ناتور رحمانی

26.12.06 

 

ششم جدی 1358 سال آزادی و شگوفايی دموکراسی در پرتو قوانين حکومت ده ساله صدراعظم مردم دوست و وطنخواه آقای سلطانعلی (کشتمند) .... ؟!

 

ازتاريخ چهارم نومبر 2006 بعد شنيدن مصاحبه جناب ( کشتمند ) صدراعظم دهه هشتاد ميلادی ازجناح ( پرچم ) با محترم آقای ( حامد قادری ) که بدون شوخی زياد فرمايشی و مطابق سناريوی ازقبل تدوين شده بود تا اکنون که مينويسم با خودم درکنکاش استم که مبادا يکطرفه قضاوت نمايم و آن همه سجايا ، بهبودی ها ، انکشافات ،آزادی ها  مردم دوستی ها ، وطنپروری ها و مکارم اخلاقی پرچمی های صادق را ناديده گرفته و حق مسلم شانرا که همانا تمجيد و تحسين است تلف نمايم .

وعجب اينکه با فرمايشات جناب صدراعظم پرچمی امربرخود من هم مشکوک جلوه نمود و گفتم نکند جناب شان راست ميگويند وبراستی دوران زمامداری پرچمی ها و بويژه دهه ی حکومتداری آقای کشتمند سرآغازهمه خوشبختی ها ، آسايش ورفاه ، صلح وصفا ، مهر و وفا بوده و افغانها باخيال راحت وبی نياز از چندوچون زندگی از دستاورد های ظفرنمون ( انقلاب هفت ثور ؟! ) و مرحله تکاملی آن مستفيد گرديده ميرفتند تا زير باران نور و دموکراسی ، آزادی ومباهات گرد وغبار بدبختی ، اسارت و اختناق را ازوجود خود و خانه خود پاک نمايند ....

بخود گفتم : چرامنفی بافی ؟  چرا کتمان وديده پوشی ازآن همه حقايق که چون آفتاب برهمه هويدا وروشن است .

بازهم يکجای مسله درين مصاحبه نمی توانست مرا قانع بسازد . آن بود که برای صدمين بار کتابها و رساله های زيادی از تاريخ معاصروطن ، ياداشت ها ، خاطره نگاری و واقعه نگاری های مختلف شرق و غرب ، کافرومسلمان را ورق زدم وبازهم دوران زمامداری پرچمی ها و دهه صدارت آقای کشتمند را با دليل و برهان آنچه خواندم و ديده بودم به برسی گرفتم . ديدم نخير من به خطا نرفته ام حقيقت آن سياهترين دوران آنگونه است که مردم ميگويند ....

بلی . متوجه شدم که آقای کشتمند باتردستی و اهما ل از حقايق و اصل مطلب طرفه رفته اند و هکذا خواسته اند با مصاحبه آنچنانی خويش همرای آقای حامد قادری از لوس آنجلس تا کابل را گل بکارند تا عطر متصاعد ازآن بوی گوشت سوخته انسانها ، بوی مزارع سوخته ، شهرها و روستا های خاکسترشده زمان شانرا زايل نمايد که هنوزهم دماغ خاطره را ميسوزاند و سوزندگی اشک به دل داغ مينشاند ... دو دگراينکه بدينوسله آرزو کرده اند با خودنمايی و ريکلام سازی وانمود سازند که زنده استند و ميتوانند اعضای پرا – گنده حزب را بسيج نمايند . اوخواسته با اين مصاحبه ثابت بسازد که تاريخ تکرار ميگردد و آب رفته به جوی برميگردد . و بازميتوانيم فيل خود را به ( کرملين ) هدايت کنيم .

بگزريم . من ميخواهم چند جای از گفته های جناب صدراعظم پرچمی را طورنمونه بين گيمه بگيرم تا مگروجدان آن پيرمرد بيدار شده بخاطر بياورند که مصيبت بزرگ وطن و مردم درآن زمان به کدام پيمانه بود و ( کودتای هفت ثور ) بويژه مرحله تکاملی آن با تجاوز مستقيم قشون اشغالگر شوروی حامل چه بدبختی ها و بربادی ها شد .

آقای کشتمند ادعا کرده اند که : گويا عاشق گل روی اقشار و لايه های مختلف اعم از دهقانان ، کارگران ، پيشه – وران ، دکتوران ، آموزگران ، انجينران ، روحانيون ، فرهنگيان ، هنرمندان و شخصيت های سياسی وطن بوده واستند و به آنها اطمنان ميدهند که درتمام سالهای هجرت وغربت پيش ديده گان شان بوده وازخاطرمبارک شان دورنبوده اند ؟! ( مگرنفرموده اند که بياد زنده های ازين اقشارولايه ها بوده اند يا بياد کشته شده گان شان ) زيرا رژيم بيدادگر حزب پرچم در دوران زمامداری خويش جمع غفيری ازين لايه ها واقشار را قسماً اعدام ، زنده بگور يازندانی نمود . آنهم بخاطرداشتن عقيده خلاف مشی وعقيده حزب حاکم . آنها صرفاً برای بلندکردن صدای آزادی

 

 

 

و اعتراض برتجاوز بيگانه محکوم به مرگ گرديدند .

آقای کشتمند بايد بخاطر بياورند که رفقای جرمی شان عده بيشماری از دکتوران ، دهقانان ، کارگران ، آموزگاران

روحانيون ، نظاميان ، فرهنگيان ، هنرمندان و کی های ديگر را بنام های مرتجع ، فيودال ، اشرار و ضد انقلاب ثور سربريدند که بيشترشان بدون طی مراحل و محکمه در همان اولين لحظه های گرفتاری توسط خردترين اعضای حزب يعنی هيزم بياران معرکه تيرباران شدند . شايد جناب صدراعظم ازآن قضايا آگاهی ندارند و يا مصلحت آميز خودرا بی خبر جازده حالا اشک تمساح ميريزند . نه آقای کشتمند برای چشمان هراس ديده مردم ، لايه ها و اقشار مختلف افغان لالايی خواب مخوانيد .

جای دگرآقای کشتمند فرموده اند : درباره حوادث پس از قيام نظامی ثور در سالهای 1978 و 1979 ميلادی حرفی برای گفتن ندارم . زيرا اين کارما پرچمی ها نبود وهم اکنون صحبت درباره آن کارما نيست ....

ايشان درمورد کودتای ثورممکن تعريف دگری داشته باشند و منکرآنند که حرکت متحدانه خلق و پرچم درهمان آغازين لحظات کودتا بانيت تباهی توام بود که چنان حوادث را در قبال داشت ... حالاگيريم که حفيظ الئه امين خود خواهانه بدون استيذان مرکزيت حزب قومانده کودتا را صادرنمود و حوادث خونباری را بوجود آورد . بعدش شماها چه کرديد ؟ شايد درآنزمان حزب لازم نميدانست آقای کشتمند را از رازها و رمزهای آنچنانی آگاه بسازد که حالاخوشباورانه بامردم شوخی ميفرمايند . يعنی بمن چه !!

درمورد قتل عام سردارمحمد داوود و خانواده اش .  دستور بود زيرا حزب خلق وپرچم ميدانست که آن سردار فريب خورده راضی به سازش نبوده واشتباهات خودرا بخاطر پرورانيدن مارهای آستين باخون خود وخانواده خود خواهد شست . بنابرآن توصيه ها وتقاضا های جناب شما بخاطر زنده بودن شان بدرد نخورد . بازهم آفرين تان .

آقای کشتمند دربخش ازمصاحبه شان چنين گفته اند : من درتابستان 1978 دردوران امين زندانی وسخت شکنجه شده ام . و پس از يک ونيم سال هنگاميکه قوای شوروی به افغانستان آمدند رهايی يافتم  .

خوب است که آقای صدراعظم پرچمی مزه شکنجه وزندان را چشيده اند ولو کوتاه مدت بوده . چه تشويش آنکه مربی دارد مربا ميل ميفرمايد حتا اگر درزندان باشد . قوای نظامی شوروی برادربزرگ شمالی بدادش رسيد وازآن باستيل مدهش نجاتش داد . آقای کشتمند ! آيا وجداناً ( اگروجود داشته باشد ) ناراحت نميشويد بدانيد گرچه ميدانيد که ازدوران زمامداری نورمحمد تره کی الی سقوط فرمانروايی داکترنجيب به هزارها هزار بهترين فرزندان وطن توسط حزب شما وخلقی ها شهيد و نابود گرديدند اين جنايات نابخشودنی دردوره صدارت شما هم صورت گرفته است . بلی آن وطندوستان سالهای زيادی را در سلول های وحشتناک و آدمخور زندان پلچرخی ، زندانهای ولايات و زندانهای مخوف رياست های ( خاد ) سپری نمودند . آنها قسماً درپلگونها تيرباران گرديدند و قسماً عليل ، معيوب ، بيمارو سالخورده با روان پريشان ناشی ازشکنجه های گوناگون و اهانت برون برآمدند . آنهارا هيچ لشکرو قشون برادربزرگ شمالی رها نساخت بلکه عده را که از دم تيغ جان به سلامت برده بودند به اساس طرح بسيار خاينانه ( کی ، گی ، بی ) و دستگاه خون آشام خاد مستقماً اززندان کشيده به قطعات نظامی محارب سهميه دادند تا درخط اول جبهه ديوارگوشتی مقابل هجوم مجاهدين گردند . جنايتکاران خاين بوطن و مردم خوب فکرکرده بودند يعنی ازهرطرف که کشته شوند مفاد حزب خلق ، پرچم و شوروی ها خواهد گرديد ....

آقای کشتمند خواسته اند مانند دگررفقای شان بارهمه جنايات و تبه کاری های حزب را بدوش حفيظ الئه امين بارکنند وخود را در انظار توده ها تبريه نمايند .  چه ساده نگری يعنی اين غرب زده چنين کرد وچنان نمود ؟!!

مردم به کندی حافظه دچار نگرديده و بخاطردارند که همين امين تا آخرين نفس هايش ازشوروی وسياست شوروی دفاع مينود ودرهربيانيه اش صدبار بنام ( کرملين ) قشقه ميکشيد . آن بيچاره بنام غربزده وآمريکايی قربانی سياست ها هژمونيستی برادربزرگ شمالی گرديد و زهربکامش گردند شبيه تمام ترورهای سياسی داخل شوروی و اقمارآن ....

 

 

 

 

حوادث بعدی باتجاوز قشون شوروی آنقدرها المناک و خونين بوده که حوادث دردناک بالاحصار ، چنداول ، هرات و کنر را رنگ ميبازد گرچه تا ابد ازذهن هيچ افغانی محو نخواهد گرديد .

آقای کشتمند صدراعظم پرچمی درمصاحبه شان فرموده اند : تمام آثار و رويداد های سالهای شصت ، هفتاد و هشتاد ميلادی پرچمی هارا بعنوان جناح ملايم ، دموکرات ، روشن بين ، دورانديش ، آينده نگر وآگاه خوانده اند !!

برمنکرش لعنت . ملايمت ، عطوفت و نوازش پرچمداران ابداً فراموش نميگردد واين ملايمت ها را بيوه ها ، يتيمان ، معلولين و معيوبين خوب بخاطردارند .

ازدموکراسی يا دموکرات بودن حزب درآن زمان دگر پرسان نکن . شما ميتوانستيد خلاف مشی و عقيده پرچمدار فرياد بکشيد  ،  بنويسيد ، اعتراض و احتجاج نماييد کسی به شما غرضدار نبود . نه تحت پيگرد دستگاه های جاسوسی حزب قرار ميگرفتيد ونه مقابل سارنوال محکمه اختصاصی انقلابی . نه روی شکنجه را ميديديد ونه از زندان را . ازتيرباران ، اعدام و زنده بگور کردن که اصلا خبری نبود ... حزب پرچم به ادعای آقای کشتمند برخوردار از روشن بينی ، آينده نگری و آگاهی مزيد بود ؟!  زيرا تحليل مشخص از اوضاع وشناخت دقيق ازعقيده و عنعنات مردم داشت به همان باوربود که آينده را برای خودشان گل گلزار وبرای وطن ومردمش بهشت برين ساختند . پيرامون دورانديش بودن حزب چه عرض شود . اين آش هفت قلم داغ تر از کاسه را همانا پختند که رويش هفت من روغن است و اين آشفته بازار سياسی که تنظيم آن ازيد قدرت خارج گرديده محصول همان دوران است و نتيجه دورانديشی جناب صدراعظم و رفقای انقلابی شان . حالا از آگاهی حزب چه بايد گفت ؟ شايد اين مقوله درست باشد " چيزی که عيان است چه حاجت به بيان است "

بازهم جناب صدراعظم رژيم هول و هراس درمورد دموکراسی و قانون فعاليت احزاب اپوزيسون هذيان گفته های را تحويل آقای قادری داده اند که گويا دهه صدارت شان دهه شگوفايی دموکراسی و دوره فعاليت احزاب مخالف درچوکات قانون بوده است ؟!

جفا ديده های آندوران ! شما چه نظرداريد ؟ اين هيچ مدان عقيده دارد هرگاه احزاب مخالف رژيم ميتوانستند درچوکات قانون احزاب ( که وجود نداشت ) اجازه فعاليت های سياسی را درداخل کشور داشته وقضايای بغرنج را که روزبروز غامض ترميشد ازطريق پارلمان يا شوراها با تفاهم حل وفصل ميکردند افغانستان باچنين سرنوشت شوم دچار نميگرديد .

آقای کشتمند ! درآن سيه دوران حکومت شما کی جرأت داشت بصورت علنی ازحزب ياسازمانی نام ببرد که مخالف آرمان وعقيده شما بوده باشد ؟ فقط رژيم با سياست مردم فريبی که درواقع خود فريبی بود چند فرکسيونی فرمايشی ايجاد نموده ويا از درخت ذقوم پرچم شاخه بری کرده بنام اپوزيسون و احزاب مخالف معرفی نمود تا بزعم شان ملت نگويد قدرت در دست يک حزب است . اين همان چال چالاکی بود که جبهه رفيقانه را جبهه ملی پدروطن ناميدند و با ارايه نمايشنامه مضحک خواستند برای بی آبرويی و بی مايگی حزب خود اعتبار کمايی نمايند ... مگرهيچيک از فرزندان صديق وطن و احزاب مخالف رژيم خودرا به لحاف آلوده آنها نه پيچاندند . جزتنی چند ازشاريده های بدنام و...

آقای صدراعظم پرچمی ! قبول بفرماييد اين حرف شما دگر يک شوخی نهايت بی مزه است که آن همه جنايات نابخشودنی  را سهل انگاری و اشتباه نام ميگذاريد . آن همه اعمال شکنجه ، توهين ، تحقير ، تجاوزناموسی ، کشت وکشتار ورذالت های رنگارنگ را که در دهه هشتاد اعضای حزب پرچم اعم ازخاديست ها ، منشی های

 

 

 سازمانهای اوليه ، والی ها و شوراهای انقلابی بالای مردم تحميل نمودند اهمال و اشتباه ميدانيد ؟ آفرين برچشمان خطا پوش شما .

اصول اساسی دوران شما هرگونه جزا تا اعدام ، تيرباران و زنده بگورکردن مخالفين را مجاز ميدانست . اگرحافظه جناب باگذشت سالها ضعيف گرديده و آن همه مظالم را فراموش کرده ايد لطفاً ازاعضای حزب خويش

بپرسيد که به بهانه مبارزه با امپرياليزم و ارتجاع چقدر سربريدند ، تاراج کردند ، و بخاک يکسان ساختند... ازآنها بپرسيد که هم اکنون فارغبال درآغوش امپرياليزم و سياهترين ارتجاع غنوده اند .

آقای کشتمند فرموده اند : مسووليت فردی است و حزب پرچم نميتواند مسووليت کارنامه های ننگين اعضای ارشد ، خردوکوچک حزب را متقبل شود ... شايد به نظرشان آن همه دستگاه عريض وطويل انسان کشی و تخريب را فقط يک فرد ميچرخانيد سوا از قدامه ها وتشکيلات بی سر و بی پا ی ؟؟  اما درمورد مردم مسووليت فردی نبود . بمجردکه کسی را گناهکار تشخيص ميدادند حتا به دهقان همسايه شان هم رحم نميکردند .

آقای کشتمند درباره مشی مصالحه ملی دوران داکترنجيب ريس اسبق خاد بازهم به کجراه رفته اند .

جناب صدراعظم پرچمدار ! نجيب بادرک ضعف قوا و تنها ماندن درمعرکه مسله مصالحه ملی ، ازخودگزری ، انعطاف ، تفاهم ، انتقال قدرت را تا چوبه دار قبول کرد  زيرا قشون متجاوز شوروی و هزارها مشاورسخت بين و سختگوی آن نظربه دلايل که به همه هويداست مجبوربه خروج از افغانستان گرديدند . ازطرف دگر فشار روز افزون جهانی و قسماً خيانت نورديده گان مثل وکيل ، عظيمی ، مزدک ، کاوويان ، رزمجو و چند تای ديگر وی را به چنان مانورهای مجبورساخت نه عشق به مردم ووطن .

پيرامون پخش ونشر رسانه های جمعی دررابطه به جنايات وانتقاد از  برخورد های غير انسانی و ضد افغانی دارودسته خلق و پرچم درداخل و خارج مرز .  بازهم جناب صدراعظم دوران وحشت و ترور با ناراحتی همه را بی محتوا دانسته  محکوم می نماييد که بمزاق شان برابرنيست . مگربايد بدانند ملت همان نفرت تلخ را که از عملکرد پرچمی ها عميقاً احساس نموده اند تبارز ميدهند نه چيزی کم وکمترازآن را ....

آقای کشتمند ! فرهنگ خشونت ، برادرکشی ، اعدام ، تفرقه و تفنگ ، فرار و آواره گی ، اسارت و برده گی را شما وحزب ظفرنمون تان به ارمغان آورديد .  متاسفانه اين ميراث نهايت بدتان ريشه ورگرديده است که نتايج منفی آن جهان انسانی و زيبايی را روزبروز بطرف نابودی ميکشاند .

مسله آشتی و مصالحه . آقای صدراعظم بی باد و بی بخار ! مطمين باشيد مردم افغانستان ممکن است دريک  زمان مشخص باهرکسی آشتی ومصالحه نمايند جزبا قاتلان زن و فرزند ، پدرومادر وخواهروبرادرخود . جزبا ويرانگران ديارخود و وطنفروشان ذليل و زبون ازهرقماشی که باشند .

 

 

جناب کشتمند پرچمدار ! بعضی قسمت های از مصاحبه تان واقعاً هذيان و سخنان بيمارگونه است !!

ميگوييد : دهه هشتاد يعنی دوران صدارت شما سالهای استفاده خوب ازامکانات زيادی برای آرامش و رفاه بوده است .  بيکاری مزمن ، فقرکشنده ، قحطی مفرط وگرانی سرسام آور وجود نداشت ؟!

يعنی ما درباغ گل بوديم و خود خبرنداشتيم ؟

صدراعظم رژيم پوشالی ادعا دارند که حزب شان بانی و باعث جنگ های خونين در کشور نبوده است . چه جالب پس ما ندانستيم کی زمينه های جنگ برادرکشی را مساعد ساخت ؟ کی افغان را درمقابل افغان تحريک نمود . کی خانه و کاشانه مردم را به توپ بست . کی انسان های زنده را زير بلدوزر کرد ويا از هواپيما به ستيغ کوه ها و عمق درياها پرتاب نموده توته توته ساخت . کی به هزارها افغان روشنفکر را صرفاً بجرم داشتن انديشه سوا ازمال شما به رکبار بست . کی با اعمال ظلم ، ستم و بی ناموسی افغان را مجبورساخت به کوه بالا شود و تفنگ بگيرد . کی و کی وکی ؟؟؟ آقای کشتمند اگر وجدان تان نمرده باشد حتماً ميدانيد کی بودند و سبب چه بوده ... و درمورد آرامش مردم در دهه هشتاد قضيه شبيه قصه ( کفن کش قديم است ) که خدا بيامرزی ميبرد .

از دُر فشانی های جناب شان يکی اينست که پرچمی ها هرگز يک گام خلاف منافع عليای کشورومردم آن برنداشته اند . ( اين صدراعظم يقيناً به اثر شکنجه ها در زندان مشاعرخود را ازدست داده اند و چيزی بياد ندارند )

گازطبعی : سيستم متريک گاز افغانستان از اثر حاتم بخشی حزب حاکم درآنطرف دريای آمو قرار داشت که به اين اساس رژيم  شوروی ها را دست آزاد گزاشته بود تا هرمقدار وبه هرقيمت که آرزو دارند و خودشان تعيين مينمايند سوا ازنرخ بازار های جهانی ميتوانند ببرند .  درمورد پشم ، ميوه تازه و خشک ، پوست ، قالين و نباتات طبعی دگر چه بايد گفت .

درجای دگر مصاحبه شان براستی ديده درايی کرده اند . يعنی پرچمی ها هيچگونه قرارداد سياسی نظامی با شوروی ها نداشته اند ؟! پس آقای ( ببرک کارملوف ) بدون عقد قرارداد سياسی نظامی درششم جدی 1979 سوار برميله تانک لشکرمتجاوز شوروی وقت داخل افغانستان شده  مالک تاج و تخت بشوه شاه شجاع ميگردد . ما ندانستيم اگرقرارداد نظامی و سياسی موجود می بود وضع چگونه ميشد ؟

جناب صدراعظم اسبق رژيم دربخش برنامه های اقتصادی رهنمود های داهيانه دارند ... راست ميگويند اگرهمه فرموده های شان نعل به نعل اجرا گردد افغانستان يکی از غنی ترين و بی نيازترين کشورهای جهان خواهد گرديد بگونه که خود در دوران حکومتداری شان برای ملت گل کاشتند واينک اخلاف شان با بازمانده سياست شاريده و ويرانگر دهه هشتاد برای مردم درخت ميکارند .

 

بخاطرکومک به زنان جناب شان چيزهای فرموده اند : آقای سلطانعلی کشتمند بياد داريد اکثريت زنان و بيوه های سرزمين ما همان های هستند که در دهه هشتاد و زمان حکومت شما يکی از نان آوران شانرا از دست داده اند . گويا حزب شما آنها را بکام مرگ فرستاده است . حالا شوهرشان بوده يا پدرشان . پسرشان بوده يا برادرشان .

به همه حال طرح پيشنهادی انسان دوستانه شما که ناشی ازعطوفت و رقت قلب تان شايد باشد به خيال مرهم گزاشتن به زخم های ناسور آن زنان و عصمت تاراج شده ها خالی از دلچسپی نيست .

آقای صدراعظم پرچمی مسله خط ديورند را بسيار بغرنج تلقی کرده اند زيرا درزمان حکومت شان با آن لشکر سرسام آور ، قشون از مشاورين وتکيه گاه مطمين احزاب برادر نخواستند آنرا با حکومت جنرال ها مطرح نمايند .

جناب صدراعظم اين کاررا بدون استيذان ملت از صلاحيت خويش بدور ميدانستند ... درحاليکه مساعد ساختن زمينه تجاوزنظامی برادربزرگ شمالی شان توسط حزب پرچم ضرورت به استيذان ملت نبود بلکه بايد با خون ملت اين راه هموار ميگرديد که گرديد .

درآخرمصاحبه رفيق سلطانعلی کشتمند صدراعظم  رژيم سفاک و خودفروخته پرچم ورفقا اظهار افتخار مينمايند که سراسر زندگی آگاهانه خودرا درانديشه و درخدمت مردم شرافتمند خويش سپری نموده اند  ؟!

ماهم بوجود نازنين شان افتخار ميکنيم که سراسر زندگی خويش را بی هوده تلف نموده با انديشه ضديت بامردم درخدمت نيرو های متجاوز ، استعمارگر ، ويرانساز و استثمارکننده با غلام منشی و اصالت گريزی حيات مادی و معنوی افغانها را آسيب پذير و نابود ساخته اند .