معشوق رحیم

10.12.06

 

 

آزاد اندیشی نهیلیسم نیست

 

 

نوشته ً دوست محترم غلام محمد نادر را که تحت عنوان ( هر ایدئولوژی را " ویروس"  خواندن وتغییر نا پذیر خواندن تعصب بیجا و" تکفیر از سمت چپ" نا مفهوم است) چند روز قبل در صفحهً انترنتی گفتمان نشر شده بود، مطالعه کردم که واقعا ً بسیارخورسند شدم از اینکه آن طرز برخورد احساساتی که در نوشتهً قبلی شان دیده میشد ، کمرنگتر شده است، اما با آن هم نکاتی در این نوشته ً شان وجود دارد که گذشتن و مکث نکردن روی آنها به مصلحت نخواهد بود. چنانکه در نوشته ً قبلی هم  تذکر دادم ، یکبار دیگر هم تکرار مینمایم که هدفم از این نوشته دفاع از شخص خودم در برابر دوست عزیزم و یا هر فرد دیگری نیست ، بلکه انتقاد از یک نوع طرز تفکر و برخورد سرکوبگر ، انتقادگریز و دین منش است که مرا به نوشتن وا میدارد.   

یکی از موضوعات بسیار جالب و مهم که دوست گرامی ما نوشته ً خود را با آن آغاز کرده است ، این است ک نویسنده آزاد اندیشی و تفکر را با نهیلیسم ، تنبلی و لمیدن در کنجی یکی گرفته اند ، نخست خواستم چند سطری و یا هم چند صفحه ً در بارهً فلسفه ً نهیلیسم یا نیست انگاری یا پوچ گرائی ، تاریخ آن و پیش قراولان آن بنویسم تا باشد که آن را با آزاد اندیشی یکی نگیریم. اما بعداً به این باور رسیدم که هیچ امکان ندارد که دوست عزیز ما چیزی در این مورد ندانند و یا هم برداشت نا درست از آن داشته باشند. مطمئن هستم که ایشان بسیار خوب هم میدانند که آزاد اندیشی نهیلیسم نیست. بنا ً این دو را به سبب برداشت های عامیانه و منفی که از نهیلیسم شده است عمداً در یک ردیف قرار میدهد تا آنهایی را که میخواهند خود بیاند یشند از اند یشیدن باز دارند، به قول ایرانی ها از آن به عنوان مترسک استفاده نموده اند. در غیر آن ایشان میتوانند به آثار مارتین هایدگر و فریدریش نیچه که کتابخانه ها  و صفحات انترنتی مملو ازآثار ایشان و معلومات اضافی در مورد نهیلیسم میباشند مراجعه کنند.

 اما آزاد اندیشی یعنی چه؟  اندیشیدن ویا تفکر که نمیدانم چرا وا ژه ً آزادی را در کنار آن میگذارند ، چون اندیشیدن بدون آزادی اصلا ً امکان پذیر نیست ، جای که اندیشیدن است آزادی است و جای که آزادی است اندیشیدن است. تکرار افکار د یگران اندیشیدن نه بلکه تقلید است. فقط زمانی میتوانیم بیاندیشیم که ما اند یشه ً دیگران را تکرار نکنیم. ما اگر هزاران هزار کتاب را از بر نمائیم و آ نرا نقطه به نقطه دو باره باز گو نمائیم ، در واقعیت  لقمهً جویدهً دیگران را میجویم. کاری که یک کمپیوتر بسیار ساده و ابتدائی آنرا به صد ها مرتبه بیشتر و بهتراز ما اجرا مینماید. اما پیچیده ترین و مدرنترین کمپیوتر توان حل یک سوال بسیار ساده را که در آن برنامه ریزی نشده است ندارد. به همین صورت است وضع افراد که مشغول تکرار گفته های دیگران است. تنبلی و لمیدن زاده ً تکرار و تقلید است اما اندیشدن رفتن در راه های نا رفته و نا آشنا است.  داشتن یک فکر و اندیشه  غیراز عمل فکر کردن و اندیشیدن است. داشتن یک اندیشه یا فکر انسان را به حفظ آن و نهایتا ً به محا فظه کاری میکشاند. در حال که آزاد کردن خویش از برده گی فکری دیگران و خود را دربرابر چرا ها و چگونه ها قرار دادن انسان را به جستجو، حرکت و پویایی میرساند. داشتن یک فکر و اندیشه و یا فلسفه انسان را وادار میسازد تا واقعیت ها را مطابق داشته های فکری خود تحریف نماید. اما عمل اندیشیدن با عث میشود که انسان در هر لحظه مطابق به واقعیت های  موجود راه حل های آنرا جستجو نماید.

 اندیشیدن نق نق زدن نیست و آبیاری عقده های حقارت هم نیست. انیشیدن شکستن طلسم های گونا گون چپ و راست است که سعی درعقیم کردن عقل آدمی دارد. همه میدانیم و یا اگر نمدانیم باید بدانیم که آنچه در مسجد و مکتب و بعد ها دربیشترین حلقات روشنفکری برای ما آموخته اند ، فقط و فقط یک هدف داشته است. یعنی آماده گی برای فرمانبرداری ، که این کار فقط با تکرار و تقلید و نیاندیشیدن میسر میگردد.  تمام آنچه را در مکتب به خورد ما داده اند ، از بر کردن و دوباره بازگو کردن بوده است. نه تنها اندیشیدن را نیآموخته ایم بلکه اگر کسی چنین گستاخی را هم میکرد به عناوین مختلف سرکوب میشد. پس جای تعجب نیست اگر که آقای غلام محمد نادر و یا دوستان دیگری با اندیشیدن چنین برخورد مینمایند چرا که همه محصول همان فرهنگ و جامعه میباشیم.

در قسمت دیگر نوشته ًایشان میخوانیم که " تکفیر اصطلاح مخصوص دینی است و از سمت چپ نا مفهوم بوده و چندان بکار برد ندارد."  نخست تشکر میکنم از ایشان که این موضوع را یاد آور شدند ، اما هیچ نگفتند که اصطلاح غیر مذهبی که برای همچون افراد که تغیر عقیده میدهند، استفاده میشود کدام است. البته باید گفت که این اصطلاح نه از روی تصادف و نادانی بلکه عمداً وقصداً بکار برده شده است ، اول به دلیل اینکه نویسنده چندین بار مارکسیسم را با ادیان اسلام ، مسیحیت و... به مقایسه میگیرد و کلمات چون " توبه کردن" و " شیطان"  را که اصطلاحت مذهبی اند به کار برده اند و دوم اینکه در بین یک طیف از به اصطلاح روشنفکران یک نوع  دین خوئی حکمفرماست. به این معنی که در برخورد با مسائل بجای استدلال و منطق به احساسات پناه میبرند.  نویسنده ً محترم ما زمانیکه مقالهً "مردم سالاری یا روشنفکرسالاری" آقای نگارگر را نقد مینمایند همین برخورد را مینمیند. این مقاله که در رد نظریات مارکس نوشته شده است ولو با دلایل بسیار هم ضعیف میبایست با دلایل بسیار محکم و منطقی شما رد میشد. که متا ًسفانه من هیچ چنین چیزی را در نوشته ًشما بعد از چندین بار خواندن آن نیا فتم. به جز مقایسهً گذشته فکری نویسنده با حال که این هیچ ربطی به نوشته ً آقای نگارگر نداشته و نه هم نقد گفته میشود.  راستی هم من از مقالهً "مردم سالاری یا روشنفکرسالاری"  چیزی یاد نکرده بودم، اما نمیدانم شما این مقاله را به درستی و حوصله مندی خوانده اید و یا به گفته ًخود شما یک شیرغلط  بسیار ماهرانه زده اید، که نمیدانم این عمل شما از نا توانی در رد مطالب اساسی این مقاله بوده است و یا هم اینکه ترس از این داشتید که مبادا دیگران هم بروند این مقاله را بخوانند. این مقاله ً آقای نگارگر و مقالات دیگری از او در سایت      افغان- جرمن در بخش آرشیف تحلیل ها و مقالات موجود است، بنا ً قضاوت را به خواننده گان میگذاریم تا ببینند چه کسی این مقا له را نخوانده است و یا هم بسیار سطحی و با هیجان خوانده است.

دوست گرامی ما هنوز نمیدانند و یا هم نمیخواهند بدانند که ارسال نمودن ونشرکردن یک مطلب در یک نشریه همه گانی در ذات خود  گذاشتن آن مطلب درمعرض قضاوت خواننده گان آن نشریه میباشد.  ایشان که این حق را به خود میدهند که با ده ها صفحه نوشته ً شان که آن هم به گفته ًخود شان مربوط میشود به روابط سازمانی و آشنا ئی شخصی شان، وقت گران بهای ده ها هزار خواننده خود را میگیرند. خواننده گان ایشان هم این حق را دارند تا نظرات ایشان را رد نمایند و یا هم ازآن با ارسال E-mail  های فراون استقبال نمایند. بهتر بود دوست عزیز ما این مطلب را به آدرس ایشان میفرستادند ویا در بالای مقالهً خود مینوشتند که فقط استقبال کردن از مطلب شان مجاز میباشد نه انتقاد و یا حد اقل آنرا به سایت افغان- جرمن ارسال میکردند. اصلا ً جای بسیار تعجب است و نمیدانم چه چیز تازه و ناب و یا کدام کشف و اختراح بزرگی در مقالهً شما وجود داشت که این همه مدح و ستایش را نثار شما کرده اند.

 اما وای به حال ما گوشه نشینان ونق نقی ها، که در هر جا میخواهیم خود را مطرح نمائیم، مداخله نمائیم ونظربدهیم  تا عقده های حقارت خود را آبیاری کنیم، که نه مداحی داریم و نه چک چکیئ تا برای ما کف بزنند. اما شما که فقط با یک بار مطرح کردن خود و نظر دادن اینقدر مداح پیدا نموده اید، نمیدانم علت آن نوشته ً جادوئی شما بوده است و یا اینکه همه مداحان دست پرورده خود تان بوده اند. که خوشبختانه نه مداحی دارم و نه هم آرزوی آنرا، و نه هم عقده ً حقارت، چنانکه شما مرا در آئینه ًخود میبینید، تا با گرفتن چند  E-mail  در مدح و ستایش ام به وجد بیایم.

جای تا ًسف فقط این است که حدود چهل سال است که روشنفکران ما مصروف این نوع خانه جنگی های جناحی و درون سازمانی اند و یکدیگر را نوکر و چاکر خطاب میکنند،   که همه اش هم ناشی از قدرت طلبی و عطش قدرت میباشد. در این چهل سال سه بار افغانستان اشغال شده است. ملیون ها انسان آواره شکنجه وسر به نیست شده اند. دور و بر ما را جانی ترین جنایت پیشه های تاریخ محا صره کرده اند، و ما هنوز دوست و دشمن خود را نمی شناسیم.

 در اروپای قرون وسطی حدود ده قرن تمام تشویش فلاسفه این بوده است تا بفهمند در یک سر سوزن چند فرشته جا گرفته میتواند. که بد بختانه امروز وضع ما هم به همین صورت است.  حدود پنج سال است که نیرو های امریکائی و ناتو در افغانستان مستقر و فهال اند. اما روشنفکران ما که خود را پیشروان و گل های سرسبد جامعه هم  میدانند، هنوز هم که هنوز است در گیر این پرسش ها اند که آیا آمدن امریکا یک تجاوز است؟ آیا حکومت افغانستان یک حکومت دست نشانده است؟ آیا کار کردن با این حکومت خیا نت به مردم نیست؟ و ده ها سوال دیگر از این قبیل. و باز یکدیگر را نوکر و جاسوس و خود فروخته خطاب کردن. و بسیار خنده آور هم اینکه یک تعداد هم آنقدر بی اراده و از خود بیگانه شده اند که حتی برای توجیه همکاری کردن با دولت به جای اینکه واقعیت ها و مشکلات کشور خود را دلیل بیاورند، رفتن لینین به پارلمان را دلیل میاورند، و آن دیگری هم عین استدلال را مینماید که گویا لینین برای همکاری نه بلکه برای تخریب دولت و ترویج عقاید خود این کار را نموده بود. این است وضع ما بهتران، پس وای به حال آن ملیون ها شکم گرسنه و پا های برهنه. 

 چه بهتر و نیک میبود تا دوستان بسیار بسیار گرامی ما که ده ها و شاید هم صد ها صفحه را فقط در ارتباط یک شخص که تغیرعقیده داده است، سیاه نموده، وقت خود را را و وقت ده ها هزار خواننده ً که خدا میداند به چه امیدی این نوشته ها را میخوانند، ضایع نکرده و در عوض دو سه صفحه در رابطه با مشکلات میلون ها هموطن خویش که در فقر و گرسنگی به سر میبرند مینوشتند. و راه های بیرون رفت از چنگ این خردجال های رنگارنگ را پیشنهاد مینمودید.  امیدوار هستم که این دوستان ما که همه هم دارای دانش و تجربهً کافی اند  به جا ی این نوع جنگ های زرگری با طرح ها و راه حل هائی برای برون رفت از این وضع رقت بار کنونی بیایند و بنیویسند و در همین جا با ایشان تعهد میکینم که من هم این تنبلی و گوشه گیری و نق نق زدن را رها کرده و صادقانه ایشان را دنبال خواهم کرد اما به شرط آن که این طرح ها و راه حل ها کاپی شده و ترجمه شده از تجربه ً دیگران نباشد. چرا که به گفته  ًشما  سخن معروفی داریم که گفته اند  " صد بار بیاندیش ، یک بار بیانداز. " حال من از شما نمیخواهم تا صد بار بیاندیشد، فقط یکبار اندیشیدن شما کفایت مینماید تا از آن تکرار و تقلید و رویا بیرون شده و واقعیت ها را با چشمان خود ببینید.

در اخیر باید یاد آور شوم از اینکه بسیار متا ًسف هستم که من هم مجبور ساخته شدم تا شما خوا ننده گان گرامی را درد سر بدهم و همچنان از دوست بسیار گرامی ام محترم غلام محمد نادر قبلا ً و قلبا ً پوزش میخواهم اگرکدام گستاخی در مقابل شان شده باشد. چرا که من تمام کلمات و جملات خود شان را که بر من لطف نموده بودند دو باره خدمت شان تقدیم نموده و هیچ چیز اضافی از خود به آن نیافزوده ام.

 

                                                                                    موفق باشید.