معشوق رحیم

04.10.06

 

ضرورت یک زبان مشترک  به جای زبان پشتو وفارسی 

 

 

مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر       ما همچنان در اول صف مانده ایم

 

اخیراً صفحهً گفتمان ویک تعداد دیگری از صفحات انترنتی  شاهد موج از زبان بازی های روشنفکران دانشمند و سنگر داران زبان های رایج در افغانستان بودند  که به احتمال قوی اکثریت مراجعه کننده گان این صفحات هم شاهد این زد و خوردها بوده  اند.

گر چه فکر میکردم که این جنگ زبان و زبان جنگ که وسیله ً موثر, خوب  و کار آمد برای رسیدن به قدرت  در کنار حربه های دیگری که تبعیض و انسان ستیزی را تجلیل مینمایند مختص به دور و بر قصر ریاست جمهوری میباشد. اما       متا ًسفانه  می بینیم که دود و غبار این جنگ از لابلای امواج الکترونیکی به اینجا ها هم سرایت کرده است.

 

به هرصورت  زبان یک پدیده ً اجتماعی است ک توسط گروه های انسانی برای افهام و تفهیم  یکدیگر بوجود می آید و در بستر زمان و مکان همگام و بنا به ضرورت رشد و تکامل جامعه  رشد و تکامل منماید. بنا ً به هر پیمانه ً که جامعه از نظراقتصای  اجتماعی و سیاسی رشد میکند زبان هم به مثابهً بستر رشد افکار  و فرهنگ لازم برای این رشد و تکامل اجتماعی نا گذیراست رشد و تکمل نماید. در غیر آن به مرگ آن زبان و جا بجایی با زبان دیگر منجر خواهد شد. بنا ً  این یک موضوع کامالا ًطبیعی است اگر که گوینده ً زبانی از زبان خود در برابر تهاجم زبان های دیگر دفاع مینماید و برای  حفظ و بههبود آن سعی و تلاش میکند. اما به شرط  اینکه این حق را به انسان های دیگر که با زبان غیر از ما صحبت میکند هم بدهیم.

 

به هر حال می بینیم که زبان را که انسان ها به خاطر افهام و تفهیم و همدلی و همزیستی بوجود آورده بودند امروز به وسیله ً برای  کوبیدن به سر و کله ً یکدیگر تبدیل شده است. زبان که برای تبادل افکار و در نهایت برای آزادی انسان از جبر طبعیت و ایجاد یک جامعهً  انسانی بوجود آمده است به یک مسا ًله ً ناموسی و فخر فروشی تبدیل شده است و هنوز هم ما به همان بند ناف های قوم و قبیله و خون و زبان چسپیده ایم. این که زبانی در یک جامه بشتر از زبان های دیگر رشد مینماید, برتری ذاتی آن زبان را نشان  نمیدهد, تا مایه ً افتخار ما شود. بلکه این رشد و تکامل را مدیون داشتن امکانات بهتر و بیشتر اجتماعی , سیاسی و اقتصادی میباشد.  و به خصوص از یاد نبریم که توجه شاهان و امیران به یک زبان خاص و درباری ساختن آن زبان  نقش بسیار بزرگی را در رشد و تکامل یک زبان  بازی مینماید. که کوشش های نا فرجام  دهه های اخیر حکام در افغانستان هم در همین راستا بوده است. پس فخر کردن به یک زبان و آن هم در یک جامعه ً چند زبانه در حقیقت تمسخر کردن به زبان های دیگر در آن جامعه میباشد که عمل ایست نا پسندیده و خطرناک.

  

توجه باید داشت که در جهان که ما زنده گی مینماییم و بخصوص در عصر حاضر هیچ پدیده ً نمیتواند از انتقاد و در معرض نقد قرار گرفتن گریز نماید و هر نوع سعی و تلاش دراین راستا به ناکامی خواهد انجامید. هیچ مرجعی این حق را به فرد و یا  جمعی نمیتواند بدهد تا دیگران را از به نقد کشیدن زبان و یا هر پدیده ً اجتماعی دیگری که باشد منع نماید. فقط یگانه منبع و مرجعی که این صلاحیت را دارد خشونت و بربریت  میباشد که هر گونه صدای مخالف را در گلو خفه مینماید. فراموش نباید کرد که خشونت و زور گویی چیزی نیست که مختص به فرد و یا گروهی خاصی باشد. خشونت در هر انسانی البته به درجات متفاوت وجود دارد گه گاهی به صورت آگاهانه و گاهی هم نا خودآگاه تبارز مینماید. البته نظر به موقعیت که افراد و گروه ها در آن قرار دارند زمانی توسط مشت و لگد  و گاهی هم به وسیله ًشمشیر و تلوار و زمانی هم که این وسایل در دسترس ما قرار نداشته باشند از زبان و کلمات برای صدمه زدن به طرف مقابل استفاده مینمائیم که مسلما ً  اکثریت خواننده گان ما این تجربه را از زمان کودکی با خود دارند.

 

به نقد کشیدن یک  پدیده ً اجتماعی  و بحث کردن و تبادل نظر روی موضوعی , کاملا ً جداست از پریدن به ریش و بروت یکدیگرو حمله نمودن به شخصیت و ظا هر افراد و یا وا شامل بودن به جمعی . مورد انتقاد قرار گرفتن طبعا ً برای هیچ انسانی خوشایند نیست. اما این طرز بر خورد و عکس العمل ما در برابر این انتقاد است که آماده گی و بازبودن ما را برای بحث و گفتگو نشان میدهید. بخصوص که همه ً ما از بام تا شام سنگ دموکراسی را محکم تر از دیگران به سینه میکوبیم. باید از حد بالای حصله مندی و بردباری برخودار باشیم.

 

 در یک بحث علمی زمانیکه ما به رد و بد گفتن پناه میبریم و یا به اصطلاح به  جای لگد زدن به توپ به بازی کننده ضربه میزنیم, دیگر به هر اندازه ً که ما اسناد و شواهد تاریخی و یا باستان شناسی گردآوری نمائیم  به اندازه ًسر سوزن هم ارزش و اهمیت ندارد, چه رسد به آنکه  نوشته ً ما به عنوان یک مقاله ً علمی پذیرفته شود, چرا که در میدان کار و زار علم هیچ نوع جایی برای ابراز احساسات , خشونت و پیش داوری وجود ندارد. در این میدان فقط عقل و منطق و تساهل وبرد باری علمی و قبول دیگران  است که از اهمیت و ارزش برخوردار است. چیزی که متا ًسفانه در بیین ما کمتر دیده میشود.

 

تا ًکید کردن, آموختن و دفا ع کردن از یک زبان مشترک, زبان تفاهم و گفتگو, زبان تساهل, بردباری و قبول دیگران و در یک کلام  زبان منطق به جای  پیروی از اغرایز و چسپیدن به حقا نیت  این یا آن زبان است که ما را ازین بن بست برتری خواهی و فاشیستی میتواند نجات بدهد. برگشتن و چسپیدن به گذشته و فخر کردن یا گلایه داشتن از حادثات که در مقاطع از تاریخ اتفاق افتاده اند, و یا بهتر بگوئیم بالای مردم به زور تحمیل شده اند که مسلما ًکم هم نیستند, نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه زخم ها را تازه و با عث درد های بیشتری خواهد شد. تاریخ افغا نستان مملو از اتفاقاتی است که در گذشته ها بالای مردم تحمیل شده است و امروز نه تنها عوام الناس بلکه بسیاری از روشنفکران ما هم       بد بختانه  به آ نها افتخار مینمایند. بنا ً ما نمی توانیم با بنیاد گرائی و بر گشتن به گذشته, به گذشته ً که هیچ کدام ما در آن اثری نداشته ایم  و نه هم میتوانیم داشته باشیم. بنیاد گرائی به همان پیمانه ً که در مذهب نا میمون و خطرناک است, در هر زمینه ً دیگر هم میتواند باشد. راه گریز نه در عقب که در جلو ما قرار دارد و فقط در آ یند است که ما میتوانیم اثر گذار با شیم.

 

تا کنون هیچ سند, مدرک ویا تحقیق علمی وجود ندارد و یاشاید هم باشد و من از آن  آ گاه  نیستم,  تا نشان بدهد که جابجایی این و یا آن کلمه و یا نام یک نهاد بتواند وضع رقت بار مردم یک جامعه را بهبود بخشد و نه هم منطق چنین چیزی را می پذیرد, و به همان اندازه هم ترس از استبداد زبانی این و یا آن کشور همسایه غیر علمی و عاری از منطق میباشد.

 

 واژه ها وکلمات را انسان ها و جامعه بوجود میآورند و به آن معنی و مفهوم میبخشند. نه اینکه کلمات به جامعه و نهاد  های اجتماعی معنی و مفهوم بدهد. به سخن دیگر این انسان ها و عملکرد آنهاست که کلمات را زشت  و یا پسندیده میساز نه عکس آن. یکی از مثل های خوب این ادعا هم  نفرت انگیز و زشت سا ختن کلمه ً زیبا و پر معنی  رفیق  است که از شنیدن آن هنوز هم تکان میخوریم. اما بدبختی و سیاه روزی را که آدم های حمل کننده ً این کلمه بالای مردم آوردند نه تقصیر این کلمه بود و نه هم با برداشتن این کلمه از فرهنگ زبان فارسی کدام مشکلی را میتوان حل کرد.  بنا ً  فقط مغز های پریشان و آشفته حال  دست به چنین کاری خواهد زد و یا تقا ضای آنرا خوا هد کرد نه یک آدم سالم و عاقل.