختلف را به نشر رسانیده  اندکه در بسیاری موارد از دیدگاه سیاسی و جانبدارانه نگاشته شده است. بناً  کمتر افغانستان شناسان خارجی را یافت که بی طرفانه و واقع بینانه نگاشته باشند. متاسفانه تعدادی زیادی دانشمندان و جامعه شناسان خود افغانستان چون در بسترفرهنگ قبیلوی با ذهنیت قبیلوی تربیت یافته اند، نیز کمتر توانسته اند با ارزیابی عمیقاً علمی و بی طرفانه جامعه و فرهنگ خود را برای جهانیان معرفی نمایند. در نتیجه همین شناخت ناقص از جامعه و خصوصیات آن اکثریت برنامه های ترقی خواهانه نیرو های تحول طلب نیز به شکست و تراژیدی جبران ناپزیر مواجه گردیدند.

 

  با احترام

*****

 

 

 

در یک پوستریکه روی دیوار سینمای پشاور خیبر بازار نصب شده است، اربازخان را که یک کله شینکوف را در میان بازویان نصواری رنگ اش که از آن خون میچکد، نشان می دهد.علاوتاً دربالای سنگلاخ خاکی رنگ در عقب اکتر دو دختر زیبای گوشتالو و رخسار گلابی دیده میشودند. آقای خان که دهانش را بروت های سیاه پوشانیده چنین فریاد میزند:« گناه من اینست که من پشتون هستم!»

 

این فلم برای یک آزمایش اخلاقی سوالات مشکل را مطرح می سازد و اما می توان بطور ساده اینطور بیان نمود: پدر خان در یک انتقام خونین کشته می شود و مطابق به  اصول قبیلوی پشتونها و یا پختون ها و یا پتانها، کاکای[عمو] آقای خان باید با خانم بیوه برادر مقتولش ازدواج نموده و پسر وی را یعنی آقای خان را      بحیث پسر خود قبول کند. اما مادر خان زن بسیار کهن سال بود. بناً کاکای خان و یا به عبارت دیگر پدر اندری خان گرفتار یک دختر رقاصه می شود.  خان بخاطر رضایت و افتخار مادرش باید دختر را بکشد ولی بعداً خودی  آقای خان عاشق میشود. اما خان بزودی دختر را ترک می گوید زیرا کاکا و یا پدر اندر خان به معشوقه اش چشم می دوزد! ازینجاست که خان در سر یک دو راهی قرار میگیرد. مطابق به سنت پشتونولی آقای خان باید پدرش راسرفرازسازد و هرکسی راکه به معشوقه اش دست درازی کرده، باید به قتل برساند. کدام راه را باید وی انتخاب کند؟ بعد از اندیشه کوتاه، آقای خان کاکا و یا پدر اندر بی تربیت اش را سوراخ سوراخ می کند.

برای یک منتقد غربی داستان فلم مذکور مانند  بالیوود فلم های هندوستان خواهد بود. اما در واقعیت امر این فلم زندگی اصلی مردم پشاور مرکز ایالت سرحد شمال غربی پاکستان را به نمایش می گذارد. اخیراً من بحیث ژورنالست با انور کمال مروات یک شخصیت نظامی و رهبر گروپ مسلم لیک نواز شریف در پارلمان صوبه سر حد ملاقات داشتم. تصادفاً آقای کمال از یک جرگه قبایلی که در آن چندین صد نفر  ریش سفیدان پاکستان و افغانستان اشتراک نموده بودند، برگشته بود. جرگه بخاطر حل دعوای خونی- پولی علیه قبیله مروات که در سال 2004 اتفاق افتیده بود، برگزار شده بود. برای چندین سال می شود که قبیله مروات با همسایه اش قبیله بهاتی باهم در دشمنی قرار دارند. به گفته آقای کمال عامل اصلی این عداوت ها  دزدی، اختطاف و یا جنگ ها میان مردان  قبیله می باشند. به همین تر تیب روزی  بهاتی های بی بندو بار دختر های مراوتی ها را اختطاف کردند. آقای کمال که رهبری 4000 لشکر مراوتی ها را که با توپ مجهز بودند شهر بهاتی ها را زیر ضربات خویش قرارداد و در نتیجه 80 نفر بشمول دو دختر بخت برگشته و بد نام نیز کشته شدند. اما عجیب اینست که نه  خونریزی و نه جرگه و هم چنان  نه مبلغ 60 هزار دالری راکه آقای کمال و قبیله اش بر قبیله مغلوب تحمیل نمودند حتا در روزنامه های پاکستانی بازتاب نیافت.

 

از آقای کمال پرسیدم که آیا قانون گذار ارشد  مثل شما کدام تضاد را در تحریک خشونت ها می بیند؟ اما آقای کمال با کمال تعجب پاسخ داد:« ما کدام ادعای افتخار درین خشونت ها نکردیم. ولی این یک سوال حیثیت وعزت ما ست».  به بیان دیگر از گفته های آقای کمال می توان چنین نتیجه گرفت:« گناه او اینست که وی پشتونست!»

افغانستان که سنگ بنای آن در 250 سال گذشته گذاشته شده است متشکل از گروه های مختلف قومیست. هم چنان 200 سال از تلاشهای استعمارگران بریتانیا می گذرد که قلمرو حاکمیت خود را بر  آن بخشی هندوستان که امروز پاکستان و سرحد شمال غربی نام دارد، گسترش داد. درحال حاضر در هر دو طرف مرز افغانستان و پاکستان مردمان آن پیرو پشتونولی اند.

 اصول پشتونولی با قانون اسلامی  تضاد دارد. اما شریعت اسلامی سختگیرانه فرقه وهابی عربستان سعودی که توسط طالبان درین کشور بحیث یک پدیده نوآورده شده است،نسبت به اصول پشتونولی قوی تر است. اسلامیسم در طول سده ها با پشتونولی رقابت نموده است، بخصوص در زمان جنگ ها از برتری بیشتری برخوردار بوده است. اما هردو با وجود رویکرد های رقیبانه در افغانستان یک دیگر خود را بارور نموده اند. اصول پشتونولی در طول سده ها تغیر نکرده اند. از زمان بازی بزرگ وقت زیاد می گذرد ولی بسیاری اتنو گرافان[ تبار شناسان]،سربازان و ماموران ملکی عصر ویکتوریا چیز هایکه در مورد اصول پشتونولی می گفتند ویا می نوشتند،  تا امروز چندان تغیری نکرده است.  برخی بریتانوی ها حتا این ادعا های خوش مزه پشتونها را که خودرا اولاده برخی یهودی های  گم شده  معرفی مینمو دند، نیز باور مینمودند. اما نه همه غربی ها  مجذوب پشتونها شدند. چنانچه مطابق به یک گذارش که[در سده نزدهم] در روز نامه دیلی تلیگراف را جع به قوت های زمینی بریتانیا در مله کند به نشر رسیده بود، وینستن چرچیل Winston Churchill چنین می نویسد:« در سیستم اخلاقی آنها[ پشتونها] خیانت و خشونت  بیشتر بحیث امربه معروف دانسته می شود تا نهی از منکر. این چنین رویکرد اخلاقی راکه  پشتونها بحیث اصول افتخارات خود میشمارند، بسیار عجیب و متناقض است و حتا قابل درک برای هیچ منطق فکری دیگری نمی باشد.»

دوستداران سجره شناس پشتون که اکثراً مراد از مردان پشتون است، می گویند که پشتونولی 5000 سال سابقه تاریخی دارد. اما زبان پشتو که بیشتر ازپنج صد سال سابقه رسم و خط ندارد، به بسیار مشکل می تواند این تیوری سابقه 5000 ساله را اثبات نماید. سیر اولف کارو Sir Olaf Caroe بحیث محقق پشتون شناس در دانشگاه امپریال بریتانیا می نویسد، واژه «ننگ» که از جمله افتخارات کود[اصول] پشتونولی بشمار می رود  درک افسانوی بیش از مقوله شرافت نیست.

طوریکه خوشحال ختک بحیث شاعر بزرگ سده 17 در زبان پشتو که 4500   قطعه  شعر دارد می گوید:« من از انسانیکه ننگ[غیرت]را راهنمای زندگی خود قرار نمیدهد، نفرت دارم و ننگ این همان واژه ایست که من را دیوانه میسازد!».  امروز در دهکده های خاک آلود پشتون نشین کمتر مردان ریش دار را یافت که به این حرف های خوشحال خان ختک توافق نداشته باشند. چنانچه سندی گل یک مرد ریش دراز از قبیله منگل از ولایت پکتیکا در جنوب افغانستان می گوید:«هر انسانیکه عزت خود را از دست می دهد باید بطور کامل از اجتماع رانده شود.هیچ کسی روز تولدی وی را برایش تبریک نخواهد گفت. هیچ کسی با دخترش ازدواج نخواهد کرد. هیچ کسی در مراسم تشییع جنازه وی اشتراک نخواهد کرد. بی آبرویی وی برای نسل ها ادامه خواهد یافت. او و خانواده اش باید از محل بود و باش خویش بجای دور بروند.»

  آمریکایی های اهانت گر

از راه های بیشماری ننگ یک پشتون مورد اهانت قرار می گیرد. ولی مهمترین آن زر،زن و یا زمین(gold, women or land) است. روشهای جستجو(تلاشی) توسط آرتش آمریکا در 5 سال گذشته در افغانستان از هر جهت تعرض آمیز است. بازور و تکبر داخل شدن آمریکایی ها به خانه گلی یک پشتون ، در واقعیت امر بی عزتی به مالکیت وی است. هم چنان با یورش در اتاق اقامت خانمش، بی عزتی بر ناموسش تلقی می شود. بد ترین بی آبرویی بخصوص زمانی صورت میگیرد که گروپ تلاشی[جستجو گر] آمریکایی صاحب خانه را دست بسته و کشان کشان در مقابل انظار همسایه گانش بیرون کشیده و با خود می برند. آمریکایی ها و متحدین آن در افغانستان با پیچیده ترین نوع شورشها مواجه اند که چندین عامل دارد و توهین به اهالی یکی از عوامل افزایش پیکارجویی ها درین کشور می باشد. یک پشتون مطابق به اصول پشتونولی ملزم است که باید از آمریکایی های که به عزت آنان توهین نموده اند، انتقام و یا «بدل» بگیرد.

 

در سال گذشته از میان ده ها هزار مثال ، قصه یکی از  اتفاقات در شمال پاکستان و هم چنان در افغانستان در میان گفتگو ها بلند شد. داستان بگونه ای بود که  دختر یک خانواده تجار سر شناس در گردیز مرکز پکتیا با یک پسر جوان خوش چهره فرار کرد. پدر دختر تجارت خانه خود را فروخته به کابل رفت و سر انجام عاشق دخترش را پیدا نموده و به قتل رسانید. وی دخترش را که لکه ننگ است، نیز بایدبکشد ولی دخترش فرار نموده به سازمان حقوق بشر پناه برد. این دختر آینده ای خوبی ندارد. به گفته یک پشتون:« یک پشتون بخاطر انتقام خود می تواند 100 سال انتظار بکشد».  

افزون برآن، یک پشتون با افتخار دو دین دیگر نیز دارد: یکی  مهمانوازی و یا میلمستیا برای هر کسی که به آن نیاز داشته باشد، ؛ و دیگری پناه دادن و یا نینواتی برای هر کسی که تقاضای آنرا داشته باشد. داستانهای زیادی ازین گونه سخاومتمندی زیادی در میان پشتونها حکایت می کند.

نظر به گفته محمد عمر بارکزی معین وزارت امور قبایل، در نزدیک قریه سید خیل در میان قبیله زدران[ضدران] در ولایت شرقی خوست یک شاگرد اسلامی سرگردان و یا طالب یک نفر را کشت. طالب به نزدیک ترین دروازه یک خانه تک تک زد و یک زن در را باز نمود. طالب به زن گفت:« من یک نفر را کشته ام من را در خانه ات پناه بده». زن اجازه داد به طالب پناهنده که داخل خانه شود و طالب هم تمام داستان قتل را برای زن حکایت کرد. اما شخص مقتول پسر خود همین زن بود». زن برای شوهرتشنه به خون  قاتل پسر و برادرانش گفت:« من یک زن پشتون هستم و برای این پسر پناه داده ام. از وی حفاظت کنید». 

« سیستم اخلاقی آنها[ پشتونها] که خیانت و خشونت را بیشتر بحیث امربه معروف می دانند تا نهی از منکر، این چنین رویکرد اخلاقی راکه  پشتونها بحیث اصول افتخارات خود میشمارند، بسیار عجیب و متناقض است و حتا قابل درک برای هیچ منطق فکری نمی باشد.»-چرچیل

 

اما پشتونولی  تنهااصول خشن نیست، در آن بسیار عناصر انعطاف پزیر نیز وجود دارد که با بهره از آن  می توان جلو جنگ را در میان قبایل گرفت و به توافق و سازش دست یافت. از مهمترین عناصر پشتونولی جرگه است، اما اقوام عمده دیگر افغانستان مثل ازبک ها، تاجکان،پشه ییها،هزاره ها و بلوچ ها جرگه ها و یا شورا های نوع خود را دارند. بر اساس یک تحقیق تقریبی 95 فیصد مناقشات، مسائل اجتماعی و جنایی افغانستان توسط جرگه ها حل و فصل می شوند. اما این ارقام اندکی در مناطق شمال افغانستان پائین تر است. البته موثریت این جرگه ها نه به سبب محاکم بی کفایت و فاسد است بلکه بخاطر اینست که سطح بلند بیسوادی در میان بسیاری افغانها و پاکستانی ها باعث شده که برای مردم درک قوانین عنعنوی نا نوشته شده [عرفی] که در پشتونرخ narkh نامیده می شود آسانتر است. ازینرو دولت با مخالفت لشکر مردمی مواجه شده؛ توافقات جرگه برای طرفین نسبت به دادگا های اسلامی به مراتب قابل عملیست.

جهت آگاهی ازچگونگی برگزاری یک جرگه از پشاور تا جمرود در خیبر ایجنسی برای دو ساعت سفر نمودم. در 60 جرگه قوی که قبلاً برگزار شده بود، در حدود 6 قضیه را در یک روز حل و فصل نموده بودند و این در حالیست که در دادگاه های حکومتی پاکستان حل و فصل این تعداد پرونده مکنست بیشتر از یک هفته را در بر بگیرد.همچنان دو موضوع جنجالی مثل منازعه پولی و ملکیت و بشمول قتل 5 نفر با مصالحه پایان یافتند. یک نزاع در مورد یک قاتل که در خانه یک همسایه پناهنده شده بود به وقت دیگر موکول شد تا ریش سفیدان فرصت بیشتر تعمق و تامل را در زمینه پیداکنند. یک مرد متهم به «زنا» و تجاوز جنسی مجبور بود در نتیجه فیصله جرگه که مبلغ یک میلیون روپیه پاکستانی(16500 دالر) برای خانواده آسیب رسیده به عنوان جریمه بپردازد.

 

در میان ریش سفیدان جرگه یکی هم آدم خان افریدی است که خودی وی دارای چندی پرونده جنایی بود و در مورد وی چندی قبل فیصله صورت گرفته بود. وی برای 25 سال با پسر عمویش بر سر میراث زمین کاکایش جار و جنجال داشت، تا اینکه آقای آدم خان پسر کاکا، پسران و نواسه های وی را بکشت. و بعداً وی کاکای خود را هم کشت. اما وی ازین هم بیشتر دست به خشونت وحشتناک زد.چنانچه وی جنایت در میراته miratha انجام داده و تمام مردان را در یک اردوگاه رقیب قتل عام نمود. اما جرگه فیصله کرد که دو خانه آدم خان  تخریب شود و مبلغ 500 هزار روپیه پاکستانی جریمه نقدی بپردازد. اما آدم خان این فیصله جرگه را غیر عادلانه و خشن توصیف کرد.

جرگه ازین هم خدمات کلانتر انجام داده جنگ های میان قبایل مروات و بهاتی را خاموش ساختند. در یک صبح سرد کابل من بحیث خبرنگار در یک جرگه ای که بخاطر حل و فصل دعوای دو قوم کوچی Siddiquekhail کوکی خیل و قبیله قدرتمند احمدزایی پشتون، برگزار شده بود، اشتراک نمودم. منازعه  ازینجا آغاز می شود که در سال 1980 یک پسرجوان 17 ساله بابر نام مربوط به یکی از طوایف پشتون افغانستان  با دیگران درهنگام سفر در پاکستان ناپدید شد. اما در سال 1992 یک مرد 60 ساله چوپان از یک طایفه دیگری پشتونتبار بقتل رسید که گفته میشود با تبر توسط کاکای بابر کشته شده بود.

تلاشهای قبلی به منظور پایان دادن به نزاع میان آنان جرگه به این فیصله رسیده بود که هر دو قبیله باید مبلغ 10 هزار دالر را به جرگه تسلیم نموده و تعهد بسپارند که به تصامیم جرگه وفادار باقی خواهند ماند. حاجی نعیم کوچی رئیس گروه میانجی و یا narkhiنرخی و یکی از اعضای قبیله احمد زایی درین مورد گفت:« زمان برای پایان دادن به این عداوت فرا رسیده است. حالا زمان آن رسیده که شما در خانه های تان با خانم های تان بخوابید نه اینکه با راه اندازی توطئه یک دیگر خود را بکشید!» آقای کوچی که یک شخص مشهور در باب مسائل قوانین عرفی می باشد از متخاصمین خواهش نمود که یک سنگ را بالای دشمنی های خود گذاشته و به تصامیم جرگه تن در دهند. در ادامه آقای کوچی گفت:« ما همه می دانیم اگر این دشمنی ادامه پیدا کند تا رسیدن به جرگه بسیار انسانها کشته خواهند شد». آقای کوچی بعد از سپری نمودن سه سال در زندان آمریکاییها در گوانتانامو  بدون محاکمه سر انجام رها گردیده بود.

برای حل و فصل نزاع مذکور آقای کوچی دو انتخاب دارد: وی  می تواند فیصله کند که گروه گنهکار برای قربانی خود غرامات پولی بپردازد که بنام “dry debt” و یا  wich purیعنی خشکه قرض بپردازد و یا وی می تواند برای هردو گروه متخاصم دستور بدهد که به یک دیگر خود دختر به زنی[بد] بدهند که بنام lund pur,  و یا“wet debt” ترقرض یاد میشود.

تحمیل نوع lund pur بر طرفین متخاصم  بیشتر موثر پنداشته می شود. اما این نوع فیصله اجباری بخصوص شامل عروسی تبادل دختر بانزده ساله، ده ساله و یا پنج ساله می شود که سه نسل متوالی طوایف دشمن را در بر می گیرد. هر چند برای گروه های حقوق بشر این رفتار نا سزا قابل فهم است ولی پشتونها بدین وسیله صلح وپدر کلانهای سعادتمند دارند. مطابق به ضرب المثل پشتونها« خون را نمی توان با خون شست»، « خون می تواند به محبت تبدیل شود»[ نفرت می تواند به محبت تبدیل شود].

  در سرزمین دور افتاده

  بسیاری تاجکان مثل پشتونها مرگ را نسبت به تحقیر ترجیح می دهند. اما آنها برخلاف پشتونها برای تداوم حیات در کاخ ها از همسایگان آزرده خود ترس ندارند. یک تحلیلگر از اتحادیه اروپا در مورد جرگه ها در شرق افغانستان در یافت که فرار دختران از خانواده های پشه یی بحیث یک جرم اغلباً مورد بحث جرگه آنها قرار می گیرد. در حالیکه این گونه مسائل ندرتاً در جرگه قبایل پشتون مورد بحث قرار می گیرند. این بخاطریست که کمتر پسران جوان و یا دختران جوان از خانواده های پشتون فرار می کنند و اگر فرار هم کنند در اغلب موارد کشته خواهند شد. چه چیزی پشتونولی را بسیار دیر پا و  بسیارخشن ساخته است؟

یکی از عوامل آن دور افتادگی[ انزوا]جوامع پشتونی است. در طول هزاره هاافغانستان در چهار راه تلاقی تمدن ها میان آسیای میانه، فارس قدیم و سر سزمین هموار هند قرار داشت و همواره مورد حملات لشکر های غارت گر و عبور تجاران خارجی قرار می گرفت. تاثیرات کارنامه های خارجی ها را  اززمان تاریخ قدیم این کشور گرفته تا به امروز نه تنها در پایتخت ویران آن و  در34 ولایت آن مشاهده نمود بلکه می توان رد پای آنها رادر زبانها و سنت های آنان نیز دریافت. بگونه مثال عقیده بر این است که  زبان پشتو  از زبان  باختری[تخاری]منشا گرفته،  و زبان باختری همان زبانیست که بقایای یونانیان  اسکندر کبیر نیزبه آن حرف می زدند. تا هنوز مناطقی وجود دارند مانند  وحشی ترین مناطق پشتو نشین بویژه در قلعه های بلند در جاییکه تا هنوز پشتونولی به سخت  ترین شیوه آن  تطبیق می شود، این مناطق نسبتاً از تسلط خارجی ها در طول سده ها محفوظ باقیمانده اند.وزیرستان بحیث منطقه نیمه خود مختار در پاکستان هرگز توسط قدرت های خارجی اشغال نگردیده است.

 عامل دوم حالت خشن پشتونولی را باید در طبعیت جامعه پشتون جستجو کرد. حکمرانان مغول در هند  برای یک مدت کوتاه بر مناطق پشتون نشین تسلط یافتند و هرگز برای مدت طولانی قادر به مغلوب ساختن آنان نشدند. طوریکه وینستن چرچیل می گوید:«   پشتونها هر گوشه قبیله خویش را  نسبت به هر  جامعه دیگر بالاتر می شمارند. مطابق به تعریف پشتونولی ملتی بنام پشتون در واقع تباری بنام پشتون وجود ندارد. یک پشتون بطور ساده کسیست که پشتو حرف بزند و قانون پشتونولی را که معنای تحت الفظی آن« پشتو گری کن» است، تعقیب نماید.»

 

 

عامل سوم  انکشاف پشتونولی را سیمای جذاب مساوات طلبی آن تشکیل می دهد. رهبری در میان قبایل پشتونها به ندرت میراثیست و غالباًً مربوط به تصمیم جرگه است. حتا بالامقام ترین ریش سفید پشتون جرئت تمکین کردن به مرد قبیله خود را ندارد. وقتیکه غذا های لذیذ گوشت گوسفند، کشمش و برنج(قابلی] در ضیافت صرف شد و دیگر خدمه ها همه رفتند، هر چند خدمه ها حقوق مساوی با میزبان و مهمانان دارند، در آنصورت جرگه شروع به تصمیم گیری میکند. اگر یکی از شرایط شمولیت در اجتماع پشتونولی داشتن نام نیک باشد در آنصورت هر پشتون برای حفظ آن آماده جنگیدن خواهد بود.

این عملکرد سیاسی قبل از همه با عث آن می شود که پشتونولی در برابر تحول بسیار مقاومت نشان دهد، البته این بدین معنی نیست که پشتونولی هیچ تغییری نمی کند.  قبایل پشتون اصول خود را همواره بصورت روز در می آورند. چنانچه سه سال قبل منگلی های پکتیا تجربه انتقام گیری شانرا با وساطت پایان دادند. بدین وسیله یک مرد ضعیف مجبور شد که با ذبح یک گوسفند در پیش روی خانه یک همسایه قوی اش، قرض خونی خود را بپردازد. طوریکه سندیگول منگل در شهر گردیز می گوید:« ما بسیار یک دیگر خود را کشتیم».

تغییرات ضربتی بیشتر بر پشتونولی از بیرون وارد شده است. در مناطق شهری پاکستان و یا افغانستان که در آنجا ها ارگانهای دولتی بگونه ای فعال اند، سیمای پشتونولی کم رنگ به نظر می رسد و کسی کمتر به جرگه های قاضی قبیله که در شهر کویته قرار دارند، مراجعه میکنند. اما قوی ترین تحدید به پشتونولی از جانبی اسلام سیاسی متوجه است. زیرا اسلام سیاسی در تلاش است که اعتبارخان جرگه را به ملا بسپارد وجای قوانین عرفی را شریعت بگیرد.

در یک هزار سال گذشته و بیشتر از آن سنت های قبیلوی پشتون با اسلام تقریباً همزیستی داشته است. با توجه به همزیستی سابقه دار میان شریعت و سنت های قبیلوی، خوانین پشتون و ملا ها اکثراً اصرار می ورزند که میان آن دو یعنی شریعت و  عنعنات قبیلوی هیچ تضادی وجود ندارد. چنانچه مولوی سعید عضو شورای علمای قندهار می گوید:«شورا و جرگه در مقابل یکدیگر قرار ندارند. اگرقرار باشد یک مسئله را از طریق شورا حل و فصل کنید، عین کاریست که می توانید از طریق جرگه انجام دهید. جرگه علیه شورا قرار ندارد. اگر یک قتل اتفاق افتیده باشد، هدف راضی ساختن خانواده آسیب دیده است و بس».

هرچند در افغانستان دادگاه های شرعی  ازدادگاه های عادی چندان فرقی ندارند، با آنهم دادگاه های شرعی می توانند بجای جرگه ها و عداوت های خونی،  یک بدیل بشمار آیند. این دادگاه ها مانند جرگه ها برای حل و فصل یک موضوع می توانند برای فرد آسیب دیده پرداخت غرامات را از مجرم بطلبد. اما این داد گاه ها اگر موضوع غرامات را  برای شخص آسیب رسیده فیصله نکند، در آنصورت می تواند مجرم را به مرگ و یا جزاهای سنگین دیگر محکوم کنند و این در حالیست که جرگه ها به این شیوه عمل نخواهند نمود».هرگاه یک دادخواه اگر به فیصله یک جرگه راضی نباشد وی می تواند خواهان برگزاری دادگاه شرعی شود. مطابق به گفته مولوی سعید:«هرگاه برادر مقتول از فیصله جرگه راضی نباشد در آنصورت وی می تواند به محکمه شرعی مراجعت کند. اگر قتل غیر عادلانه باشد در آنصورت دادگاه شرعی  حکم صادر خواهد نمود که قاتل باید کشته[قصاص] شود».

یک تفاوت بزرگ دیگر میان اصول پشتونولی و شریعت رفتار نسبت به زن است. از لحاظ شریعت اسلامی برای پایان دادن به یک منازعه زن به عنوان یک وسیله بکار گرفته نخواهد شد و بر خلاف اصول پشتونولی زن تا حدی از حق میراث برخوردار است. افزون بر آن شریعت اسلامی رواج های میراثی پشتونها در مورد ازدواج جبری  بیوه برادر با برادر متوفا و یا برادرزاده اش را نمی پزیرد. اما مولوی سعید آنرا رد می کند«این چنین حالت در جا هایی اتفاق می افتد که مردم بیسواد باشند». در ادامه مولوی می گوید:« ما با سیستم  ریش سفیدان قبیله[ پشتونولی] مخالف نیستیم، اما آنها مجبور هستند راه اسلام را تعقیب نمایند. آنها می توانند جرگه را فراخوانند و قانون را اجرا کنند و اما این قانون حتماً باید شریعت اسلامی باشد».

 

هرچند پشتونها مردم شدیداً مذهبی اند، ولی آنها اکثراً ترجیح می دهند که رهبران شان قوانین قبیلوی[ اصول پشتونولی] را تعقیب نمایند. اما  در حالات استثنائی جنگ و خشونت که یک سرکرده قبیله نیاز به جمع آوری قبایل متفرق و یا نیم قبیله یی دارند در آنوقت آنها مجبورند همه را در زیر درفش جهاد متحد سازند.سیر اولف Sir Olaf در رابطه به جنگ قبیله مسعود شاخه یی از وزیری ها در قرن 19 نوشت که آنها می خواستند:«  با تمام قیمت در برابر استیلا و حفظ شیوه زندگی عجیب و غریب شان مقاومت کنند. اما آنها برای اینکه به اهداف خود دست یابند، دست به کمک از خارج یعنی با رنگ پان اسلامیسم زدند».

طوریکه دیدیم در زیر درفش جهاد  در سالهای 1980 تمام مردم افغانستان علیه شوروی ها متحد شدند. این را هم دیدیم که رهبران پشتون  بگونه وحشیانه همتایان قبیلوی خویش را سرکوب کردند، اردوگاه های مهاجرین راقتل عام نمودند، رهبران جرگه ها[خوانین قبیله] راکه از ایشان دفاع می نمودند، نیز از دم تیغ گذراندند.

در اوایل سالهای 1990 بعد از آنکه  شوروی ها  افغانستان را ترک گفتند سران جهادی سابق جنگ داخلی برپا کردند. اما پشتونها باری دیگر بدور اسلام جمع شدند. درین وقت یک دسته یی پشتونهای غلجایی نزدیک قندهار به سر کردگی ملاعمر که از حمایت پاکستان نیز برخوردار بودند و خود را طالبان می نامیدند، بیرق سیاه را بر افراشتند. بزودترین فرصت جوانان پشتون با کنار گذاشتن مخاصمات میان ملیشه یی همه به این جریان متعصب اسلامی پیوستند.

اما پس از آنکه طالبان نظم و امنیت را در سراسر کشور تامین کردند، پشتونها شروع به مخالفت با حاکمیت آنها نمودند. زیرا آنها با اجرای اعدام های اجتماعی و توهین به کرامت انسانی مورد نفرت مردم قرار گرفتند. باوجود جشن شوینستی طالبان و تمرد از wich pur یا قرض خشک، آنها برای زنان حق میراث قایل شدند.البته جای تعجب نخواهد بود که رنج های اکثریت زنان در تحت حاکمیت طالبان نه تنها کاهش نیافت بلکه زیادتر نیز شد.

هر چند برای مرگ طالبان در افغانستان ، هیچ کسی ماتم[رسمی] نگرفت ولی بعد از دو سال دوباره ستیزه جویی قوت گرفت. هر چند کاملاً عامل برگشت ستیزه جویی طالبان تا هنوز معلوم نیست ولی شگوفایی تریاک که یکی از منابع مهم در آمدر برای طالبان بشمار می آید و هم چنان دور نگهداشتن دهقانان پشتون از حکومت، می تواند یکی از دلایل ستیزه جویی باشد. عامل دیگر طوریکه سیر اولف قبلاً پیش گویی کرده بود اینست که اکثریت مناطق دور افتاده و سنتی پشتونها در مخالفت به حضور خارجی ها در افغانستان عامل شورش شمرده میشود.

در اواخر 2001 هزاران تن طالبان و صد ها عرب و پیروان اسامه بن لادن در آسیای میانه به مناطق قبایلی شمال پاکستان بشمول وزیرستان  ریختند. برای شکار آنها جهت حفظ جان قوت های غربی و بمنظور جلوگیری از ورود آنها از مرز پاکستان به افغانستان از همانجاییکه قوت های شوروی در برابر مجاهدین پای شان لنگید، پاکستانی ها هشتاد هزار سر باز را در مناطق قبایلی مستقر نمودند.

متاسفانه استقرار این قوت ها به عوض موثریت نتایج منفی داد. طالبان موسوم به پاکستانی مربوط به ستیزه جویان وزیرستان قبیله عمده خانه مسعودی ها در آنجا شروع به کشتن سربازان دولتی نموده و چندین صد آنها را کشتند.این کشتار ها شباهت به کشتار پناهندگان کمپ ها دارند که زمانی توسط مجاهدین چندین صد ریش سفید پشتون به هدف تطبیق احکام شریعت نه قوانین پشتونولی قتل عام شدند.

اگر تاریخ واقعاً راهنماست باید پشتون های شمال پاکستان و جنوب افغانستان با  ستیزه جویان اسلامی تا شکست قطعی آنان مبارزه کنند. اما به نظر می رسد که اینکار بخاطری ناممکنست، هر زمانیکه قوت های پاکستانی و یا غربی منطقه را ترک بگویند ستیزه جویان دوباره  کشتار های خویش را با شیوه های قبیلوی از سر خواهند گرفت و میلیون ها انسان خارج از تسلط دولتهای شان باقی خواهند ماند. دولت های افغانستان و پاکستان در صورت موفقیت در پیکار کنونی شان در برابر تروریستان باید بجای قوانین پشتونولی و جهادیسم اسلامی یک بدیل دیگر را جستجو کنند.

برای اینکه تصور کرده باشیم چقدر زمان برای تطبیق این گزینه ها در بر خواهند گرفت، باید مثال Nakband  راکه یک ناحیه عقب مانده  مربوط به پشاور  پیشرفته ترین شهر پشتون هاست و دوساعت از اسلام آباد فاصله دارد، مورد توجه قرار داده شود. تاهنوز این ناحیه با مناطق ناهموار وترسناک قبایلی که قانون اساسی پاکستان در آنجا تطبیق نمی شود، کمی تفاوت دارد. شهروندان Nakband به استثنای برق که  آنهم آنرا از منبع اصلی آن دزدی می کنند  دارای کدام خدمات دولتی دیگری نیستند. حتا تا 20 میلی این منطقه یک نیمه شفاخانه هم وجود ندارد. پشتونولی با یک مقداری کمی از شریعت اسلامی، قانون جاری زندگی اجتماعی در Nakband  را تشکیل می دهد.عداوت های خونین با فیر راکت ها که باعث شکستن سکوت شبهای تاریک میشوند یک پدیده عادی زندگی روزمره درینجاست. حکومت هیچ نوع تلاشی مداخله برای جلوگیری از همچو منازعات نمی کند. یک باشنده Nakband که با موهای دراز چرب شده در کنار یک سرک گلی ایستاده است می گوید که از لحاظ تیوری پولیس شهری اجازه ورود به این منطقه را دارد و اما مردم محل اجازه داخل شدن به آنها  نمی دهند. ازینرو پولیس نیرو های خود را ازین منطقه در سال 1998 کاملاً بیرون کشیدند.