پیکارپامیر - تورنتو

 

آیا صلح  و ثبات در افغانستان تآمین خواهد شد ؟!

   از مدتهاست  این سوآل ذهن  مردم افغانستان و جهان را می آزارد که آیا  بالاخره  با حضور یابی نیرو های نظامی مجهز  و مجرب امپراتوری ایالات متحده و کشور های غربی و با سرازیر شدن ظاهرا ملیارد ها دالر بسوی کشور کوچک و جنگزده یی مانند افغانستان ،  صلح و ثبات لازم در آن خطه ی حادثه خیز میسر خواهد شد  ؟!

    بلی !  هزاران  هزار انسان روی زمین با دلواپسی توآم  با تردد  از خود می پرسند  آیا چنین بسیج بی سابقه و پر سر و صدای بین المللی  در یک کشور عقب مانده  و فقیر میتواند  ره آورد  مثبتی داشته باشد ؟  و اگر پاسخ (آری ) است ،  پس آن ره  آورد مثبت  در پنج سال گذشته در کجاست ؟  و چرا روز تا زوز امید های نیمه جان خیلی ها

راه یآس  و زوال می پیماید ؟

         هرچند قضیه ی افغانستان  ابعاد و عوامل  متعدد سیاسی ، نظامی ، اقتصادی  وفرهنگی را در خود نهفته دارد و تداخل همین عوامل متعدد و پیچیده در ابعاد مختلف  قضیه ،  هر نوع پیشبینی دقیق سیاسی را دشوار میسازد ،  باز هم  سعی خواهم کرد به نوبه ی خویش  لااقل گوشه ی کوچکی از قضیه را تا آنجا که بمن مقدور است  ، بشکافم  .

        افغانستان از سه دهه بدین سو  مورد دخالت فعال و تجاوز عریان سیاسی ، نظامی ، تبلیغاتی و استخباراتی کشور های مختلف و بو یژه  روس ،  امریکا  ، پاکستان ، عربستان سعودی و ایران قرار دارد و هر یک از این کشور ها با استفاده از منابع و مستخدمین بومی خویش در افغانستان سر مایه گزاری استعماری نموده اند . همین سرمایه گزاری های خطرناک استعماری است که افغانستان  ویران  و مردم نالان آنرا لحظه یی آرام و مصوون نمیگذارد .  به منظور آنکه از یکطرف مبهم گویی و سطحی نگری نکرده باشم  و از سوی دیگر ، خواننده ی عزیز بتواند  قضیه ی کشور را آنطور که واقعا هست  ببیند  و لااقل برخی از موانع اصلی و عوامل اساسی نا امنی ها و بد بختی های فزاینده را شناسایی کرده بتواند  ،  اینک ، موضوع مورد بحث را به اجزای آتی تقسیم مینمایم : 

دست روسها  در قضیه افغانستان

--  دست ایران  در قضیه افغانستان

--  دست عربستان سعودی در قضیه افغانستان

--  دست ایالات متحده ی امریکا در قضیه افغانستان

--  دست  پا کستان  در قضیه افغانستان

 

1- دست روسها در قضیه افغانستان  :  هر چند روسها پس از تجاوز مستقیم نظامی (1979میلادی)  در افغانستان  شکست خورده در سال 1989 میلادی  با ننگ و ندامت بر گشتند ،  اما  این واقعیت  به هیچوجه معنی توقف دخالت و دست درازی های شان در امور امروز و آینده ی افغانستان را نمی رساند . زیرا  منافع استعماری آن کشور چنان با حال و آینده ی افغانستان  گره خورده است که آنها ( روسها )  نمیتوانند دست از سر مردم  افغانستان بر دارند  . مثلا  ،  برخی از منافع رژیم روسی در افغانستان از اینقرار اند :

--  حفظ امنیت مناطق جنوبی اعضای فدراسیون روسیه مانند  ازبکستان ، ترکمنستان و تاجکستان که با افغانستان مرز مشترک دارند .

-- حراست از منسوبین " حزب دموکراتیک خلق "  به شمول افراد دستگاه  ( خاد )  و انبوهی از مزد بگیران بومی رژیم روسی از انتقام مردم ، محاکمه  و مجازات  آنها .

--  جلو گیری از پیشروی بیشتر ایالات متحده  بسوی شمال و رسیدن به اهداف استراتژیک  آن در مناطق نفت خیز آسیای میانه ( چنانکه تدویرکنفراس  شانکهای در دو سال اخیر و بسیج کشور های منطقه بدور آن ،  چنین تلاشها را به روشنی تداعی میکند )

(2)

 

--  وابسته گیهای مالی ، سیاسی ، نظامی بخشی از عناصر متشکله ی دولت فعلی به ماسکو  و وجود پیوند ها و پیمان های سر ی و علنی  آنها با رژیم روسی .                                                                        

--  وجود روابط و تعهدات منطقه یی و متقابله ی روسها با هند و ایران و قسما چین از یکطرف  و ملاحظات خاص سیاسی هند  در برابر پاکستان ، بخصوص حساسیت دهلی در قبال دست اندازیها و تخریبات اسلام آباد علیه هند و افغانستان از سوی دیگر .  بعباره ی دیگر ،  منافع روسها در هند و ایران ایجاب میکند که آنچه در افغانستان میگذرد  و بالای این کشور ها اثر میگذارد  ، بی تفاوت باقی نماند .

--  ماسکو ، علی الرغم شکست های مدهش سیاسی -  نظامی سالهای اخیر و فروپاشی  امپراتوری آن و نیز با وجود ضعف و نا توانی اقتصادی ، تلاش بخرچ میدهد تا در برابر تهدید ها و حرکات لجام گسیخته ی ایالات متحده در داخل  کشور های عضو فدراسیون روسی  و کشور های منطقه و منجمله افغانستان  با استفاده از امکانات متعدد نظامی ، تاکتیکی ،  تخریبی  و استخباراتی مقابله نماید .  روی همین مقاصد است که دستگاه جهنمی کی جی بی را تجدید سازمان نموده جواسیس آن حتا در داخل ایالات متحده مصروف فعالیت های استخباراتی میباشند .  (  دستگیری یکی از آمرین اف بی آی حین مبادله ی پول و اسناد با جاسوس روسی در چند سال قبل ، بیانگر همین واقعیت ها میباشد  ) ،  به بخشهایی از مجاهدین سابق افغانستان سلاح و امکانات جنگی میدهد ، کوچکترین صدای مخالفانه در داخل روسیه را با وحشیانه ترین وجهی سرکوب میکند ،  از رژیم جمهوری اسلامی ایران در برابر امریکا حمایت مینماید ،  بالای تقسیم قدرت حاکمه در افغانستان چانه میزند و مهره های خود را ترکیب دولت جابجا میکند ،  وزرای دفاع و امور خارجه آن علیه افغانستان اظهارات سو و خصمانه انجام میدهند و ...  و ...

پس ،  روسها با بر خورداری از نفوذ سیاسی – نظامی و حراست از منافع استعماری دراز مدت خویش در افغانستان و کشور های منطقه ، در اوضاع و احوال نا آرام و تداوم عدم امنیت جاری در کشور ما مسلما نقش دارند .  

2- دست ایران در قضیه ی افغانستان :  هرچند دو ملت ایران و افغانستان از نظر زبان ، نژاد،  فرهنگ ، مذهب  و سیر رویداد های تاریخی  مشترکات زیاد ی دارند ،  مگر این همه مشترکات ،  مقامات ایرانی را از ادعای  آبی و ارضی ،  دخالت های فکری -  سیاسی و دلگرمی در جهت دست داشتن در اوضاع بحرانی افغانستان منصرف نساخته است .  بویژه ،  مقامات جمهوری اسلامی را سه موضوع نمیتواند از تداخل در امورافغانستان باز دارد :  1)  موجودیت اهل تشیع در افغانستان و علایق مذهبی میان دو طرف .

                                 2)  موجودیت نیرو های امریکایی در بناگوش ایران               

           3)  نقشه ی  تجزیه طلبانه ی پنتاگون در منطقه و احتمالا ایجاد بلوچستان آزاد.

در سالهای اخیر ،  جمهوری اسلامی ایران همانطور که از ناحیه  موجودیت  نیرو های امریکایی در عرا ق نگران است  ،  از استقرار این نیرو ها در خاک افغانستان نیز شدیدا نا راحت میباشد .

ایران تصور میکند هرگاه  امریکا از معضلات افغانستان و عراق رهایی یابد ،  فرصت آنرا خواهد یافت تا علیه رژیم جمهوری اسلامی نیز داخل اقدامات جدی  تر گردد . بنابرا ن ،   ایجاد درد سر و تداوم مقاومت مسلحانه در برابر نیرو های امریکایی در دو کشور همسایه را غنیمت سیاسی می انگارد .

مداخله ایران در امور افغانستان  ، بویژه  ، پس از تجاوز نظامی شوروی سابق در دسامبر1979 میلادی  و سرازیر شدن  سیل مهاجران  به سر زمین ایران آغاز گردید . مهاجرانی که بخشی ازان ها بعدا و به تدریج  به مجاهد ضد روسی مبدل شده و تشکلات سیاسی – نظامی  و دفاتر رسمی شان  را در خاک ایران و به حمایت  آن کشور  ایجاد نمودند.  تداوم جنگ ضد روسی  ، فعالیتهای  تبلیغاتی و تسلیحاتی و احتیاجات مالی و تدارکاتی  گروه های جهادی و تماس های دراز مدت  دو جانبه  ،  دست رژیم جمهوری ایران در تعیین سرنوشت جانب افغانی را بیشتر از پیش باز گردانید . چنانکه رفت و آمد تعداد زیادی  از کادر ها و اعضای حزب الله و کارمندان نظامی --  استخباراتی  ایران به غرب کابل و  در مناطق مرکزی افغانستان  در دوران جنگهای بین التنظیمی  و نیز پرواز های هوایی خود سرانه  به  شهر بامیان  در همان زمان  ،  خود ثابت کننده ی دخالت های هدفمندانه

جمهوری اسلامی در امور کشور ما میباشد  و اکنون که  " شیطان بزرگ "   دروازه ی شرقی ایران را می کوبد، طبعا  این  " شیطان "  از نظر جمهوری اسلامی  باید  آب خوش در افغانستان نخورد .

هرچند رژیم ایران  طی کنفرانس توکیو ،  وعده ی مساعدت  پنجصد ملیون دالری در جهت باز سازی افغانستان را داد که شامل سر مایه گذاریها در سکتور های  راه سازی  و مراودات دو جانبه ( مخصوصا در مناطق غرب

(4)

 

افغانستان ) میشود  ،  اما  این مساعدتها اگر با حسن نیت کامل  و همکاری موثر در راه تآمین صلح و امنیت جامعه ی افغانی توآم نگردد ،  اثر مثبتی بالای مردم افغانستان نخواهد داشت .

جانب ایران ،  گذشته از ملاحظات  و برنامه های خاص سیاسی امروز ،  هم به نحوی ادعای  ارضی بالای هرات و بعضی از مناطق غربی افغانستان را دارد  و هم  کینه ی لشکر کشی  شاه محمود به اصفهان در سالهای 1721 – 1729 میلادی و سقوط شاه صفوی و کشتار های آنزمان را هنوز در سینه می پروراند  و این ادعا ها  گاهگاهی در بحث ها ، تحلیل ها  و نوشته های بخش سیاست و فرهنگ دولتی  و حتا در میان تعدادی از ایرانیان مقیم خارج انعکاس می یابد .

3)  دست عربستان سعودی در قضیه افغانستان  :  رژیم شاهی و رجعت گرای آل سعود که در نتیجه ی برنامه های مزورانه استعمار برتانوی بوجود آمده  و متکی به حمایت های سیاسی – نظامی ایالات متحده و بریتانیا میباشد ،  از یکطرف  ارتجاع مذهی نوع وهابی در منطقه و جهان را نمایند ه گی میکند و از سوی دیگر ،  با استفاده از عواید سر شار نفت  و بذل و بخشایش  مالی ،  بخصوص برای تشکلات مذهبی بنیادگرای کشور های اسلامی و جهان سومی نفوذ خودش را بر قرار میسازد .  در واقع  ، حمایت و یا عدم اعتراض ایالات متحده و جهان غرب از سیاست های ارتجاعی  اختناق آور و مداخلات سلطنت سعودی ، سبب شده است تا رژیم رجعت گرای مذکور  بدون هیچ  مانعی در این زمینه گام بردارد . حتا بسا مواقع ،  پروژه های ارتجاعی – استعماری  خونینی را نیز بصورت مشترک در نقاط مختلف جهان به پیش می برند  ،  مانند  پروژه طالب سازی علیه افغانستان و تقویت مالی احزاب بنیاد گرای پاکستان ، سودان ، سومالی  و . . .

            رژیم شاهی عربستان سعودی از سالهای 1979 میلادی تا کنون بصورت  بالفعل در امور کشور ما تداخل دارد  .  تلاش رژیم مذکور  در سالهای جهاد افغانها علیه نیرو های روسی ،  بیشتر بدور وهابی سازی افغانها متمرکز بود که تا امروز هم ادامه دارد .  ( در این زمینه  ، بصورت عمده  بالای اتحاد اسلامی سیاف و بخشهایی از ایالت کنر افغانستان  سر مایه گزاری نمود )

رژیم سعودی علاوه از مقاصد مذ هبی  ،  هدف بهر برداری اقتصادی هم در افغانستان  دارد . مثلا ،  با تقبل مصارف گزاف ، در پروژه طالب سازی  پاکستان و ایالات متحده سهم گرفت تا از عواید مالی  خط لوله ی نفت و گاز ی که  قرار است از  ترکمنستان با استفاده از خاک افغانستان بسوی بلوچستان پاکستان امتداد یابد ، در کنار  کمپنی های بزرگ  دیگر مانند یونوکال  و گاز پروم  و بریداس و   . . .  بهره بردارد .

امروز نیز رژیم سعودی  خاموش نبوده با ذرایع  مختلف و با همسویی با رژیم ها و گروه های مرتجع منطقه  در صدد بر گردانیدن حاکمیت  قرون وسطایی  " طالبان " در افغانستان میباشد .

4) دست ایالات متحده در قضیه افغانستان  :  ایالات متحده که با گسترش هژمونی جهانی اش بمثابه امپراتور عصرحاضر در هر کجا یی از جهان حضور سیاسی  یا نظامی خودش را مسجل ساخته و میسازد ، با در نظر داشت سیاست های جهانگشایانه ی خویش در مورد هر بخش از کره ی زمین ، بویژه  در قاره ی آسیا ،  اهداف و برنامه های دراز مدتی دارد که غرض رسیدن  به آن ،  گام به گام حرکت میکند. به نظر پالیسی سازان امپراتوری امریکا و طراحان " نظم نوین جهانی "  ،  قاره ی بزرگ آسیا بیشترین  نیروی کار ارزان ، عظیم ترین منابع مواد خاک  و گسترده ترین اثرات و تحرکات سیاسی -  اجتماعی  مخالفانه را در خود نهفته داشته و دارد .  بخصوص که امپراتوری طماع  ، ولی به زانو درآمده ی روس ، جمهوری چین و هندوستان سر شار از نفوس  و نیروی  انکشاف  و نیز امپراتوری اقتصادی جاپان  در قاره ی مذکورجا دارند  ،  امریکا را بیشتر  از هر وقت  دیگر تحریص  میکند تا عمده ترین  اهداف و برنامه های دراز مدت سیاسی – نظامی  اش را متوجه قاره ی آسیا  سازد .  بهمین ملحوظ است که پس از شرق میانه  ،  بگونه ی عمده و عاجل  متوجه قاره ی آسیا میگردد و از میان همه کشور های آسیایی ، ظاهرا بیشترین  توجه را نثار سر زمین بلا دیده ی افغانستان میکند .

          گفتیم  امپراتوری امریکا بخصوص در سالهای اخیر ،  غرض رسیدن به اهداف  از قبل تعیین شده در اکناف عالم ،  از حرکت قدم بقدم  و حساب شده استفاده میکند .  مثلا ، همانطور که در مورد شکستاندن قدرت

نظامی و اقتصادی عراق و اشغال آن کشور ، از پلان سه مرحله یی  ( ترغیب صدام حسین به حمله نظامی علیه ایران ، تحریص وی غرض اشغال کویت  و بالاخره اشغال نظامی ) استفاده نمود ،  در بخش افغانستان نیز مراحل سه گانه عملی و زمانی آتی را بکار بست :   بسیج بین المللی علیه روس و کنار زدن افکار و عناصر ملی  ، مترقی و میهندوست افغانستان  زیر نام  " کمونیسم "  و  "  کمونیستها" ،  شکستاندن قامت  غرور

(5)

 

ملی توسط تنظیم های اسلامی – جهادی از  راه اشتعال جنگها  و ویرانگری ها ، گسیل دار و دسته ی خونریز  و متحجر   " طالبان" از پاکستان به افغانستان  و بالاخره اشغال نظامی کشور .

اکنون که افغانستان  تحت کنترول مسقیم امپراتوری امریکا و متحدین آن قرار دارد  ،  علی الرغم ادعا های مبنی بر تآمین امنیت و باز سازی افغانستان  و پیگرد " طالبان "  و " القاعده " و غیره ،  در حقیقت امر ، چنین اراده و نیتی  در متن این ادعا ها وجود ندارد و امپراتوری امریکا از ماه دسامبر2001 تا کنون نه تنها نخواسته  کاستی ها ،  تنشها  و نیاز های اصلی و واقعی مردم افغانستان را بزداید ،  بلکه بدان ها ،  با عملکرد ها و سیاست های نا درست خویش دامن هم زده است .

5) دست پاکستان در قضیه افغانستان  :  از آنجاکه رژیم پاکستان  نه تنها در قضیه ی افغانستان دست دارد ،  که از سالها بدینسو ،  عامل عمد ه  و اصلی همه گونه نا امنی و ویرانگری و سبو تاژ در داخل افغانستان و اطراف سرحدات آن نیز بوده است .  بنابران ، جا دارد تا فعالیتهای خصمانه و حرکات دشمنانه ی رژیم مذکور را مشرح تر از مداخلت سایرین به بررسی گیریم  :

         کشور پاکستان با بیشتر از یکصد و پنجاه ملیون نفوس  و هفتصد و شصت و نه هزار و پنجصد کیلو متر مربع مساحت ، با چهار ایالت  متضاد و نا متجانس و با سرحد مشترک یکهزار و پنجصد کیلو متری در جنوب شرق افغانستان در سال 1947 میلادی در نتیجه ی برنامه های استعمار برتانوی از میان تالاب خون هزاران هزار هندو  و مسلمان نیم قاره ی هندوستان سر برآورد .

      رهبران تازه به دوران رسیده ی پاکستان  نه تنها از همان وهله ی اول شمشیر عناد ورزی بادو همسایه شمال غربی و جنوب شرقی ( افغانستان و هندوستان ) از نیام بیرون آوردند ،  بلکه تا چند سال پس از تآسیس پاکستان نیز نظامیان و سیاست مداران برتانوی  دوش بدوش آنها کار میکردند تا شیوه های خاص مملکت داری را برای آنان  بیاموزانند .  چون پاکستان  جبرا از دو بخش سر زمین های اصلی هند و افغانستان  وبگونه ی غیر طبیعی و غیر منطقی تشکیل داده شده است ، بنابران  ، رهبران پاکستان این دو همسایه را بمثابه ی ادعا گران ارضی  علیه پاکستان  تلقی نموده  سیاست رسمی دولت خویش را بر مبنای شک ، ترس  و تهدید با هند و افغانستان قرار دادند.  این سیاست خصمانه ی پاکستان تا کنون موجب بروز دو جنگ بزرگ و خونین میان هند و پاکستان در سالهای 1965 و 1971 میلادی گردید ه و حکومت پاکستان را بحیث یک حکومت مخرب  و فساد بر انگیز در منطقه به نمایش گذارده است .  با ید متذکر شد که رهبران پاکستان  که غالبا از زمره  زور گویان

خش نظامی و اکثرا متعلق به ایالت پنجاب  آن کشور بوده  به زور کودتا های نظامی بر شانه های مردم سوار شده اند ، بنابران  به منظور کسب حل اقل وجهه ملی یا اجتماعی پیرامون حاکمیت سیاسی غاصیانه ی خویش ، بگو نه ی تاکتیکی  اسلام پناهی را تا مرز افراط  گرایی  و تروریسم مذهبی پیشه ی خود قرار داده اند .  بکار گیری این تاکتیک از دوران محمد علی جناح تا جنرال ضیا الحق و تا امروز همچنان ادامه دارد . باساس همین سیاست مصلحتی و غرض آلود بود که جنرال ضیا در سالهای جهاد ضد روسی  مردم افغانستان  ،  موازی با منافع جهان غرب و پیشبرد  اهداف خاص سیاسی ،  خطوط کاری و استراتژیک حکومتش علیه افغانستان را بنا نهاد . این استراتژی ،  چیزی نبود جز دامن زدن به بنیادگرایی مذهبی در پاکستان و منطقه ، شکستاندن قامت مردم افغانستان ،  امحای زیر ساخت های اقتصادی و فرهنگی کشور ما  ،  دامن زدن  به اختلافات قومی و زبانی و بالاخره  پی ریزی اتونومی  ایالت پختونخواه  و بدست آوردن " عمق استراتژیک "  در برابر هندوستان بزرگ .  

     پاکستان  عظیم ترین سو استفاده  و گسترده ترین  تخریبات فکری ،  فرهنگی ، مدنی و سیاسی  بر ضد افغانستان را در سالهای جهاد و پس از جهاد توسط " تنظیم " های اسلامی  -  جهادی و متعاقبا بوسیله ی دارو

دسته ی " طالبان " انجام داد .  چنانکه افغانستان تاریخی را تا درجه  پایین امارت وحشت زای ملا عمر و تا موقعیت صوبه پنجم پاکستان  تنزل داد .  برای آنکه عمق و پهنای عداوت های سیاسی – تاریخی حکومت پاکستان خوب تر شناخته آید  ،  اینک ،  نقل نامه ی محرمانه ی رییس  آی اس آی  یا شبکه ی استخبارات

نظامی پاکستان  عنوانی  اتشه دفاعی سفارت  آن کشور در کابل  را با اقتباس از صفحه  (133 ) کتاب " نقش پاکستان در تراژیدی خونین افغانستان " چاپ کانادا را در اینجا درج نموده موضوع را انبال مینماییم :

                                                                                                                                                                       "  مدیریت عمومی -  استخبارات نظامی اسلام آباد – شماره 4120                                                                    

جی آی ای 22  فبروری 1989 .                  موضوع :  اولیتها و ستراتیچی پاکستان

(6)

خروج عساکر روسی شرایط جدیدی را برای حل مساله افغانستان ایجاد میکند.  بعد از سقوط رژیم کابل  اوضاع اقتصادی در کشور نهایت جدی خواهد بود . هیچ حکومت اسلامی قادر نخواهد بود بدون کمک وسیع خارجی بر کشور حکومت کند.  ما عمیقا معتقدیم  که پاکستان یگانه  شریک و حتی حامی افغانستان است که از طریق آن کمک خارجی میتواند صورت گیرد .

2)  سیاست ما در قبال افغانستان بستگی به سه  عا مل دارد  :   الف )  تشکیل یک حکومت جدید که از همان آغاز  در قلمرو افغانستان  فعالیت کند ، نخستین وظیفه را کسب شناخت حتی المقدور تعداد زیاد ملل و قبل از همه کشور های اسلامی تشکیل خواهد داد . ما باید درین حکومت کمترین اشتراک عناصر طرفدار ایران را تآمین نماییم .  وظیفه دیگر باید آزاد ساختن یکی از شهر های عمده مثلا جلال آباد باشد که دران حکومت جدید نصب خواهد شد و از آنجا تمام کشور را اداره خواهد کرد . مجاهدین محتاج به تمام کمکهای ممکن نظامی خواهند بود. باید مستثاران نظامی به آنها در ایجاد چیزی شبه بیک اردوی منظم  کمک نمایند.   دخالت و شراکت پاکستان لازمست تا اوضاع کنترول شود  - منافع ملی ما حفظ گردد .   ب)  سقوط رژیم  کابل میتواند از دو طریق صورت گیرد ،  این کار باید از طریق محاصره کابل و به تعقیب آن تهاجم مستقیم یا از طریق محاصره کامل اقتصادی که به اضمحلال رژیم کابل منتج گردد  انجام یابد .  برای این منظور ما باید تلا ش کنیم تا در حلقات نظامی کابل نفوذ نماییم . بسیار با اهمیت است که نفوذ ما در حکومت جدید تحکیم یابد و اشخاص مورد اعتماد ما در آن جابجاگردند . آنچه که حایز اهمیت عظیم است ایجاد شرایطی است که در آن عمل کرد عادی این حکومت صرفا در صورت حضور مشاورین ما امکان پذیرگردد .   ج ) اعاده صلح و آغاز اعمار مجدد کشور یک پروسه طولانی  و دردناک خواهد بود. ما وسایل لازم را در اختیار داریم تا نه تنها این پروسه را کنترول کنیم  بلکه در آینده ادغام تدریجی ساختار اقتصادی و سیاسی ما را به چنان طریقی تآمین کنیم که منتج به اتحاد نزدیک بین پاکستان و افغانستان گردد .  این امر سر انجام میتواند به کنفدراسیون افغانستان و پاکستان بیاانجامد . این اندیشه حمایت وسیع را در میان نظامیان و عموم مردم  کسب خواهد کرد. باین  وصف فعالیت تلیغاتی ماهرانه لازم خواهد بود تا افکار عامه ی پاکستان  و جهان به آن عادت کند .   

) وضع هنوز هم متشنج است و مستلزم  احتیاط میباشد .

اطلاعات مفصل تر شما مورد قدردانی ما خواهد بود و باید به زود ترین فرصت برای ما گسیل گردد.

                                                                                              دگروال محمد ارشاد چودری

 

آنچه جالبتر است اینست که حکومت پاکستان  با  سیاست شیطنت آمیز، استعماری و تخریباتی خویش تا آنجا پیش می تازد که چون خودش را در میدان بازی سیاسی -  نظامی برنده  و جانب افغانستان را ضعیف و بازنده می بیند ،  نه تنها مناطق پشتون نشین اطراف خط  " دیورند " را ملکیت مسلم خویش میداند ، بلکه معادله را بگونه ی معکوس مطرح نموده ادعای ارضی مثلا تا کابلستان و قندهار و حتا بقول قاضی حسین  تا دریای آمورا نیز بعمل می آورد .

      بمنظور اجتناب از اطاله مقال ،  باید افزود که هرچند زمامداران پاکستان خود شان را روی موقع شناسی  های خاص دپلوماتیک ، با اقدامات نظامی ابر قدرت امریکا در سال 2001 میلادی وسقوط  قهری حاکمیت " طالبان " هم نوا نشان دادند تا مورد غضب  یا بی مهری ارباب امریکایی شان قرار نگیرند ، ولی  با آنهم از سرمایه گذاریهای اید لو لوژیک ، سیاسی ، نظامی و استخباراتی چندین ساله ی خویش علیه افغانستان جنگزده

و ویران منصرف شده نمیتوانند و بقول رییس آی اس آی  آن کشور ،  از این شانس تاریخی  " باید "  به نفع خویش استفاده اعظمی بعمل آورده به هیچصورت  نگذارند افغانستان به موقعیت قبل از سال 1978 برگردد.  همینجاست که " طالبان" فراری ،  تروریستان " القاعده " و حزب اسلامی را از پناهگاه های شان بیرون آورده پس از  تسلیح ، تشجع  و تمویل ، علیه ملت افغانستان و نیرو های ناتو گسیل میدارند .  

حکومت پاکستان همانطور که از ناحیه پیشرفت  و استحکام  هند شدیدا ناراحت میشود  ، از توجه جهانی و مساعدتهای مالی و باز سازی افغانستان نیز شدیدا نگران میباشد .  زمامداران پاکستان بخوبی میدانند که اگر ملت افغانستان مجال تنفس و تحرک دو باره  یابد و اگر رشته های از هم گسسته ی نظم زنده گی در این کشور مجددا پیوند بخورد و کشورهای ثروت مند جهان واقعا بخواهند  افغانستان جنگزده را در فضای صلح و امنیت  دو باره سازی نمایند ،  کلیه تلاشها ، تنیدنها و سرما یه گذاریهای شیادانه ی آنان بر باد میرود . بنابران ، زمامداران مذکور با استفاده ی همه جانبه از دستگاه  دپلوماسی  ، تمویل و تحریک مخالفین ،  به راه اندازی انفجارات ، کمین کردنها ی خونین ، تبلیغات سو ، ایجاد دلهره  ، دامن زدن به اختلافات قومی و زبانی وحتا

 

(7)

 

جهتگیری های سیاسی – تبلیغاتی دروغین به نفع یکی از اقوام باهم برادر افغانستان و " اکثریت " خواندن  آنها در برابر سایر اقوام کشور و تا ادعای تعیین سهم قدرت سیاسی برای عناصر و گروه های دست پرورده ی خویش در کابل پیش میروند .

 

پس چه راه هایی غرض رفع موانع  و رسیدن  به صلح و ثبات در افغانستان وجود دارد ؟

 

به اعتقاد نگارنده ،  راه ها و امکانات آتی  به منظور بیرون کشیدن تومور خبیثه تخریبات پاکستان از پیکر کم توان افغانستان ،  جلو گیری از مداخلات سایرین در امور داخلی آن  و تآمین صلح و ثبات در کشور عزیز ما وجود دارد :

                     -  تلاش پرثمر در جهت ایجاد یک دولت مرکزی قوی و ملی با کلیه نهاد های لازمه ی آن ، بویژه ،  اقدام عاجل و موثر بخاطر ساختار مجدد ارتش نیرومند ملی و مجهز با ساز و برگ پیشرفته ی عصری و موازی بدان ایجاد دستگاه  اطلاعاتی  آگاه ، فعال وخدمتگار منافع ملی  و نیروی ضد اطلاعات که  پاد زهر ی باشد در برابر  زهر پاشی  دستگاه های اطلاعاتی همسایه گان  و بویژه  استخبارات نظامی پاکستان .

 

       -     اتخاذ تدابیر و تصامیم جدی  تنبهی ( اقتصادی  ، نظامی و دپلوماتیک)  از سوی ایالات متحده ی امریکا بمثابه ی حامی اصلی پاکستان  و زیر فشار قرار دادن حکومت  و سازمان  استخبارات نظامی آن کشورغرض قطع صدور تروریسم  و متوقف ساختن دست اندازیهای پاکستان درامور افغانستان .

 باید متذکر شد که هرگاه دست اندازیهای ویرانگرانه ی حکومت پاکستان علیه منافع ملی مردم افغانستان  متوقف ساخته شود ، دران صورت  دولت مرکزی افغانستان  میتواند با اعمال سیاست های مدبرانه و بکار گیری امکانات دسته داشته ی خویش ، از مداخلات سایر کشور ها جلو گیر ی بعمل آورد .

     -  شناسایی رسمی خط   " دیورند " از جانب افغانستان درمقابل  حصول امتیازات سیاسی و اقتصادی لازم ازحکومت  پاکستان و تضمین با اعتبار  بین المللی مبنی بر  عدم مداخله ، خرابکاری و تحریکات   علیه  افغانستان  .

     با وجود آنکه موضوع خط تحمیلی  " دیورند "  از زمره ی موضوعات بسیار حساس ،  ملی و تاریخی میان دو کشور افغانستان و پاکستان بوده  و در مسیر سالهای دراز موجب نگرانی ها و عقب مانی ها ی زیادی برای ملت افغانستان گردیده است ،  ولی ، به هیچصورت بمثابه ی گره سر بسته و نا گشودنی نخواهد بود   و تداوم این قضیه بدون  کار و ابتکار لازم  و بدون استفاده به نفع جانب افغانی همانند سالیان پیشین  هیچ دردی را مداوا نخواهد کرد  ،  ولی  اگر این تومور که همیشه موجب درد و رنج مردم افغانستان گردیده است ،  بگونه  علمی ، مدبرانه  و ماهرانه از پیکر نحیف افغانستان بیرون کشیده شده بتواند ،  هر افغان آگاه و دلسوز بدان موافق خواهد بود .  

     در این اواخر ،   "  انستیتوت صلح "  امریکا که از طرف کانگره امریکایی تمویل و حمایت میشود ، طرح و تحلیلی بقلم  دکتر روبین و ابوبکرصدیقی تحت عنوان  " شکست بن بست "  بیرون داده شده که روی حل قضیه خط " دیورند "  تآکید بسیار  دارد .   اما  از نظر افغانهای آگاه  ، حساس و میهندوست قابل تآمل دانسته

میشود .  زیرا تحلیل مذکور بیشتر از همه روی نظرات و خواستهای حزب " عوامی نشنل پارتی "  استوار است که در واقع ، یکی از احزاب سیاسی پاکستانی میباشد .  

     در تحلیل مذکور آمده است که با حل و فصل قضیه خط " دیورند " ، پشتونها ی هردو سوی خط  با هم یکجا زنده گی خواهند کرد  ، مشکل مرز ها رفع خواهد شد ، مردم دو سوی خط آزادانه به تجارت خواهند پرداخت و . . .

         این طرح و تحلیل ، تقریبا همان طرح ایجاد "  ایالت پختونخواه "  است که از چند سال بدینسو از طرف سران قبایل آنسوی خط " دیورند "  علم گردیده  و حتا  مقامات پاکستانی هم در عقب آن قرار دارند .  در صورت عملی شدن چنین طرحی ،  مسلما جانب افغانی بازنده و طرف پاکستان برنده خواهد بود . زیرا :

         الف )  در صورتیکه ایالت جدیدی بنام  "  ایالت پختونخواه " ( شامل پشتونهای هر دو سوی خط ) ایجاد شود ، مسلما ایالتی مستقل و دارای دولت مرکزی و ارتش و ... نخواهد بود  ،  بلکه بازهم از زمره ی یکی از

(8)

 

صوبه های پاکستان و تحت حاکمیت آن کشور قرار داشته   و نهایتا بر خوردار از یک نوع خودمختاری داخلی خواهد بود و بس . در غیر آن ، حکومت پاکستان حاضر نخواهد بود بخشی از اراضی موجوده ی آن از پیکرش جدا ساخته شود ، سوای آنکه چیز ی بدست آورد .  بالعکس ،  این  ،  بازهم جانب افغانستان خواهد بود که یکبار دیگر و تحت نام دیگری هم بخشی از نفوس خودش را از دست خواهد داد و هم پارچه ی دیگری از پیکرش  بریده خواهد شد .

       شناسایی خط تحمیلی " دیورند " از سوی افغانستان ( هرگاه صورت هم بگیرد ) ، به هیپصورت بمعنی و مفهوم از دست دادن نفوس و سر زمین بیشتر نخواهد بود ،  بلکه  با حفظ وجب وجب خاک موجود و فرد فرد نفوس کشور ،  باید امتیازات اساسی اقتصادی و سیاسی تضمین شده نیز بدست آورد .

      آنچه همین اکنون مایه نگرانی افغانها میگردد ، ضعف و ناتوانی اقتصادی – نظامی افغانستان است که پایه های هستی مالی و فرهنکی و سیاسی اش در اثر جنگ ها و تجاوزات چندسال اخیر فرو ریخته و قادر نیست در برابر پاکستان چلنج دهد .  روی همین دلیل روشن است که افغانستان علاوه از دقت  و   بکار گیری درایت های لازم سیاسی  - دپلوماتیک در قبال حل این قضیه ،  از کشور های بزرگ جهان ، بخصوص از ایالات متحده ی امریکا که نفوذ زیاد ی بالای حکومت پاکستان  و تعهداتی با دولت افغانستان دارد ، خواهان حمایت وضمانت خواهد بود . 

      وقتی نظرات ، طرح ها و علامات تازه یی در قبال مسایل منطقه و بخصوص افغانستان را می نگریم و یا می شنویم ،  بیشتر از پیش کنجکا و  و متوجه تحولات اوضاع میشو یم .  مثلا ،  سایت " کابل پرس"  اظهارات "یان هوپ شفر "  دبیرکل ناتو را به نشر رسا نید ه که گفته است  :  "  راه حل نظامی دیگر در جنوب افغانستان چاره ساز نیست ، بلکه باید در این منطقه  یک ملت خلق کرد  "  ،   " انستیتوت صلح " امریکا طرح

ایجاد منطقه ی پشتون نشین در دو سوی خط  " دیورند " را بیرون میکشد  و پنتاگون  نقشه ی جدید جغرافیایی منطقه را بیرون میدهد که دران دست کاری هایی صورت گرفته  و بلوچستان آزاد شامل بخشهایی از اراضی ایران و افغانستان متبارز گشته است و ...

      انسان آگاه و حساس میداند که  این تحلیل ها و این نقشه ها ی جدید ، در واقع ، برخی از نقشه ها و برنامه های جهانی مورد نظر ایالات متحده است  تا تآمین صلح و ثبات واقعی در افغانستان . در حالیکه دو راه حل اولی و منطقی ( تقویت دولت مرکزی ، ارتش و اطلاعات افغانستان  و زیر فشار قرار دادن حکومت پاکستان از طرف امپراتوری امریکا و جهان غرب  )  برای سرکوب تروریسم و تآمین امنیت و باز سازی افغانستان وجود داشته باشد ،  چه نیازی به سلاخی پیکر منطقه احساس خواهد شد ؟ 

    به اعتقاد اکثر کار شناسان  و تحلیلگران سیاسی ،  هر گاه  ایالات متحده  واقعا بخواهد و مصمم باشد ، میتواند به بسیار آسانی پاکستانی ها را سر جای شان بنشاند . در غیر آن ،  این چه معمایی است که از یکطرف  پرویزمشرف  رییس جمهور پاکستان  در سال 2005 میلادی به واشنگتن مسافرت نموده روی مسآله قطع فعالیتهای تروریستی و تآمین امنیت در افغانستان  با آقای بوش  دیدار و ملاقات مینماید  و از طرف دیگر ، باساس گزارش  مورخ 24 ماه جون 2005 رویتر و بی بی سی ، در عین زمان شورای جدید یازده نفری "طالبان"  در خاک پاکستان اعلام موجودیت مینماید ؟    باز ،  این چه نوع تلاش و تعهد از جانب پاکستان مبنی بر جلو گیری از فعالیتهای تروریستان است که قرار گزارش تصویری 24 سپتامبر 2006 " اطلاع رسانی

افغانستان "  ،  بیرق بنیاد گرایان پاکستانی  فقط در چند صد متری نیروی های ناتو واقع در مرز دو کشور به اهتزاز میباشد ؟   و یا  در عین رفت و آمد های پرویز مشرف به امریکا واروپا  و تلفات ناتو در این سوی خط " دیورند "  ،   دفتر های رسمی  " طالبان "  در میرامشاه  ( وزیرستان شمالی ) در آنسوی خط گشایش می یابد؟ اعضای شورای رهبری " طالبان " که همین اکنون در وزیرستان شمالی قرار دارند و همه ازان مطلع اند عبارت اند از : حافظ عبدالمجید  ،  ملا برادر آخوند ،  ملا داد الله ،  ملااختر عثمان ، جلال الدین حقانی ، سیف الرحمن منصور ، اخترمحمد منصور ،  ملا محمد رسول ، ملاعبیدالله  ، ملا عبدالصمد و ملا عبدالروف .       افراد مذکور حتا باساس اظهارات خبرنگاران غربی ،  بصورت آزادانه در کویته و مناطق مختلف نواحی مرزی فعالیت و گشت و گذار دارند . و هرگاه اظهارات  افراسیاب ختک  سکرتر جنرا ل عوامی نشنل پارتی ، مولانا فضل الرحمن ( پدرطالبان) ، حاجی عمر نام یکی از جنگ سالاران پاکستانی در وزیرستان و ده ها تن دیگر مبنی بر حمایت و مسلح سازی تروریستان از سوی آی اس آی پاکستان را در اینجا بیافزاییم  ،  به این نتیجه ی منطقی و روشن میرسیم که ایالات متحده ی امریکا هنوز مصمم نیست تا در افغانستان صلح و ثبات و باز سازی

 

 

(9)

 

و آرامی مستقر گردد . و درعین حال ، به کنه این واقعیت هم پی میبریم که  ارزش و اهمیت سیاست و موقعیت پاکستان نزد امریکاییان بالا تر است تا سرنوشت افغانستان و سوال تآمین صلح و ثبات دران کشور . این گفته را اظهارات بی قید وبند مقامات پاکستانی ، اقدامات ضد امنیت  و  منافع ملی مردم افغانستان بگونه ی آشکار ،  چانه زدن های جانب پاکستان بالای سهم دهی " طالبان " در حاکمیت سیاسی افغانستان و سکوت کاخ سفید در قبال آن تقویت مینماید .

    به اعتقاد نگارنده ،  تا زمانیکه مکانیزم دولتی افغانستان تطهیر و تصفیه نشود ، ارتش نیرومند ملی  مجهز با امکانات عصری و دستگاه موثر اطلاعاتی عرض وجود ننماید و حکومت پاکستان و سازمان استخبارات نظامی آن  از سو ی  امریکا و اعضای پیمان نا تو گوشمالی داده نشود و معضله ی خط " دیورند "  بگونه ی علمی ،  منطقی  و منصفانه ی آن  حل و فصل نگردد ، هر نوع کوشش و تپش دیگر در این زمینه آب را در هاون کوبیدن است و بس . (پایان )