09.12.06

 

 پوهنیاربشیرمومن

 

جامعه پذ یری وعلل ثبات دولتها

 

 

پرداختن به مسایل اساسی جامعه میتود وشیوهء است که تنها مدبران ورهبران عاقل جوامع به آن میپردازند.به دلیل این که توجه داشتن به مسایل بنیادی جامعه وروح وروان مردم حلال مشکلات تمام جوامع بشری، واز جمله جامعه افغانی است. روی این اساس جامعه پذیری از جمله مسایل است که نمیتوان از کنار آن گذشت.جامعه پذیری یعنی پذیرش که در انسان به زنده گی جمعی واجتماعی وجود دارد، وتمایلات فطری که انسان نسبت به تشکل جمعی  دارد. این اصطلاح بار اول در سال 1940 میلادی به معنی شیوه آشنا شدن با ارزشها، باورها وضوابط ، وقبول آنها ، مورد استفاده قرار گرفت.

وقتی به قوانین تحول ورشدجامعه وچگونگی پرورش انسان دقت کنیم ،دیده میشودکه در انسان دو جنبه از هم متفاوت قابل مطالعه است . یکی خصوصیات جسمی وبدنی ودیگری خواص اجتماعی  او.

       از نتایج تحقیقات  علمای سوسیالوژی بر می آید که خصوصیات جسمی انسان از عوامل محیط طبیعی وویژگی ارثی  اش ناشی میگردد، بخاطر اینکه اطفال از لحاظ شکل ظاهری ، قد وقامت ، رنگ پوست  وامثال این ، به والدین خویش شباهت دارند، بر عکس عادات وکرکتر آن به شرایط پرورش ومحیط اجتماعی آن مربوط میگردد.حتی باید بپذیریم که شباهت رفتار اطفال، با هم سن وسال شان بیشتر از شباهت شان با پدر ومادر است. به عباره دیگر انسان از لحاظ بیولوژیکی موجود محیط طبیعی واز لحاظ کرکتر ورفتار  خویش پرورده محیط اجتماعی میباشد. به همین خاطر است که هرقومی هر گروپ کوچکی ایتنیکی کرکتر وممیزات خاص خود را دارد که این ویژگی ها وسیله شناخت آن قوم نسبت به اقوام دیگر است. در همین رابط مسئله غریزه انسانی هم قابل بحث است،  زیرا به هر پیمانه که شرایط پرورش مدرن وپیشرفته باشد ، از اهمیت غریزه در انسان کاسته میشود، واین تغیر را در دیگرگونی اندیشه وتفکر انسان ، نوع سازش اوبا محیط اجتماعی ، بصورت کل ، طرز زنده گی وطرز بر خورد او از فامیل شروع وتا جامعه  ملا حظه میگردد.از همین رو «غریزه به عنوان عامل ثابت وقابل آموزش در تشکل اجتماعی انسانی  وهمچنین ، عاملی برای ابراز چگونگی رفتار اجتماعی نمی باشد»1. به دلیل اینکه  رفتار وکردار انسان ، از روز تولد اش تا آخرین ایام زنده گی اش در تغیر ودیگر گونی است . نوع تغیربه نوع جامعه وتحول پذیری آن بستگی دارد. یعنی هر قدر جامعه متکا مل تر ورشدیافته تر باشد ، تغیرپذیری در انسان آن جامعه بیشتر است برخلاف هرقدر جامعه سنتی وعقب مانده وبسته باشد ،احتمال تغیرات روبنائی در آن بسیار کند وبطی میباشد. بنابر این رفتار وکردار انسان ها به علل وشرایط زنده گی شان مربوط میگردد، نه به اصل ونژاد آنها. از گفته های بالا بر می آید که اختلاف نژادی نمیتواند دلیلی برای اختلاف فکری ، رفتار وحتی پیشرفت های اجتماعی مردم گردد، تعصب نژادی در مورد برخی گروه ها درست نبوده وبنیاد علمی ندارد. زیرا چگونگی چهره وبدن افراد بیانگر چگونگی رفتار وکردار آنها نیست.

   هر جامعه دارنده فرهنگ معین است که محتویات آن در رفتار افرادآن جامعه تاثیر میگذارد. جوامع مختلف علاوه بر اختلافات که از نظر محتوی فرهنگ دارند به همین شکل از لحاظ طرز اشاعه فرهنگ یعنی طریق اجتماعی ساختن اافراد  نیز با یکدیگر فرق دارند. بطور مثال در یک جامعه سنتی وبسته که زنده گی وروابط اجتماعی در سطح نازل وبصورت ابتدائی  است ، جامعه پذیری بسیار ساده بوده وبا استفاده از نمونه های فرهنگی که ازقدیم مانده است صورت میگیرد. در همچو جوامع ساختن افراد  وپرورش اعضای خانواده، مخصوصاٌٍ مکلفیت  والدین است که با اعتقادات وبرهان خویش محتویات کلتور وعنعنات   را به اطفال منتقل میسازد. در چنین جوامع غیر متحرک افراد بدون کدام شک وتردید شکل وموقعیت که برای شان تعین میشود می پذیرند. انسان های این تیپ جوامع دنیای کوچک خویش را بهشت موعود پنداشته وخارج از آن جای دیگر را نمی بینند وجهان بینی شان هم در همین محوطه خلاصه میگردد. بر عکس در جوامع صنعتی یا باز انتقال محتویات فرهنگی به روش سازمانهای اجتماعی مانند مکتب ، فاکولته ووسایل ارتباط جمعیمربوط میگردد  ونقش اولیا ونهاد خانواده ضعیف میباشد. این سازمان ها علاوه بر انتقال علم وهنر ، ارزشها ومعیار های عملکرد مروج را به شاگرد انتقال نموده ونیز روحیه ابتکار وخلاقیت را در شاگرد پرورش میدهد که همین شیوه سبب تحول وتحرک جامعه به سوی ترقی وپیشرفت میگردد. اگر نگاهی به تاریخچه تمدن وفرهنگ و پیشرفت علم در جهان نمایم  دیده میشود که بخصوص در قرن اخیر« اختراعات واکتشافات در اثر تمدن وپیشرفت آموزش وپرورش وخلاقیتی بوده است که در دوران تحصیل به نوجوانان وجوانان تزریق شده ودر دارز مدت ذهن آنها را خلاق بار آورده وموجب  ترقی وتحرک فراوان تمدن در کشور های متمدن شده است»2 . در حال حاضر تعلیم وتربیه در کشورهای پیشرفته از تیوری محض به تحقیق و پژوهش تغیر شکل داده شاگرد، دیگر به میتودهای سنتی تحصیل نمی کنند وسالهای درس ومکتب برای شاگرد سالهای خسته کننده  وآموزش خرافات وعبث نیست.

 اما در کشور ما متاسفانه همان روش سنتی اعمال میگردد وبی آن که سال های تحصیل تاثیر چندانی هم در شکل گیری شحصیت ویا حتی علم آموزی وپیشرفت مسلکی وهنری او داشته باشد ، صرف موضوعات میشود که به مجرد ختم مکتب فراموش میگردند. در سیستم تعلیم وتربیه ما با تاسف که کمیت حاکم بر کیفیت است، بدین معنی که لشکر از فارغین بی سواد داریم که  به قول مردم « توان نوشتن یک در خواستی را ندارند» . در پهلوی این مکاتب نقش چندان در شکل گیری شخصیت شاگرد هم ندارد. زیرا اکثر معلمین بدون شوق وذوق وهدف  هستند وبرای آموزش درست علاقه نشان نمیدهند. ، همزمان با این برای شاگرد هم مکتب یک امر جبری وفاقد هرگونه جذابیت است .در حالیکه  همین شاگرد در کشور های پیشرفته اگر یک روز به مکتب نرود نا آرام و گریه میکند. در این سیستم تعلیم وتربیه مریض که معلم  بی علاقه وسیستم هم هیچ تناسب با خلاقیت وابتکار ندارد، با وجود مصارف گزافی که سالانه صرف این عرصه ، چه از جانب دولت وچه از جانب فامیلها میگردد، نه نفع آن به والدین میرسد ونه به وطن. لذا باید سیستم آموزشی اصلاح گردد، و به وضعیت اقتصادی معلم وشاگرد توجه صورت  گیرد، فقط دراین صورت است که مکتب در جامعه پذیری شاگرد اثر گذار خواهد گردید.

    جامعه پذیری سیاسی که بخش از جامعه پذیری درکل است موجب تغیرات وانتقال فرهنگ سیاسی میگردد. فرهنگ سیاسی نیز در مشارکت مردم در امور جامعه نقش خاص خود را ایفا میکند، به بیان دیگر رشد آگاهی سیاسی ، اجتماعی برای مشارکت ودخالت افراد، در سر نوشت خویش بستگی به جامعه پذیری کامل دارد، واز جانب دیگرعدم مشارکت مردم در امور جامعه میتواند حکومت را در اداره امور به مشکلات مواجه بسازد وباعث بی ثباتی آن گردد.«جامعه پذیری سیاسی فراگرفتن رفتارها ونظریات سیاسی است که در طول زمان شکل می پذیرد. فراموش نباید کرد که اولین محیط جامعه پذیری برای اطفال خانواده است این محیط نسبت به سایر عوامل از برتری قابل ملاحظه بر خوردار است»3. به عنوان مثال در کشور ما رژیم های انقلابی در تلاش القا نمودن  افکار انقلابی در مکاتب بودند ، اما فامیل ها به نحو از انحا اطفال خودرا به نادیده گرفتن آن تشویق میکردند، به دلیل این که ارزشهای خانواده ومسلط در محیط با خواستهای حکومت در مغایرت قرار داشت ، دیده شد که این یک تلاش بیهودهءبیش نبود ، در صورت که حکومتها خواهان موفقیت آرمان های خود باشند ، در قدم اول بایست با خواست های خانواده ها ومحیط  در مخالفت قرار نگیرند. در قدم دوم مکتب مرکز دیگر جامعه پذیری در مجموع وجامعه پذیری سیاسی بطور اخص است . مکاتب قدرت وتوان آن را دارندکه تعداد کثیری از افراد را در یک وقت تحت تربیه قرار دهند وبه آنها احساس وطن دوستی واحساس خانواده مشترک را تعلیم دهند. ولی  این کاری است که بسیاری از خانواده ها برای انجام آن هنوز آماده گی ندارند. در بسیاری از کشور های جهان در قاره های مختلف ، دولتها ورهبران معقول ، سعی کرده اند ومیکنند تا از طریق آمورش ، اقوام وقبیله های از هم متفاوت را تبدیل به یک ملت واحد کنند . اما وای بر حال مردم بیچاره ما که یکی با تفنگ میکشد ودیگر با قلم . بد بختانه که نه تنها دولتها در این فکر نبودند بلکه عدهء از قلم بدستان ما بجای یکی کردن در فکر چند تا کردن هستند واین مردم عذابدیده را به آریائی وآن هم درجه یک ودرجه دوم ، ترکی ، یهودی  ومغولی ،« جوی بالا»  و «جوی پائین»، اصل وبدل وغیره رنگها جدا وخط کشی میکنند. حتی سپورت ها ورقص ها را به ملی وغیر ملی تقسیم مکنند، ولی باید بدانند که این گونه  برخوردها فقط ضیاع وقت است وبس. امروز در اکثر محافل شادی وروزهای ملی  مان اتن  ( پشتونها)، بزکشی  (ازبکها)، چوب بازی (هندوها وسکها) وغیره بازیها ، بطور طبیعی جای خاص خورا دربین اکثرافغان ها دارد ، واگر درپی « موی پالیدن در خمیر» نباشیم لذا هر آن چیزی که مردم به آن میپردازند ودر بین مردم جای دارد ملی است. گذشته از این دولت های متمدن پالیسی دیگر دارند، بطور مثال برخورد دولت امریکا در موردمهاجرین با ملیت های متفاوت آن است تا از طریق مکاتب احساس ملی وملیت واحد را در آنها بوجود آورد. در قدم سوم اثر گذاری وسایل ارتباط جمعی است که این وسایل بخش جداناپذیر عصر حاضر محسوب می گردد. از فیض وبرکت همین رسانه های گروهی است که مردم از بسیاری واقعات مهم کشور وجهان در اسرع وقت آگاهی پیدا میکنند. تاکید میگردد در صورت که پیامهای دولتی با ارزشهای موجود مغایرت نداشته باشند  موفق است . وسایل ارتباط جمعی کشور ما در حالت سر در گمی  ونابسامانی به سر میبرد، وضعیت فعلی کشورحکایت از سالهای 1992 دارد ، چون دروغ، رشوت بر اعلا دزدی وغارت وانواع تجاوزات بر مردم ، حیف ومیل بیت المال وانواع دیگر از ناروائی ها خصیصئه دولت فعلی را تشکیل میدهد . واین در حال است که مردم بیچاره با صدها امید به آقای کرزی وجامعه بین المللی وبخصوص ایالات متحده امریکا دل بستند وبه او راءی دادن ، بخاطر اینکه اووعده امنیت و آبادی وطن را داده بود ، او وعده  ایجاد یک حکومت خدمتگار به مردم ، وایجاد یک حکومت متخصص را داده بود، واز برکت همین رای مردم حاکمیت اش یکنوع مشروعیت داشت . ولی دریغا! که به همه آن وعده ها پشت کرد.به باور نگارنده این سطور کرزی بی صلاحیت ترین رئیس جمهور افغانستان  است، زیرا او مانند سمبول در کشور است وعملا قدرت در دست تفنگداران است ، ممکن است او در سرهوای خدمت به وطن را داشته باشد ، ولی امریکائی هابنابر زدوبندی که با طالب وتفنگ سالار دارد ، به آن گوش نمیدهند، برای آقای کرزی بهتر خواهد تا قرار وعده خویش  لویه جرگه را دعوت نموده واستعفای خویش را پیش نماید، زیرا دولت که به وعده های خویش وفا نکند با تفنگ سالاران واوباشان همدست گردد ، مشروعیت آن هر لحظه زیر سوال میرود وخود شریک آن دانسته میشود . چنان که عیان است عملکردهای دولتی با خواست ها وارزش های مردم وخانواده ها در مخالفت قرار دارد وهر روز اثر منفی خویش را بجای میگذارد.

     گذشته از وضعیت مایوس کننده کشور ، مسئله دیگر در این رابطه عبارت از کردار ومقیاس جامعه پذیری سیاسی است که اولین علائم جامعه پذیری سیاسی در تربیت افراد ظاهر میگردد. «جامعه پذیری سیاسی ارزش های معمول نظام سیاسی را به تدریج به فرد می آموزاند تا که خود را با نظام مرتبط سازد . فرد می آموزد که از حکومت انتظارات  داشته باشد وهم بداند که حکومت از او چه میخواهد»4. گفتنی است که از مطالب فوق چگونگی حمایت نظام سیاسی ناشی میگردد. جامعه پذیری سیاسی به حفظ ومشروعیت نظام سیاسی ودوام حکومت در قدرت کمک مینماید، همان طوریکه گفتیم تعلیم اعضای نظام سیاسی برای اطاعت از مقرارات واجرای نقش حکومت آن نظام را دوامدار وماندگار میسازد.بدین ترتیب قبول ، اطاعت وتبعیت عموم را از حکومت مشروعیت میگویند. در صورت که مشروعیت زایل گرددحکومت مجبور است بخاطر اجرای فرامین واحکام خویش به قهر وزور دست ببرد، که عمل است خلاف پرنسیپ های دموکراسی .   ولی هایمن عالم  جامعه شناسی برای جامعه پذیری سیاسی دو شرط را حتمی میداند :« تربیت سیاسی  ورشد سیاسی »، که باموضع گیریها وتمایلات سیاسی مشخص ،نسبت به خطوط سیاسی به ظهور میرسد. در آموزش وتربیت سیاسی « انتظارات اجتماعی » به طریق مختلف در زمینه های اجتماعی متفاوت بر آورده می شوند.  دانشمندان چون گابریک آلموند وسیدنی وربا ، بعد تحقیقات و مطالعات زیاد به این نتیجه رسیدن که  مسله اساسی در جامعه پذیری  فرهنگ سیاسی است.« فرهنگ سیاسی همان طوریکه معلوم است به مجموع اعتقادات ، احساسات ومهارت های سیاسی گفته میشود »5. جامعه شناسان  سه نوع فرهنگ سیاسی را  تشخیص داده اند:

 اول – فرهنگ سیاسی مشارکتی ، که در این فرهنگ مردم درک میکنند که شهروند هستند وبه سیاست نیز توجه دارندوبه نظام سیاسی کشور خود افتخار میکنندوعلاقمند بحث پیرامون سیاست هستند، وباور دارندکه تا حدودی بر سیاست تاثیر گذار باشند. بدن حساب از درجه بالائی « شایستگی سیاسی» و کارائی سیاسی برخوردار هستند ، که این خود بستری مطلوب برای ریشه گرفتن وپایداری مردم سالاری است.

 دوم – فرهنگ سیاسی اطاعتی یا تبعی، در این جا هم مانند فرهنگ مشارکتی مردم می دانندکه شهروند هستند وبه سیاست نیز توجه دارند ، به این تفاوت که دخالت آنها به طریق بسیار بطی ونا محسوس انجام می پذیرد.. آنها حوادث سیاسی را تعقیب میکنند، به نظام سیاسی شان افتخار نمیکنند وتعهد عاطفی ضعیف نسبت به آن دارند. احساس شایستگی وکارائی سیاسی شان پایان تر است . دراین نوع فرهنگ ها که مردم خود را فرمان بردار واطاعت پذیر میدانند، نهادینه کردن دموکراسی یک از پرابلم های قابل توجه است.

 سوم – فرهنگ محدود وقبیله ئی است ، این فرهنگ نسبت به دوی دیگر در سطخ پایانی قرار دارد. شاید در این نوع فرهنگ ، حتی مردم ممکن است احساس شهروندی یک کشور را نیز نداشته باشند. با وجود این مسئله قابل دقت در تحقیقات این دانشمندان این است که ، هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که بطور مطلق دارای یکی از این فرهنگها باشد ، تمامی ملل جهان به درجات گوناگون این سه نوع فرهنگ را به طور مختلط دارا هستند، وبا توسعه وپیشرفت ارتباطات در جهان از فرهنگ های قبیله ئی و دره ئی به تدریج کاسته میشود.با اتکا بر مطالب فوق الذکرمیتوان گفت  که کشور ما دارای فرهنگ مختلط سیاسی است . دراینجا میتوان به نظام سیاسی علاقه نداشت وحتی ضد آن بود ولی نمیشود که منافع ملی را پاس نداشت ، نمیشود که همه افتخارات وطن را که به همه باشنده گان آن تعلق میگیرد زیر سوال برد وبه آن تمسخر نمود. متاسفانه هستند افراد ی که چنین امراض از ذهن مریض شان تراوش میکند، که این نوع نوشتار وگفتار به غیر از بد اخلاقی وناسپاسی معنی دیگر ندارد. با صرف نظر از این نوع «خطوط فکری » بی بندوبار، جامعه پذیری سیا سی پروسه ای است آموزشی که از دوران طفلیت آغاز وتا ختم زندهگی به طور دوامدار ادامه دارد. ودر این میان سبب انتقال فرهنگ سیاسی ازیک نسل به نسل دیگر میشود. فرهنگ سیاسی نیز بر رفتار شهروندان ورهبران شان اثر میگذارد ومشروعیت ونا مشروعیت حکومت را موجب میگردد. در صورت که مشارکت مردم در امور جامعه بیشتر باشد ، مشروعیت حکومت نیز افزایش میآبد وبا عث ثبات میگردد. بر عکس مشارکت کمتر مردم  حکومت را از مشروعیت حداقل بر خوردار میگرداند، وعامل بی ثباتی میشود. از سوی دیگر عملکرد رهبران ، چنانچه  روزگار به اثبات رسانده ، بخصوص در جوامع سنتی  نقش تعین کننده دارد. ازاین رو است که حکومت های پیشرفته طی یک پروگرام تعلیمی تلاش کردند تا جامعه پذیری را در مردم تقویت نموده همزمان مسایل اقتصادی را نیز مد نظر داشته اند، این است راز پایداری حکومتهای پیشرفته که هر روز با ثبات تر وموفق تر میگردند، واین است یکی از عواملی سقوط پی در پی دولتها در افغانستان واین است علت ناکامی وبی اعتباری دولت آقای کرزی که هر روز اشخاص دلسوز وبا شرف وطن چون آقای علی احمد جلالی ، آقای اشرف غنی احمد زی ، آقای مبارز، آقای بشردوست وامثال شان از وی فاصله میگیرند . ولی  کرزی صاحب  هنوز از گذشت روزگار انتباه نگرفته است .  

 

 

            منابع وماخذ:

 

-           بحران جهانی آموزش جامعه شناسی پرورش،کوبز،فلیپ ترجمه داور، ص37، ص81

-           جامعه پذیری سیاسی ، گالبریل، ترجمه رضا رحیمی ، نشرنی، ص61، ص132

-            جامعه وحکومت مک آ یوبزر، ترجمه ابراهیم ، نشرنی، ص 87