میرزایی

123.12.06

                                      

  خدمت آقای داکترآصف وردک و زرملوال و پروفسور هاشمیان و خواننده گان گرامی سایتهای انترنیتی تقدیم است . 

 

  این نبیشته ایکه از نظر شما صاحبنظران فرهیخته میگذرد، امیدوارم که با دقت سنجیهای عالمانه به مسایل نگریسته شود وحقایق مطالبی که در کنفرانس هالند گفته وشنیده شده است، بی تحلیل قرار نگیرد.

  دوستان گرامی ! من متن گزارش این کنفرانس را در سایت خوب آریایی« اگرچه دراین اواخرفکر میکنم سایت آریایی،ارای محدودیت شده و هر مطلب را تا زمانیکه به بینش کارگردانهایش سازگار نباشد به نشر نمیرساند» خواندم وسراپا حیف وسوز وجودم را فرا گرفت. اول اینکه دراین کنفرانس، تمام سخنرانهایش از یک قماش و یک نظر و یک ایدیولوژی مشخص  قبیله گرا، برتری جو وطالب پسند بوده اند که جفا به حال سخن و راستی ای بیش نبوده است. دوم روی کدام اساس میزبانان این کنفرانس طور یکجانبه همه امتیاز قضاوت صلح وجنگ وبازسازی ونا سازی رابه یگ گروپ شناخته شده یک رنگ ویک   وزن داده اند؟ میبایست که ازجمله این اشخاص یک نفرشان سخنرانی میکرد ودرد دل تعصب آمیزاش را بیان میداشت.

 دراین کنفرانس قراریکه گزارشگر گرامی بیان داشته است، دو خانم آمده از سوی کشور سخنرانی نسبتآ بهتر وبه قدر حال نموده اند که قابل تشویق است. ولی آقای استاد رستا ترکی، هاشمیان، زرملوال وآقای وردک، تشریف آورده بودند، کاملآ    روی یک مسله شدت وهدت کلامشان را چرخانیده اند وآنهم بیان برتری جویی و دفاع از شگردهای طالبانیزم و پشتونیزم !

  من هم هرگونه جفا وزورگویی را که باعث بربادی یک فرد با وجدان جامعه افغانستان کنونی شود،را منکوب میدانم، اما از شیوه های تروریزم وعملکردهای فاشیزم با چشم باز دفاع کردن ، رواداری ظلم واستبداد بر جامعه ومردم رنجورآن خواهد  بود. ازاین اگر تیر شویم، متن بیانیه اقای داکتر آصف وردک خیلیها جالب و قابل دقت است که نتوانسته تعصباتش را دیگر در  لاک نیرنگهای قبیله بازیهایش پنهان کند وطور پوست کنده چنین نظرسمسوریش را بیان کرده است:« زمان صلح وثبات در افغانستان حاکم میشود که پشتونهای آنطرف دیورند به افغانستان مدغم شوند وافغانستان سرزمین اصلی پشتونهاست. و پشتونها میتوانند حکومت متمرکزو سرتاسری را با صلح وثبات ایجاد نمایند. اقوام دیگر افغانستان مربوط به آنطرف مرزهای افغانستان اند، یکی ایرانستان دارد ویکی تاجیکستان ، ازبیکستان ویکی ترکمنستان و بلوچستان وغیره و اما پشتونها جز به افغانستان به هیچ جای دیگری ارتباط ندارند واکثریت قاطع درافغانستان اند و لذا باید درهمین سرزمین حکومت کنند.»

     خوب یاران قضاوتگرونویسنده گان با وجدان، شما چنین بیان وابراز نظرها را چگونه به ارزیابی خواهید گرفت؟ دیگر اقوام صرف از موجودیت خویش وحق تاریخی ومدنی که یک شهروند دارد ،بدفاع برمیایند واندیشمندان تبار پشتون ما بجای  قضاوت علمی واساسی یکسره دیگران را از سرزمینشان که دارای پنجهزار تاریخ داستانی و تدوینی دارند، حذف میدارند. وهمه اقوام غیر پشتونرا به سوی پهلو وهمسایه ها حواله میدارند وبی خبرازاینکه اقای وردک، اگر دقت نماید در همسایگی  جنوبی ما نیز منطقه ای ، سوبه سرحدی بنام پشتونستان وجود دارد واگر قرار براین شود که هرقوم بسوی تبارجدا گردیده اش  تقسیم بندی شود، نا گزیر شما هم با انسوی سرحد پیوند خواهید یافت وشما هم بی پشتونستان، نیستید. واین سرزمین که ما انرا منبعد خراسان خواهیم گفت ازآن کیها خواهد گردید؟

  مگرشما اگر به متون تاریخی نگاه بدارید، کجای این سرزمین به زبان پشتو و پشتونها یاد شده است؟ جزاینکه چند منطقه  را با خدعه ونیرنگ مومندی وقبیله بازیهای دوره های بابا سالاری ، نامهای تاریخی را حذف و به جای آن نام پشتو گذاشته اید. آخیر آفتاب را با دو انگشت میتوان پنهان کرد؟ من میگویم که این سرزمین طلوعگاه خورشید مکان همه اقوام مختلف وجایگاه  فرهنگ رنگا رنگ است وهیچکس حق ندارد که دیگرانرا بیرون آمده خطاب نماید واقوام اگر خردگرایی را نا دیده نگیریم، گلهای زیبای اند که با تطبیق عدالت وبرابری انسانی میتوانیم از یک جامعه فرهنگ پرور گوناگون وشکوفا بهره مند شویم. واگر مانند شما جامعه را به جدا سازی وسوق اقوام به پهلوها رواج دهیم، مسلما نه شما از قرار برخوردار خواهید بود ونه دیگران. بهتراست  که به همه حق انسانی وحقوق شهروندی قایل شد و در جهت کم رنگ ساختن سیستم قبیله وی ویکسانسازی قبیله پروری برآمد.   درغیران این ناف ترنگسازیها، جای را نمیگیردوبالاخره مانند آقای هاشمیان یا به دستبوسی ملا عمر مواجه خواهید گردید و یا به زعامت طالبان وآقای گلبدین حکمتیار دچار خواهید شد و اگر اینها مورد تاید شما  قرار گیرد، وای برغیرت افغانیت و پشتونگرای شما.   به نظر من بهتراست که این قوم با ریشه را جهت کشنده خویی ندهید وراه انرا از طالبیسم وتروریزم جدا نماید که مایه بد نامی  وشرمساری خواهد بود.  آقای هاشمیان با وجودیکه استاد دانشگاه کابل بوده واز فرهنگ متمدن کابل زمین چیزی را نصیب نگردیده است واین مردک زیرک بین ونازک خیال بی منطق هرباریکه دهن به سخن میبازد، دود چوب بلوط تر ازآن به هوا پران میشود وهمه را ملامت وملا عمر را فرد انقلابی ودارودسته اش را مبارزین ملی غوغاگرانش را بنام جنبش مردم پشتون  یاد مینماید. در حقیقت این مرد جفای نا بخشودنی به حال مردم پشتون مینماید واین قوم سلحشوروشمشیرزن را درهوای نا پاک تروریزم خفه میدارد. ولی یک نفر اندیشمند دلیربابا صفت پشتون اصیل یافت نشد که به جواب دقیق این هاشمیان بی ریشه واساس بپردازد.

   به گفته سخنور زمان سعدی سخندان«کزین نحس ظالم برآید دمار» آقای روستارترکی! شما را دایمآ مسله اقلیت واکثریت، دارد رنج میدهد وراه وراهکرد آنرا نمیتوانید مشخصتر بیان بدارید.

    من به شما نظر میدهم که شما استاد حقوق وعلوم سیاسی ومرد با تجربه وروزگاردیده هستید و از جامعه شناختی هم بی بهره نمی  باشید، واژه دموکراسی وحکومت مردم بر مردم را چگونه تفصیل میدارید؟ آیا در جامعه ایکه بر مبنای قانون وآنهم قانون راستین  وانسانی باشد ودر عمل تطبیق شود، جای برای نگرانی اقلیت واکثریت خواهد بود؟ اگرما با بینش اندیشمندانه وعاقلانه وبدون  تعصب درجامعه به همه شهروندانش حق مساوی وبرابری شهروندی قایل شویم، چه ضرر خواهد داشت؟ وآنهایکه  اکثریتند خواهی ونخواهی برنده وسرنوشت ساز جامعه خواهند شد. شما دراین باره چرا نگران حال کسانی هستید که به قول شما اکثریت مطلقند. شاعر گرانسنگ زبان شیرین فارسی دری میگوید که: 

کسی نیک بیند به هردو سرای............که نیکی رساند به خلق خدای

   استاد! ما وشما به جای نیکی داریم بدی وجداسازی را بیشتر رونق حال این وآن مینماییم. سالها از وحدت ملی سخن گفته شده   است، اما شگرد این راه را تا هنوزبه ویژه شما به خوانندگان سایتها ارایه نداشته اید. وحدت یعنی چه؟ ملی بودن را چگونه  بما شاگردان آموزنده میتوانید بفهمانید؟ آیا به نظر شما کسانیکه از تاریخ وگذشته بسیاردردآور و استبداد قبیله سالاران سخن می  گوید وحدت شکن است؟ حضرت سعدی چنین توصیه میدارد:

                مکن با بدان نیکی ای نیک بخت............. که در شوره، نادان نشاند درخت

    بلی یاران وهمباوران نیکو منش ! راستی راه واندیشه ماست ودروغ یکی از بدیهایست که اهرمن جا واهرمن پروراست.  روی این دلایل با کوچدادن ازبیک، تاجیک، هزاره، ترکمن وبلوچ آیا به نتیجه دلخواه میرسید آقای وردک ؟ یا اینکه ما   پیشتراز هر چیزدر صدد همگرای وهمباوری وهمپیوندی برآییم ؟! با قلدری وزور گویی جز تباهی وشگاف گسترده دیگر   چیزی به نظر من میسر نخواهد گردید.من هم با بعضی کارکردهای حکومت ودر مجموع دولت کنونی افغانستان چندان  موافق نیستم. ملیاردها پول آمد ونتیجه نداد. امنیت ما در بی امنیتی بسر میبرد.آقای کرزی شما اگر به این بیان راستین سخن  سنج روزگار توجه کنید واز این همه مشاور بی رمق جیب پرکن وچورگر درامان باشید، کارتان نتیجه خواهد داد:

                          سپاهی که خوشدل نباشد زشاه................... ندارد حدودولایت نگاه

                                                    ...............................

                         به مردی ،که ملک سراسرزمین..................  نیرزد که خونی چکد بر زمین

                                                                  ...............

                     تحمل چو زهرت نماید نخست...................  ولی شهد گردد چو در طبع رست

 

    دنباله روی خود مرض جان به فغان است. اگریک لحظه زیدن بهترازسالیکه بیماری...اشک آقای کرزی را ازدرون بایست  جست. ان در جا وحالت قرار دارد که احساس وچشمدیدشرا جز با اشک توان بیان نخواهد بود. اما این آقایون پشتونگرای بی مهر نسبت به پشتون، با نیرنگ واشک تمساح بخاطر تباهی پشتون درمانده ایکه هر روز بم وتروریزم بر محیطش میبارد، حس  بالندگی از کیسه خلیفه دارند می بخشند وپشتونرا دچار دیقیت بیشتر میگردانند.

      اما شکریه بارکزی که خود هم پشتون است ودر بحبوحهء دارو مدارهای میهنش قرار دارد واز بغرنجیهای کشورش خوب   آگاهی دارد که آقایون در خارج بوده وبخصوص هاشمیان عقل خورده وشیخ فانی شده وترکی تشویش آگند اقلیت واکثریت، را  خوب آشنای دارد؛ دیگر چیزهارا بیان میکند و دوشیزه ویا خانم ملالی جویا هم اگر کمی از اغراق و براستی نزدیکی نماید  بی تاثیر درآن دیار نخواهد بود.اکراین بانوی گرامی حقایق را با خرد واراده خویش جستجو گرباشد ویا شود،اگر هاشمیان را

  بیگانه با خود نگرد هزاران انسان معقولتراز هاشمیان ها را همنظر خود خواهد یافت. این بانوی گرامی همیشه در راستای   بر ملا سازی مشخصتر قوم پشتون برامد، داشته واز طرف این تندروان وکند دوان ، موفق به اخذ جایزه مدال موهوم ومهمل  ملالی بی نام وبی نشان ساختگی را گردید. اما به این بانوی گرامی در کنفرانس هالند کسی به شمول هاشمیان باورمند نبود.

      استبداد وبیدادگری در شرایط امروزی از معنا واساس ، سازنده بر خوردار نمیباشند. بنابرین بایستنی است که ما بدنبال   چیزها ومسایل باشیم که در برگبرنده ای سازنده گی و وحدت اور باشد. دراین وحدت گل روی اکثزیت واقلیت مد نظر نیست.

    بلکه کارای وبکار بودن انسان که ربطش نا معلوم باشد، ولی موثریتش همگون !مد نظر است.

       دراین کنفرانس شرکت اقایون نبیل مسکینیار وامیری را من بدون سخنرانی با تعجب نگریستم. چه  زمینه ای وچه   جایگاهی ! تماشاچی فراوان وعقلک زیاد. شما که از جمله صاحبنظران ونصیحت کننده گان امروزی هستید، چگونه دراین  کنفرانس بی سخنرانی باقی ماندید؟ فکر میکنم بی منطقیهای بر گزیده هایتانرا دیدید ، بی حوصله شدید. من دراین زمینه یک   پارچه سروده ایکه در بر گیرنده حقایق روز است خدمت شما پیشکش نموده به نوشته ام خاتمه میدهم.

    به گفته حافظ بلوغندهء راه انسانی: چنین نماند چنان نیز هم نخواهد ماند.

    دراین نماندمکاری روزگار ما چرابا این بدنمادی واز خود راضی بودن را چراغ دیگران قرار دهیم؟

 

                             اگراز وردک وازراه دوری.............. چرا با یار خود بی مهرو دوری ؟

                             نگاه تو نگاه لنگ ها است................ نگاه بی درو بی زینه پا است....

                             ندانی خویش و یاران زمانرا.............  محیط پر ز لعل وپر زکانرا.......

                             زلاژوردوقدامتهای آن مرز.............   چه داری دربدن ازخویش چون طرز؟

                             اگر از کابلت پرسند چونی...............   ز افغانت چه اید پرده گونی ؟

                             ترا مهراب شاه و زال یادت...............  دیگر پیشتر که با شددر نشادت ؟

                             از این سامانیهای نیک پندار............... هزاران سال داری یک دیگر بار؟

                             خراسان را اگر داری بیادت................ ترا فرهنگ نیکو است، زادت.

                             بدخشان و تخارت را نگاه کن............... سمنگان را فدایرخشها کن !!!!

                            ترا باشد زمین رخشگونی....                 چرا غفلت نمایی؟ خود نگونی.

                            ایرانت، این خراسان است دانی............. بگردان صفحهء راز نهانی....

  ز بلخ و بامیانت نیست پنهان                                  حقایقهای مرز حق پرستان ...

    به امید روزیکه همه با هم صاحبنظر وصاحب قدم ما از دریچهء همگرای به مسایل بنگرند وهرگونه بر تری جوی بی  معنا را ، از دل وجان رد کنیم و راه درست پنداری ودرست گفتاری ودرست کرداری را پیشه ای خویش قرار دهیم و  به اصل خویش بر گردیم تا نشاط بدن دران بینیم. ایدون چنین بادا !!!

                                                    میرزایی..