نویسنده: یورگن واگنر

برگرداننده به دری: معراج امیری

18.10.06

 

Blätter für Deutsche und Internationale Politik 9/ 2006                      

(1)

امپریالیسم دیموکراتیک

جیوپولیتیک ایالات متحده بخاطر مستعمره سازی جهان

 

 جورج دبلیو بوش رئیس جمهور ایالات متحده امریکا در یکی از سخنرانی های خود اظهارداشت, که کشورش هیچگاهی یک امپراتوری نبوده و در نظر هم ندارد, یک امپراتوری باشد. اما باوجود آنهم واشنگتن از مدتی بدینسو زیر نام " صدور ثبات سیاسی" و " ملت سازی", " کشورهای ناموفق " را اشغال نموده و اقدام به تغییر ساختار های بنیادی این کشور ها می نماید.

به همین منظور وزارت دفاع ایالات متحده " پنتاگون", وزارت خارجه و موسسات کمکهای انکشافی اقدام به یک بازسازی جدید ساختاری  در شیوه کار خود نموده اند, که بر اساس آن " جنگ ضد ترور" همزمان وسیله ای است برای گسترش هرچه بیشتر سیاست اقتصادی  لیبرالیسم نو در سطح جهانی که به تدریج شکل استعمار کلاسیک را بخود میگیرد.

از مدتهاست که محافظه کاران نو ایالات متحده بالاخره هر نوع فروتنی را کنار گذاشته و بصورت علنی از سیاست ایجاد یک امپراتوری جانبداری میکنند که ایجاد چنین امپراتوری از طرف تعداد زیاد منسوبین قشر حاکم و مرفع نظام موجود بخصوص سازمان امنیت این کشور تبلیغ میگردد. نظریکه اکنون مورد تایید اداره بوش نیز بوده  و زمان کنار گذاشتن سیاست ایجاد یک امپراتوری عملا" پایان می یابد.(1)

پایه استدلال این تغییر سیاست که بنیاد های اولی آن در زمان بیل کلنتن گذاشته شده و در این چند سال اخیر بشکل دراماتیک توسعه پیدا کرد, ادعای مبارزه موثر علیه تروریسم است. حکومت ایالات متحده برای موجه جلوه دادن این نظر موسسات مختلفی را موظف ساخت تا تحقیقاتی در این زمینه انجام دهند. در کل  تمام این تحقیقات به این نتیجه رسیدند که استفاده از زور و خشونت و اشغال کشور های "نا موفق" باید به وظیفه اساسی سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل گردد. برعلاوه دونالد رامسفلد وزیر دفاع ایالات متحده یکی از موسسات نامدار تحقیقات علمی و مشورتی این  کشور راDefense Scienc Board) ( برهبری ویلیام شنایدرموظف ساخت تا جواب این سوال را روشن سازد که آیا از جانب " کشور های نا موفق "  خطراتی متوجه ایالات متحده است؟  از نتیجه این تحقیقات این جواب ارائه گردید:

" اگر تحولات تاریخی را در این اواخر در نظر بگیریم و همچنان نتایج ارزیابی های که در قسمت دوباره سازی و ایجاد ثبات در" کشور های ناموفق" صورت گرفته, مورد مطالعه قراردهیم(....)  کشور های " نا موفق" و بحران زده به آشیانه و جایگاه تربیه تروریسم تبدیل شده اند." ( 2 ) به اساس همین تحلیل چنین نتیجه گیری میشود که برای ایالات متحده راهی جز این وجود ندارد که وظیفه یک امپراتوری را بدوش بگیرد. " از سودان تا افغانستان , سیرالیون و سومالی. اگر چنین خلای قدرت در گذشته برای قدرتهای بزرگ خطری ایجاد میکردند, راه حل عاجل و آماده امپریالیسم بود(....) اما منطق امپریالیسم نو برای اداره بوش بسیار قناعتبخشتر است. زیرا ار دید این سیاست نوین نباید خطرات ناشی از درهمی و برهمی را در سطح جهانی نادیده گرفت و یا در برابر ان از خود بی تفاوتی نشان داد." (3)

این استدلال زیبای " امپریالیسم پسا مدرن" (4) از جانب حکومت بوش بخوشی مورد استفاده قرار گرفت و مطابق آن

استفان کراسنر Stephan Krasner آمر بخش برنامه های سیاسی در وزارت خارجه ایالات متحده چنین ابراز نظر میکند: " اصل عدم مداخله در امور داخلی یک کشور اکنون فاقد اعتبار است(....) کشور های قوی نمیتوانند تماشاچی باشند و شرایط  کشور های را نادیده بگیرند که با وضع ناهنجار مواجه اند, زیرا امنیت و منافع اقتصادی آنها توسط چنین کشور ها به خطر مواجه میگردد. ار همین رو بهترین راه,  ودیعه داری و یاتحت حمایت گرفتن این کشور هاست." این سیاست  در پرتو مبارزه علیه تروریسم مشروعیت خود را بدست  آوردا و از جانب کمسیون روابط خارجی      Council of Foreign Relation  ایالات متحده مورد تائید بوده و بصورت علنی حتی آوردن تغییر" رژیم سیاسی "  در یک کشور را نیز جانبداری میکند. " هدف موکد سیاست خارجی امریکا اینست که ما قدرت یگانه خود را, در صورت لزوم, بخاطر دیموکراسی و اقتصاد بازار آزاد در سطح جهانی گسترش دهیم. این یگانه راهیست که ایالات متحده میتواند دراز مدت در برابر عوامل تروریسم مبارزه کند. (5) 

   __________________________________________________

1- R. Rilling,Outbreak,Let`s Tak Over. American empire als Wille und Vorstellung, 2004, S. 134 

2-Defense Science Board,2004,Summer Study on Transition To the from Hostilities,Supporting papers.Januar 2005, S. 83

3-Sebastian Mallaby, The Reluctant Imperialist: Terrorism, Failed States, and The Case for American Empire, in “ Foreign Affairs” 2/2002, S.2-7, hier S, 2,6

4-James Fearon und David Laitin, Neotrusteeshipand the Problem of weakStates, in “International Security” 4/2004, S. 5-43, hier S. 7

5- Stephan D. Krasner, Alternativ zur Souveränität in: “ Internationale Politik” 9/2005, S. 44-53 hier, S.44-46;

Council on Foreign Relation, A New National Security Strategy in an Age of Terrorist, Tyrants, and Weapons of MassDestruktion, New

York 20

ایالات متحده " حافظ جهانی شدن"

 توماس    Thomas P.M. Barnett که یکی از مشاوران برجسته سیاست خارجی ایالات متحده امریکا و معتبرترین نطریه پرداز سیاست" جیوپولیتیک لیبرالیزم نو" است.6 چنین ابراز نظر میکند که ایالات متحده باید بعنوان " حافظ جهانی شدن" نتنها نظم اقتصاد جهانی را تضمین نماید بلکه این نظام را باید تا آخرین زوایای جهان امروز گسترش دهد. در غیر آن در این مناطق " که جدا از گسترش اقتصاد جهانی و قوانین بازی های آن قرار دارند"7 دولتها از هم میپاشند و بدینصورت کانونهای تروریسم ایجاد میگردد. " همین انزوای آنها از اقتصاد جهانیست که ما میتوانیم در پرتو آن مفهوم خطر را تعریف کنیم." (...) بدینترتیب نابودی این جدایی مرکز ثقل سیاست امنیتی زمان حاضر مارا میسازد" برنت در این زمینه  هر نوع شک و تردید را نفیه نموده و تاکید میکند که ایالات متحده باید سیاست جهانی شدن اقتصاد لیبرال نو را تعقیب نموده و با تائید آن " نقش اداره چی این نظام را در رابطه جهانی شدن" بعنوان یک اصل قبول نماید. " هدفم اینست که ایالات متحده باید نقش پیام آور این نظام همه جانبه و قانونمند اقتصادی را بعهده گرفته و یدنترتیب تداوم پیشرفت جهانی شدن را که در دهه 90 آغاز گردیده  و بنام" توافق واشنگتن" معروف است, تضمین نماید. ایالات متحده مجبور است که این راه را طی کرده و نقش مشابه یک اداره چی این نظام را در بخش امنیتی بازی نماید. 8

این نظر در طرح استراتیژی امنیتی ایالات متحده در سپتمبر 2002 مورد تائید قرار گرفته و در طرح تازه مارچ 2006 بر آن صحه گذاشته شد.9 واقعا" در این " نظام اداری" برعلاوه کنترول منابع نفتی, اساسات استراتیژی ایالات متحده  بعنوان قدرت تک تاز و دایمی, گذاشته شده است. امروز دنیا ناظر آنست که در پرتو همین سیاست لیبرال نو و جهانی شدن, بخشهای بیشتر جهان بطرف غربت میرود ولی همزمان به آن ایالات متحده بعنوان ترغیب کننده مهم این فرآیند بزرگترین سود برنده این نظام است .10

در این زمینه " تنها" علاقمندی بدست آوردن سود توسط کنسرن های بزرگ مطرح نیست بلکه هدف ایجاد یک بنیاد اقتصاد جهانی غیر عادلانه است که قدرت نظامی باید انرا تضمین کند. " نظام اقتصاد ازاد قرن 19مورد حمایت نیروی دریایی بریتانیا بود که توسعه آن تداوم پیدا کرد. یگانه قدرتی که در حال حاضر میتواند  نقش مشابه را بازی کند,  ایالات متحده امریکاست." مطابق همین سیاست کولین گرای Colin S.Gray یکی از نخبگان جیوپولیتیک تقاضا میکند تا ایالات متحده نقش پولیس جهانی را به عهده بگیرد. "از یک نظم بین المللی, هر کشوری به سهم خود نفع میبرد, از همین سبب تضمین آن یک ضرورت است." 11

در شرایط کنونی با در نظرداشت تجارب اقغانستان و عراق باید به این نتیجه رسید که قوای نظامی ایالات متحده  ناگزیرا" باید  دردو جهت دوباره سازی گردد. رئیس جمهور بوش در ماه اپریل 2004  طرح تازه مستقر شدن قوای نظامی کشور خود را اعلام کرد که به اساس آن در آینده باید فعالتر و سریعتر عمل نمایند. 12  این بهبود بخشیدن توانمندی های عملیاتی در حال حاضر از جانب برنت Barnett نیز جدا" پشتیبانی میگردد تا جهت دیگر نیز تکمیل گردد. او نظر [1]خود را از این آگاهی استنتاج میکند که امروز تداوم " استقرار" که بزبان دیگر چیزی جز کنترول نیست, به همان پیمانه قابل اهمیت است که یک پیروزی نظامی.  " اژدهای چند سر( طیاره های جنگی و راکتها و بمب های رهبری شده) ترس و واهمه ایجاد میکند, چنانکه در اقغانستان و عراق ایجاد کرد و به تعقیب آن گروه های اداری این نظام ( ارتش, پولیس, کمکهای انسانی و غیره) به این کشور ها وارد میشود. با در نظرداشت اینکه در عراق به شکست مواجه شدیم" 13از اهمیت این استزاتیژی کاسته نمیشود

مطابق این طرح هیئت تحقیقاتی بورد مشورتی        Defense Science Bord  که از جانب رامسفیلد وزیر دفاع موظف شده بود, چنین نظر میدهد: " ثبات و کارنامه های بازسازی  باید مرکز ثقل وظایف وزارت دفاع و خارجه را بسازد."14

این پیشنهاد در حال حاضر از طرف پنتاگون مطابق هدایت نامه شماره 3000,05 مورخه 28 نومبر 2005 رسمیت یافته که به اساس آن در سلسله مراتب وظایف مسئولین این بخشها تغییرات اساسی رونما گردیده است: " عملیات ثبات آور نقطه اساسی وظایف ارتش ایالات متحده را میسازد(...) برعلاوه به آنها صلاحیتهای عملیات جنگی جدیدی نیز محول گردیده است. " 15 حدود و ثغور این هدایتنامه زمانی وضاحت پیدا میکند که تغییرات اساسی تشکیلاتی در پنتاگون مدنظر گرفته شود. پی آمد این تغییرات, تحولاتیست که در میتود های جدید تعلیمات نظامی, شیوه های تربیتی و همچنان " چگونگی ارتقا به مقامات بالایی" ایجاد گردیده است. (نوسازی همه جانبه اداره و تشکیلات نظامی- مترجم)

 

6-Th. P.Barnett, Die neue Weltkarte des Pentagon. Mit einer Liste künftiger Konflikterde und Interventionpunkte, in: „Blätter“ 5/2003 s. 554-564

7-Th. P. M. Barnett und Henry H. Gaffney, Jr., Globaliztion Gets a Bodyguard, in US Naval Institute Proceeding,127.no.11Nov.2001

s. 50-538- Th.P.M. Barnett, The pentagons News Map,New York 2004,S 8 , 168

 

 

 

گزارش ماه فبروری مجله Quadrennial Defense Review Report  روی این مسئله تاکید میکند که امکانات پولی باید بخاطر عملی شدن این برنامه بطور قابل ملاحظه باید به اختیار گذاشته شود. جای تعجب نیست که  توماس برنت با هدایت نامه شماره 3000.05 را با علاقمندی خاصی, صفحه تازه ای در " خط و مشی نظام اداری جدید پنتاگون" ارزیابی میکند. 16

 

 

 

 

 

_________________________________________________

 

9- Vgl. Dokumentation in „Blätter“ 12/2002,S. 1505-1511, sowie Nat. Security Strategie of  the US, March 2006

10- Vgl. Birgit Mahnkopf, Globalisierung,Armut u. Gewalt, in Blätter 7/ 2006 S. 817-927; Albert Schrenberg und Oliver Schmidtke, Das ende der Politik? Globalisierung und Strukturwandel des Politischen, Münster 2003; Joseph Stiglitz, Die Schatten der Globalisierun  Berlin 2002

11-Max Boot, The Svage Wars of Peace, New York 2003, S. 349; Collin S. Gray, The Sheriff, America’s Defense of the New World Order, Lexington 2004, S.4; vgl. Auch Frank Unger, Freihandels-Imperialismus. Von der Pax Britanica zur Pax Americana, in “Blätter” 10/2004, S. 1186-1196.

12- Vgl.Jürgen Wagner, Afrika in Fadenkreuz, in : „Blätter „ 6/2004,S.703-711

13-ThomasP.M. Barnett, zit. Nach Michael Baron, Thomas Barnett’s Blueprint for Action, USNEWS 15.11.2005

14-Defense Science Board 2004 Summer Study on Transition To and Hostilities, Dec. 2004, S.VI.

15-Department of Defense, Military Support for  Stability, Security, Transition, and Reconstruction (SSTR) operations, Directivee Nimber 3000.05, Nov. 28.2005 S.2.

16- vgl. www.thomaspmbarnett.com/weblog/arcives 2/002754.html

 

 

امپریالیسم دیموکراتیک

(2)

" دفتر مستعمراتی" امریکا    

 

وزارت خارجه ایالات متحده  در ماه جولای 2004 " دفتر بازسازی و ثبات" را تاسیس نمود. وظیفه این دفتر که میتوان آنرا " دفتر مسعمراتی" نیز نام نهاد بنا به توضیحات که از طرف خود این دفتر ارائه گردیده است شامل" کمک به آن جوامعی میباشد که در حالت گذار بعد  از ختم منازعه و جنگ داخلی قرار دارند. به این جوامع کمک میگیرد تا خود قادر شوند یک صلح پایدار را تامین نموده و راه رسیدن به دیموکراسی و اقتصاد بازار آزاد را طی نمایند.[2]  برعلاوه بنا به اظهارات کارلوس پاسکال آمر این شعبه, ظرفیتهائیکه این کشور ها دارند و باید انکشاف نموده و در این زمینه اجرای همزمان دو الی سه عملیه باید روی دست گرفته شود تا در طول پنج الی ده سال  حالت پایداری را در کشور تضمین نماید. رئیس جمهور جورج دبلیو بوش با امضای طرح خط و مش جدید دفتر امنیت ملی  روی اهمیت ایجاد این دفتر تاکید بیشتر نمود. این دفتر موازی با خط و مشی جدید مندرج هدایت نامه 3000.05 ریاست جمهوری  ایجاد شد که مطابق آن وظایف محوری سیاست خارجی ایالات متحده تعیین گردیده و کوندولیزا رایس مسئولیت هم آهنگ سازی آنرا عهده دار شد.[3] در آغاز سال 2006 رایس وظایف مربوط این بخش را دقیقتر ساخته و در یک سخنرانی تحت عنوان "دیموکراسی انتقالی " ( دیپلوماسی متحول) اظهار داشت : " دفتر دوباره سازی و ثبات باید در موقعیتی باشد که یک دولت ناکام را کمک کند تا مسئولیت تامین حق حاکمیت کشور خود را به عهده بگیرد.[4] کشوریکه " با مسئولیت" مطابق خواست واشنگتن عمل نکند, این احتمال وجود دارد که تا زمانی در اشغالی ایالت متحده باقی خواهد بماند که خود را "اصلاح" کند. برعلاوه در این سخنرانی دیپلوماسی ایالات متحده با اهداف یک امپراتوری تطابق داده شد.

در پرتو این خط و مشی تازه, کمکهای انکشافی به یک وسیله سیاست خارجی تبدیل گردید. برعلاوه خانم رایس وزیر خارجه در جنوری 2006 در وزارت خود پست تازه ای را بنام دفتر خدمات ویژه سیاست خارجی  ایجاد کرد و مشکل در جایست که مدیر این دفتر راندل توبیاس در عین زمان مدیر دفتر کمکهای انکشافی ایالات متحده (USAID ( نیز میباشد. با وجودیکه دفتر کمکهای انکشافی از نگاه شکلی یک سازمان غیر وابسته است اما پولهای کمکهای انکشافی و برنامه های آن در آینده عملا" وابسته به فعالیتهای وزارت خارجه خواهد بود. از دید رایس بدون هیچگونه شک پولهای کمکهای انکشافی باید در چوکات "دیپلوماسی انتقالی " او توزیع گردد. " و همین سیاسی ساختن کمکهای انکشافی و از میان بردن مرز های کمکهای اقتصادی و بشردوستانه عنعنوی با عملیات نظامی است که برای کار شناسان درد سر ایجاد نموده است."[5] 

بنابر آخرین تجاربیکه از عراق و افغانستان بدست آمد, این سوال مطرح میگردد که  آیا " صدور ثبات با وسایل نظامی" میتواند بمثابه یک اقدام عملی مفید واقع گردد. شگاف میان ادعای دیموکراسی کردن و عمل اشغالگرانه بهر صورت بسیار عمیق است. از همین سبب محافظه کاران نو سازمان هوور    ) Hoover Institution ( تلاش دارند تا این فاصله را از میان برداشته و با پل استدلال بهم وصل نمایند. ستانلی کورتس طی یک مقاله در مورد " امپریالیسم دیموکراتیک" چنین استدلال میکند:" که انتقال دیموکراسی " بسیار بطی " در عمل پیاده میشود. از نگاه اصول بسیار غیر عاقلانه است که  اساسا" انتخابات دیموکراتیک را در یک فضای فاقد آزادی در عمل پیاده نماییم.(.....) او اظهار میدارد که" یک دوره اشغالی  و بدینصورت یک کنترول غیر دیموکراتیک میتواند بعنوان  یک ضرورت در ایجاد فضای دیموکراتیک کمک نماید."[6]

برعلاوه این بحث, تحقیقات دیگری در مورد" تاثیرات دیموکراسی سازی" وجود دارد که بعد از نزدهمین عملیات اشغالگرانه  ایالات متحده در قرن گذشته, نتایج برعکسی ارائه میکند: " برخلاف انچه که انتظار میرفت, موفقیت ایالات متحده بسیار چشمگیر نیست."[7]   عده ای از کارشناسان بصورت بسیار آگاهانه از کنار این مسئله خاموشانه میگذرند  که ایجاد یک  "ثبات " همه جانبه حتی بنا به تخمین پنتاگون احتیاج به تعداد زیاد افراد دارد. بنا به تحقیقات بورد دفاعی, برای تامین یک ثبات پایدار در کشور های بحران زده حد اقل برای هر 1000 باشنده 20 سرباز ضرورت است که باید در آن کشور مستقر گردد. رقمیکه از نگاه سیاسی فقط میتواند یک توهم باشد. لهذا میتوان گفت که دسترسی به این امکانات مادی و انسانی که مورد نیاز است, ناممکن میباشد. بدینصورت ازدید بورد دفاعی بوضاحت یک امکان غیر قابل باور است. ممکن این خواست غیر عملی "صدورثبات"  فقط در آن موارد استثنایی قابل تطبیق خواهد بود که منافع حیاتی اقتصادی و یا ستراتیژیک ایالات متحده به خطر مواجه گردد و ایالات متحده ناگزیر به چنین اقدامی باشد.    

 

 

 

کمک به سربازگیری  سازمانهای تروریستی  

 

بدیهیست که چنین سیاستی در کشور های مورد نظر به مقاومت شدید مواجه میگردد. این نتنها در رابطه پیاده کردن سیاست اقتصادی لیبرالیسم نو قابل اعتبار است. بطور مثال مجله "Focus an the global South " استراتیژی ایالات متحده را در عراق یک "اشغال نظامی" ارزیابی کرده که هدف آن فقط در خدمت " خنثی ساختن و سود بردن" میباشد: " بعد از اشغال نظامی عراق در سال 2003, ایالات متحده کوشش مینماید تا تمام بخشهای اقتصادی عراق را به اختیار سرمایگذاران خارجی گذاشته و دروازه های این کشور را برای تجارت بین المللی باز نماید. برعلاوه یک برنامه همه جانبه خصوصی ساختن و فروش 150 تصدی دولتی روی دست گرفته شده , برنامه آزاد ساختن بازار های مالی بشدت ادامه دارد(....) و همچنان اساسات نهایی برای خصوصی ساختن اقتصاد نفتی عراق گذاشته شده است. "Naomi Klein  نوامی کلاین بگونه مشابهی تکامل اوضاع را در عراق ارزیابی میکند اما بدون آنکه به ناکامی " ارمانهای غیر واقعبینانه محافظه کاران نو" اشاره نماید.[8]  نظر به گزارشات متعدد سازمانهای کمکهای بشری وضع مردم در این کشور بعد از حمله ایالات متحده  بگونه ای بسیار دراماتیک خرابتر شده است. در اقغانستان نیز آرزوی دولت سازی روند موفقیت آمیزی را طی نمیکند.

برعلاوه "صدور ثبات" نوع لیبرالیسم نو بمفهوم یک اقدام  ضد ترور, تا حال در عمل کمتر نقش مثبتی بازی کرده , برخلاف بگونه بدتر تاثیرات منفی از خود بجا گداشته است, زیرا حضور اشغالگر در یک کشور از دید اشغال شونده هنوز هم بمفهوم کلاسیک آن بمعنی گرفتن " اجازه نامه چپاولگری" میباشد. دیده میشود که مردم دولت سازی را بیشتر بمثابه اشغال نظامی میبینند تا یک فرآیند دیموکراسی کردن جامعه. در این زمینه روز بروز به تعداد آنهایی افزوده میشود که حاضرند بگونه ای قهر آمیز و قسما" هم با استفاده از وسایل تروریستی از خود مقاومت نشان دهند. به همین اساس یکی از نامداراترین سیاست شناسان امریکاییRobert Pape در یکی از تحقیقات خود تقریبا" اکثریت حملات انتحاری را " نه بصورت ساده نتیجه اعمال غیر عقلانی افراد و یا نفرت ناشی از تعصب میداند, بلکه هدف اساسی حملات انتحاری آنست […] که کشور های دیموکرات را مجبور نمایند تا نیرو های نظامی خود را ازکشوری خارج نمایند که تروریستها آنرا وطن خود میدانند. در همین رابطه میتوان ازدیاد روز افزون حملات انتحاری را در چند سال اخیرتوضیح نمود. "رابطه تنگاتنگ اشغال توسط قوای خارجی و ازدیاد حملات انتحاری" باید انگیزه ای باشد که ما در استراتیژی خود تجدید نظر نماییم." ممکن است اشغال کشور ها, کوتاه مدت جلو عملیات تروریستی را بگیرد, اما مهم است در نظر گرفته شود که با اشغال هرچه بیشتر کشور ها حتما" به تعداد تروریستهای مخالف ما نیز افزوده خواهد شد.[9] با وجود آنهم چنین به نظر میرسد که حکومت واشنگتن مصمم است که هرنوع تهدید منافع کشورش را با واکنش نظامی جواب بگوید- چنین عملکردی برخورد بسیارمشخص یک امپراتوریست, که از دید Herfried Münkler هرفرید مونکلر" برای حفظ منابع تازه بدست آورده ای اقتصادی نمیتوان از حضور قوای نظامی صرفنظر کرد. تا آنجاییکه نیروی کمتر برای رسیدن به این هدف ضرورت باشد, مشکلات آنقدر جدی نمی باشد […] اما اگر مردم قیام کنند و نا آرامی ها توسعه یابد, اوضاع تغییر نموده و ضرورت اعزام دراز مدت قوای بیشتر نظامی را میکند"[10]  چنین به نظر میرسد که امپراتوری امریکا گرفتار همین موج است.

کلید رمز آنست که  پدیده دولتهای ناکام تا چه حدودی مورد توجه قرار میگیرد, در حالیکه عوامل به وجود آمدن آنها آگاهانه نادیده گرفته میشود. غربت و یا نتایج برنامه صندوق وجهی بین المللی بخاطر تطابق ساختاری این کشور ها, بعنوان عوامل احتمالی منازعه مصرانه از نظر انداخته میشود.[11]  کسیکه در" تحلیل" خود بدینگونه عمل میکند و به این نتیجه گیری میرسد که کشور های مورد نظر باید اشغال گردیده و به گونه ای استعماری کنترول شوند تا  قوانین بازی اقتصاد لیبرال نو را مراعات نمایند. او دایره شیطانی غربت و خشونت را ابدی میسازد. دقیقا" این همان عمل تاثر آوریست که در حال حاضر زیر مفهوم زیبای " صدور ثبات و استقرار" چهره واقعی خود را پنهان نموده است.


 


 

[2]- Department of State, About S/CRS, www.State.gov/s/crs/c12936.htm.

[3] The White House, National Security Presidential Directiv/NSDP-44, S.1f.

[4] Condoleezza Rice, Transformtiol Diplomacy, Washengton,D,C. ,17.04.2006

[5] Liane Schalatek, The Recent Reformof USAID, Heinrich Böll Stiftung, Washengton DC, 17.04.2006

[6] Stanly Kurtz, Demokratik Imperialism: A Blueprint, in: „Policy Review“ April 2003; vgl. Auch das  Gespräch mit William Kristol, Krieg ist keine Geometrie, in: „Blätter“7/2004, S. 805-816.

[7] Chappell Lawson und Strom C.Thacker, Democracy? In Iraq? Hoover Digest, 3/2003

[8] Herbert Docena, „ Shock and Awe“ Therapy. Haw the United States is attempting to controlIraq’s oil and pry open its econmy , in: Focus an the Global South, Destroy and Profit, Januar 2006, S. 7-26 hier S. 8; Noami Klein, Bagdad im Jahr Null, in : “ Blätter” 1/2005, S. 33-34.

[9] Robert Pape, The Strategic Logic of Suicide Terrorism, “American Political Science Review” 3/2003,S.343-361, hier 345,357

[10] Herfried Münkler, Imperien, Bonn 2005,S. 241

[11] Vgl.Claudia Haydt, Zivilisierung des Militärischen oder Militarisierung des Zivilen? In: Tobias Pflüger und Jürgen Wagner, Welt-Macht Europa. Auf dem Weg in weltweite Kriege, Hamburg 2006, S. 312-322