پیکار پامیر -  تورنتو

 09.12.06

          مقایسه ی  فشرده ی  دو جهاد  در دو قرن

 

       سرنوشت مردم افغانستان  گویا  با مبارزات پایان نا پذیر آزادیخواهی و مقاومت های ملی دایمی گره خورده است .  این خطه ی باستانی در درازنای تاریخ ،  پیوسته  مورد تهدید و تجاوز قدرتهای آسیایی  و اروپایی قرار گرفته  ،  ولی هیچ تجاوزگر در هیچ برهه یی از تاریخ  سراغ شده نمیتواند که در این سر زمین  آب  از گلویش بخوشی فرو رفته باشد .

    از گذشته های بسیار دور میگذریم  و تنها از دو تجاوز استعمار برتانوی  در  قرن نزدهم یاد میکنیم که در سالهای 1839 و 1879 میلادی صورت گرفت  و تجاوزگران در هردو مرتبه به قیام آزادیخوا نه ی مردم ما مواجه گردیده  و پس از تحمل تلفات عظیم جانی و مالی  و در پایان صرفا چند ماه اقامت مختصر و خونین خویش ، پا به فرار نهادند.

دقیقا پس  از صد سال   از آخرین  تجاوز هند برتانوی  به کشور عزیز ما سپری شده بود که قشون  استعمار روسی قصد تصرف افغانستان را نمود و خواست با اتکا با ماشین عظیم جنگی اش در برابر مردم با غیرت افغانستان بخت آزمایی کند که آنهم به سر نوشت ننگین  تر از تجاوزگران قبلی  مواجه شده  پس از ده سال تلاش و تقلای مذبوحانه ( از سال 1979 تا1989 میلادی ) ، پا به فرار نهاد و بدین گونه ، تاریخ کشور  ما یکبار دیگر به تکرار گرفته شد .  باید افزود که گرچه  در سال 1979 میلادی ،  تکرار تاریخ در سر زمین حادثه خیز افغانستا ن صورت گرفت  ،  اما این تکرار های تاریخی ،  در عین حال ،  تفاوتها و تشابهات جالبی را نیز در خود نهفته داشته اند که  سخت   انتباه آمیز  و آموزاننده میباشند .

                چون منافع  و برنامه های استعمار جهانی در جهت  تجاوز و اشغال کشور های ضعیف همیشه دارای وجوه مشترک میباشد ،  بنابران ، هدف سیاسی -  نظامی روس ها مبنی بر اشغال افغانستان در قرن بیستم  با هدف و شیوه های کاری استعمار هند برتانوی  در قرن نزدهم از بسا جهات همخوانی داشت و موازی بدان ، قیام ملی ضد تجاوز قرن بیستم مردم افغانستان با قیام های ملی قرن نزدهم در کلیت اش  ،  مشابهت هایی بهم میرساند . اما آنچه  را من میخواهم در این رابطه  بیان نمایم  عبارت از تفاوتهای فکری و ماهوی رهبریت  دو جهاد در دو قرن ( نزد ه و بیست ) در افغانستان است .  بگذارید از اینجا آغاز کنیم که  :

-          رهبری  جهاد مردم افغانستان علیه  استعمار هند برتانوی در قرن نزدهم از نظر ماهوی کاملا ملی و منزه ،  مردمی و وطنپرستانه بوده  از نظر سیاسی مستقل و غیر وابسته  و از رهگذر فکری و اعتقادی هم  متکی به اسلام سنتی  و غیر سیاسی بود .

-          رهبری جهاد مردم افغانستان در قرن نزدهم  ، بگونه ی طبیعی از میان مردم برخاسته و به هیچصورت  قصد رسیدن به قدرت و حاکمیت سیاسی را نداشتند ، بلکه  هدف شان صرفا  راندن بیگانه از کشور و حفظ آزادی و استقلال سیاسی مملکت بود . 

-          رهبران جهاد قرن نزدهم مردم افغانستان  هیچگونه پیشینه ی سیاسی و پشتیبانه ی تشکیلاتی نداشتند  وهیچ نوع اید یولوژی خاص وارداتی نیز بدرقه ی شان نمیکرد.

-          مردم داری ،  ناموس داری ، غرور بلند انسانی و همت والای افغانی از زمره ی خصوصیت های رهبران جهاد در قرن نزدهم بود .

-          رهبران جهاد در قرن نزدهم  از عمل جاسوسی ،  معامله گری سیاسی ،  خود فروشی و وطنفروشی عمیقا نفرت داشته و آنرا ننگ بزرگ و ابدی می پنداشتند .  بهمین دلیل  هم بود که استعمار گران  انگلیسی  علی الرغم تلاش  های زیاد  و تعیین جایزه های بزرگ پولی  ،  نتوانستند هیچ  یک از رهبران جهاد را بخرند و یا بفریبند .

-          برتری جویی قومی ،  زبانی ،  سمتی  و نژادی  نزد رهبران  جهاد قرن نزدهم  افغانستان کا ملا مردود  بود .

بیایید  اکنون چند نمونه از این دست را از اثر گرانبار روان شاد میر غلام محمد غبار بنام  " افغانستان در مسیر تاریخ " یاد کنیم تا بعدا به توزین و تفاوتهای دو جهاد بیشتر آشنا شویم :

"  جان کنولی در روز دوم انقلاب ( 3 نوامبر)  از بالاحصار به موهن لال اسیر ( موهن لال جاسوس انگلیس در این موقع نزد رهبران محا فظه کار قیام اسیر بود ) مخفیانه نوشت که باخان شیرین خان جوانشیر و نایب محمد شریف خان مذاکره کن که بر ضد شورشیان با ما همکار شود و در عوض به خان شیرین خان و عده صد هزار روپیه بده ،  به شرطی که  از کشتن و اسیر کردن شورشیا ن مضایقه نکند  به آنان بفهمان که اگر " سنیان " قدرت  را بدست گیرند  ، مساکن شما را تاراج خواهند کرد... بکوش که بین شورشیان نفاق پیدا شده  و توسعه بیابد .  من در برابر سر هر سردار شورشی  ده هزار روپیه میدهم "  ( افغانستان در مسیر تاریخ – صفحه 552)

روان شاد غبار پس از این شرح می افزاید که این پیشنهاد کنولی از طرف خان شیرین خان به شدت و نفرت رد  شد .

"  کنولی در 11 نوامبر به موهن لال چنین نوشت  :  اگر خان شیرین خان  به خدمت مایل نیست  با سر داران دیگر تماس بگیر .  به حاجی علی بگوی که در مقابل هر سر ( از رهبران انقلاب )  از ده تا پانزده  هزار روپیه میدهم  "

" مکناتن شخصا به موهن لال نوشت که تو به غلجایی ها و خان شیرین خان بگوی که اگر آنها طرفدار شاه ( شه شجاع ) و ما شده و یکصد خروار غله برای ما بفرستد ،  من بخوشی  سند نیم ملیون روپیه به آنها میدهم . "

روان شاد غبار باز هم می افزاید که  "  البته غلجایی ها و خان شیرین خان و سایر مردم با همت  علی الرغم انتظار انگلیسها چنین پیشنهادات را رد کردند و حتی غلجایی های نا دار گفتند که ما عهد بسته ایم که شما را از افغانستا ن خارج نماییم ،  لهذا برای مذاکره هم با شما حاضر نیستیم . "

"  رابرتس جنرال مشهور انگلیس در 6 اکتوبر 1879 وارد کابل شد و اعلان کرد که در بدل هر نفر حمله کننده به سفارت  انگلیس ( کیوناری )  از 50 تا 75 کلدار  و برای هر افسر 120 کلدار  جایزه میدهد ،  ولی بر خلاف انتظار رابرتس  هیچ حمله کننده یی بر سفارت کیوناری را کسی بدست نداد " ( افغانستان در مسیرتاریخ – صفحه 624)

"  انگلیسها توسط  یکی از اقارب محمد  عثمان خان  صافی بنام سر فراز خان سه صد هزار روپیه برای او پیش کشیدند تا از حمله بر قشون انگلیس منصرف گردد  و البته او  و مردمش نپذیرفته به جنگ آمدند و دشمن را بکوفتند "  ( همان کتاب – صفحه 627)

"  یکی از رهبران سپاه کوهدامن و کوهستان  میر غلام قادر اوپیانی بود که ... نقره باب و زیور زنانه را آنچه از خود داشت و آنچه از اعانه زن و مرد جمع میشد می گداخت  و سکه میزد و به مصرف داوطلبان جهاد میرساند "  ( همان کتاب – صفحه 631)

" راولنسن دانشمند انگلیسی  در قندهار یکصد هزار روپیه  بین خان های پوپلزایی بخش نمود تا بتواند عشیره پوپلزایی را بر ضد بارکزایی به جنگ اندازد ، ولی این افساد بجایی نرسید و مبارزین هر دو گروه  بر ضد دشمن خارجی باهم متحد شدند "   (  همان کتاب – صفحه 546)

          این بود نمونه های کوچکی  از خود گذری ،  غرور ملی ، حفظ نام و ننگ افغانی  و صفای باطن رهبران مجاهدین در یکصد سال قبل .  البته  خود فروشی ، وطنفروشی  وبیگانه پروری های رهبران رسمی  جهاد عصرما را بعدا تشریح خواهیم نمود .  

         مادام که به نام های رهبران  جهاد قرن نزدهم  و مناطق مربوطه ی شان توجه کنیم ،  برادری ، بی ریایی و اتحاد رهبران  جهاد نیز دران زمان کاملا هویدا میگردد . باساس کتاب " افغانستان در مسیر تاریخ " ، اسامی تعدادی از رهبران و محرکین قیام سال 1841 تنها در شهر کابل چنین بود :  امین الله خان لوگری ، سکندرخان با میزایی ، امام ویردی ازبک ، ملا احمد برنج فروش ، اکبر خوابگاهی ، آغا حسین قزلباش ، احمد میرآخور ...  بچه خواجه میر کهدامنی ، بچه میر داد هوتکی ،  حاجی علی کابلی ، ... خان گل خان تره خیلی ،  دوست محمد خان غلجایی ،  دلاور خان شاه آغاسی ،  سیدال خان الکوزایی ،  سلطان خان نجرابی ،  صوفی خان بایانی ، عبدالعزیز سلیمان خیل ، میر مسجدی خان کوهستانی ، محمد هاشم کافروش و غیره .  رهبران  جهاد ضد استعماری در سال 1879میلادی باز هم بقول روان شاد غبار از اینقرار بودند :  محمد کریم خان افسر نظامی ، غلام حیدرخان کابلی ، میربچه خان کوهدامنی  ، میر غلام قادرخان اوپیانی ،  برادر پرویزشاه خان پغمانی ،  محمد عثمان خان صافی ، غلا م حیدر خان چرخی ، سمندرخان و محمد حسن خان لوگری ، جنرال محمد جان خان وردکی  ، ملا دین محمد خان اندری ، عبدالقادر خان غزنوی ، ملا عبدالغفور لنگری ، میر عصمت الله خان جبارخیل و غیره .

       دلاوری ،  وطندوستی ، آزاده گی  و غرور ملی  رهبران جهاد دران زمان  نه تنها مورد تحسین  و تقدیر ملت قرار گرفت  ، بلکه صفات و مشخصات مثبت آنان بمثابه ی سرود و  ترانه ،  ورد زبان  زن و مرد کشور در هر کوچه و بر زن گردید :    محمد جان خان مرد میدان است    ایوب خان شیر غرا  ن  است

                                                                                                    میر بچه خان رس  رسا  ن است    آزادی  فخر  افغا ن   است  .    و . . .

    پس از این شرح مختصر ،  بیایید  ببینیم  که اعمال  و گفتار  رهبران جها د رسمی ضد استعمار روس  در اواخر قرن بیستم به چه منوال بوده است  ؟   (  منطور از جهاد رسمی  ،  تنظیم های اسلامی ساخت خارج  با رهبران دست نشانده و دست نگر آنها ست که پاکستان ، ایران و جهان غرب منافع شان را در وجود همانها جست و جو میکردند)

      با تفصیل بیشتر باید گفت که  در دهه  های هشتاد و نود قرن بیستم  دو نوع جهاد علیه تجاوز قشون روس در افغانستان به وجود آمد :  یکی قیام مسلحانه ، خودجوش و مستقل مردم افغانستان  بر ضد رژیم دست نشانده  و قشون روسی که بالتدریج باساس برنامه ی  مشترک استعمارگران  روسی و امریکایی و سر سپرده گان بومی آنها  شدیدا سرکوب گردید ه مجال تبارز رسمی نیافت  و دیگری  هم جهاد رسمی ، وابسته  و انحرافی با رهبران عقبگرای خارج نشین آن .  البته قیام خود بخودی و مستقل مردم افغانستان بجای خودش قابل بحث و بررسی مفصل و جداگانه میباشد که حتما بایستی صورت گیرد  و اما در اینجا عجالتا ازان میگذریم  و صرفا ماهیت فکری – سیاسی جهاد رسمی ( از 1979تا1992 میلادی را بگونه ی مقایسه یی مورد بررسی بسیار مختصر قرار میدهیم :

       1)  جهاد رسمی اواخر قرن بیست افغانستان از همان  آغاز کار ،  جنگ میهنی  و آزادیخواهانه را کنار گذاشته  با شعار تند مذهبی ( جنگ اسلام در برا بر کفر )  بمیدان آمد

بجای رهایی میهن از قید اسارت بیگانه ،  شعار  " نجات اسلام "  پیش کشیده شد .

2)      رهبران جهاد نه در داخل خاک افغانستا ن و در بنا گوش دشمن ،  بلکه در خارج از افغانستان و تحت نظارت ، حمایت و کنترول خارجی ها بسر میبردند .

3)      جهاد ضد روسی مردم ما از یک رهبری مشترک  ملی و متحد کاملا محروم نگهداشته شده  مجاهدین به گروه  ها ، پارچه ها  و احزاب مختلف و مخالف  ،  با رهبران طماع ، قدرت طلب  و تاریک اندیش تقسیم گردیدند .

4)      جهاد سالهای مذکور  از نظر مالی و تسلیحاتی  و حتا از ناحیه ی خط  فکری و اید یولوژیک وابسته به شبکه های جاسوسی و استخبارات  کشور های مختلف جهان و بخصوص ممالک  همسایه گردید .

5)      عمل خود فروشی  و وطنفروشی در میان  رهبران جهاد ضد روسی خارج نشین همانند رهبران کودتای هفتم ثور به امر عادی  وحتا رقابت آمیز مبدل گردید

6)      برتری جویی قومی و زبانی  در میان رهبران جهاد رسمی و جبهه گیری های خونین در برابر یکدیگر به بیماری مزمن درون جهاد مبدل شد که تجاوز گران و همسایه های مداخله گر ازان سود بسیار بردند .

7)      تبانی ها و معامله گریهای فراوان سیاسی  ( با خودی و بیگانه )  در میان  رهبران جهاد قرن بیستم  معمول و مروج گردید .

8)      اسلام پناهی مطلق و تکفیر دگر اندیشان  و نیز مردود شمردن  گرایشات دموکراتیک  ، مترقی و میهن پرستانه از طرف رهبران جهاد رسمی و به نفع بیگانه های مغرض  از  صفات بر جسته ی " جهادی "  آنان شمرده میشد .

9)      استبداد فکری ، مطلقیت حزبی ، غبن و خیانت  و پشت کردن به مردم  و اهداف اصیل جهاد و اطاعت از اوامر و دستورات اجنبی  در میان رهبران جهاد رسمی متبارز بود .

10)    کشتار مردم  و و یرانی کشور تحت عنواین کذایی و سو استفاده از نام اسلام و اعتقادات  پاک مردم ،  از جمله ی بر جسته گیهای جهاد رسمی اواخر قرن بیستم بوده است .

11)     بی توجهی به اصل ناموس داری نوع ملی و افغانی و حتا انحرافا ت عملی از  ایجابات سنت ها و اخلاق و فرهنگ ملی   که صد ها نمونه و مثال آن ثبت تاریخ معاصر کشور گردیده است ، به امر عادی مبدل گردید  .   

حال ،  بهتر خواهد بود چند سند از چند منبع  معتبر مبنی بر انحرافات فکری و بیگانه پرستی های رهبران جهاد رسمی را در اینجا بیا ن نماییم :

1)  "  انجنیر حبیب الرحمن  سکرتر جوانان مسلمان و مسوول روابط سیاسی جمعیت اسلامی در سال 1353   به لاهور  نزد ابوالاعلی مودودی  رهبر جماعت اسلامی پاکستان و قاضی حسین احمد مسوول جماعت اسلامی در ایالت سرحد فرستاده شد و با فتوای ( مودودی )  مبنی بر جهاد علیه رژیم داوودخان  و مبلغ هشتصد هزار کلدار پول نقد بکابل برگشت . پس ازان بود که  عبدالهادی هدایت و  وفی الله سمیعی از تشکیل " جوانان مسلمان "  بیرون رفتند. " ( کتاب " مزد بگیران اخوانی" بقلم درفش امید )

باید گفت که وابسته گی جوانان مسلمان  که بعدا احزاب و رهبران جهاد رسمی را تشکیل دادند ،  از نظر ایو یو لوژیک  با عرب ها  و از نظر مالی و سیاسی با پاکستان  ( و پسانها با امریکا و جهان غرب )  از سالهای قبل از 1352 هجری شمسی آغاز یافته بود.  وابسته گی های بیشتر رهبران " جوانان مسلمان "  در سکندر پوره ی شهر پشاور پس از شکست آنها در مقدمات کودتای ( فرزه ) صورت گرفت .  مقامات پاکستان  تعدادی از رهبران " جوانان مسلمان "  را با پرداخت پول ماهیانه  و دادن تمرینات نظامی در کوه های اتک در محوطه یی  واقع در سکندرپوره ی پشاور نگهداشته  بود که دو تن از رهبران مشهور جهادی بنام پروفیسور برهان الدین ربانی و گلبدین حکمتیار  ازان جمله  اند . احتمالا ارتباط رهبران " جوانان مسلمان " با بخشهای امنیتی امریکا در همین سالها بر قرار شده باشد .

2)  یکی از محققین فرانسوی بنام " الیور رای "   کتابی دارد بنام  ( افغانستان ، اسلام و تجدد سیاسی ) که در دهه ی هشتاد سده ی بیست بچاپ رسیده است . وی در صفحه  (101)  همین کتاب چنین مینویسد :  "  به نظر میرسد که رییس جمهور پاکستان بوتو ،  اقدام به عمل آنی و مستقیم بر علیه سیاست طرفدار پشتونستان  داوود می ورزد .  وی از حکمتیار حمایت مینماید . اسلامیست هایی که در پشاور جمع بودند توسط اردوی پاکستان آموزش دیده بودند  و ماموریت های مخفیانه در داخل خاک افغانستان اجرا میکردند  .  "

3)   روز نامه  " جنگ "  پاکستان مصاحبه ی جنرال اسلم بیگ لوی درستیز  وقت پاکستان را به نشر رسا نیده بود که نشریه  " شهادت "  ازگان نشراتی حزب اسلامی گلبدین  آنرا کدر شماره (479)  خود نقل کرده است و چنین  :  "  جنرال اسلم بیگ بجواب سوالی گفت که قیام شهنواز تنی علیه نجیب بخاطری به ناکامی انجامید که حکمتیار  بعضی مقامات پاکستانی را از موضوع باخبر ساخت که خبر آن به نجیب رسید ... موقف پاکستان در قبال حکمتیار هر قسمی که هست  ولی من یقین میدانم  که حکمتیار بر خلاف پاکستان هیچ موقفی نخواهد گرفت .  "

4)  دگر وال یوسف پاکستانی  مسوول بخش جهاد افغانستان  طی کتاب خود بنام  " تلک خرس "  در صفحه 24 آن چنین مینویسد : "  بعد از آنکه با عده یی از آنها ( مسوولین نظامی تنظیم های اسلامی )  در جریان تمرینات  آشنا شدم و یا در جریان فعالیت های محاربوی با آنها تماس حاصل نمودم ...  حتا به مراکز شان بداخل افغانستان سفر کردم ،  اطمینان  دو جانبه بین ما پیدا شد  و عده یی از آنها قانع شدند که مشوره  هایی که ما برایشان میدهیم  با نظر و اصول جنگی شان مطابق است"

5)  باز در صفحه (33)  همین کتاب چنین میخوانیم  :  "  در اواخر سال 1984 جنرال اختر توانست بک اتحاد رسمی در بین احزاب بوجود آورد ... بدین اساس کوشش نمودیم تا فعالیت های داخل افغانستان را از این طریق اداره کنیم .   در جریان چهار هفته کار و مجادله شدید او توانست رهبران را به یک اتحاد مجبور سازد و در این جریان از شهزاده ترکی الفیصل رییس استخبارات عربستان سعودی نیز دعوت نمود تا به پاکستان  آمده در این مذا کرات   اشتراک نماید ...  ولی به هیچوجه بین گروه های افراطی و میانه رو همکاری بعمل نمی آمد . بالاخره مداخله رییس جمهور صورت گرفت   ،  با آنهم  در جریان مذاکرات توافقاتی بعمل نیامد تا بالاخره حوصله ضیا ( رییس جمهور پاکستان )  به سر رسید و بساعت 2 شب هدایتی  صادر کرد که  هفت حزب الی 72 ساعت اعلامیه مشترکی صادر کنند ، ولی تذکر نداده بود که در غیر آن چه میکند . . . رهبران این را میدانستند که بدون حمایت پاکستان  و آنچه ضیا گفته بود همه چیز تمام میشود . "   

6)  دگروال یوسف پاکستانی در صفحه ی (34)  تلک خرس چنین مینگارد  :  "   در طول مکلفیتم  ،  ملاقاتهای بیشماری با رهبران داشته ام . ولی تماس بیشتر من با مسوولین نظامی  آنها بود و بدین  صورت خشت و پیچ این ساختمان را از تماس با ایشان بوجود آوردیم . "

        بلی ،  این خشت و پیچ  و این تماسها و تبانی ها کار را تا بدانجا کشانید که حتا چلی ها و ملاها و مفتی های درون قیر پاکستان و مفلوک ترین عناصر عربی و عجمی  از منطقه و سر تا سر جهان در امور سر نوشت ملی ما دست درازی نموده و بالاخره جهاد رسمی  ،  بجای آزادی و سر بلندی و هویت ملی ،  برای ما خون و خوف و ویرانی و مصیبت ملی  به ارمغان آورد .

      این ،  فشرده یی از انبوه مسایل مربوط  به تفاوتها و بغرنجی های دو جهاد  در دو قرن جداگانه  در کشور عزیز ما افغانستان بود که عجالتا  از شرح و کاوش بیشتر اجتناب صورت گرفت ،  ولی در واقع ،  ایجاب  تحقیق و بررسی  بیشتر و مفصلتر را مینماید که امید وارم بتوانم در آینده دست به چنین کاری یازم . (پایان )