با قی سمندر

سنبله 1385

25 سپتامبر

 2006-09-22

 

 

 

   گامی بسوی درک  ای ملت – دولت ساختن   و  از خواستن تا توانستن

 

 از ماه ها به اینسو برخی از نویسندگا ن افغانستان در صفحه  انترنیتی آسمائی و صفحه های دیگر مقاله های در مورد ملت ، ملت- دولت ،  قوم  می نویسند .

 عنوان هائی " برای ملت شدن چی باید بکنیم ؟ ؟ از اکرم عثمان /

می خواهيم ملت شويم و يا  جمع پراگنده باقی بمانيم؟

از عبیدی

افغانستان به عنوان ملت بالقوه(افغانستان ِ بدون افغان ها) از احمد حسین مبلغ

حوزهء تمدني ما

 و سير تاريخي «دولت» و «ملت» از حمید الله روغ

 

از خوشال روهي :په افغانستان کې دملت جوړونې تاريخي پس منظر

 او راتلونکی لرليد

از  دستگېر خروټی : ملت جوړولو بنياد دموکراسي دهپه افغانستان کي ملت د ژبې او قوم په ځای په تارېخي او سياسي بنيادونو جوړېږې

از خالده نيازی :آيا می توانیم ملت شویم؟

از  حمزه واعظي :   گستردگي و گسستگي، پاردوکس تطورات افغانستان

ازصبورالله سياه سنگ :ملت شويم، نشويم؟

 از بیژنپور (آ.آبادی )  :وحدت ملی یک توهم و هزار گمان

 

از روستار تره کی : درنگی بر پروسه دردناک ملت سازی در جوامع قبیلوی

امیر عبد الرحمن خان در ترازوی تاریخ

 

 

  به آنانی که "فراسویی نیک و بد" قبیله و تبار می نگرند!

  ازاحمد حسین مبلغ

(آلمان 25 می 2006)

ازنویسنده : توغل علی

 

ترفندهای مرزاقلمانه  و  زورگویی های پهلوانانه

 (مروری بر مقالۀ نقش اقوام در پروسهء تکامل ملت در افغانستان-

منتشر شده در نشریه شماره 88-89 "افغان ملت")

ازمیرحسین مهدوی :

"امیدوارم که حال شما خوب باشد ، آقای تره کی!  "

 

و عنوان های دیگری از نویسند گان دیگر به چشم میخورند که من بخاطر کوتاهی کلام از ایشان نام نمیبرم و نه به کد ام منظور دیگر.

از شما چه پنهان که من مقاله های زبرین را که نام بردم از زمان انتشار شان تا چند روز پیشتر بشکل منظم میخواندم و جروبحث ها برایم جالب بودند. در دو روز اخیر هفته ای این ماه سپتامبرامسال یا دوهزار وششم میلادی برابر به سنبله 1385 یکبار دیگر مقاله های هموطنانم را بروی کاغذ چاپ نموده و خواندم .

نخست فکر نمودم تا در مورد نقاط توافق با همدیگر مطالبی بیان دارم و دوم در مورد نقاط مورد اختلاف با ایشان نظرم را ابراز نمایم  تا این بحث ادامه یابد و پیش از آنکه به چه باید کرد ؟ هریکی پاسخی ارائه دارد، بهتر خواهد شد تا یک جمع بندی  ای ازاین همه زحمات شباروزی اندیشه ورزان صورت گیرد و آنهائیکه بعدا این مقالات را میخوانند  ،بتوانند با دست داشتن فاکت ها ومواد طرح شده اندکی اگر ممکن باشد به درک های نسبتا شفاف تر و روشن تر برسندو گامهائی استوارتری برای پی ریزی – شرایط  یا پیششرط های عینی ( ابژکتیف ) و ذهنی ( سوبژکتیف ) و تغییر شرایط به نفع جامعه بهتر و مدرن برداشته شود و جریان و یاپروسسه گسستن هر چه بیشتر  از شرایط پیش مدرن را با درایت و انعطاف پذیر تر سرعت بخشند.

 اما بعد از چندی تامل و اندیشیدن من از ارائه برداشت خودم به مثابه یک خواننده عمدا خود را باز هم دور نگهمیدارم تا بتوانم  به ژرفای ریز و درشت بحث بیشتر از اکنون پی ببرم.

من در جریان مطالعه ای مقالات ای نامبرده ای هموطنانم چند بار دیگر یک مقدمه از م. قدیر تره کی  بر مقاله  عبد الرحمن پژواک راکه در سال 1318 در هشتمین سالنامه کابل یعنی شصت و هفت سال پیش ازامروز منتشر شده بود و اصل مقاله پژواک وهمچنان کتاب " نژاد نامه افغان " اثر ملا فیض محمد کاتب هزاره و چند اثر دیگر را  برای بار دیگر  خواندم تا بتوانم خودم شناخت حد اقل درست تر از افغانستان بیابم ، اما باور نمائید که با خواندن هر برگ وهر ورق سوالهای بیشتری در ذهنم خطور کردند .

اینک میکوشم تا نخست مطلب ای از سالنامه کابل را از سال 1318 خدمت همه خوانندگان ارجمند این صفحات انترنیتی دوباره تایپ نموده و به شما تقدیم نمایم و البته در روز های دیگر و بعدا در پایان از " نژاد نامه افغان " هم مطالبی را خدمت پیش کش مینمایم و در آینده چند مطلبی از " شمس النهار " ، " سراج الا اخبار " و " انیس " – تقدیم خواهم کرد تا با نگاهی از زمان شیر علی خان تا عبد الرحمن خان و حبیب الله خان ، امان الله خان از  یک سوی و روابط مسابقه بزرگ کهن میان دو قوای استعماری روسیه و انگلستان  در آ ن زمان  و طرح ریزی دولت ساخته و پرداخته استعمار آن روز تا سال- 1298 هجری شمسی یا خورشیدی برابر به  1919 میلادی و همچنان مسابقه بزرگ نوین را در جریان گلوبالیسم یا جهانی شدن سرمایه از سوی دیگر در رابطه با افغانستان  امروز و ساختن دولت – ملت مطالعه  نموده و این بحث اگر ممکن باشد در دور دیگر بازهم ژرفا یابد .

عنوان مقاله در سالنامه کابل " تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی " میباشد . مقاله را باهم میخوانیم :

 

 

 

               "تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی "

به عقیده من بهترین و مثمر ترین مشغولیت در تحقیقات و تتبعات وضعیت اجتماعی یک ملت تحقیق عرف , عادات و عنعنات اوست زیرا نتیجهء که از این گونه تحقیقات بدست می آید میتواند رهنمای مقننین ، علمای اجتماع و مورخین و... گردد.مقاله ذیل که بقلم جناب عبد الرحمن خان پژواک نگارش یافته نمونهء مختصری از این تحقیقات است و بدون مبالغه و ریا کاری میتوانیم ادعا کنیم که با نوشتن این مقاله و زحمتی که در این راه کشیده اند خدمتی بزرگی را در زمینه خدمات ملی انجام داده اند باین دلیل :

قوانین ونظامات و بالاخره دساتیر همیشه متکی بهمین عرف و عادات میباشد و هیچ قانونی در دنیا وضع نمیگردد که استناد به تعاملات ملت ننماید و اگر احیانا قانونی متکی به عرف و عادات ملی نباشد آن قانون دوام هم ندارد و زود از پا در می آید و از این جهت است که وضع قوانین بعهده نمایندگان ملت گذاشته شده است. ممالک اروپا پس از چندین قرن تجربه اخیرا باین امر اعتراف نموده متیقن شدند که باید قوانین را برای بنای قدیمه حقوقی و قضائی ملت که آنرا تعاملات نام میگذارند بگذارند .

اگرچه منتسکیو در قرن 18 در کتاب روح القوانین خود گفته بود :

" قوانین مولود ماهیت اشیا میباشد و هر ملت از خود روح علیحده دارد و باید قوانین موضوعه ء او مناسبتی با روح آن ملت داشته باشد ."

ولی در آن روز برو خندیدند و متعصبین انقلاب فرانسه او را مرتجع گفتند اما امروز ثابت شد که آن گفته او راست و معقول بود و گوستاو لو بون در قرن بیست گفته اورا بزبان دیگری چنین افاده کرد :

" قوانین و نظامات یک ملت مولود روح همان ملت است"

اینک وقتی دیده شد مسئله چنین است و نظامات ملت متکی به روح آن ملت میباشد پس تعاملات که یگانه مظهر روحی ملت است میتواند ماخذ قوانین موضوعه گردد لذا اهمیت این مقاله در عین اینکه مختصر و منحصر به قوانین تعاملی یک قوم و آنهم یک شق آن میباشد خود بخود ظاهر میگردد.

   مسا له تعامل امروز در دنیا اهمیت زیادی دارد و حتی در مترقی ترین ملل دنیا بآن اهمیت میدهند مثلا در انگلستان در مسائل تجاریه تا کنون قانون مدون و موضوع وجود ندارد و دعاوی تجارتی بذریعه تعاملات که آنرا کامن لا   Camman   La  میگویند حل و فصل میگردد.

  کوتاه سخن باید جوانان مخصوصا فضلای پشتو باین امر متوجه شوند و سعی کنند تا رفته رفته تا این تعاملات از تمام اقوام و قبائل جمع گردد زیرا بوسیله اینها مقنن میتواند ماهیت قانونی را که وضع میکند دریابد و محقیقین دیگرمثل علمای تاریخ ، اجتماعیات ، قومیات ، بشریات هرکدام  از این وثایق مالزمه های مفیدی برای مشاغل خود میتوانند تهیه کنند راه تحقیقات در زمینه ملیت همین است و نباید آن را از دست داد.

م: قدیر تره کی *1

 

  عبد الرحمن پژواک   : 1318 هجری شمسی- برابر 1939 میلادی :

 

بنده دوسال قبل بفکر افتادم که در اثر انتظام دوایر مملکتی حا کمیت حکومت و استقرار امن وسلام در دور دست ترین نقاط افغانستان و تقرر قضات شرعی قوانین جزائی ملی روز بروز از بین میروند و هم اکنون اندکی بیش از آن باقی نمانده است و روزی خواهد رسید که دیگر یک تعداد اشخاص معمری که تا کنون مواد قوانین مذ کور را در خاطره های خویش نگاه داشته اند از بین رفته و یک حصه مهم تاریخ مملکت را با خود ببرند. همین بود که از کوچکترین موقع صحبت با خوانین و ریش سفیدان قومی استفاده کرده و یک تعداد یاد داشتها گرد آوردم. در این اواخر قرار خواهش رفقای محترم انجمن ادبی که از اقدام بنده باین کار خبر داشتند پارهء از آن یادداشتها را ترتیب و بصورت مقاله مختصری بسالنامه کابل تقدیم کردم. لذا بعد از تشکر از کسانیکه درین راه  بمن معاونت فرموده اند از تمام نویسندگان افغانی که بتوانند در این را  خدمت کنند خواهشمندم باین جنبه مهم و قابل افتخار که تا کنون هیچکس از نویسندگان خارج و داخل بدان اقدام نکرده اند عطف توجه فرمایند.

    قبل از آنکه داخل موضوع شده و بشرح قوانین ملی بپردازیم لازم است بعضی لغات اصطلاحی پشتو را که ممکن است بعد ها در متن موضوع ذکر شده و بقارئینی که با زبان پشتو و خصوصا با اصطلاحات جزائی آن آشنائی ندارند اسباب زحمت شود شرح بدهیم. بعضی ازین کلمات قراریکه در ستون آینده روشن خواهد شد خیلیها از معنی لغوی خود دور افتاده اند و حتی بکسا نیکه زبان پنبتو  لسان مادری انهاست  و یا با پنبتو زبانها خیلی سر وکار هم داشته باشند مجهول است :

1 – گتلکه ( پیغله)

پیغله در افغانی کلمه ایست که هر پشتو زبا ن با معنی آن آشناست و حتی اکثر فارسی زبانهای افغانستان نیز در اثر اینکه خیلی رایج است  شاید  از آن  بیخبر نبوده و بدانند که دختران جوان را پیغله میگویند ولی کلمه دیگری نیز در بین پشتونها معمول است که هر چند بایست آنرا یک کلمه جداگانه و مستقل بدانیم ولی باز هم این کلمه ترکیبی است از ( گته ) بمعنی انگشت و« لکول » به معنی لغوی استاده کردن و یا لکیدل به معنی « ایستاده شدن » ترکیب یافته است ولی باید دانست که کلمهء « ایستاده  شدن » یا « ایستاده کردن » فارسی را در مقا بل « لکول » یا « لکیدل »  زبان پشتو استعمال میکنیم برحسب ضرورت احتیاج است و کلمه دیگری در زبان فارسی به نظر نگارنده نخورده است که بصور کلی بتواند در مورد استعمال خویش با کلمهء پنبتو تطبیق شود- مثلا این جمله فارسی را که « احمد برخواست ( ایستاد ) » در زبان پشتو « احمد لک شو » ترجمه کنیم. بهر کیف اگر در زبان فارسی کلمهء وجود ندارد که معنی « لکیدل » یا « لکول » را بطور کامل افاده کند دیگری وجود دارد که بکلی معادل کلمهء ترکیبی فارسی « انگشت نما » واضح میگردد.

بیائیم بر سر اصل موضوع :

طبعا هنگامیکه دختر جوان میشود و بر مرحله « پیغله » ( دوشیزه ) پا میگزارد « انگشت نما » گردیده و چشم امید جوانان به همسری او باز گردیده توجه این وآن را جلب میکند. لذا افغانها اورا گتلکه میگویند.

     ولی فرقیکه در این کلمهء « گتلکه » پنبتو و کلمه « انگشت نما ی» فارسی موجود است همینقدر است که در زبان فارسی « انگشت نما » بطور خاص مفهوم دوشیزه را اداء نمیکند ولب کلمه « گتلکه» در زبان پشتو عینا مرادف « پیغله » بوده و قراریکه قبلا نیز اشاره رفت حد مرحله دو شیزگی را نیز تعین می کند.

2- رونی : - دختر شیر خواره را میگویند.

3- پور :- کلمهء « پور» اگر از نقطه نظر لغت و معنی لغوی ترجمه شود چیزی است که بطور عاریت و به مقصد اعاده گرفته میشود و میتوان آنرا به کلمات قرض ، دین، ووام در فارسی ترجمه نمود ولی معنی اصطلاحی آن در بین پشتونها فرق میکند وقتی در مسایل قانونی و جزائی ملی این لغت استعمال میشود بصورت تقریبی ( زیرا در بسیاری جای ها امکان دارد که دو کلمه در دو زبان بکلی یکسان تعبیر شده باشد ) مفهوم « تاوان » را افاده میکند و تاوان خود چیزی است که اعاده نمیشود و در بعضی موارد دیگر میتوان آن نزدیک « دیت » آورده و یا اینکه معادل اصطلاحی کلمهء « خون » در فارسی قرار بدهیم .

4:- سپین : به معنی سپید است ولی از نقطه ء نظر اصطلاح معنی آن فرق میکند و عموما در موارد زخم و جراحت استعمال میگردد. طوریکه آن حصه های بدن راکه همواره بیرون لباس بوده و در وقت مواجهه نظر انسان بآ نها می افتد از قبیل چشم ، بینی ، گوش ، زبان ، لب ها ، دست تا آرنج و پا تاحد بجلک و دندانهای نمایان و غیره را « سپین» میگویندعلاوتا در بعضی موارد وقتی لغت سپین در مورد شخص استعمال شودبه معنی « پاکدامن» است یعنی کسی را که بذاته در جرم شرکت ندارد« سپین » میشناسند.

5- تور : به معنی سیاه و مفهوم اصطلاحی آن نیز مانند معنی لغوی آن ضد سپین است یعنی در موضوع جرح و زخم حصه های از بدن که درلباس مستور است تور گفته میشود و در مورد اشخاص همان کسانیکه داخل جرم هستند « تور» شناخته میشوند. زن هائیکه لکه بد نامی بدامن خویش بر میدارند تور هستند.

6- کرشنده  : « کرشه» در زبان پشتو « خط» را میگویند و این لغت نیز از آن بیرون آمده است. این کلمه دارای مفهوم اکراه و جبر است. مثلا شخصی کسی را که راضی نیست با او برود به اکراه واجبار و استعمال قوه عقب خود میکشاند . پشتونها میگویند اورا « کرشنده- کرنبنده » با خود برد وچون طبعا وقتی کسی ، کسی را بقوه و زور عقب خود کشان کشان میبرد بروی زمین خط کشیده میشوداز همین جا است که کلمه « کرشنده »/( کرخنده / کرنبنده- تذکر از باقی است ») از کرشه  یا خط اشتقاق می یابد.

7- ولور : کلمه ایست که در بین فارسی زبانها نیز معمول است کلمهء فارسی آن کابین است.

8- ننوات : این کلمه را ع، ج، ا، ا نشان گل محمد خان مهمند وزیر صاحب داخله رئیس تنظیمه قطغن و بدخشان در کتاب جامع خویش پشتو سیند بصورت خیلی درست شرح کرده اند طوریکه لازم نیست از آن صرف نظر شود لذا عینا آنرا نقل و بقارئین گرام عرضه میدارم:

«

    « ننواتی » معذرت مخصوص و فوق العادهء افغانی است که برای عفو جرائیم بزرگ اجراء میشود.

در این قسمت معذرت عذر کننده به مقصد عذر بخانه ء کسیکه میخواهد عذرش را بکند میرود و اظهار عجز و انکسار کرده عفو میخواهد و این رفتن بصورت تنهائی و یا با یک جمعیت بصورت و ترتیب مخصوص بهردو نوع اجرا شده میتواند ولی اگر بصورت تنهائی هم اجرا شود باید از اجرای ننوات انکار نکند و هرگاه نزد مردم انکار کند آن ننوات مقبول و منظور نیست بلکه این وضع اگر احیانا واقع شود مخالفت و مخاصمت را تشدید می نماید. اگر ننوانت کننده برای اجرای ننوات تنها به خانه ء کسی برود بصورت معمول تنها قصور او عفو میشود و اگر با جمعیت و با ترتیب مخصوص رود علاوه از بخشش عفو بلحاظ جرگه ( احترام جرگه در پشتو شرح مخصوص دارد ) با او مهربانی شده محبت هم بعد از آن ابراز میگردد حتی بعضی ها علو جنابی کرده بمقصد اعزاز و احترام جرگه را دستار ( یا باین اسم تحفه دیگری) هم میدهند.

   درین قسم عذر هرگونه جرم مجرم عفو میگردد حتی اگر پدر و فرزند و برادر کسی را هم کشته باشد صاحب خانه از خون مقتولین گذشته قلبا اورا عفو میکند و دوباره پیرامون انتقام در ظاهر و باطن نمیگردد، بلکه حمایه اورا وظیفه خود میشناسند ، مخالف که ننوات کرد و تسلیم نمود. در صورت تسلیم با او مخالفت و دشمنی کردن مخالف شئونات افغانیت و مغایر اصول افغانی است. مخالف چون ننوات کرد گویا انتقام گرفته شد ننوات کننده به جمله مرده محسوب میشود. مرده را با شمشیر زدن کار مردان و افغان نیست. مثال ننوات کننده بشخصی میماند  که در محکمه ملامت شود و حکم قصاص بر او صادر گردد و در میدان قصاص اورا برده بزیر تیغ اورا خوابانیده و تیغ در گلویش گذاشته بعد عفو گردد. لهذا ننوات کردن هم کار آسان نیست ، یک افغان تا خیلی مجبور نشود ننوات نمیکند حتی اکثریت مرگ را بهتر از ننوات میدانند.  اظهار عجز افغان در امر مخاصمت و دشمنی خیلی دشوار است......

خلاصه ننوات را نپذیرفتن مخالف شان افغانی و خلاف اصول افغانیست . شخصیکه این قسم عذر را نپذیرد تقریبا از دایره افغانیت خارج میشود و در نظر عموم خوار میگردد لذا این قسم عذر در نزد افغانها واجب القبول است  خصوص اگر زنی چنین وضع را اجرا کند و بی جرگه و یا با جرگه بخانه کسی در آید و آن امکان ندارد و کسیکه این عذر را قبول نکند رذیل و ذلیل میشود و حقوق افغانیتش از طرف قوم سلب میگرددولی کسیکه از او بآن طریق عذر میشود از حق خود و حق آنکسانیکه عفو آن به اقتدار او باشد میگذرد و اگر در اقتدار او نباشد معذور است ولی اقربا یا دوستان او هرگاه حق خود را باو که ذمه وار  عفو حق آنها هم شده بحرف این کس هم عفو نکند قطع مناسبات در بین واقع میشود اگر کسیکه بخانه او ننوات میرود حق اقربا یا دوستان یا همراهان خود را عفو نتواند و در آن صلاحیت نداشته باشد یا اعتماد نکند اما به هر حال ذمه وار همرائی عذر کننده است. و اگر حق از دیگری باشد از دیگری باشد باین شخص تعلق نداشته باشد و ننوات بخانهء او میرود آن شخص مجبور است که قوهء انتهائی خود را در عفو خواستن این شخص صرف کند و اگر اقدام و سعی او موثر واقع نشود هرگاه از گند ( کلمه « گند » جدا گانه شرح داده میشود .) مخالف ننوات کننده و موافق  مدعی علیه او باشد در همین معامله با او همرائی نمیکند و یا از « گندی » آن شخص خارج میشود و حتی بموافقت ننوات کننده و مخالف آن ایستاده میشود. این شیوه مستلزم است که کسیکه به خانه او ننوات میرود و حتی الا مکان سعی بشری را در کار این شخص دریغ ندارد و حتی با ندازه وسیع صرف مال هم کرده میشود . خلاصه این طریق معذرت در افاغنه خیلی اهمیت دارد در کاریکه به حکومت متعلق باشد محض سعی و همرائی شرط و کافیست . حاکم و مامور در معاملات جامعه  از قبول ننوات معذور اند ولی در داخل اصول و شرع طرفداری هم وظیفه افغانی ووجدانی است .»

 بیانات جناب محمد گل مهمند در همین جا خاتمه یافته و همه چیز را در بر میگیرد ولی اگر اینقدر علاوه شود که این کلمه از « ننوتل» که بمعنی « در آمدن » است گرفته شده است چندان بیمورد نخواهد بود. فعلا به همین قدر قناعت کرده یک تشریح ننوات را در صفحات آینده حواله میدهیم .

9-  جرگه  :-این کلمه که بیش و کم هر کسی به آن آشناست عبارت از اجتماع چند نفر است که برای بحث و فیصله مسئلهء باهم گرد آمده باشند . وقتی ما در متن موضوع کلمهء جرگه را استعمال میکنیم مقصد از آن « جرگه افغانی » یا پشتو جرگه است که قرار قوانین ملی افغانی منعقد گردیده مسئله را دایر و حکم فیصله آن را طوریکه معمول و مروج است صادر میکنند.

10- گوند : این کلمه را میتوان « بپارتی » انگلیسی و یا حزب عربی یاد کرد ولی « گوندی » در افغانی صورت دیگری داشته و باید اندکی تفصیل داده شود : حس رقابت و همچشمی در بین افغانها از زمانه های بسیار قدیم بوده و اگر از نقطه نظر حقیقت سنجیده شود هیچ قومی در دنیا از این حس بقدر افغانها حصه نبرده است . گویا « گوندی» یا رقابت و همچشمی یک حصه بزرگ احساسات این قوم غیور را میسازد . یک افغان در اثر حس « سوپر یارتبی » که دارد هیچگاه نمیخواهد دیگری را از خود بلند تر ببیند خصوصا اگر این بلندی در سجایای باشد که از نیاکان غیور شان باین قوم به ارث رسیده است  از قبیل مهمان نوازی ،  شجاعت ، نان دهی ، و سر کردگی قوم وغیره – لذا وقتی یک نفر شجاعت بخرچ  میدهد و یا اداره قومی را بدست میگیرد و یا مهمانان را بخوبی مینوازد در افراد دیگر قوم نیز حس رقابت و هم چشمی زنده شده و آنچه از او دیده اند کوشش میکنند دوچندان از طرف خود نشان بدهند با این ترتیب « گوندی» بمیان آمده دو حزب یا دو « گوند » بوجود می آید. هرگوند از خود قایدی داشته و دیگران که در « گوند » او شامل هستند بتمام موجودیت و دارائی خویش بطرفداری او ایستادگی و مقاومت میکنند .

11- کونده : زنی را میگویند که عروسی کرده و شوهر او فوت کرده باشد و یا اینکه بکسی نامزد شده و نامزد او مرده باشد.

12- نه گونه : به معنی نه چند است و عموما در مورد « تاوان» دزدی حیوانات و مواشی استعمال میشود که بعد ها واضح خواهد شد.

13- تیژه / تی گه : بمعنی سنگ است ( چون ژ پشتو ندارم – گه نوشتم- باقی ) ولی اصطلاحا عبارت است از :

الف : میعاد صلح – مثلا وقتی دو قبیله باهم میجنگند . چند نفر از خوانین و روسا و یا به اصطلاح بهتر افغانی « سپین ژیری » یعنی ریش سفیدان قوم جرگه کرده و جنگ را برای سه ماه معطل میسازند.  وقتی در باره این متارکه ء موقتی که میتوان آن را میعاد صلح نیز گفت حرف زده میشود افغانها میگویند برای مدت سه ماه سنگ مانده اند ولی باید دانست که علاوه بر مسائل جنگ و متارکه و صلح در بعضی موارد دیگر نیز که کیفیت آن شبیه فوق الذکر باشد میتوان این اصطلاح را استعمال نمود.

ب- این کلمه از نقطه نظر اصطلاح در مسایل قضا ئی ملی به معنی « نرخ» یا بار نیز استعمال میشود چه هر قبیله بزرگ از قوم پشتون مثلا احمد زائی ، آفریدی ، مهمند و غیره از خود سنگ مخصوص دارند . برخی از این سنگ ها گران و برخی سبک هستند.یعنی برخی را  « درنه تیژه » و برخی را سپکه تیژه میگویند یا آنکه واضح تر گفته باشیم چون هر قوم قوانین مخصوصی از خود دارد  بارهای جزائی هریک از آنها در برابر جرم فرق میکند مثلا « پور» یا « تاوان » یک زخم قرار قوانین مهمند طوری و از روی قوانین احمد زائی طوری دیگری تعیین میشود و همین مطلب است که یک سنگ را گران و دیگری را سبک معرفی میکند.

    مهمترین سنگ های که در بین قبایل شناخته میشود عبارت است از سنگ مهمند ، آفریدی ، احمد زائی ، جدران که در درجه اول اهمیت قرار میگیرند. سنگ های توخی ، تره کی ، هوتک ، درانی در درجه دوم واقع هستند.

    نا گفته نماند که بعضی اوقات کلمهء  «جرگه » و « تیژه» یک مفهوم را افاده کرده و در برخی موارد و یا محاورات بجای یک دیگر قرار میگیرند مثلا بجای اینکه بگویند سنگ احمد زائی چنین است یا فلان مساله قرار سنگ احمد زائی فیصله گردید بجای « سنگ احمد زائی » « جرگه احمد زائی »  میگویند.

14- مرکه : مرکه عبارت از مجلسی است که برای حل قضایا منعقد میگردد. این کلمه یا « جرگه » فرقی اندکی دارد که در بعضی موارد بکلی محسوس نمیشود که آن اینست که « جرگه » عموما بزرگتر از « مرکه »  میباشد. کسانیکه داخل مجلس میباشند « مرکه چی » یا بطور جمع « مرکچیان »  گفته میشوند.

15- روغه : این کلمه از کلمهء روغتیا برآمده است که به معنی صحت و سلامت است و معنی «صلح »را بخود گرفته است. وقتی دو نفر و یا دو خاندان و یا دو قوم بر سر مسئله با همدیگر مخالف شده و یا می جنگند و بعد از آن در اثر دایر شدن « جرگه » و یا « مرکه » به شرایطی مخصوص با هم صلح نموده و مسئله را برضای جانبین فیصله میکنند. « روغه » کرده اند. پس بهترین کلمهء که در زبان فارسی میتواند مفهوم « روغه » را از نقطه نظر لغت ادا بکند عبارت از جور آمدن است که از راه قریب تری به کلمه پشتو مطابقت دارد.

16- سورلاسی : - اگر چند نفر بهم متفق شده و شخص را بکشند البته واضح است که در وقت تعیین جزا اشخاص به عنوان قاتل و معاون از هم تفریق میشوند.

   سورلاسی قاتل را میگویند. این کلمه مرکب است از « سور » و « لاس» که اولی به معنی « سرخ » و دومی به معنی « دست » است.

17- « بدرگه » این کلمه از نقطه نظر لغت قراریکه در پشتو سیند مرتبهء جناب فاضل دانشمند محمد گل مهمند خان نیز دیده شده دارای دو معنی است که اینک عینا نقل میشود.

  اول – بدرگه ، کسانیکه برای حفاظت قافله یا جمعیت یا شخص مقرر گردند تا آن قافله یا شخص را باعتبار و رسوخ خود یا با قوهء خود سالما بمنزل مقصود برسانند یا از حدود معیین بگذرانند.

دوم – خیراتیکه متصل دفن مرده کرده میشد و حالا کمتر مروج است.

ولی چون ما در بحث قوانین ملی کلمه « بدرگه » را استعمال کنیم شاید قارئین گرام بکلی از روی شرح فوق به اصل موضوع پی نبرند لذا اگر مثالی داده شود بد نخواهد بود :

فرضا دو فامیل باهم مخاصمت دارند و از یک جانب یکنفر زیاد تر کشته شده است . در اینصورت  جانب مقابل یک خون مقروض است و جانب دیگر حق دارد که همینکه دست بیابد یک نفر را در مقابل نفر خود بکشد. فرض میکنیم سه قلعه یکی بر سر راه دیگری واقع شده اند که یکی متعلق به یک جانب و دیگری مائل جانب مقابل است که قلعه وسطی به شخص ثالثی تعلق دارد . طبعا اگر کسی  یک خون مقروض است بدون توسط صاحب قلعهء وسطی از قلعه دشمن عبور کند کشته میشود و از عبور هم ناگذیر است . اگر کسی از قلعه وسطی با او همراه باشد، دشمنش بعنوان « بدرگه » با و مزاحم نمیشود، زیرا اگر با وجود اینکه اگر شخص ثالثی با دشمنش همراه است بمدعی خود ضرر برساند گویا این ضرر را به شخص ثالث نیز رسانیده و همرائی اورا احترام نکرده است واین مساله خود به شئون افغانی فامیل لا غرض برخورده و خلاف افغانیت شمرده میشود.

18- پگره ( پگله / ر پندک دار تلفظ گردد و لام خوانده شود- تذکر از باقی است) عملی است خیلی مدهش که تقریبا بکلی متروک شده است . پگره ( پگله )  مخصوص قوم منگل است ولی در داخل افغانستان در اثر انقیاد افغانستان و نشر تعلیم ومعارف بکلی از بین رفته است و گاه گاهی در علاقه سرحدات آزاد سمت جنوبی افغانستان واقع میشود. این کار  در نزد افغانهای دیگر از قبیل احمد زائی و دیگر اقوام خیلی بد است و چون تنها خون ریزی است که در آن زنها بقتل میرسند از نقطه نظر افغانیت خوب تلقی نمیشود و اقوام دیگر افغانستان آنرا مایه عار میدانند :

19- سپین پای سی ( ث پشتو با ح سه نقطه  ثی یا سی خوانده شود/ تذکر از باقی است )  زنیکه بدون مراسم عروسی ، ساز و سرود- تویانه و ولوور بداماد سپرده شود.«  بخوان سپین پایسی » گفته میشود که معنی تحت لفظ آن « سفید پاچه » است.

20- گودی ( گودخه ) چیزی است که مالداران ( کسانیکه مالک بزو گوسفند و مواشی هستند ) افغان بر پشته های ساخته دران میخوابند و مواشی را مراقبت مینمایند.

21- کیژدی ( غژدی ) چادری است بصورت خیمه که افغان کوچی دران بسر میبرند. اینک از شرح لغات و اصطلاحات مخصوص خلاص شدیم بر سر اصل موضوع آمده و تا حدیکه گنجایش دارد بطور مختصر قوانین ملی افغانی را شرح میدهیم :

قراریکه در صفحات ماقبل نیز در موقع شرح اصطلاح « تیژه »  بطور اجمال عرض شد قوانین تعاملی افغانی در بین تمام اقوام یک رنگ نبوده و هر قوم از خود قوانین تعاملی مخصوص دارند. ولی این طور هم نیست که تمام اقوام دارای این چنین قوانین باشند. البته هر قوم دارای عادات مختلفی هستند و هر یک از خود خصوصیاتی دارند ولی قوانین جزائی ملی چیزی دیگری است که بایست آنرا از جملهء رسم ورواج و عادات و اخلاق ندانسته بکلی تمیز و تفریق کرد. اقوام بزرگی که قوانین آنها در بین افغانها شهرت داشته و شناخته میشود عبارت اند از :

مهمند ، افریدی ، احمد زائی ، منگل و جدران  که درجه اول قرار میگیرند و توخی ، تره کی ، هوتک درانی که در درجه دوم واقع هستند . این قوانین همه دارای مواد معین و ثابت بوده و کسی حق ندارد در این تصرفی بکند و نیز هر کسی از افغانها از قوانین هر قوم چند ریش سفید و اشخاص مخصوص هستند که مواد معینه را یاد داشت و هر جا مسئله روی کار شود برای حل آن خواسته شده بعد از جرگه ومرکه به تصفیه آن میپردازند.

    یکی از مشهور ترین و مهم ترین قوانین ملی افغانی قوانین احمد زائی است. اکثر اقوام دیگری نیز هر چند دارای قوانین مخصوص خود باشند بعضی مسایل را قرار جرگهء احمد زائی فیصله میکنند. از این جهت در این مقاله چون نمیتوانم همه قوانین را شرح بدهیم بصورت مختصر ماده های برجسته و عام قوانین جرگه احمد زائی را ترتیب و بقارئین گرام عرضه میداریم. امیدواریم که در آینده بعون الله قوانین مذکور با التفصیل با قوانین و صورت جرگه های دیگر اقوام نیز ترتیب و تدوین کنیم.

          جرگه احمد زائی ها

قراریکه از ریش سفیدان احمد زائی شنیده ام و اکثر افغانها از بین چندین روایت مختلف همین یک را تائید و تصدیق میکنند « احمد بابا » جد قوم بزرگ احمد زائی چندین پسر داشت . که از بین آنها عیسی وموسی مشهور اند. عیسی در بین برادران موقعیت پستی داشته و او را راندند . و مال پدری را بین خود تقسیم کردند. وقتی احمد بابا از مساله اطلاع یافت اورا پس خواسته نوازش کرد و امر نمود تا هریکی از مال گرفتگی حصهء اورا جدا کنند ( چون این فلکلور شرح وبسط طویلی میخواهد و یک موضوع علیحده شمرده میشود انشاء الله آنرا در یک مقاله جداگانه بادیگر روایاتیکه راجع به تقسیمات قومی  جمع آورده ام ترتیب خواهم داد باین ترتیب عیسی صاحب « بخره» ( قراریکه احمد زئی ها کلمه « برخه » یعنی حصه را تلفظ میکنند) گردید . و سنگ او بیشتر دارای اهمیت شد . اگر از خود افغانها پرسیده شود وجه تسمیه عیسی را نیز از فلکلور فوق استخراج کرده و میگویند که عیسی در اصل « حصه» است ولی این مساله خیلی از حقیقت دور است . زیرا « موسی »  برادرش با عیسی نزدیک است و علاوتا » حصه » خود نیز کلمه عربی بوده و پشتو نیست.

احمد زائی ها میگویند که « احمد بابا» اصلا از « ختاوه» که نام جائی است در حوالی قندهار بوده است. چنانچه تا کنون نیز دامنه سکونت احمد زائی ها تا حصه های قریب قندهار ممتد است. و علاوه وقتی قوم جبار خیل و معروف خیل با احمد زائی ها داخل کدام مشاجره میشوند میگویند ( د ختیاوی پوریی را ودنگوه ! ) یعنی از ختاوه گرفته همه را خبر کنید یعنی با تمام قوهء خود حاضر شوید . موسی نیز دارای سنگ است . یعنی در قوم احمد زائی « دوه تیژه » یا دو « نرخ» وجود دارد که مهمتر آن « نرخ » عیسی است که ماهم از نقطه نظر همین نرخ بحث میکنیم ونا گفته نماند که مفهوم مهمتر این نیست که نرخ موسی کمتر مروج و معمول است بلکه معنی آن اینست که وقتی مساله بقرار « نرخ» عیسی فیصله شد دیگر کسی نمیتواند آنرا تغییر بدهد.

                                    قوانین ملی احمد زائی

گمان میکنم که اگر قوا نین ملی را به مواد تقسیم کنیم کار ما مشکل شود زیرا تمام این چیز ها که در بسی جای ها شرح لازم دارد زیر مواد آوردن مشکل است لهذا از نقطه نظر جرم آنرا به قسمت های کوچک تقسیم میکنیم :

                                      خون – قتل نفس :

خون بهای یکنفر بحساب قوانین احمد زائی سه ونیم هزار کابلی ولی در این روز ها که قیمت پول نسبت به کثرت آن نزول کرده است خونبها یک مبلغ معینهء زیادی بالا رفته است.

      اگر دختر به ورثه مقتول داده شود ولور دختر از اصل خونبها کشیده و در حساب مجرا داده میشود.

       در برابر گتلگه دو حصه و در مقابل رونی ثلث خونبها کشیده شده و باقی آن نقد پرداخته میشود عموما در مسائل قتل برای ادامهء صلح خویشی میشود زیرا پول هر قدر زیاد باشد نمیتواند یک نفر افغان را از انتقام منصرف سازد :

    فرضا اگر کسی پور گرفت و بعد از آن کسی را از جانب مقابل در مقابل همان مردهء خود که در مسئلهء مرگ او صلح کرده و خونبها گرفته است بقتل رسانید یک خونبها و مبلغ گزافی اضافه تر میپردازد. زیرا قرار قوانین موضوعه اگر کسی میخواهد در مقابل قتل دشمن خود را بکشد اصلا با او جرگه نمیکند ولی اگر جرگه کرد باز حق ندارد بقتل او اقدام کند . طبعا باز اگر خویشی در بین صورت بگیرد از قراریست که تذکار شد.

       اگر فرضا اقدام به قتل تکرار شود باز دیگر جرگه شدنی نیست و مسئله باید بقتل و قتال فیصله گردد.

      اگر بعد از قتل مقتول بی حجاب شود و یا اینکه یکی از اعضای اورا قطع کنند در این صورت دو چند خونبها بایست داده شود. این ماده در حق زن ومرد هیچ فرق ندارد و حتی قوانین افغانی در هیچ موقعی در بین افغانها زن ومرد را فرق نمی کند ویک قانون کلی وجود دارد که این مسئله را خاطر نشان میکند : « تیکری و پگری ساری دی » یعنی چادر و دستار باهم سیال ( کفو ) هستند . صغیر و کبیر نیز در مساله قتل فرق ندارد تنها فرقیکه دیده میشود اینست که پور قتل اشخاص ریش سفید قوم روشناس و جوان مرد ، شجاع و توریالی ( شمشیری ) به نسبت اشخاص معمولی زیاده تر است. در اینصورت اعضای جرگه بلحاظ شخصیت مقتول اضافه گی پور را تعیین میکنند .-

    اگر بعد از قتل قاتل تفنگ یا دیگر اسلحهء مقتول را باخود به برند در موقع جرگه بایست علاوه بر مسترد کردن اسلحهء مذکور ( هرچه باشد ) یک مبلغ گزاف بعنوان « شرم» بورثه مقتول بدهند.

فرضا در موقع جنگ طرفین از یک طرف یک یا چند نفر برسند و از طرف دیگر یک یا چند نفرزخم یعنی « پرهار»بردارند مقتول پور دارد اما زخمی پور ندارد ولو که مقتول یک نفر و زخمی چندین نفر باشند ولی اگر زخمی در اثر همان بمیرد آنگاه خونبها دارد. مگر اگر از یکطرف هم مقتول و هم زخمی باشد طبعا هر دو پور دارند ( پور زخم را مفصلا در سطور آینده شرح خواهم داد ) نا گفته نماند که قطع اعضا و معیوب شدن یکی از اعضای مهمه از قبیل چشم وبینی « تور » باشد یا « سپین» در تحت ماده « پور » پرهار نیامده و پور مخصوص آن قراریکه بعد ها خوا هیم دید گرفته میشود.

                       قطع اعضا و پر هار ( زخم )

1-   سپین :

چشم: یک چشم نیم خون دو چشم پوره خون

بینی: نیم خون

گوش: یک گوش نیم خون دو گوش پوره خون.

زبان: پوره خون

لب ها : یک یا هر دو لب یک خون

دندانها: پور یک دندان نمایان قریبا ده خون است. شانزده دندان در حد « سپین» داخل است و هر یکی از آن همان پور فوق الذکر رادارد که از قرار تعداد حساب میشود .

پای: اگر « بند» قطع شود نیم خون پور دارد. دو پای یک خون پوره پور میخواهد.

دست: اگر یک دست از« بند» قطع شود نیم خون و اگر هر دو دست از بند بریده گردد پوره خون پرداخته میشود.

انگشتان: انگشتان دست وپا و عضو راست وچپ فرق ندارد.

دست : چهار انگشت خورد اگر همه قطع شوند یک مقدار و یک انگشت کلان به تنهائی یک مقدار پور دارد و پور های یک یک انگشت بقرار هرکدام علیحده میباشد. و نیم انگشت نیم پور دارد.

یک دست اگر از حد شانه قطع شود یک خون و دو دست دو خون پور دارد. در حد آرنج و یا هر حصه که از حد بند بالاتر باشد یک یک خون پوره « پور » دارد . در ینصورت نیز دست و پا با هم فرق ندارند و اگر اعضای مذکوربه ترتیب پور های فوق الذکر بریده شوند یعنی دو دست و دوپا جدا جدا بریده شوند چهار خون باید پرداخته شود. و در صورت قطع اعضای مذکورهء مرد یک خون می پردازند اگر اعضا پیش از مرگ خراب و ناقص گردند پور آن افزوده میشود و اگر بعد از مرگ باشد این هم پور معین دارد اگر قضیب مقتول بعد از مرگ بریده شودیک خون افزوده میشود . یعنی علاوه برخون یا پور قتل بایست یک خونبهای دیگرنیز داده شودو اگر پیش از مرگ آله تناسل را قطع کننددو خون« پور» داردو اگر بعد از آن کشته هم شود سه خون باید پرداخته شود.

   البته بعضی چیز ها در فوق نوشته است که در مورد سوال واقع میشود از قبیل اینکه چهار انگشت خورد آنقدر پور د ارد که یک انگشت کلان . این البته واضح است که سر انگشت ابهام نباشد چهار انگشت دیگر بیکار و عاطل هستند. در مسئله قضیب اگر  پور  زیاد  است و اینکه  پور اعضا و حصص اعضای نمایان یا سپین  زیاده تر است در اثر  این است که شرم وننگ و هر وقت دیده شدن آن بیک افغان بسیار گران تمام میشود-  پرهار یا زخم اگر بمناسبت نوع آلهء جرح فرق میکند که بقرار ذیل بشرح آن می پردازیم.

  پیش قبض : اگر کسی با پیش قبض به کسی حمله کند ، اگر زخم زیاده باشد یا کم ، از لباس بگذرد و یا به آن لمس کند در حصص « تور » بدن باشد  یا« سپین» پور معینی دارد ولی از نقطهء نظر نرخ موسی در تور کم و در سپین زیاد است و اگر زخم شود و در تور باشد پور علیحده و اگر زخم نشود پور دیگری دارد.

کارد: اگر کسی با کارد به دشمن حمله کند و او نیز به مقابل بشتابد و از طرف جلو زخم بردارد یک مقدار معین پور دارد زیرا زخمی بیغیرتی نکرده است و اگر بگریزد و از عقب زخمی شود چون بیغیرتی کرده است پور کمتر از آن میگیرد. اگر زخم در حصه « تور» باشد پور آن مثل پور شخص فوق الذکر است. نا گفته نماند که کمی و زیادی زخم نیز در پور موثر است یعنی اگر زخم چهار انگشت و به اصطلاح یک چانپه باشد پور آن یک مقدار معین است و اگر از این کمتر باشد بحساب انگشت پور آن کم شده میرود و همچنین اگر زیاده باشد بحساب مذکور افزون میشود تا هر اندازهء که برسد. حد معین و پور معین همان اندازه چهار انگشت است.

سنگ :

اگر زخم کند در سپین پور آن نصف پور فوق است و اگز زخم نکند کمتر از اواست ولی در صورت زیاده تر در عدم زخم یک گوسفند و رفتن چند « نفر» برای معذرت است که آن را ننوات گویند.

    یک چیز مهم که بایست از همه اولتر گفته میشد اینست که هر جائیکه پور الزام شود ننوات نیز الزام میشود. در موضوع ننوات آنچه علاوه بر شرح کلمه ننوات در صفحات اول باید گفته شود همین قدر است که در موضوع ننوات کسانیکه برای معذرت ( خواستن ) میروند یک گوسفند  را با خود میبرند. اگر مسئله از قبیل قتل و یا زخم زیاد و مسائل بزرگ باشد دو نفر زن سر سفید با قران مجید نیز ضرور است که بروند . و اگر مسائل جزئی باشد یک گوسفند و یک نفر ملا ( سپین پتکی ) یعنی دستار سفید کفایت میکند.

تبر: عینا مانند کارد است.

تفنگ: اگر کسی با تفنگ زخمی شود و در تور و سپین و در هر حصهء بدن که باشد در صورتیکه استخوان نشکند یک مقدار معین « پور» از جانب مقابل باو داده میشود و اگر استخوان بشکند نیم خون « پور» دارد.

چوب : زدن با چوب در صورتیکه زخم واقع نشود / یک مقدارپور داردو یا اینکه مضروب ضارب را با یک چوب در همان حصه بدن که خودش را زده است می زند. اکنون بایست پیش از آنکه مبحث پرهار و قطع اعضا را ختم کنیم اگر در همین جا بحث ابرو ، ریش و بروت را نیز ذکر کنیم بد نخواهد بود.

ابرو: اگر زخمی شود یم مقدار معین « پور » دارد.

بروت: اگر در جنگ کشیده شود و این کار سهواصورت گرفته باشد پور آن زیاده تر از پور فوق است و اگر عمد باشد پنج چند آن زیاد پور دارد.

ریش : نیز مانند و مساوی بروت است.

      مسائل زن

اگر از نقطه نظر حقیقت دیده شود یک حصه بزرگ جنگ ها و زد وخوردی که در بین افغانها واقع میشود مدار آن مسائل راجع به زن است. افغانها به زن که آن را بالاترین ناموس خویش میدانند اندک چیزیرا روا دار نمیشوندو برای تحفظ اندک چیز بر علیه این ناموس از حیات خود   می گذرند. لذا یک حصهء بزرگ جرمیات در همین مبحث ذکر خواهد شد . ولی برای آنکه کار ما آسان تر شود این مبحث رابه سه حصه تفسیم میکنیم.

1 – میروشه ( زن شوهر دار )

2- کونده ( زن بیوه )

3- پیغله ( دوشیزه )

     1—میروشه : اگر زن شوهر دار را کسی بگریزاند هفت معادل یک خون پور را بایست بدهد و این هم البته در صورتیست که کشته نشوند و در حقیقت زندگی خود را میخرند.

اگر یک زن و یک مرد باهم بد نام شوندو بر سر وقت جرم گیر بیایند قرار قانون افغانی هر دو کشته میشوند و پوری هم بر قاتل تحمیل نمیشود ولی اگر فرضا گریختند در این حال دو صورت است :

الف- بلگه ( نشانه ) از آنها برجای میماند ( از قبیل دستار ، چادر و غیره) در این صورت در هر جا و هر موقعی که بدست بیا یند علنا کشته میشوند.

ب -  بلگه باقی نمیماند در این صورت کسی حق کشتن آنها را علنا ندارد.

ولی اگر در صورت ماندن بلگه یکی از اقربای زن یا مرد ، زن ومرد یا یکی از آنها را پناه بدهند و برای مدافعه از آنها کمر بسته کنند در عوض تور قتل  سپین هم قرار قانون مجاز است یعنی اگر شخص ثالثی از پناه دهندگان بقتل برسد حق بطرف قاتل است و اجازه دارد . از این نقطه نظر افغانها پناه دهنده و طرفدار مجرم را عین مجرم میشمارند.

    اگر یک مرد یا زن یا یکی از آنها کشته شود بایست دیگری هم در ظرف یکسال بهر نوعیکه باشد به قتل برسد و اگر قاتل یکی از آنها را در مدت مذکور بقتل دیگری کامیاب نشود بایست به ورثهء  یک نفرمقتول یک خون پور بدهد.

ولی اینقدر دارد که در صورت زنده ماندن مرد وکشته شدن زن میعاد فوق الذکر دوسال است زیرا مرد در فرار آزاد تر و گیر آمدن او مشکل تر است.

اگر تور بخانه سپین ( از اقارب خود ) برود و اگر به بیگانه پناه ببرد تا دوسال اورا میتواند نگاه دارد بعد از آن بایست پناه دهنده اورا از خانه خود براند. در اینجا نیز دو صورت است :

الف- که خانه پناه دهنده مد نظر خانهء مدعی تور باشد در این صورت قرار فوق است .

ب- که خانهء اودور و از نظر مدعی تور دور باشد در این صورت تمام قوم گرد آمده خانه اش را ( در صورت نراندن فوری تور ) سوختانده و مال اورا بتاراج میبرند.

   اگر زنی بخانهء مرد برود و بخانهء او درایدو مرد اورا از خانهء خود نراند عیناچنان تلقی  میشود که اورا گریختانده باشد.

     اگر مردی بالای زنی دست اندازد و زن چیزی نگوید چون رضایت جانبین از آن مفهوم میشود هردو بایست بقتل برسند. و اگر زن رضا نبوده و فریاد کرده استمداد نماید در اینصورت یا گوش مرد را میبرند و یا اینکه اورا بیحجاب میسازند لیکن اگر بیحجابی او طوری باشد که در اثر آن بمیرد قاتل باندازه قطع یک عضو که نیم خون پور دارد مجرائی گرفته باقی یک خون بقسم پور به ورثه مقتول میپردازد. و اگر در صورت بریدن گوش یا بینی هم بمیرد همان حساب در معرض اجرا گذاشته میشودو اگر بدون قطع اعضا و بیحجابی اورا بکشد یک خون پرداخته و دیگر مجرائی باو داده نمیشود.

نامزد هم حکم زن شوهر دار را بخود میگیرد.

  اگر کسی نامزد خود را به « کرشنده »  از خانه پدر به برد باید « ولور» و علاوتا یک « رونی » به خسر خیل خود بدهد و اگر به رضاء اورا به خانه خویش ببرد یک ننوات وولور لازم میشود. 

اگر خسر داماد را بخانه ء خویش راه واجازه ء دخول شدن داده باشد و یا باو اجازه داد که در خانه او بود وباش کند و مسایل فوق بوقوع پیوست چیزیکه قبل از آن از نزد او گرفته باشد مال اوست عملا بران حقی بر داماد ندارد وحتی اگر ولور را از قبلا نگرفته باشد نیز نمیتواند مطالبه کند.

2-   کونده ( زن بیوه )  بیوه قرار قوانین ملی اولا حق برادر بعد از آن پسر کاکاست و اگر اینچنین کسی از اقارب در بین نباشد تمام قوم در ننگ او شریک است . افغانها میگویند ( کونده دکام دی )یعنی زن بیوه ، بیوه تمام قوم است و احدی از قوم دیگر حق گرفتن و نکاح کردن اورا ندارد. و اگر بیگانه ئ به گرفتن او اقدام کرده و اورا بگیرد بایست پور یک زن شوهر دار را به اقارب و یا قوم او بپردازند.

3-   پیغله ( دوشیزه) :- اگر کسی چادر پیغله را بدست بگیرد و از سرش دور کندو یا اینکه قراریکه در بین افغانها رواج وعادت است که وقتی گرفتن و نامزد ساختن دختری اعلان میکنند تفنگ فیر مینمایند دختر مذکور بآن شخص داده نمیشود زیرا اگر اینطور شور هرکسی کار آسانی یافته و بر دختری دعوای میکند . همچنین اگر مرد باصطلاح بردختری صدا کند در  اینصورت  نیز از گرفتن او بطور قطعی محروم است. البته واضح است که این مسئله وقتی چنان  میشود که پدر، مادر و برادر دختر راضی نبوده  و با او قبلا مصلحت نکرده باشند.

اگر کسی پیغله را گریختانده و بزور بخانهء خویش ببرد بایست یک خون برای حفاظت جان خود و نیم خون هم به عنوان شرم زن پور بدهد. اگر دختر خودش برفتن راضی شده باشد جرگه دایر گردیده وولور دو چند تعیین میگردد.( اینکه میگوئیم ولور دو چند تعیین میشود از این سبب است  که ولور در هر حصه و هر قوم در بین افغانها تقریبا چیز ثابت و معیین است. ولی بعد از ازدواج با شخص مذکور دختر دیگر حق ندارد که بخانهء که پدر خویش پا بگذارد ولی اگر ننوات فرستاده شده و پذیرفته شد بعد ازآن میتواند بخانه پدر خویش رفت و آمد بکند.

      اگر مرد بالای زن صدا کند و بخانهء او در آید مرد بایست بقرار مقررات افغانی یک مرتبه او را براند ( در افاغنه دیگر چنین نیست )و خانهء پدر اورا از مسئله خبر بدهد. اگر بار دیگر آمد باز بایست اورا براند و دو نفر شاهد برای اثبات مطلب خود و آمدن زن بدون خواهش خویش بگیرد. اگر رفتن زن مرتبه ئ سوم تکرار شد باز بایست اورا براند و چار نفرشاهد بگیرد مرتبه چارم مفت از اوست و اقربای دختر هیچ حقی براو ندارند.

  زن بعد از رانده شدن بصورت فوق الذکر از خانهء کسی که بر او صدا کرده است در اختیار پدر است و خواه اورا میکشد و خواه بکسی دیگر به شوهر میدهد ولی عموما بقتل میرسند.  

ناگفته نماند که مکررا آمدن زن یک احتیاط در تعیین حد قانون بیش نیست ورنه هرگز بزن اینقدر مهلت داده نمیشود.

     اگر کسی بخانه کسی مهمان شود قراریکه معلوم است در افغانها ستر نیست و عموما دخترهای جوان برای مهمان آب دست می اندازند و غذا میچینند اگر مهمان هنگام آب دادن و یا نان دادن دست دختر را لمس کند و یا باو اشاره برساند باید یک دختر در مقابل جرم خویش پور بدهد.

   اینک در اینجا نسبت به عدم گنجایش این مقاله از قارئین گرام عفو خواسته و بعد از مختصری شرح مسایل و مواد برجسته قرار فوق فراغت یافته ایم علی الاجمال بعضی مواد ضروری دیگر را نیز تقدیم و به مقاله مختصر خویش خاتمه میدهیم.

     زن وقتی بخانه شوهر خود رفت دیگر ناموس او در اختیار اوست ولی بعضا پدر حق مداخله را دارد .مثلا اگر کسی زن خود را بزند ـ  آنکه اورا نکشته و یا استخوان اورا نشکستانده است و یا یکی از اعضای اورا ضایع نکرده است پدر حق مدا فعه و یا با صطلاح افغانها حق ( گتل) یعنی کمائی  کردن او را ندارد ولی اگر او را کشت و یا استخوان اورا شکستانده و یا اینکه کدام عضو اورا نا قص ساخت  دران صورت بقرار مقررات باندازه ضرریکه باو رسانده است پور گرفته میتواند و اگر به پور راضی نشود همچنان بلا استثنا در تمام مسایل قانون است عین قصاص را کارفرما میشود.

      اگر زنی به کسی نامزد باشد ولی پیش از عروسی حامله شود داماد ولور اورا بطور کامل و علاوتا یک زن ( سپین پایحی   )– ث – خوانده شود ( پاچه سفید ) به خسر خود بدهد.

           خانه سوختاندن

اگر کسی خانهء کسی را بسوزاند بایست تاوان مال محروقه ، تعمیر و علاوتا یک مبلغ معین  بعنوان شرم کوته بپردازد. دروازه را شکستاندن و سوراخ کردن دیوار نیز یک مبلغ معین پور دارد . ولی اگر غژدی را بسوزاند چون سوختاندن غژدی آسانتر و بیشتر از خانه واقع شده میتواند تاوان مال و یک مبلغ معین و علاوتا یک ننوات هم باید کرده شود و نیز همین پور هم گرفته میشود.اگر  کودی ( چپر ) سوختانده شود و یا دزدی کرده شود  تاوان مال و یک مبلغ معین پور و یک ننوات باید پرداخته شود  زیرا چپر آسان تر مورد دزدی و حریق واقع میشود.

      اگر کسی فصل کسی را بقوه , عمدا . عناد بخوراند بایست چهار چند تاوان بدهد . اگر کسی سگ دیگری را سهوا بقتل برساند بایست یک گوسفند و یک مبلغ معینه بصاحب آن بپردازد.

      اگر قتل سگ عمدا باشد بایست یک خون بدهد و یا قاتل در عوض کشته شود.

       اگر کسی بز یا میش یا گاو و غیره کسی را دزدی کند بایست در عوض یک راس نه راس بپردازد یعنی پور آن « نه گونه » است.

        اگر کسی مرغی دیگری را با تفنگ بکشد« نه گونه » اگر دزدی کند نه گونه و اگر با سنگ بکشد دو چند تاووان دارد.

        اگر کسی دم گاو دیگری را قصدا ببرد یک مبلغ معین  پور دارد . اگر دم خر بریده شود چون بیشتر از گاو دیده میشود زیاد تر یک مبلغ معینه پور دارد.

        اگر آب کسی را خلاف نوبت پنهان یا علانیه بکشت خود جاری سازد اگر جنگ واقع نشود یک مبلغ معین تاوان اگر جنگ شود و زخم نشود بازهم یک مبلغ معین  اگر زخم واقع شود پور زخم داده میشود. اگر زخم از طرف غاصب آب باشد صرف ننوات برده میشود در پور زخم هشتاد و پنج روپیه برای صاحب آب مجرا داده میشود.

معلومات عمومی راجع بمقررات ننوات جرگه و مرکه حقوق مرکچیان و مهمانی و غیره

ننوات : خون وزن شوهر دار و یا دیگر مسایل : لحجه : چهار زن چهار قران و یک گوسفند است . یک گوسفند یا 54 روپیه معادل است: پنجاه چهار روپیه مرکچیان حق دارند و این پول در پور مجرا گرفته میشود : گوسفند در هر صورت یکجا است : کشتن گوسفند ننوات حرام است زیرا افغانها آن را امید دانسته و از این سبب مخالف مردم و شئون افغانی خویش میدانند : در دیگر مسائل زن ها نمیروند و قران نیز برده نمیشود و صرف رفتن یک عده مرکچیان و یک گوسفند کفایت میکند. اگر کسی که نزد او ننوات رفته است به لحاظ مرکچیان پنجاه و چهار روپیه را واپس بدهد خوب ورنه کسی براو حق ندارد ولی عموما واپس داده میشود.

       اگر جرگه دایر و مرکچیان گرد آورده شوند و کسی برخلاف اوامر جرگه و مرکه کار کند یعنی با اصطلاح جرگه ومرکه را بشکناند باید به مرکه والا و ریش سفیدان ننوات داده . پنجاه وهشت روپیه نیز بپردازد.

        اگر دریک جرگه و مرکه هر قدر نفر شامل باشد حق گرفتن حق الزحمه را که پنجاه روپیه است از کسی که پور میگیرد دارند بیش از آن حق ندارند. این پول در بین مرکچیان و اعضای جرگه تقسیم میگردد.

        اگر کسی در مقابل نفر خود با کسی مرکه و روغه نکرد و مترصد قتل قاتل بود و در عین زمان قاتل در اثر مرگ یکی از اعضای فامیل او آمده پای چارپائی جنازه را شخصا بگیرد و یا اینکه پیش از دفن در قبری که برای مرده کنده شده است بخوابد از مرگ وخون خلاص میشود ولی پور خون را باید بپردازد.

        اگر چند نفر یکجا شده و یک نفر را بقتل برسانند پور راهمه یکجا میپردازند ولی حصه « سور لاسی» پنجصد روپیه زیاده تر از دیگران است.

         اگر یکی از ریش سفیدان در عین مرکه بی آب شود  1800 روپیه پور دارد. و اگر کسی باو دشنام بدهد هشتاد روپیه پور تحمیل میگردد.و اگر کسی اورا بزند و زخم واقع نشود نود روپیه پور دارد .

قانون برگه : قراریکه در صفحات اول در شرح کلمه بدرگه هم تا اندازه ای ذکر یافته است از اثر مخالفت قوانین مذکور بدرگه اگر در دفعه اول شکستانده شود بایست یک گوسفند و سه صد روپیه به بدرگه والا پرداخته شود در دفعه دوم و سوم نیز همین طور است و اگر از سه دفعه زیاد شد دیگر حقی بر او ندارد .

     پور فیر تفنگ در صورتیکه زخم واقع نشود یک مقدار معین است ولی اگر کسی بر دیگری زخم قرض داشته باشد هر قدر فیر کند تا زخم خود را قصور نگرفته است پور فیر بر او نیست و همچنین اگر قرض خون باشد تا وقت کشتن از پور فیر معاف است.

       اگر کسی تفنگ کسی را در جنگ از او ببرد و یا کار دو تفنگ را بزور از دست او بستاند برعلاوه مسترد داشتن اسلحه چنانچه در صفحات قبل نیز اشاره کردیم یک صد و ده روپیه و یک ننوات و گوسفند بایست پرداخته شود.

      اگر کسی بخانه کسی مهمان باشد و دشمن صاحب خانه مال او را بدزدد دو چند تاوان از او گرفته میشود و اگر مال را داد علاوتا قیمت مال را بایست به پردازد و علاوتا هشتاد و پنجروپیه بعنوان شرم خانه بایست به صاحب خانه نیز داده شود اگر کسی بر مهمان کسی فیر تفنگ کند و این کار عمدا باشد اگر زخم واقع نشود پور دو چند و اگر سهوا باشد یک صدو پنجاه روپیه پور دارد اگر کشته شود خون او دو چند ستانده شده و علاوتا یک مبلغ معین شرم خانه پرداخته میشود.

 اگر در اثر غلط فهمی از دست دشمن صاحب خانه که بر او یک خون حق دارد بقتل برسد صاحب خانه از قرض خون او خلاص شده و خون مهمان را خودش میدهد و علاوتا پنجصد روپیه نیز به ورثه ء او می پردازد.

اگر کسی کسی را دعوت کند که شب مهمان اوست و شخص مذکور بعد از قبول کردن دعوت بخانه کسی دیگری برود و یا اینکه خودش بگوید که من مهمان تو هستم و باز نرود یک صدو پنجاه روپیه و یک ننوات باید بپردازد.

      اگر کسی را دیگری مهمان کرده و در بدل پول دشمنش اورا به دوستی بکشد و کدام خونی بگردن او نباشد حق مرگ راهم بر او دارد و یک خون هم از او میگیرد.

جرگه عیسی خیل احمد زائی بطور مختصر در همین جا تمام شد. »  2

خواننده های ارجمند !

آنچه در بالا خواندید ، اثر شاد روان عبد الرحمن پژواک است . چنانچه پیشتر هم نوشتم در سال 1318 هجری شمسی یا خورشیدی در سالنامه کابل - نمره هشت از صفحه 341 تا صفحه 358 به چاپ رسیده بود که به همت کارگران مطبع عمومی افغانستان در آنزمان حروفچینی، تصحیح ، تدقیق و صفحه بست  و سرانجام چاپ شده ودر  جلد کتاب که بیشتر از پنجصد صفحه را احتوا مینماید ، با پوش بسیار زیبا به خدمت خوانندگان قرار گرفته بود. صفحه های کتاب دارای هجده سانتی متر بر و بیست و پنج سانتی متر بلندی و سی و دو ملی متر ضخامت یا- لکی – است. 

من بنا بر درک ضرورت در ظرف چند روز این دوباره کاری را عمدا بدوش گرفتم تا که جوانان کشور ما بتوانند گوشه های تاریک  جامعه را آن طوریکه  بوده است ، بشناسند و از خود بپرسیم که از زمان 1318 که پژواک فقید از آن  یاد میکرد تا حال  چه تغییراتی در درون بخشهای از جامعه پدید آمده است و پیشرفت و ترقی و پس رفت و رجعت در  کدام مقاطع متبارز بوده است ؟

 نقش دولت در آن زمان تا کودتای بیست وشش سرطان و هفت ثور چگونه بوده است و پلان های پنجساله اول – دوم و سوم و بعدا پلان هفت ساله چه تغییراتی در جامعه پیش آورده بودند و بعد از هفت ثور 1357 تا هشت ثور 1992  دولت و جامعه را بکدام طرف میکشانند و بعدا تا یازدهم سپتامبر 2001 جامعه افغانستان توسط  احزاب و تنظیم های جهادی و بعدا طالبان چه نوع آسیب هائی مادی و معنوی را دید و اینک در پنج سال اخیر از جلسه پترز برگ به بعد دولت و جامعه را به کدام سو میکشانند و نقش دولت مداران در افغانستان چیست؟

 نقش ایالات متحده امریکا و اروپا و ناتو ومتحدین در افغانستان ومنطقه چیست ؟

نقش نخبه گان جامعه ما چیست و نقش خود مردم در تعیین سرنوشت شان چه گونه است ؟

 و دراه تغییر اوضاع به نفع امروز و فردای افغانستان برای افغانستان مستقل – آژاد – آباد – دیموکراتیک و شگوفان  چه میتوان کرد و ضرورت تاریخی تشکیل و تثبیت دولت – ملت چگونه خواهد بود؟

 امیدوارم که بتوانیم   بدون کدام شتاب و عجله در پرتو تجارب دیگران باخرد ورزی گامهای موثر برداریم و مشکلا ت و معضلات تیوریک را در سطح وسیه تر اما ژرف تر مطرح سازیم و در جستجوی راه های حل بیاندیشیم و عمل نمائیم.

یاد عبدالرحمن پژواک را گرامی میدارم. پژواک ای  متفکر ، نویسنده ، پژواک  ای شا عر ، پژواک دیپلومات و پژواک آواره و مهاجر.  پژواک را در افغانستان  تقریبا همه ای سیاست مداران و عده زیادی از مردم میشناختند. پژواک مرد شناخته شده در سطح ملل متحد بود و اورا در یک زمان معین در سطح جهانی هم می شناختند. اماحیف و دریغ که  وقتی من پژواک را در سالها آواره گی و هجرت در پاکستان میدیدم ، اشک از چشمانم روان میشدو میدیدم که ایالات متحده امریکا و اروپا و جاپان و « جهان آزاد » چگونه آزاد اندیشان و متفکرین سرزمینم را زیر فشارهای غیر مستقیم قرار میدادند و اما بر خلاف ای خواست مردم ما  یک عده معین را با لای گرده مردم به عنوان رهبر و امیر و پیشوا تحمیل مینمودند و و تلاش میورزیدند تا جنبش مقاومت افغانستا ن به جنبش وابسته و سراپا  نیابتی تبدیل شده و از مضمون ملی – دیومکراتیک  هر چه  زیاد تر دور نگهداشته شودوزیر کنترول سازمان های استخباراتی رنگارنگ قرار بگیرد و افراد ملی – دیموکرات مانند پژواک از جنبش و مردم دور ساخته شوند.

در کابل دولت دست نشانده شوروی افراد مخالف خود به ویژه افراد   ملی – دیموکرات را به زندان ها می افگند و میکشت .

 در کشور های همسایه و در حالت تبعید نیز کشور های همسایه عرصه را به افراد ملی – دیموکرات تنگ تر میساختند و با هزار نیرنگ میکوشیدند تا مانع انتشار افکار ملی – دیموکرات شوند.

اما پژواک مرد تسلیم ناپذیر بود. او افغانستان را و روابط افغانستان را بهتر از بسیاریها میشناخت. یادم است  هر وقت که سراغ پژواک را میگرفتم باید نخست به سراغ  عزیز جان فرزند جنرال جعفر خان میرفتم . جنرال جعفر خان را تقریبا همه کسانیکه در قرتای چند اول زندگی کرده باشد ، خواهد شناخت. پیش از دیدن و بعد از دیدن عزیز جان و پژواک با خود می اندیشیدم و میدیدم که پژواک چه حال داشت و امیران با کدام ناز و نعمت زندگی میکردند.

 اکنون این جملات را بپایان میرسانم و بزودی شمارا در جریان نوشته فیض محمد کاتب هزاره قرار خواهم دادو بحث در این مورد را برای آینده واگذار میشوم. اگر در وقت دوباره تایپ نمودن من دچار اشتباه شده باشم از همه معذرت میخواهم.

یار زنده و صحبت باقی- سنبله 1358 – سپتامبر 2006-09-22

 

 

 

 

رویکردها :

   1- سالنامه کابل 1318 از نشریات مدیریت صحافت پشتو تولنه / سالنامه نمره هشت-   صفحه  341 – م. قدیر تره کی

2- سالنامه نمره هشت کابل – سال 1318 – از صفحه 341 تا 358 – عبدالرحمن پژواک