باقی سمندر

15.12.06

 

آیا افغا نستان معاهده  دیورند را به رسمیت بشناسد یا نشناسد ؟

  دو تن از  " پژوهشگران  "امریکائی نتنها  برآن  اند که

‏" ‏ افغانستان باید خط دیورند را برسمیت بشناسد‏ ، بل

 "دو پژوهشگر برجسته آمریکا می گویند دولت آمریکا و متحدین عمده آن باید ‏افغانستان را وادار سازند که خط دیورند منعقده سال 1893 را برسمیت بشناسد. هم ‏چنان پژوهشگران مذکور به واشنگتن پیشنهاد نموده اند که از حکومت کابل خواسته ‏شود تا فیصله های لویه جرگه سال 1949را که« در مغایرت با قوانین بین المللی » ‏دارد، باید باطل اعلان کند. زیرا لویه جرگه مذکور تمام قرار داد ها و پیمانهای منعقده ‏میان حکومات سابق افغانستان با بریتانیا را بعد از ایجاد پاکستان ملغی قرار داده بود.‏" 1 ( تکیه زیر کلمات از باقی سمندر است )

البته من در این شکی ندارم که  به اصطلاح پژوهشگران زیادی از کشورهای دیگر  تاحال تلاش ورزیده اند تا  بزور دولت هایشان برمقدرات ما بازی کنند وآنچنانکه تا همین اکنون  بر سرنوشت نیاکان وپدران وخود ما بازی نموده اند  بازهم  میخواهند برسرنوشت ما و کودکان ونسل هاِ ی  ِ آینده ما نیزبازی نمایند. من بارها متوجه شده ام که یگان نفر طی چند سفرش  به افغانستان کلماتی را به هم پیوسته و تا سطح " متخصصین افغانستان شناس " گویا ارتقا نموده و با هزار نازوکرشمه بر "سیاست مداران" ما خودرا تحمیل  کرده است و آن یکی که جو دو خر را نمیتواند تقسیم کند برای کشور ما گویا متخصص است و اسپش در کمند و نانش گرم وآبش سرد بوده است و  در تعیین سرنوشت ما نقش بازی میکند .  این هم دلیل ای است  بر ناتوانی خود ما وبس .

سخنان " دو پژوهشگر " امریکائی دلیل روشنی است مبنی براینکه تمام تلاشها ِی دولت پاکستان  برای برهم زدن امنیت  در افغانستان تا زمانی ادامه خواهد یافت تا که افغانستان را :

  "وادار سازند که خط دیورند منعقده سال 1893 را برسمیت بشناسد "  و " فیصله های لویه جرگه سال 1949را که« در مغایرت با قوانین بین المللی » ‏دارد، باید باطل اعلان کند. "

البته این مطلب را جنرال مشرف بزبان عسکری ونه غیر پژوهشگرانه گفته بود که :

در سراسر خط دیورند سیم خار دار میکشد و البته این مطلب راهم در امریکا و هم در آسیا بیان داشته بود.

همچنان بخاطر دارم که مشرف در کابل آمد و همان روز انفجاری نیز در کابل رخد داد  وبعدا محمد حکیم تنی  وال کشته شد . بخاطر دارم که در مساجد بم گذاری کردند و بیش تر از همه  واقعه های انتحاری را در " عمق ستراتیژی " پاکستان  سر وسامان دادند و چشمان جوانان را سرمه کرده و راهی " بهشت ساختند"

 تا اوضاع  را  چنان تیره وتارنمایند که  بالاخره " دولت آمریکا و متحدین عمده آن باید ‏افغانستان را وادار سازند که خط دیورند منعقده سال 1893 را برسمیت بشناسد. "

اینکه  مشرف حامد کرزی را "  شتر مرغ  "خواند و وزیر خارجه پاکستان در ناتو با وزرای خارجه ناتو طرح  تعویض  حکومت و بیرون راندن حامد کرزی  از حکومت گردید واین مساله را ژورنالیست شجاع یعنی  رشید احمد افشا کرد ، اینها نیز نه بر شما و نه  برمن پوشیده میباشد.

تلاشهای دولت پاکستان در ساحه دیپلو ماتیک ادامه خواهد یافت و کوشش خواهد کردتا  هر نوع مداخله را درافغانستان انکار نمایند ولی موازی به آن تلاشهای آی اس آی  در افغانستان تداوم خواهد یافت تا اوضاع امنیتی را بیشتر از پیشتر برهم بزنند.

 در داخل دولت افغانستان هم ستون پنجم آی اس آی بیش  از پیش  فعال تر شده است. سازما ندهی به نفع پاکستان  در داخل و خارج  افغانستان و بیرون از آن به شکل تبلیغاتی ، دیپلوماتیک  و لابی گری بیشتر شده میرود.

ستون پنجم پاکستان تلاش دارد تا طالبان و شرکا را " جنبش مقاومت " " یک قوم " جلوه دهد و تیورسین های تبارگرا و عظمت طلب  با اینکه بهترین معاش را از دولت کابل و بیرون  بدست می آورند و سر خزانه افغانستان نیز لم داده اند و حتی گاهگاهی  با حامد کرزی در پشت یک  میز  و به دور یک دستر خوان نان می خورند و لی  تبارگرا ئی چشمان شان را چنان کور ساخته است که  پاس نمکدان ولی نعمت شان را نداشته و با هزار ویک رشته با همسوئی با آی اس ای  در تلاش بازهم برهم زدن امنیت نسبی  و ساختن زمینه برای ییرون رفتن حامد کرزی و همکارانش از صحنه سیاست افغانستان اند.

یک عده ای  از دنیا بی خبر بشکل خدائی خدمتگاران در صفوف ستون پنجم  آِ ی اس آی   بسیج شده اندو یک عده  ای دیگر با طالبان در یک جبهه قرارگرفته اند ولی میکوشند به افراد ملی – دیموکرات چنان جلوه دهند که گویا از موضع " مستقل ملی" با طالبان و حکمتیار و آی اُس آی نشسته اندو برسرنگونی حامد کرزی و استقرار امارت اسلامی طالبان بسیج شده اند.

  باید پادزهر اینهمه تلاشهای ضد ملی را بوجود آورد.

من در مقاله های زیادی تا حال هوشدار داده ام و بازهم به مثابه یک شهروند بسیار عادی  افغانستان به خودم حق میدهم تا برضد هرنوع تلاشهای ضد ملی ایستادگی نمایم.

مسئولیت نوشته هایم راخودم در پیشگاه مردم افغانستان و شهدا و معلولین و آواره گان ومهاجرین و یتیم ها وبیوه های افغانستان بدوش دارم . این مسئولیت را در برابر خدا ووطن ومردم بدوش داشتم ودارم. پیشکسوتان من به توپ پرانده شدند و یا در زیر شکنجه های رنگارنگ کشته شدند ولی به مردم افغانستان خیانت نکردند . من خودم  به تنهائی مسولیت نبشته هایم را دارم نه کدام حزب سیاسی ونه کدام جریان ونه کدام گروه ویا حلقه سیاسی . اگر این حرکت من جرم است ، بگذارید که این جرم من شخصی باشد . من  حساب  بسیاری را بخاطر خون ملیونها نفر هموطنم ، بخاطر هزار ها هزار شهید ، بخاطر هزار ها هزار بیوه زن ، بخاطر هزار ها هزار یتیم ویسیر و بخاطر ملیونها آواره وطنم در داخل و خارح کشور بایست به کف دست شان بسپارم. من باید بخاطر آن خواهران و مادرانی که توسط طالبان بزور از خانه وکاشانه شان ربوده شدند و به مثابه کنیز خرید وفروش شدند و همین هالا که من این جملات را مینویسم با اطلاع دقیقی که از بیشتر از پنجصد تن از آنها دارم وآنها  مورد تجاوز قرار دارند و از آغاز حاکمیت طالبان تا اکنون مورد تجاوز شباروزی قرار میگیرند ، یک لحظه نیز حتی در رویا هم از منافع ملی – دیموکراتیک نخواهم گذشت.

یکی از راه های غلبه بر این اوضاع نابسامان اینست که افراد و عناصر ی که خود را ملی – دیموکرات میدانند ، نتنها خود را سازماندهی کنند بلکه در صدد سازماندهی مردم افغانستان در همه سطوح و در همه جا و در دها و صد ها تشکل مدنی  باشند .

مقاومت ملی – دیموکراتیک راسر وساما ن دهند و در داخل وخارج افغانستان  از منافع ملی افغانستان یک لحظه چشم نپوشند.

چون فشار نظامی وسیاسی و دیپلوماتیک  بالای افغانستان زیاد است. برفباری و گرسنگی وخنک وسرما هم دست بدست هم داده و بیکاری بیداد میکند.

رشوه وفساد اداری در دستگاه دولتی هم چاشنی ایست برای تداوم برهم زدن امنیت.

در این اوضاع روشنگری برای منافع ملی _ دیموکراتیک  باید جز وظائف مبرم عناصر ترقی خواه افغانستان باشد.

باید بر سکتاریسم وگروه گرائی ها چیره شد. باید از گذشته گرائی ها فاصله گرفت . برای اینکه در سیاست اشتباه نکنیم بایست به پیش بنگریم ونه به عقب. باید هر لحظه برای منافع مردم افغانستان بیاندیشیم و تاحد توانا ئی تلاش ورزیم که پرا گندگی و تشتت را در تیوری و پراتیک به نقد بکشیم.

 اینبار بازهم تاریخ مارا مورد آزمون قرار داده است.

اگر چند " پژوهشگر" امریکائی یا اروپائی  برای ما خط ونشان میکشند، باور نمائید که من یعنی باقی سمندر لحظه ای هم خود را فریب نخواهم داد چه من میدانم که حتی پشک هم به خاطر رضای خدا موش را نمی گیرد ، بلکه اشتهایش اورا به صید موش تشویق میکند.

هرگزفریب دایه های مهربانتر از مادر را نخوریم.

هوا ی سیاسی افغانستان بسیار سرد است . باید براین زمستان سیاسی غلبه کنیم و زمستان باز هم میگذرد و سیاهی به ذغال می ماند.

 

 

من میکوشم تابرای نسل جوان مملکت افغانستان چند جمله بالائی پژوهشگران امریکا ئی را ناگزیر حلاجی نمایم یعنی ندافی کنم تا پنبه دانه ای را که  در میان  پخته هایشان موجوداست ، جداکرده  و آنرا به کنجاره تبدیل نموده و در نزد نشخوار گرانی  بگذارم که شب و روز کنجاره خواب میبینند و از پنبه هایشان  دریابم که چه تارو پودی را سر رشته میکنند و چه کالا و لباسی را میخواهند بر اندام مردم ما بپوشانند و باز چه بلائیرا برای مردم دو طرف خط دیورند می آورند.

امیدوارم آنانیکه با شیوه تحقیق آشنا اند ، معا هده دیورند را با معاهده تریاک که بین انگلستان وچین آن زمان منعقد گردیده بود وصد سال هانگانگ از پیکر چین جدا ساخته شد ، مقایسه کنند و دریابند که در حقوق بین الدول در قرن نزدهم قرارداد ها و معاهده  ها در سطح بین المللی برای چند سال اعتبار داشتند ؟

 افغانستان خوشبختانه به سطح پرو فیسور ها و دکتور ها و لیسانسه ها افراد تحصیل کرده در رشته های  گوناگون حقوق  در سراسر دنیا دارد.

امید وارم که معاهده دیورند مورد تحقیق قرار گیرد و نتیجه تحقیق برای نسل غمخور افغانستان منتشر گردد تا ما بدانیم که حقوق بین الدول در قرن نزدهم چگونه تعریف میشدو امروز چگونه تحریف میگردد .  سیر تطور ،  تحول حقوق بین الدول بعد از جنگهای ایکه در اروپا رخداد تا جنگ دوم جهانی چگونه بود و بعد از فروپاشی شوروی چگونه است و چگونه رقم زده میشود و چگونه دیکته میگردد؟

نظریه" دوپژوهشگر" امریکائی برای من بیانگر همان تفکر کاوبای های تکزاس است  که من به آن تن نمیدهم. رینگو با تپانچه طلائی اش دستور میدهد که :

 "دولت آمریکا و متحدین عمده آن باید ‏افغانستان را وادار سازند که خط دیورند منعقده سال 1893 را برسمیت بشناسد. هم ‏چنان پژوهشگران مذکور به واشنگتن پیشنهاد نموده اند که از حکومت کابل خواسته ‏شود تا فیصله های لویه جرگه سال 1949را که« در مغایرت با قوانین بین المللی » ‏دارد، باید باطل اعلان کند. زیرا لویه جرگه مذکور تمام قرار داد ها و پیمانهای منعقده ‏میان حکومات سابق افغانستان با بریتانیا را بعد از ایجاد پاکستان ملغی قرار داده بود.‏"

من نمیدانم که وادار ساختن از مداخله آشکار و عیان ودیکته کردن شرایط خود چه فرق دارد ؟

زادگاه من و اجداد و نیاکانم  کابل است و کابل تاریخ دیگرداشته است وکابلی ها هم دارای سرشت دیگر اند ..بهتر است کاوبای های تکزاس یکبار دیگر از  مترجمین ومشاورین شان در مورد  خوی وعادات و خواص مردم افغانستان  بپرسند و تجارب همه زورگویان را  در یکنیم هزار سال اخیر در خطه ما  فراموش نکنند.

 در افغانستان بارها گفته اند که :

 مهتری گر بکام شیر در است

شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت وجاه

یا همچو مردانت مرگ رویا روی

( حنظله بادغیسی )

برای توجه به اصل معاهده دیورند و بعدا توجه به دیدگاه امیر عبدالرحمن و تحلیل وی در همان زمان برده باری شمارا خواهانم.

نخست توجه شما را به اصل مطلب یعنی خود معاهده دیورند جلب مینمایم :

 

 

معاهده دیورند

 

معاهده اول_:

" معا هده مابین جناب امیر عبد الرحمن خان جی، سی ، اس ، ای – امیر افغانستان و حدود متعلقه آن در یک طرف و سر هنری مارتیمر دیورند کی ، سی ، ائی ، ای ، سی ، ای فارن سکرتری دولت عالیه هند و نایب ووکیل از جانب دولت عالیه طرف دیگر.

" از انجائیکه بعضی مساله ها به نسبت سرحد افغانستان بطرف هندوستان برپا شده اند ولی چنانچه هم جناب امیر صاحب و هم دولت عالیه هند خواهش انفصال این مسئله بطریق اتفاق دوستانه دارند و خواهش تقرر و تعیین حدود دایره تسلط و اقتدار خود شان دارند تا که در آینده هیچ اختلاف رای وخیال در امر مزبور بین این دو دولت هم عهد و هم پیمان وقوع نیابد ، پس بوسیله این نوشته معاهده حسب ذیل نموده شد.

" 1- حد شرقی و جنوبی مملکت جناب امیر صاحب از واخان تا سرحد ایرانی به درازی خط که در نقشه کشیده شده و آن نقشه همراه عهد نامه ملحق است ، خواهد رفت.

2- دولت عالیه هند در ملک های که آنطرف این خط به جانب افغانستان واقع میباشد هیچ وقت مداخله و دست اندازی نخواهند کرد و جناب امیر صاحب نیز در ملک های که  بیرون این خط بطرف هندوستان واقع میباشند ، هیچوقت مداخله و دست اندازی نخواهند نمود.

3- پس دولت بهیه برتانیه متعهد میشوند که جناب امیر صاحب اسمار ووادی بالای آنرا تا  چنگ در قبضه خود بدارند و طرف دیگرجناب امیر صاحب متعهد میشوند که هیچ وقت در سوات و باجور و چترال معه وادی ارنوی یا با شکل مداخلت و دست اندازی نخواهند کرد . دولت بهیه برتانیه نیز متعهد میشوند که ملک برمل را چنانکه در نقشه مفصل که به جناب امیر صاحب واگذار نموده شود . جناب امیر صاحب دستبردار از ادعای خود به باقی ملت وزیری و داور میباشند ونیز دستبردار از ادعای خود به چاگی میباشند.

4- این خط سرحد بندی بعد از این به تفصیل نهاده و نشان کاری آن هرجاکه ممکن و مطلوب باشد بتوسط  برتش و افغانی کمشنران کرده خواهد شد ومراد ومقصد کمشنران مذکور این خواهد بود که به اتفاق یکدیگر بیک سرحد موافقت نمایند و آن سرحد حتی الا مکان بعینه مطابق حد بندی  که در نقشه که همراه این معاهده ملحق است باید بشود. لیکن محلیه حقوق موجوده دهات که بقرب سرحدی میباشند در مد نظر داشته شوند.

5- به نسبت مسئله چمن جناب امیر صاحب از اغراض خود بر چهاونی جدید انگریزی دستبردار میباشند  وحقوق خود را که دراب سرکی تلری بذریعه خرید حاصل نموده اند بدولت برتانیه تسلیم مینمایند. برین حصه سرحد حد بندی به حسب ذیل کشیده خواهد شد :

خط سرحد بندی از سر کوه سلسله خواجه عمران نزدیک پشا کوتل که در حد ملک انگریزی میباشد این طور میرود که مرغه چمن نو و تهانه  افغانی مشهور در آنجا بنام لشکر دند میگذرد. بعد از اینکه این خط حد عدل مابین ریلوی ستیشن و کوهچه بمیان بلاک میرود و بطرف جنوب گشته شامل سلسله کوه خواجه عمران میشود وتهانه گواشه را در ملک انگریزی میگذارد و راه را که بطرف شوراوک از جانب مغرب و جنوب گواشه میرود بتعلق افغانستان میگذارد ، دولت بهیه برتانیه هیچ مداخلت تا به فاصله نصف از راه مزبور نخواهد نمود.

6- شرایط مزبوره این عهد نامه را دولت عالیه هند و جناب امیر صاحب افغانستان اینطور تصور میکنند که این یک کامل و خاطر خواه فیصله جمیع اصل اختلاف رای و خیال که در بین ایشان به نسبت سرحد مذکور بوده اند، میباشد. و هم دولت عالیه هند و هم جناب امیر صاحب بر ذمه خود میگیرند که انفصال هر اختلافات فقرات جزئی به مثال آن نوع اختلافات که برآن در آینده افسر های مقرره جهت علامت نهی خط حد بندی غور و فکر خواهند نمود، بطریق دوستانه نموده خواهد شد تا که برای آینده حتی الامکان جمیع اسباب شک و شبهه و غلط فهمی ما بین دو دولت برداشته و دور کرده شود.

7- چونکه دولت عالیه هند از نیک نیتی جناب امیر صاحب به نسبت دولت بهیه برطانیه تشفی و اطمینان خاطر بطور کمال دارند و خواهش دارند که افغانستان را در حالت خود مختاری و استقلال و قوت ببینند لهذا دولت مومی الیه هیچ ایراد و اعتراض بر امیر صاحب در باب خریدن و آوردن اسباب جنگ در ملک خود نخواهند کرد و خود دولت موصوف چیزی معاونت و امداد بعطیه ء اسباب جنگ خواهند نمود. علاوه براین جهت اظهار اعتراف خود شان نسبت به طریقه دوستانه که جناب امیر صاحب در این گفتگو و معامله ظاهر ساخته اند ، دولت عالیه هند قرار میدهند که بران وجه عطیه سالانه دوازده لک روپیه که الان بجناب ممدوح داده میشود، شش لک روپیه سالانه مزید نموده شود. المرقوم 12 نوامبر 1893 مطابق 2 جمادی الاول 1311 هجری."

( معاهده دوم )

" مابین جناب  امیرعبدالرحمن خان جی، سی ، اس، ای امیر افغانستان و حدود متعلقه آن در یکطرف ، سر هنری مارتیمر دیورند کی، سی، آی ،ای، سِ ، اس، ای فارن سکرتری دولت عالیه هند ونایب ووکیل از جانب دولت عالیه طرف دیگر . از آنجاکه دولت بهیه برتانیه به جناب امیر صاحب اظهار داشته اند که دولت روس اصرار میکنند از برای ایفای کامل عهدنامه 1873 مابین روس و انگلند که  بواسطه آن قرارداد انفصال یافته بود که رود اکسوس یعنی دریای آمو از لیک ویکتوریه ( مشهور به سرکول ) به طرف مشرق تا ملحق گاه رود کوکچه با رود اکسوس باید سرحد شمالی افغانستان باشد و چنانچه دولت بهیه برطانیه تصور مینماید که بر خود شان واجب است که عمل موافق شرایط این عهد نامه نمایند ، هرگاه دولت روس نیز بقرار شرایط مذکور عمل کنند، لهذا جناب امیر عبدالرحمن خان جی ، سی ، اس ، ای امیر افغانستان و حدود متعلقه آن از برای اظهار دوستی خود با دولت بهیه برطانیه در اموراتیکه داخل تعلقات خود با دولت های خارجه دارند ،بوسیله این نوشته قبول مینمایند و راضی میباشند که ممدوح تمام علاقه جاتیکه طرف شمالی این حصه رود اکسوس که در قبضه خود دارند تخلیه نمایند ، براین فهمیدگی و دانستگی صریح که تمام علاقه جات  طرف جنوب این حصه رود اکسوس میباشند و الان در قبضه و تصرف  جناب ممدوح نیستند ، جناب محتشم الیه را در عوض داده و تسلیم نموده شوند .

" و سر هنری مارتیمر دیورند ، کی ، سی ، ای ، سی ، اس ، ای فارن سکرتری دولت عالیه هند بواسطه این نوشته از جانب دولت بهیه برطانیه اقرار و اعتراف مینمایند که تحویل و تسلیم نمودن علاقه جات مذبوره واقع طرف جنوب رود اکسوس بجناب امیر صاحب یک شرط واجب واصلی این تدبیرو معامله میباشد ومتعهد میشوند که بندو بست ها همراه دولت روس جهت تحویل و تسلیم نمودن علاقه جات مذکور شمالی و جنوبی دریای آمویه ( یعنی اکسوس ) کرده خواهند شد . فقط المرقوم 12 ماه نوامبر 1893 عیسوی مطابق2 جمادی الاول 1311 هجری " _(  اقتباس از کتاب افغانستان در مسیر تاریخ جلد یک – اثر میر غلام محمد غبار- صفحه 690 و 691 و 692 ) "

 

این معاهده را که در سال 1983 در قصر چهلستون منعقد گردیده بود وانگلستان برای امیر عبدالرحمن سالانه هجده لک روپیه میپرداخت ، در شرایطی منعقد گردید که یک طرف امضا کننده  ای قرارداد امیر عبدالرحمن بود و طرف دیگرآن دیورند به نمایندگی انگلستان و دولت هند برطانوی .

از زمانیکه افغانستان در سال 1919 نایل به استقلال گشت ، این معاهده دیورند مانند معاهده های دیگر از جانب دولت امانی  زیر سوال رفت که من بنا بر درک  وظیفه ملی دیموکراتیک خود به این قضیه بطور همه جانبه برخورد مینمایم و  امیدوارم که اسناد دست داشته در کتابخانه شخص من برای ادامه این بحث کافی باشد تا " پژوهشگران "برجسته امریکائی را که برای ما خود را دایه های مهربانتر از مادر جلوه میدهند ، قناعت دهد وبرای نسلی که در سی سال اخیر بخاطر جنگ ها و سرگردانی های بیشمار دسترسی به آثار و اسناد نداشته اند ، شاید مفید واقع گردد. البته باید اظهار نمایم که آخرین مرجع در سطح بین المللی  همان دادگاه لاهه است و تا دایر شدن آن دادگاه هم باید آمادگی گرفت.

امیر عبدالرحمن و دیدگاه وی :

 

خواندن تمام کتاب سراج تواریخ  نوشته ملا فیض محمد کاتب هزاره  برای ما ضروری است وخواندن تاج تواریخ اثر امیر عبد الرحمن  در این شب  و روز ضروری تر است.  من میدانم که هیچ پژوهشگر  اروپائی و امریکائی  در این شب و روز  حوصله خواندن هزار ها صفحه کاغذ را ندارد .

همچنان  یک بار دیگر  خواندن یک اثر مهم بنام " افغانستان در راه آزادی " را که ترتیب کنندگان اش نجیب الله تورویانا و عبد الشکور حکم بوده و این اثر در بر گیرنده مقالات :

محمد نجیم آریا

احمد علی کهزاد

م. ع. م

محمد هاشم میوند وال

عبد الروف بینوا

احمد علی کهزاد و سیدال یوسف زائی

میر غلام محمد غبار

میر محمد صدیق فرهنگ

و عبد الهادی داوی

میباشد و در 392 صفحه توسط کتابفروشی فضل در سال 1378 در یک هزار نسخه بچاپ رسیده است ، به همه عزیزان علاقمند این بحث پیشنهاد مینمایم.

.

 

نمیدانم که افراد وزارت خارجه افغانستان در چه سطح آگاهی ملی و  دانش قراردارند تا در این مورد تحقیق نمایند.  اکثر نمایند ه ها ی ولسی جرگه و  مشرانوجرگه وولایتی جرگه  هم اهل تحقیق و پژوهش نیستند.

امید وارم که محصلین پوهنتون های افغانستان یا دانشجویان رشته های حقوق بویژه متخصصین حقوق بین الدول و متخصصین تاریخ افغانستان  که خودرا مبرا از گرد وخاک تبارگرائی میدانند ، در این رشته تحقیق نمایند و نتیجه تحقیقات خود را به اختیار مراجع مربوطه و مردم افغانستان  بگذارند.

 در المان جریان تحقیق در یک  کارگاه و چند کارگاه تحقیقی  را تاجائی که من میدانم ، کار یک شب ویک روز نیست . و کار یک نفر ودونفر هم نه میباشد .

 من سهم خودرا تا حد توانائی ادامینمایم و امیدوارم که از من خوبتران وبهتران در پی اصلاح و بهترشدن این کار برآیند. وبرای مملکتی که نه از آرشیف ملی اش خبری است و نه  اسناد و معاهده هایش از گزند روزگار به دور مانده است و نه علاقه چندان به منافع  ملی وجود دارد و از سر وروی هزار ها نفر تبارگرائی می بارد و تلاشهای تبارگرائی را جایگزین منافع ملی میسازند و خرید وفروش افراد در بازار سیاست مانند خرید و فروش کچالوجریان دارد ، در هیمن اوضاع و احوال فکر مینمایم که جزء  مسئولیت   شهروندان افغانستان ، دختران و فرزندان افغانستان است تا   منافع ملی را برمنافع تباری، قومی، سمتی و زبانی و مذهبی و... ترجیح دهند و به سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن آگاهانه نقطه پایا ن گذارند. 

 

شمارا به خواندن فصل نهم ودهم کتاب تاج تواریخ اثر امیر عبدالرحمن  دعوت میکنم .

امیر عبدالرحمن در فصل نهم زیر عنوان " نمایندگان دول خارجه و نمایندگان افغانستان در دربار دول خارجه " نوشت که :

" این امر خیلی معتنا میباشد که افغانستان دولت مستقله بوده و در زمان آتیه بسیار ترقی نماید و در دربار تمام دول خارجه باید سفرای کبیر ووزرای مختار داشته باشد و در عوض نمایند ه های دول خارجه هم در درابر کابل مقیم باشند ، ولی مثل اکثر مطالب دیگر تا وقتی که افغانستان این قدر استعداد پیدا کند که مطالب مذکور را اجرا نماید . در این فقره هم باید تامل نمود . لهذا به پسر ها و اخلاف وملت خود نصیحت میکنم که برای پیشرفت این مطلب ساعی باشند تا به مقصود برسند و آرزوی قلبی مرا صورت بدهند . چند فقره فواید وضررهای این مطلب را بیان مینمایم.

      از یک جهت افغانستان در این اوقات به چندین جهات ، مستقل ترین تمام دول اسلامی است. برخلاف بعضی دول اسلامی دیگر ، افغانستان از تحکم زحمت انگیز اتفاق دول فرنگستان مبرا است و افغانستان هیچ معاهداتی با دول خارجه ندارد که اسباب زحمت آن باشد و غرامت جنگی یا استقراض ملتی هم ندارد که باید بپردازد و بدین جهت دولت مشارالیه را نگذارند ادوات حربیه ابتیاع کند تا امتیازات دیگر تحصیل ننمایند. دولت انگلستان عهد صادقانه نموده است که به جهت استقرار و استقلال افغانستان به مخالفت تمام تخطی کنندگان بجنگد ، ولی با این همه خود دولت انگلستان ماذون نیست که در تنظیمات داخل مملکت من مداخله بنماید . دولت انگلستان نیز متعهد است که هر سال یک نفر سفیر مسلمان را به دربار من بفرستد . این سفیر مسلمان باید اصلا هندی  باشد و ماموریت او باید به امضاء من بوده باشد.

    دولت انگلستان این اختیاررا به هیچ یک از سایر دول دنیا نداده است و هیچ دولتی در دنیا روی عهد نامه حقی ندارد که در امورات داخله یا خارجه افغانستان مداخله نماید جز آنکه افغانستان باید از مذاکرات خود که با دول خارجه مینماید دولت انگلستان را مطلع بدارد ، دلیلی ندارد.

در صورتیکه هر یک از سایر دول اسلامیه در دربارهای دول خارجه نماینده دارند ، چرا فقط افغانستان باید مستثنی بوده باشد.  ملت من نباید بدون اینکه اول کلمات نصیحت مرا به غور وتعمق ملاحظه نمایند ، در صدد رد آن برآیند.  مثلا در هیچ صورت نماینده های دول خارجه را دراین اوقات نخواهم گذاشت که در دربارمن اقامت جویند. چون هنوز وقت آن نرسیده است  که این اقدام به عمل آورده شود ، زیرا قبل از آنکه ما این قدر قوت داشته باشیم که خود را از تخطیات دول خارجه بتوانیم حفاظت نماییم ، اگر نماینده دول خارجه را بکابل دعوت نماییم ، اشتباه بزرگی خواهد بود.

      این مسئله هم باید با مسایل ساختن راه آهن و کشیدن خطوط سیمهای تلگرافی بعد از اینکه تهیه جات نظامی را بطور کافی مهیا نموده باشیم همراه باشد ، در قبول نمودن نماینده های دول خارجه در این وقت خطر ثانوی اینست که اهالی مملکت من هنوز خوب تربیه نشده اند که بفهمند چه چیز از برای آنها خوب است و چه چیز بد است.  هنوز اینقدر وطن پرست نیستند که قدر داشتن حکمرانی را که از خود آنها باشد بدانند . نماینده های دول خارجه از یک طرف رعایا ی را تحریک خواهند نمود که خبر های اراجیف منتشر نمایند و به دربارهای دول خارجه ازدولت من شکایت نمایند. از طرف دیگر در میان خواهند آمد تا خود را حاکم قرار داده مرافعه های بین من و رعایای مرا قطع و فصل نمایند ، یعنی مرافعه های که خود شان به جهت پیشرفت مقاصد خود برای تجزیه نمودن مملکت من راه انداخته اند ، در بودن نماینده های دول خارجه در دربار افغانستان خطر ثالث اینست که دولت من دچار مخاطره اسباب  چینی های دول خارجه در این مملکت خواهد شد.

که بین طوایف اهالی مملکت نفاق افگنده مملکت را تجزیه نمایند ، اگر ما موقعی بدست دول خارجه بدهیم که به هرقسمت از امورات ما مداخله نمایند ، اگر اینگونه مطالب ، قبل از آنکه مردم صحیحا بخ جهت کارهای تازه مهیا باشند ، اختیار نموده شود ، این امر برای ترقی مملکت خیلی مضر خواهد بود و لکن در زمان آتیه وقتی که افغانستان به این درجه ترقی رسیده باشد که بتواند لشکر قابلی در میدان به مخالفت دشمنهای خود حاضر نماید و زمانی که مردمان سیاسی دان آن به اندازه ملزومات مناصب رفیعه خود تربیت شده باشند و در امورات پولیتیکی تجربه حاصل کرده باشند که بتوانند از عخده اسباب چینی های سفرای دول خارجه  را در دربار خود قبول نمائیم  

فواید  این اقدام بسیار است . این هم اظهار میدارم که اگر نماینده ء دول خارجه را در دربار  افغانستان مقیم باشند ، انها نخواهند گذاشت که هیچ یک از دول خارجه به خاک افغانستان تعدی نماید یا به مخالفت دولت مذکور بجنگد بدون اینکه جهت صحیح و کافی برای استحقاق جنگ داشته باشد. از طرف دیگر نماینده های دولت افغانستان در ممالک خارجه  از تجربه هائی که در سایر دربارها خاصل خواهند نمود ، خیلی  منتفع خواهند گردید ، فقط همین یک مطلب برای عموم ملت من اسباب منفعت زیادی خواهد شد و اسباب اختلاط مردمان سایر ممالک با اهالی این مملکت خواهد گردید . اگر این تدبیر صورت بگیرد ، اسباب ترقی تجارت هم خواهد شد.

سیاحان متمول به جهت سیاحت و دیدن استطاعت طبیعی این مملکت خواهند آمد . هرقدر تعداد مردمان متمول در مملکت بیشتر باشد ، خطر اغتشاشات و فساد ها ، در آنجا کمتر خواهد بود ، زیرا که به جهت مردمان متمول ، خیریت در آنست که امنیت را برقرار بدارند و این امر اسباب حفظ و سلامتی متملکات و شغلهای آنها میباشد . آخرین فایده که کمتر از فواید دیگر نیست ، در داشتن سفرا به دربارهای دو ل خارجه ، وقتی که موقع آن برسد این خواهد  بود که اسباب شوکت و اعتبار و نیک نامی این دولت خواهد گردید و مخصوصا سلاطین مشرق زمین طالبند که در انظار سایر سلاطین بیشتر از مطالب دیگر شان و شوکت  داشته باشند. ئنیا در یک روز خلق نشده است و حضرت باریتعالی ، دنیا را در ظرف یک هفته خلق فرموده است تا سرمشقی برای ما بوده باشد که کارها به تاءنی ، ولی مجدانه و با عزم نماییم.

اول اقدام صحیح این بوده است که با دولت انگلیس قرار داده شد که سفیر هندی مسلمان آنها ، به دربار من بیاید و در عوض سفیر من در دولت هندوستان باشد ، ولی خالا به چندین دفعه  سعی نموده ام که این مطالب را از پیش ببرم و مناسب ترین موقعی آن بود که در سال 1895 م مطابق 1313 ه.ق. پسر خود نصر الله خان را به جهت این مقصود مخصوصا به انگلستان فرستادم ، ولی از صورت نگرفتن ماموریت او آزرده شدم ، لکن قبل از آنکه در این باب بیشتر اظهاری نمایم ، به پسر ها و اخلاف نصیحت مینمایم که سبب نه پذیرفتن این خواهش من دلتنگ نشوند و باید حکایت آن عاشقی را به نظر داشته باشند که مدتی نر روز از دست معشوقه خود ، خربزه شیرینی به او رسیده و می خورده است . به اینصورت که معشوقه  او با کمال دقت خربوزه را قاش قاش نموده و در ظرف چینی ممتازی چیده ، وقتی که عاشق او به ملاقات او می آمد ، نزد او حاضر مینمود . روزی چنین اتفاق افتاد که اشتباها خربوزه تلخی بدست مشار الیها آمد و چون خود او خربوزه را نچشیده بود ، برحسب معمول خربوزه را در حضور عاشق خود گذاشت . شخص مذکور بدون اینکه در باب تلخی آن اظهار بنماید مشغول خوردن شد ، وقتی که قاش آخری هربوزه در ظرف باقی مانده بود ، یکی از دوستان او وارد شده آن را برداشته بخورد ، دید خیلی تلخ است . پس از دوست خود پرسید که چرا از این تلخی خربوزه به معشوقه خود اظهار نکردی . مشار الیهه جواب داد :

بعد از آنکه چند ماه هر روزه خربوزه شیرینی خورده ام ، اگر یک دفعه از خوردن خربوزه تلخی شکایت بنمایم ، نهایت بی حقوقی خواهد بود . این معنی اورا در نظر محبوبه اش حقیقتا بیشتر عزیز گردانید.

از جمله چندین اظهارات مهربانی که علیاحضرت ملکه ویکتوریا و خانواده سلطنتی و امنا دولت انگلیس ، نسبت به من و اجزاء خانواده و دولت من نموده اند ، باید این فقره تلخ یعنی رد خواهش راهم قبول نماییم نه فقط  به جهت افغانستان خطر دارد که نماینده ای در دربار لندن نداشته باشد ، بهمان اندازه خطر خواهد داشت. خیلی افسوس است که دولت انگلستان برای سلامتی سرخد هندوستان این قدر کمو توجه دارند یا بهه عبارت آخری به جهت سلامتی خود هندوستان که انگلستان را سلطنت معظمی نموده است ، بی مبالات میباشند . همهء اهل دنیا خوب که در عهد سلطنت این ملکه معظمه بوده است که لقب امپراطوریس را ملکه معظم آنها اختیار نموده و دولت مشار الیها دولت امپراطوریسی گردید.

همین مملکت هندوستان بوده است که در اوایل امر انگلستان را از شوکت هلند یا سایر ممالک کوچک ارتقا داد. اگر هندوستان از تصرف دولت مشارالیها خارج شود ، چیزی که باعث عظمت این سلطنت شده است از دست خواهد رفت لهذا دولت انگلیس باید از هر جهت مواظبت نماید که هندوستان از حمله دول خارجه محفوظ باشد . با وجود این اهالی انگلستان

از وضع حالات هندوستان این قدر کم اطلاع دارند و در باب امورات راجع به هندوستان کم توجه میباشند که شخص میتواند خیال نماید که اظهارات آن اشخاص صحیح است که میگویند به خیال اهالی انگلستان ، هندوستان این قدر قابلیت ندارد که تلافی تشویشاتی را بنماید که در این اوقات به جهت دولت انگلستان فراهم می آورد و به این سبب اگر کار سخت بشود دولت انگلستان ، هندوستان را  واخواهد گذاشت . از خداوند مسئلت مینمایم که این فقره هیال قلبی عموم اهالی انگلستان نبوده باشد ، چرا که انگلیسها هندوستان را واگذارند ، جاهای دیگر دارند که در آن جا ها سکونت کنند ، ولی سایر امارات و دولی که با سایر دول بزرگ قطع علاقه نموده و اعتماد به همراهی دولت انگلیس کرده اند ، اگر همسایه  های آنها ، ممالک ایشانرا به مملکت خود شان ملحق نمایند ، دیگر جائی نخواهند داشت که به آنجا رفته زندگانی نمایند ، ولی اگر از نا مساعدی بخت دولت انگلستان خیال داشته باشد که هندوستان را بدون اینکه به جهت سلامتی و محافظت آن تا به آخر بجنگد ، آن را واگذارد . پس هرچه زود تر دوستان خود را اطلاع بدهد به جهت آنها بهتر خواهد بود ، زیرا که در آن صورت دوستان آن میتوانند هر اقدامی که خواسته باشند از برای سلامتی خود به عمل بیاورند. گمان نمیکنم که دولت روس ، نسبت به افغانستان عنادی داشته باشد . افغانستان را فقط سد محکمی از برای خود در راه هندوستان میداند . اگر یک وقتی دولت روس به افغانستان حمله بیاورد و محض به همین جهت خواهد بود ، ولی در باب این مطلب در محل دیگری مذاکره خواهم نمود .

       از مقاوله هائی که در اوقات مختلفه در اکثر روزنامه جات و کتابچه ها در باب افغانستان شایع میشود و از نطقهائی که بعضی از اجرای پارلمنت می نمایند، معلوم میشود که در باب مملکت من و در باب روابط آن با هندوستان و در باب دانستن قدر دوستی آن تا چه اندازه کم اطلاع میباشند . مثلا دولت روس خیلی ساعی است که در مشرق زمین با دولت انگلیس در خشکی نزدیک بیاید و تمام خطوط سرحدی خودرا به سلطنت هندوستان وصل نماید . بعضی اوقات محظوظ میشوم و برخی متالم میگردم که اجزاء پارلمنت در نطقهای خود چقدر اظهار بی اطلاعی مینمایند . اینها میگوید دیگر نباید بگذاریم افغانستان این قدر مزاحم ما باشد ، باید  خطوط راه آهن خود را با خطوط راه آهن دولت روس متصل نماییم و این نقطه غیر متمدنه را از میان برداشته ، هود مان را تاقندهار به یک طرف کوه هندوکش  برسانیم و طرف دیگر کوه هندوکش را به روسها واگذاریم.

این دوستان صادق دولت روس و طالبان امنیت و این دشمنان عاقل دولت انگلیس ، نمی فهمند که به جهت پیشرفت مقاصد و آرزو های دولت روس مجاهده مینمایند و به دولت انگلیس صدمه می زنند . این معنی به خوبی واضح است ، وقتی تجربه کرده ام هر وقتی که با زحمت تمام مراسلات خود را نزد امنائ دولت انگایس رسانده ایم ، همیشه بطور قطعی جواب داده مرا به دولت هندوستان محول نموده اند و گفته اند باید مطالب خود را با آنها اظهار نمایید و خیلی خوشمزه است که به شخصی بگویند مطلب خود را به حاکمی اظهار بنماید که از خود او تظلم مینمایند. اگر چه مصنفینی تواریخ ومردمان پولیتیکی دولت انگلیس بعد از جنگی که فرمانفرمای هندوستان راه انداخت ، متفقا به یک زبان میگویند که جنگ نمو دن با افغانستان اشتباه است ، ولی چه فایده ، روغنی که ریخته جمع نمیشود. چنانکه شاعر میگوید :

بد از دانا به نادان فرق بسیار

  که نادان بی تامل می کند کار

ولی در پیش دانا هست ظاهر        

همه نیک وبد آن تا به آخر

 

به عوض اینکه شخص اول زهری استعمال کند ، و بعد برای مداوا نزد طبیب برود ، بهتر همان است که هیچ سم استعمال نکند . از تغییراتی که در پولیتیک دولت انگلیس در باب امورات افغانستان پیدا شده است ، به خوبی معلوم است که انگلیس ها ، معنی روابط خود را با افغانستان کاملا ملتفت نشده اند. چند فقره از معتنا ترین این تغیرات را بدون اینکع تفصیل  بدهم بیان مینمایم . اول پولیتیک ایشان در زمان جدم امیر دوست محمد هان ، این بود که در نزاعات خانواده دء سلطنتی افغانستان مداخله نموده یکی را به تخت نشانیدند و دیگری را معزول نمودند. در این مورد انگلیس ها سعی نموده که جدم امیر دوست محمد خان را که به  هیچ وجه اسباب صدمه به جهت آنها نشده بود ، معزول و محبوس نمودند ، واین اقدامی بوده است که در آن هیچ حق نداشتند و این پولیتیک ، پولیتیک صحیحی نبوده است  که شاه  شجاع را برخلاف میل اهالی افغانستان به سر نیزه های عساکر خود به تخت سلطنت نشانیدند . نتیجه این پولیتیک همان صدمه عظیمی بود که به قشون دولت انگلیس در کابل وارد آمد . این کار آنها را مجرب نموده که دیگر ابدا در نزاعات شخصی مدعیان داخله تخت سلطنت  افغانستان مداخله ننمایند.

    بعد از آن پولیتیک ثانوی یعنی پولیتیک خاموشی بود. به این معنی که دو ملت  یک دیگر را خوب نمیشناسند و با همدیگر مصاحبت یا مراوده ندارند ، از همین جهت اکثر اوقات بین آنها مناقشات فراهم می آید و این مناقشات برای تمام مراودات و روابط دوستانه اسباب صدمه خواهد بود.در صورتی که سوء ظن در میان باشد ، تدبیر پولیتیکی علاج آن را نمی کند، زیرا هرکلمه ای که گفته میشود با حال سوء ظنی و بی اطمینانی ، بد تاویل میشود و بدین واسطه هم بد توجیه میکنند. چثور ممکن است که افغان ها و انگلیس ها همدگر را بشناسند ، در صورتیکه اشخاص پولیتیکی دولت هندوستان همیشه ساعی میباشند که از ماموریت سفارت افغانی مانع شده آنها را از همدیگر جدا کنند . چنانکه قبلا گفته ام مدت مدیدی لازم است که افغانستان این حالت را پیدا نماید که بتواند نماینده های سایر دول راهم مثل نماینده های دولت انگلیس بگذارد در کابل مقیم شوند و نیز نماینده های دولت افغانستان  در دربارهای سایر دول مامور شوند ، ولی در دربار لندن لازم است که زود تر برقرار شود و تا جائی که متعلق به انگلستان است این اقدام انگلستان با افغانستان بیشتر از حال به یکدیگر مربوط خواهد نمود و این دوستی فی مابین را مستحکم تر خواهد ، نمود ، اکثر مناقشات و بد گمانیهارا رفع خواهد نمود و اطلاع صحیحه را در باب اقتدار دولت انگلیس و تربیت و اختراعات صنایع جدیده انگلیس در میان افغانها در مملکت خود شان شایع خواهد ساخت و نیز اقدام مذکور فتح این بابرا خواهد نمود که جوانان افغانستانت با شوق افتاده به جهت تربیت به انگلستان و سایر ممالک فرنگستان مسافرت نمایند و اقدام مذکور اطلاع و علم صحیح و مفیدی در باب امورات مشرق زمین به دولت انگلستان خواهد بود و اگثر اظهارات کاذبانه را که اسباب بد گمانی نسبت به ملت ما در میان مردمان خارجه میباشد ، ابطال خواهد نمود و اقدام مذکور افغانستان را به حالتی خواهد رسانید که در انظار اهالی دنیا و مخصوصا درانظار سلاطین اسلام ، دئلت آزاد و با استقلالی بوده باشد ، چنانچه خود دولت انگلستان به استقلال آن اعتراف دارند ، ولی فقط قیاسی میباشد.

دلیلی ندارد که دولت افغانستان را فعلا دولت مستقلی نخوانند . تا جائیکه  افغانستان را به حال خود واگذاردند ، اگر چه انگلیس ها این پولیتیک را پولیتیک ضعف و جبن مینامم ، زیراکه امیر شیر علی خان را تحت نفوذ و در بغل روسها در آوردند و ثمرهء آن کار حنگ ثانوی افغانستان گردید . عجب است که دولت انگلستان از دولت روس نپرسد که چرا از امیر شیر علی خان حمایت نمودند و چرا در امورات افغانستان مداخلع کردند . باوجویکه با دولت انگلیس معاهدات داشتند ، با این گونه اقدامات منافات داشت ، ولی امیر شیر علی خان را برای این اقدامات تنبیه نمودند ، اگر چه خود لرد لیتن فرمانفرمای هندوستان به مشار الیه امر نمود که به ژنرال کافمان مراسله داشته باشد . من نمیگویم که امیر شیر علی خان با دولت انگلیس نقض عهئ نامه نکرد ، ولی محققا می گویم که پولیتیک خاموشی و مماطله دولت هندوستان اسباب این کار گردید . به عبارت آخری افغانستان را به حال خود وا گذاشت که هرچه میشود بشود.

   بعد پولیتیک ثا لثی در میان آمد یعنی پولیتیک لرد لیتن فرمانفرمای هندوستان که میخواست افغانستان را تجزیه نموده قسمت کند . قندهار و بعضی ایلات دیگر را در تصرف  ئولت انگلیس بگذارد و سایر ولایات را بین سایر حکمرانها تقسیم نماید. این پولیتیک هم مردود گردید ، ولی پولیتیکی که معروف به پولیتیک پیش افتادن میباشد ، نتیجه پو لیتیک  لرد لیتون میباشد . بعد پولیتیک چهارم در میان آمد که افغانستان را دولت مستقلی وسد محکمی به جهت سلامتی سلطنت هندوستان داشته باشد . چون بین روس و هندوستان حایل است . از اظهار این معنی مشعوفم که این پولیتیکی میباشد که در این زمان دولت انگلیس  ودولت هندوستان اختیار نموده اند ، ولی چون پولیتیک مذکور را تا اندازه ای که لازم است  اجرا نمی دارند قدری اسباب یاس میباشد . دلایلی که از برای نبودن نماینده من در لندن اقامه مینمایند به شماره ء انگلیس هائی است که در هندوستان ماموریت دارند. یعنی هریک دلیلی اقامه مینمایند و شاید هنوز دلایل بیشتری بوده باشد و حامیان پولیتیک  پیش افتادن هم در انگلستان هستند ، با این اشخاص متفق میباشند فقط معدودی از دلایل مذکور را بیان مینماید  اولا بمن میگویند نمی توانید نماینده در لندن داشته باشید، مگر آنکه دولت روس هم در کابل بوده باشد. این دلیل صحیحی نیست ، چون نماینده دولت من در دربار هندوستان و حال آنکه نمایندهء دولت روس در کابل نیست و علاوه براین در عهد نامه ایکه با دولت انگلیسی دارم ، شرط شده است که  با هیچ دولت خارجه غیر از خود دولت انگلستان وهندوستان روابط دوستانه نداشته باشم . لهذا دولت روس یا دولت دیگری حق ندارند محض این دلیل که نماینده من در لندن می  باشد مرا مجبور به پذیرفتن نماینده خود نمایند و با هیچ دولت به هیچ قسم ، معاهد اتی ننموده ام ووعده ای هم نداده ام که بدون مداخله آنها بتوانم نماینده ای از جانب دولت خود در لنئن داشته باشم ، اگر من به میل خود خواسته باشم که فقط با دولت انگلیس روابط داشته باشم ، دولت روس یا دولت دیگری چه حق دارند مداخله نمایند. خلاصه در این باب هرچه هواسته باشم بکنم ، میکنم بدون اینکه هیچ د ولتی حق یا بهانه ای داشته باشد که معترض من بشود.

     ثا نیا بمن میگویند شما نمی توانید نماینده ای در لندن داشته باشید بدون اینکه  نماینده علیا حضرت ملکه انگلستان هم در کابل مقیم بوده باشد . نمایندهء مذکور باید انگلیسی باشد . معنی نماینده علیا حضرت ملکه انگلستان را نمی فهمم چه میباشد ، دلیلی ندارد که این عذر را اقامه می  نمایند  ، چون حالا هم نماینده مسلمانی در دربار کابل مقیم میباشد و اورا رسما وکیل دولت انگلیس مقیم کابل مینامند و اورا وکیل فرمانفرمای هندوستان مقیم کابل نمی خوانند . از این فقرات ثابت میشود که همه این دلایل محض بهانه و عذر میباشد ، ولی گمان میکنم که وقت آن خواهد رسید که شخص انگلیسی  را هم به سمت وکالت دولت انگلستان قبول نماییم ، ولی بالفعل اشکالش این است که مامورین انگلیس در هندوستان میباشند . عادت انها براین شده نواب ها و راجه های هندی را محض بازیچه دست وکلای سیاسی مقیم دربار های امارات هندوستان می دانند و به خیال من فی الحقیقته این وکلای سیاسی تشخص  سلطنتی را نسبت به خود خرچ میدهند و به قسمی رفتار میکنند که افغان های مبتکر قوه ء تحمل آن را نخواهند داشت ، اگر وکیل دولت انگلیسمسلمان باشد خیلی سالمتر خواهد بود و عذری راکه نماینده دولت انگلیس باید انگلیس بوده باشد ، بطور آسانی میشود رد نمود ، زیرا که تمام وکلای سیاسی دولت انگلیس ، انگلیس میباشند و مامورین و اهالی پولیتیک دولت انگلیس هم تماما انگلیس نیستند. سایر رعایای باوفای علیا حضرت ملکه انگلستان  که انگلیس نمیباشند گمان میکنند که بما شاید اعتماد ندارند  وحال آنکه وفاداری آنها با وفاداری انگلیس ها اگر زیاد تر نبوده باشد، مساوی خواهد بود . خودم شخصااعتراض ندارم که وکیل دولت انگلیس در دربار من انگلیسی باشد ، مشروط بر آنکه  دولت انگلیس  مسولیت خوشرفتاری و سلامتی اورا بر عهده ء خود بگیرد و ملت انگلیس حالت  این مسئله را بهتر میتوانند ملتفت شوند ، اگر اظها بدارم که چندین نفر از وکلای تجارتی و امثال آنها  به کارهای مختلفه نزد من مستخد م بوده اند با وجودیکه در امورات دولت من ابدا مداخلیتی نداشته اند بازهم خود را در انگلستان مشیر و مقرب و دوست شخص من به فلم میدادند واقعا در بعضی موارد ملتفت شده ام که آن اشخاص به اهالی انگلستان به خرچ داده اند که من تحت تسلط آنها بوده ام . لهذا  در صورتی که شخص کاسب نکره ای یا فعله ای به این قسم لاف و گزاف بزند ، ئیگر هر گاه وکیل سیاسی علیا حضرت ملکه شخصا  انگلیسی بوده باشد  چه ها نخواهد کرد و چه ها نخواهد گفت . دلیل دیگر اینست به من میگویند شما یالی هجده لک روپیه از دولت هندوستان میگیرید ، لهذا به این جهت نباید نماینده شما در لندن بوده باشد من این وجه اعانه را چنانکه بر همه معلوم است با این گونه شرایط قبول نکرده ام ووجه مذکور به جهات عدیده ای به من داده میشود که هیچ یک از آنها دخلی به این مطلب ندارد ، چه متعلق به لندن  باشد و چه مربوط به هندوستان و گرفتن این وجه اعانه شان مرا کم نمی کند بلکه برعکس قدرت دوستی مرا زیاد می کنید و دولت انگلستان پول خودرا به کسی مفت نمی دهد.

 کتب تواریخ از اینگونه امثال بسیار در بر دارد  . سلاطینی که از سلاطین های دیگر ، وجه اعانه میگرفتند نماینده های آنها هم در دربارهای سلاطین مذکور همیشه متوقف بوده اند . چنانچه در ازمنه قدیمه خود دولت انگلیس به چندین نفر از حکمران های فرنگستان ، وجه اعانه می گرفته اند ، در دربار خود قبول میکرده است . دلیل دیگر اینست که اگر دولت انگلیس نماینده مرا نپذیرند ، مثل آن خواهد بود که مرا سلطان مستقلی نمی شناسند ، ولی من حالا سلطان مستقلی میباشم و در چندین موارد مرا رسما پادشاه مستقل خوانده اند و مرا پادشاه دولت خدا داد افغانستان عنوان مینمایند و ملت خودم ،مرا لقب ضیا المله و الدین داده اند، و فرمانفرمای هندوستان هم این لقب را از برای من از صمیم قلب قبول نموده است .

       یعضی اشخاص نکته گیر می گویند ، اگر من در لندن سفیر افغانی داشته و با دولت انگلیس مستقیما مذاکرات نمایم بین وزارت امور خارجه هندوستان و دولت من اشکالات فراهم خواهد آمد و خودم خیال نمی کنم که چنین بوده باشد ، ابدا لازم نیست که وکیل خود را که در دربار دولت هندوستان میباشد اورا بردارم ، ولی در صورتی که مناقشه سختی بین دولت من و فرمانفرمای هندوستان فراهم بیاید وکیل مذبور و نماتینده من مقیم لندن فقره مذکور را می توانند به وزیر امورات هندوستان که در لندن میباشد  رجوع نمایند . آنوقت مجلس وزارای انگلیس میتوانند قبل از حکم فقره مذکور را بنمایند اظهارات طرفین را اصغا نمایند و به این قسم از آن تدبیر غیر صحیح که فقط اظهارات یک طرف را گوش میکنند جلو گیری خواهد شد.

   افغانستان با این حالت حالیه ابدا حقیقت امورات را مدلل بدارد و من کمال سعی را داشته ام که اهالی مملکت خود را وادارم به اینکه حالت عناد دیرینه خود را نسبت به ملت انگلیس فراموش نمایند و با آنها دوست صادق و رفیق شفیق بشوند . در این حالت اگر یکیاز هموطنان آنها به سفارت مامور شده در شهر لنئن مقیم شود مذاکرات ومراودات فیمابین آنها  اسباب تحبیب قلوب هردو ملت خواهد گردید و ملت انگلیس از حالت افغانها قدری بیشتر اطلاع و بصیرت پیدا خواهد نمود و اگر به همین حالت حالیه باشند ، دیگر احتمال ندارد و بیشتر بصیرت پیدا بنمایند.  من با بعضی از اهالی سیاسی و ژنرالهای انگلیس موافق ندارم  که  در مقاوله های  کتبی خود اظهار میدارند که هرچه افغانهارا کمترببینیم بیشتر آنها را دوست هواهیم داشت ، ولی بر عکس  هرچه بیشتر یکدیگر را در مراودات دوستانه ملاقلات نمایند بیشتر احتمال دارد این نهال های دوستی که تهم آن را من کاشته ام نشو نما نمایند ، ولی اگر مقصود مصنفین انگلیس اینست که اگر خیال تاخت مملکت آنها یا به اراده مداخله نمودن در امورات داخلی آنها هرچه افغانها را کمتر ملاقات نمایند در آن صورت البته راست است هرچه آنها راکمتر ملاقات نمایند بهتر است ، ولی گمان نمی کنم که آنها بدون اینکه کسی آنهارا زحمتی بدهد اورا دندان بگیرند.

     به هر حال نصیحت من به پسر ها و اخلاف خودم اینست که روابط دوستی را با ملت انگلیس به هر زودی و بهر گرمی که آنهارا مجال بدست آید مستحکم نمایید ، اگر دولت انگلیس خواهشهای پسر ها و اخلاف مرا نپذیرند ، آنها هم نباید شکایت نمایند و الا هرچه که حالا هم در دست آنها میباشد از دستشان خواهد رفت . نظیر آن حکایت است که شخصی خواب میدید که خداوند چند پول سیاهی به او می دهد و آن شخص گفت : پ.ل سیاه نمیخواهم ، جواهرات میخواهم ، بعد  خداوند پول نقره به او داد . بازهم شخص مذکور اصرار به جواهرات نمود بعد خداوند چندانه اشرفی به او داد آن شخص مطالبه بیشتری می کرد که دفعتا از خواب بیدار شد دید در دستش هیچ چیز نیست . مجددا چشمهای خود را روی هم گذاشت دست خود را دراز نمود و گفت هرچه میخواهید بدهید قبول مینمایم و متشکر میباشم ولی موقع گذشته بود و چیزی به او نرسید.           

 

 

           ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

 

 

    

 

_ _( یار زنده و صحبت باقی / من امیدوارم که در روز های  بعد عده ای دیگر از دوستان  بتوانند   فصل دهم کتاب تاج تواریخ  را دوباره تایپ نموده و به اختیار خواننده گان بگذارند. اگر از  زمره شما خوانندگان عزیز کدام یکی شما  وقت کافی داشته باشید ، لطفا بخش دهم کتاب تاج تواریخ را در وقفه چند روز دوباره تایپ نموده و به اختیار علاقمندان بگذارید. من متاسفانه تا ساعت شش صبح امروز یعنی 14 دسامب  2006 ر به این کار مبادرت ورزیدم اما از ساعت چند ...  به بعد دیگر امکا ن تخنیکی ندارم. *_)

 

 

------------------------------------------------------------------------

 

 

 

   رویکردها :

------------------------------------

                1 : مقاله ترجمه شده توسط  هارون امیر زاده

افغانستان باید خط دیورند را برسمیت بشناسد‏: دو پژوهشگر امریکایی

 

هارون امیرزاده لندن-7 دسمبر 2006‏ ‏ ‏ --  آقای Karl Inderfurth‏ کارل اندر فورث‎ ‎دستیار سابق وزیر خارجه در امور جنوب ‏آسیا و آقای دینس کوکس Dennis ‏ ‏‎ ‎سفیر سابق آیالات متحده و کارشناس جنوب آسیا ‏اخیراً در تائید از گزارش اخیر بارنت روبین و ابوبکر صدیقی پیرامون شناسایی خط ‏دیورند تحت عنوان «‏‎ ‎‏ شکست بن بست در روابط افغانستان و پاکستان» ‏Resolving the Pakistan-A Afghanistan Stalemate‏ که باز تاب جهانی داشت، مقاله ‏مشترک را در‎ ‎‏ روز سه شنبه در روزنامه بالتیمور سن‏ Baltimore ‏ ‏Sun‏ در ‏آمریکا به چاپ رسانیدند.‏

 

Afghanistan urged to accept Durand Line ‏ ‏ افغانستان باید خط دیورند را برسمیت بشناسد‏

‏ روزنامه داون 6 دسمبر ۲۰۰۶ خلاصه مقاله مذکور را برای خوانندگان پاکستانی به ‏چاپ رسانیده که اینک بر گردان آن به فارسی به نشر می رسد:‏

دو پژوهشگر برجسته آمریکا می گویند دولت آمریکا و متحدین عمده آن باید ‏افغانستان را وادار سازند که خط دیورند منعقده سال 1893 را برسمیت بشناسد. هم ‏چنان پژوهشگران مذکر به واشنگتن پیشنهاد نموده اند که از حکومت کابل خواسته ‏شود تا فیصله های لویه جرگه سال 1949را که« در مغایرت با قوانین بین المللی » ‏دارد، باید باطل اعلان کند. زیرا لویه جرگه مذکور تمام قرار داد ها و پیمانهای منعقده ‏میان حکومات سابق افغانستان با بریتانیا را بعد از ایجاد پاکستان ملغی قرار داده بود.‏

هرچند کرزی بطور علنی اختلافات مرزی را تا کنون عنوان نکرده است و حکومت ‏وی چندان علاقه برسمیت شناختن آن نیزنشان نمی دهد، اما عملاً این رویکرد باعث ‏مشکلات سیاسی داخلی شده است. هر دو پژوهشگر معتقد اند که« ثبات پایدار در ‏افغانستان مستلزم حل عاجل بحران مرزی با پاکستان است».‏

پژوهشگران مذکور در مقاله خویش چندین پیشنهاد و شیوه مبارزه با شورشیان ‏طالبان را نموده و هوشدار می دهند اگر با آن برخود واقعبینانه صورت نگیرد، نا ‏امنی ها می تواند بی انتها دوام پیداکند. آنها به واشنگتن و ناتو توصیه می کنند که در ‏برهم زدن مرکز قومانده رهبری طالبان باید با پاکستان همکاری نزدیک کنند. آنها ‏معتقد اند که مرکز قومانده و رهبری طالبان در کویته و وزیرستان قرار دارد.‏

پژوهشگران مذکور همچنان اعتراف میکنند که اسلام آباد نمی تواند جلو ‏عبور گروه های کوچک و انفرادی طالبان را از مرز 1600 میل بگیرد، اما پاکستان ‏می تواند بگونه بهتر مانع تبدیل شدن خاک خویش بحیث پناهگاه به شورشیان طالب ‏شود. آنها همچنان از واشنگتن خواستند تا از نفوذ خود بر حکومت کرزی استفاده ‏نموده و حساسیت های اسلام آباد نسبت به معامله با هندوستان را خوب درک کنند.‏ همچنان پژوهشگران فوق خاطر نشان ساختند که«اسلام آباد از مداخلات کنسل ‏گری های هند در قندهار و جلال آباد در مناطق مرزی بخصوص در تحریک ‏شورشیان بلوچستان ضد اسلام آباد ترس دارد.»‏ ‏« صرف نظر از کمک های سخاوتمندانه هندوستان برای افغانستان، حکومت کابل ‏باید خردمندانه نگرانی های پاکستان را کاهش دهد.»‏ آنها هم چنان از واشنگتن خواستند بر اسلام آباد فشار وارد نمایند تا اصلاحات ‏سیاسی، اقتصادی و قانونی را در مناطق قبایلی در چوکات نظام فدرالی پاکستان ‏انجام دهد. برای اینکه اسلام آباد بتواند به آسانی رفورم ها را در مناطق قبایلی انجام ‏دهد، پژوهشگران مذکور از دولت آمریکا، بانک جهانی و کشور های کمک کننده ‏تقاضا می کنند که به دولت پاکستان کمک های مالی اضافی نمایند.‏

 

به نظر پژوهشگران مذکور سازمان ملل باید یک کنفرانس بین المللی با ‏اشتراک افغانستان و همسایگان را دعوت نماید و مسائل ذیل در آن مورد بحث قرار ‏گیرند: ‏ ‏1) شناسایی مرز های کنونی افغانستان؛2) تعهد مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی ‏افغانستان؛3) قطع ارسال سلاح به گروه های غیر دولتی؛4) قبولی افغانستان مانند ‏کشور سویس بحیث کشور بیطرف؛ و 5) ایجاد یک نظم جامع جهانی بمنظور ‏برداشت موانع از سر راه تجارت آزاد در مرز های افغانستان.‏