قصه نجیب روشن در تلوزیون ملی
یاسین رسولی
05.12.06
تلوزیون ملی در گذشتهیی نه چندان دور یگانه رسانه صوتی و تصویری در کشور بود و به همین لحاظ اهمیت استراتیژيک داشت؛ هر کسی که به دنبال قدرت و یا جایجایی قدرت میبود، اول آن را »فتح می کرد» و بعد همه میفهمیدند که قدرت جابجا شده یا "پادشاه گردشی" شده و به این ترتیب همه به ترانههای انقلابی گوش میدادند و منتظر ميماندند که چه كسي با نطق زمامدارانه، مردم را از ریاست خود مطلع میکند. و الخ...
اما پس از ۲۰۰۱ که تلویزیون های خصوصی وارد میدان شدند و قبل از آن البته ویدیو و ماهواره و اینترنت همه گیر شده بود؛ دیگر تلویزيون ملی آن غول استراتیژک نبود. ویرانهیی شده بود با خاطراتی از گذشته! و این گذشته را در برنامههای این تلویزیون بیشتر میدیدی که حتی مجریان هم با همان آهنگ و صدا در گلو، با اکویی که یادگار دوره شکوه ترکتازی بود، گپ میزدند، غافل از این که حالا طلوع با استخدام خوبرويان همه را پای آن میخکوب میکند و مردم زهرا موسوی را با لهجه ایرانیاش بر پیر دختران ملی ترجیح میدهند.
نجیب روشن ریاست این دستگاه به گل نشسته را سال گذشته برعهده گرفت. اوایل که او را میدیدم میگفتم، امیدوارم موفق شوی اما من به تلویزیون دولتی اعتقاد ندارم و فکر میکنم هر چه زودتر گلیم آن جمع شود و به دانشکده خبر و سينما تبديل گردد، باری گران از دوش دولت برداشته می شود. با وجود این همه رسانه کوچك و بزرگ داخلی و بینالمللی، چه احتیاجی هست که 1500 نفر که بيش از سه وزارتخانه در افغانستان است جمع شوند و بالاخره برنامههایی را پحش کنند که بيشتر از 3 درصد تماشاچیان را در خوشبینانهترین برداشت، جذب کرده نمیتوانست. در حالی که طلوع با ۱۸۰ کارمند ۷۰ درصد بیندگان را داشت.
چندی پیش که با روشن به تلویزیون رفتیم و بخشهای بازسازی شده را نشانمان داد، چیز دیگری بود فراتر از انتظار! تالار بازسازی شده و شیک با گنجایش حدود 5۰۰ نفر با نورافکنها و پردههای نو و تصاویر بزرگ هنرمندان افغان واقعاً ديدني است. استدیوهای شیک و رنگ و جلادار، بخش خبرهای ملی و بینالمللی، کودکان، و .... احساس خوبی پيدا كردم.
نجیب روشن برنامهها را هم رنگ و نوایی داد. هرچه بیشتر دختران و زنان نه پیر، بلکه جوانتر و خوبروتر و با اعتماد بیشتر به نفس و با انرژی هم خواندند و هم مجریانی که دیگر خستهکن نبودند و از همه مهمتر رسم اخبار تغییر کرد و دیگر گزارش کارهای روزمره دولت از رییس جمهور تا شاروال به ترتیب بست و رتبه نبود بلکه معیارهای خبررسانی مورد توجه قرار گرفت. این اصلاح آخری را آسان تصور نکنید چرا که بنا به سنت دیرین هر وزیری که دیداری یا جلسهیی یا نهالشانی یا بازدیدی داشت، بایست در سرویس خبری ساعت های هفت و هشت جا داده می شد.
مثلاً وزیر صحت از شفاخانهیی بازدید کرد و شاروال به دشت برچی مسافرت کوتاهی به عمل آورد ! خدا نکرده، اگر مهمان عالیرتبه خارجی می داشتیم، تمام سرویس خبری به همین امر اختصاص می داشت: خبر ملاقات ها به اساس رتبه از بالا به پایین!
همه مقامات نتظار داشتند که شب با خانواده پای تلویزيون بشیينند و نیم ساعت در باره خود، گزارش و خبر ببینند. و اگر پخش نشود مستقیم به رییس عمومی تلویزیون تماس بگیرند که چه شد، خبر ما؟
همه این ها را روشن نه با آن ۱۸۰۰ مواجب بگیر بلکه با 20-25 نفري که با خود به تلویزیون آورد، به ثمر رسانید و اعتراضها هم از همین جا آغاز شد. چراکه تعدادي از اینان به لحاظ قومی هزاره بودند -همان مردمی که چهره شان را در تلویزیون ملی هرگز نشان نمیدادند؛ روشن نه خود هزاره است و نه نسب پدری یا مادریاش به آن قوم ارتباط دارد و تنها به خاطر اطمینان از تخصص، کسانی از این مردم را به همکاری دعوت کرده بود.
نابخشودنیتر از گناه پيشين، آزردگی تبارگرایان و بنیادگرایان بود که هرچند در همه چیز باهم اختلاف دارند اما در مورد اصلاحات تلویزیون ملی به اتفاق نظر رسیدند که برآیند آن چیزی جز انحطاط فرهنگ، خوارداشتن اهل اندیشه و هنر نبوده است. گرچه روشن برنامههای معارف اسلامی و زبان های پشتو و دری را غنامند و پرمعناتر پخش ميكند.
در اداره تلویزیون هم بسیاری روشن را با چشم خوب نمیبینند چراکه او مشاوران جوان را بر رییسان و مدیران فراوان اما بیخبر از تلویزیون و ارتباطات مدرن برتری داده و بر صدر نشانده و جای آنانی را تنگ کرده است که عمری خاک اداره را خورده اند.
نجیب روشن در تلویزیون ملی ابتکارهای قابل قدری را روی دست گرفت، از جمله سرپا نمودن ارکستر ملی جوان اما پویا، معرفی سحر آفرین، دختری که از این کانال معرفی شد و خواننده پرآوازه یی خواهد شد، بزرگداشت ساربان و آوردن هنرمندان پیشکسوت افغان مانند: فرهاد دریا، وجیهه و فرید رستگار، نغمه، شاعر برجسته سمیع حامد را به تلوزیون ملی آورد؛ همهی این بزرگان ادب و هنر آرزوی بازگشت و یاد خاطرات خود در دبستان تلويزيون ملی را داشتند. این کار آخری روشن که با ارکستر و جمعی از نونهالان به وزارت ها و سرکها آمد و برای سیل زدگان بادغیس چندصد هزار افغانی جمع کرد و حس همدردی ملی را – برای نخستین بار به این شیوه و با زيبايي- باز در افغانها زنده نمود.
برای اولین بار بازیهای جام جهانی فوتبال (2006 آلمان) با مجوز قانونی به صورت "زنده" از تلويزیون ملی پخش شد كه از همه تلوزیونهای خصوصی پیشتر افتاد.
ابتدا خواستم این گفتاری باشد در نقد نجیب روشن و سیاست اصلاحی او، اما حالا که کسانی نه با نقد سازنده بل با شیوه ژورنالیسم لومپنی چنان عرصه کار را بر او را تنگ کردهاند که مجال هیچ نوع اصلاحی را ندارد نه آن گونه که پیش میبرد و نه این كه فرصت طرحهای نو دیگر را دارد. با آنهم بعضی از چیزهایی را هنوز قابل گفتن میدانم، شاید براي روشن یا جانشين مدرن تر از او (!) که به تلویزیون بیاید، به کار آید:
نخست: هر سیاستگذار فرهنگی باید بداند که فرهنگ نیز یک کالاست و مانند هر کالایی تابع قانون بازار و رقابت و صد البته سود که "دست نامرئی" کنترل بازار در آن است. بیچارگی اهل فرهنگ و روشنفکر ما از آن روست که نمیتوانند کالای فرهنگی را به "سرمایه اقتصادی" بدل کنند و برعکس نیز. البته روشن این کار را کرد و حدود ۴۰۰ هزار دالر درآمد اعلانات را به حسابی واریز کرد كه درصدي از آن برای بازسازی تلویزیون خرچ کرد که بهانهیی شد برای سارنوال که چرا آن را ابتدا به حساب دولت واریز نکرده تا بعد از وزارت مالیه بگیرد. (در همان زمان 249 هزار دالر در همان حساب بود.) قصه اینکه روشن به هدایت شفاهی و بعد کتبی رییس جمهور استناد کرد و سارنوال متقاعد شد. ...
نکته اينجاست كه اگر تلویزيون ملی در دخل و خرچ مستقل نباشد و بر درآمدهای خود تکیه نکند توانایی همآوردی با رقبای خصوصی را بدست نميآورد که هر روز از فناوری بهتری استفاده ميكنند و پرزرق و برقتر میشوند. تز روشن این بود که تلویزیون ملی باید به عنوان یک دستگاه "خدمات عامه" تغییر کند یعنی از وزارت فرهنگ مستقل شده و زیر نظر رییسجمهور و مستقل به لحاظ مالی- اداری کار کند و فقط به مردم و رییس جمهور پاسخگو باشد؛ گرچه در آن صورت همه چیز یکباره درست نمیشود اما گرهی کلانی از این دستگاه به گل نشسته را خواهد گشود.
دوم: فرض کنیم همهی کاركنان تلویزيون ملي داراي فكر تجاري شدند و دنبال سود گشتند، چه نفعي به آنان خواهد رسيد؟ مثل هر كارمند ديگر دولت هيچ. باز همان معاش 2500 افغاني در پايان هر ماه، در حالي كه طلوع و آريانا از 300 تا ... ميدهند. و هر ماه كم يا زياد هم ميكنند كه دلگرمكننده كار بهتر و بيشتر ميشود. بنابراين اگر تز اول كه استقلال تلویزيون است عملي شود، راهي نيست مگر این که همهي كارمندان تلویزيون، حداقل غير از بخش اداري آن، بقيه بصورت قراردادي و با معاش و مزايايي قابل مقايسه با تلوزيونهاي خصوصي درآيد.
سوم: آوردن تغيير در ادارهيي كه 2500 كارمند (با تلوزونهاي ولايتها) دارد، اگر معجزه نباشد بيشك دشوار است. رهبري تلویزيون، هركه باشد بدون يك تيم نميتواند كار كند و روشن اين تيم را ايجاد كرد اما نتوانست آن را وارد ساختار تلویزون كند. بنابراين اين چند نفر در اداره به چشم بيگانگاني ديده ميشدند كه دير يا زود رفتنياند. با اين ديد كارمندان با هر بهانهيي مانع در برابر طرحهاي اصلاحي روشن و تيماش قرار ميدادند و زيان كلان ديگر كه از اين زاويه بر تلویزون وارد ميشود اين است كه از فرداي رفتن روشن، اين چند نفر هم جرات وارد شدن به تلویزیون را نخواهند داشت. و همه چيز به همان حالتي بر ميگردد كه بود.
چهارم: بدون تغيير اساسي در بدنه اداري يك دستگاه عريض و طويل مانند تلویزيون ملي، هيچ برنامهي اصلاحي راه به جايي نميبرد. نجيب روشن از ابتدا با ديد ليبرالي و مدارا با مديران و رييساني برخورد كرد كه بعد بلاي جاناش شدند، اگر اول اصلاحات را نه از خبر بلكه از تغيير مديران آغاز ميكرد حالا تلویزيون ملي حتي در نبود روشن با مديران كارفهم پيش ميرفت و احتمال برگشت به عقب چنان نگران كننده نبود كه امروز هست.
قصه اینکه، آخر این سناریو چه خواهد بود؟ نجیب روشن در مصاحبهیی با آخرین شماره "هفته نامه کابل" گفته است که اگر تلویزيون ملی به رسانه "خدمات عامه" تغییر نکند، نمیتواند به کار ادامه دهد. تصمیم نهایی را رییس جمهور می گیرد؛ اما مردم باید بگویند که چه نوع تلویزيونی را خوش دارند؟ آیا تلویزیون به شکل و نمای قبل، آن گونه که مخالفان و منتقدان روشن می خواهند، برگردد یا اصلاحات تداوم یابد؟ و روشنفکران و اهل ذوق و هنر باید بگویند کدام را خوشتر دارند؟ و نجیب روشن به خاطر آوردن نشاط و سواد در تلوزیون ملی چه گونه پاداشی باید دریافت کند؟
كابل
4 نوامبر 2006