دوکتور سيد موسی صميمی

 08.09.2006 

 

 11 ام سپتمبر ؛ پيش گزاره ي نا همگام با تاريخ ضربت ناپذيري امريکا 

 

 I . حمله دهشت افگنانه برنیویارک وواشنگتن  

 

 پس از حمله دهشت افگنانه  بر " مرکزجهاني تجارت " درنيويارک و حمله بروزارت دفاع امريکا درواشنگتن در 11 ام  سپتمبر2001 ، مبارزه عليه تروريسم بين المللي هدف اساسي حکومت امريکا گرديد. بدين ترتيب ايالات متحده امريکا همبستگي جهان غرب را به دست آورد. درمورد پس منظراين موضوع سيد موسي صميمي معلومات مي دهد:

 

بنابه تفسيررسمي حکومت امريکا ، 19 تن ازدهشت افگنان  به تاريخ 11 ام سپتمبر چهارهواپيماي مسافربري امريکا را ربودند. دوهواپيما خود را به " برجهاي توأمان "  " مرکز تجارت جهاني " درنيويارک زدند، سومين  هواپيما خودرا به پنتاگون – وزارت دفاع امريکا- درواشنگتن متصادم ساخت ، وچهارمين هواپيما درپنسلوانيا سقوط کرد.  درنتيجه اين حادثه بيش از سه هزارنفرکه به 80 کشورومليت تعلق داشتند، جان باختند. شب هنگام جورج دبليو بوش رئيس جمهورامريکا از " دفتربيضوي شکل " درکاخ سفيد سخنراني عاطفي يي عنواني ملت امريکا ايراد نمود ودرآن اظهارداشت که : " حملات دهشت افگنانه مي توانند بنياد يک ساختمان بزرگ را برکنند اما نمي توانند اصول اساسي امريکا را تکان دهند."  بنا به گفته بوش ، دشمن تنها امريکا را مورد حمله قرارنداده است، بلکه برهمه انسانهاي صلح دوست درجهان حمله نموده است.

 

حمله دهشت افگنانه با اين ابعاد تخريبي باورنکردني اش همچون زخمي برقلب امپراتوري امريکا بود. هرامريکايي با اين حمله خود را شخصاً مورد حمله ، مصيبت زده  و تحقيرشده  احساس مي کرد.

 

 قبل ازاين؛  حمله اي بربحريه امريکا در پرل هاربور واقع درجزيره " اوهو" ي هاوايي در 7 ام سپتمبر 1941 توسط نيروهاي جاپاني صورت گرفته بود.تخريب بخش بزرگ بحريه پاسفيک امريکا در پرل هاربور، که آغاز جنگ امريکا وجاپان را اعلام نمود، هزاران کيلومتردورترازمرکزقدرت امريکا دواشنگتن قرارداشت ، اين حمله هنگامي صورت گرفت که ر سانه هاي تلويزيوني نمي توانستند تصاويردهشت بارحادثه را آنطوري که در" طبقه صفر" اتفاق افتاد، پخش نمايند. برعکس آن در11 ام سپتمبر 2001 مرکزاقتصادي ، سياسي وساختارهاي نظامي امريکا به شدت تمام مورد حمله قرارگرفتند.

 

حادثه يازدهم سپتمبريک بعد تاريخي را نشان مي داد ، که چيزي  بيشترازيک چالش نظامي براي ابرقدرتي بود که دررقابتهاي ايدئولوژيک ونظامي با ابرقدرت شوروي درزمان جنگ سرد ، پيروزبرآمده  بود.

 

اين حمله دهشت افگنانه بيانگرچنان حمله يي برمجموع امپراتوري امريکا هست که واشنگتن به هيچ صورت نمي تواند هضمش بکند. به سوال حاد واکنش به اين حمله درحکومت امريکا با بسيارعملگرايي پاسخ گفته شد. دردرون حکومت امريکا دراين مورد مباحثاتي صورت گرفت که با حمايت يک ائتلاف بين المللي دراسرع ممکن وقت به همه وسايل دست داشته به اين حمله پاسخ گفته شود. کالين پاول وزير خارجه ايالات متحده امريکا براي ايجاد يک ائتلاف بين المللي مي بايست نگرانيهاي متحدان و ومقاومت هاي بنيادي سايرحلقه هاي فرهنگي را رفع کند.

 

ميزان قهارتخريباتي که درنتيجه اين حمله درامريکا به وجود آمد، منجربه چنان تاثيرات تکاندهنده يي شد که به هيچ صورت نمي توانست محدود به کشور " امکانات نامحدود" بماند. همبستگي عام  کشورهاي غربي با ايالات متحده امريکا که  درچهارچوب " ائتلاف بين المللي ضد دهشت افگني " ابرازشد وبه صورت خاص " همبستگي نامحدود " ي که توسط گيرهاردشرويدرصدراعظم آن وقت آلمان اعلام گرديد، به هيچ صورت صرفاً يک ژست سياسي متحدان دربرابرامريکا نبود. آنها نيز خطربالقوه يي را که ازجانب " انترناسيوناليستهاي اسلامگراي " سنخ جديد شهرهاي بزرگ اروپا را تهديد مي کند درنظرآوردند. جورج دبليو بوش نيز شخصاً اصولاً برکسب همبستگي اروپائيان مطمئن بود. برخلاف امريکائيان ؛ اروپائيان پيوسته اذعان نموده بودند که دهشت افگني  يک محصول پيچيده وضع اجتماعي واقتصادي است ، ودهشت افگني را نمي توان تنها ازطريق نظامي ازميان برد.

 

 II  . تاثيرحملات دهشت افگنانه  درامريکا برافغانستان

 

حملات دهشت افگنانه در11 ام سپتمبر2001 درنيويارک وواشنگتن ، ازبسياري جهات صحنه سياسي را درجامعه بين المللي ودرنتيجه آن انکشافات سياسي ونطامي را درافغانستان تغييرداد. همکاري همه جانبه شبه نظاميان طالب درافغانستان با شبکه دهشت افگني " القاعده " منجربه آن گرديد که ساختارنظامي مليشه هاي طالبان و مخفيگاههاي القاعده درکشورهندوکش هدف جنگ بين المللي عليه دهشت افگني قرارگيرند.

 

حمله نظامي ائتلاف نظامي براي مبارزه عليه دهشت افگني زيرفرماندهي ايالات متحده امريکا درافغانستان ، ازنگاه  تاثيرجانبي سياسي  اش يک تحول را درتاريخ درد آلود اين کشوربه وجود آورد. با بيرون راندن واحدهاي مليشه هاي طالب ازشهرهاي بزرگ و وورد نيروهاي " اتحاد شمال " شرايط مساعدي براي شکل گيري يک دولت چندين قومي درافغانستان به وجود آمد.

 

جورج دبليو بوش رئيس جمهورايالات متحده امريکا به تاريخ 20 ام سپتمبر دربرابرکنگره امريکا ، شبکه القاعده را به مثابه يک سازمان تروريستي و اسامه بن لادن را به مثابه عامل وکارگذاراصلي آن معرفي نمود.

 

دريک چشم بهم زدن ، همينکه دهشت القاعده کابوسي براي امريکائيان مي گردد و بدين ترتيب مايه ترس وانزجارغربيان مي شود، افغانستان در افکارعامه جهان مطرح مي گردد. ازآنجايي که بوش تنها عامل ادعا شده " دهشت افگني بين المللي " نه ، بلکه کساني را هم که  به آنها پناه داده بود، مسئوول اين حادثه معرفي کرد، سرنوشت سياسي طالبان را نيز رقم زد. البته امريکائيان شتابزده وسنجيده ناشده حمله نکردند. تاهفتم ماه اکتوبر آنها 26 روزضرورت داشتند تا هواپيماهاي نظامي ايالات متحده را عليه زيرساختهاي نظامي القاعده و مليشه هاي طالبان جا به جا سازند. ايالات متحده امريکا براي آن به اين زمان نيازداشت  که دربدو امر يک ائتلاف بين المللي را عليه دهشت افگني به وجود آورد. دراين ائتلاف مي بايست دراين برهه ي  زماني  بخشي ازکشتيهاي جنگي ايالات متحده امريکا ازشرق آسيا به بحر هند درجنوب پاکستان منتقل مي گرديد.

 

گفته مي شود که دربدو امر حکومت امريکا کوشش نمود تا به کمک جنرال پرويز مشرف فرمانرواي نظامي پاکستان ملامحمد عمر رهبرطالبان را به اين ترغيب نمايد تا اسامه بن لادن را به آن کشور تسليم دهد. به تاريخ 20 ام سپتمبر درکابل " شوراي علماي اسلامي " که مشتمل از1000 نفربود، تسليمدهي اسامه بن لادن را به امريکا رد نموده ، اما اعلام نمود که اسامه بن لادن مي تواند " داوطلبانه " افغانستان را ترک بگويد.

 

حملات انبوه نيروهاي هوايي ايالات متحده امريکا دربخشهاي مختلف افغانستان به اين منجرشد که مليشه هاي طالبان ازشهرهاي مهم افغانستان  عقب نشيني نمايند. اعضاي القاعده درمجموع به مقاومت شديدي دست زدند. پايتخت کشور درست در 13 ام نومبر سقوط کرد.

 

تصرف کابل بدون ترديد يک پيروزي نظامي بزرگ بود که " اتحاد شمال " بدون بمباردمان هنگفت امريکاييان نمي توانست چنان دراماتيک بدان نايل آيد.  با تصرف پايتخت تنها يک پيروي نظامي نه ؛ بلکه يک تحول عميق پس ازدودهه جنگ داخلي خونين درسرزمين هندوکش رونما گرديد: يک پيروزي نظامي – قطع نظرازاينکه اين پيروزي توسط کدام جناح مورد منازعه به دست آمده است –هنگامي پا مي گيرد ؛ که با يک راه حل سياسي   که درآن مشارکت نمايندگان سياسي همه اقوام تضمين شده و شموليت همه اقوام افغانستان درحکومت مرکزي ممکن گردد، همراه باشد. جامعه بين المللي اين راقبول کرده است که براي باثبات گردانيدن ساختارهاي جديد، تدابيرامنيتي وحمايت اقتصادي لازم است. براي يافتن قاعده يي جهت يک راه حل سياسي درمذاکرات پترزبرگ تحت سرپرستي ملل متحد تلاش به عمل آمد. با توافقات بن در دسمبر سال 2001 فرآيند صلح دموکراتيک درافغانستان آغازگرديد.

 

III . يازدهم سپتمبر وکشورهاي همسايه

 

پس ازحمله تروريستي يازدهم سپتمبردرنيويارک ، مبارزه عليه تروريسم بين المللي هدف اساسي جورج دبليو بوش رئيس جمهورايالات متحده امريکا گرديد وبدون ترديد وي دراين راه  همبستگي اساسي  جهان غرب را به دست آورد. آنچه موجب  دردسر حکومت ايالات متحده امريکا مي گرديد ، مواضع سايرقدرتها و حلقه هاي فرهنگي بود.

 

شعاراصلي حکومت ايالات متحده امريکا که مي بايست کشورها دربرابرآن موضع گيري نمايند اين بود که ؛ آيا ازجنگ ضد تروربدون ترديد حمايت مي کنند ويا اينکه دربرابر واکنش نظامي شديد ايالات متحد امريکا فاصله مي گيرند، متوجه حلقه هاي فرهنگي  عربي – اسلامي نيز بود. پيام روشن و واکنش آشکارتربود: بسياري از خودکامگان کشورهاي عربي و دول اسلامي از يک اقدام شديد حمايت کردند.لاکن آنان درعين زمان هشداردادند که " دهشت افگني " با " اسلام " يکي پنداشته نشود. ايشان ازاين ناحيه ابرازتشويش کردند که عمليات نظامي درازمدت ايالات متحده امريکا با توجه به  سرنوشت نامعلوم فلسطينان ، مواضع خفي ضد امريکايي را درمنطقه دوباره مشتعل نسازد. هرچند اوضاع واقعي ا ميران محافظه کار منطقه خليج را دريک تنگنا قرارداده بود.  ديگرپنهان نبود که  يک تعداد افراط گرايان منطقه خليج درکناراسامه بن لادن درافغانستان فعال بودند. نکته ديگرآنکه اين اميران  براي جلوگيري از اعمال تروريستي اسامه بن لادن درکشورهاي خودشان ؛ اسامه بن لادن را با حمايتهاي پولي سخاوتمندانه تطميع کرده بودند. بنابراين خطرآن وجود داشت که با سرکوب شبکه تروريستي درسرزمين هندوکش ، افراط گرايان دوباره برگردند واحتمالاً درکشورهاي شان فعال گردند.

 

با توجه به اينکه قلمرو طالبان درافغانستان به مثابه ميدان جنگ اصلي براي يک حمله نظامي مطرح بود؛ مي بايست روسيه ، هند وچين دربين دواردوگاه با هدفهاي مختلف تصميم مي گرفتند. اينها ازحمله نظامي ايالات متحده امريکا عليه دهشت افگنان ، به خاطر آنکه خود شان بتوانند جنگ شان را  برضد آنچه " جدايي طلبان " مي خواندند، مشروعيت دهند، دفاع مي نمودند.اما درعين زمان ازاين آگاه بودند که عمليات درازمدت نظامي ايالات متحده امريکا درافغانستان موجب توسعه ساحه  قدرت امپراتوري امريکا  ودرنتيجه تعارض اجتناب ناپذيربا منافع آنها مي گردد. آنها درمورد همکاري با ائتلاف بين المللي عليه دهشت افگني به ترتيبي تصميم گرفتند که؛  عجالتاً به الزمات کوتاه مدت دربرابر الزامات درازمدت ستراتژيکي اولويت قايل شوند.

 

درجمهوريهاي آسياي ميانه که مانند گذشته ها ساختارهاي خود کامه ( اتوکرات ) برقدرت بودند، با دوچشمداشت به حمله احتمالي ايالات متحده امريکا عليه زيرساختهاي مليشه هاي طالبان ومتحدان آنها درافغانستان برخورد مي نمودند: ازيک طرف آنها پس ازگسستن ازروسيه امکان اين را درنظرمي آوردند که ازطريق يک افغانستان آرام با يک هزينه مناسب ، راهي براي صدورمواد خام شان به سوي غرب بيابند وبدين ترتيب بتوانند از ساختارهاي وابسته  مربوط به دوران امپراتوري شوروي رهاگردند.د ازجانب ديگر،  خودکامگان اين منطقه اين امکان را درنظرمي آوردند که با حمايت بين المللي خطر حملات دهشت افگنان را ازافغانستان جلوگيري نموده ودرنتيجه بتوانند با دهشت افگنان اسلامگرا دردرون کشورهاي شان به طورموثري مبارزه نمايند.

 

مواضع ايران پيچيده بود، اين نه صرفاً به خاطر مبارزه قدرت دردرون اين کشور؛ بلکه از يکسو ازبين رفتن ممکن مليشه هاي سني طالب  که به کشورهمسايه ايران به چشم دشمن مي نگريستند، با علايق ومنافع سياسي و استراتژيک ايران همخوان بود، ازجانب ديگر حضورنظامي ايالات متحده امريکا به مثابه دشمن اصلي انقلاب اسلامي  درکشورهندوکش ، عليه اصول جمهوري اسلامي ايران قرارداشت. بنابراين يک خطر بلافصل عليه ايران وجود داشت. اين خطردرکنارسايرمسائل دراين بافت محسوس بود که ايالات متحده امريکا ايران را بخشي از " محورشر" خوانده بود. با اينهمه درفرجام تهران موضع همرأيانه وعملگرايانه اتخاذ نمود؛ دندان روي جگرگذاشته و عمليات نظامي ايالات متحده امريکا را درکشورهمسايه افغانستان تحمل نمود.

 

ازآنجايي که ذهنيت شبه نظاميان طالب مخلوق سحرهء پاکستان بود واينک ازکنترول اين کشور خارج شده بود، حمله تروريستي درايالات متحده امريکا ، پاکستان را برسريک چهارراه انتخاب تاريخي قرارداد.

 

جنرال پرويزمشرف فرمانرواي نظامي پاکستان که باري حمايتش را ازطالبان با پشتون تباربودن آنها توجيه مي کرد، زيرفشارمضاعفي قرارگرفته بود. نفوذ عميق وبيسابقه نيروهاي اسللامي دراين کشور تهديد به يک آزمايش قدرت؛  مانند منازعه کشميرمي نمود. بنابراين موضع پاکستان دربرابر تروريسم بين المللي درمجموع ضد ونقيض و نامطمئن است. ازجانب ديگريک امکان تاريخي براي پاکستان دست داده بود تا سياست افغانستانش را مورد تجديد نظرقراردهد وباحمايت جامعه بين المللي نيروهاي اسلامي را برسرجاي شان بنشاند. درفرجام  پاکستان درنتيجه فشارهاي شديد ايالات متحده امريکا تصميم گرفت تابا جامعه بين المللي عليه دهشت افگني ودرنتيجه آن عليه مليشه هاي طالب به جنگ برخيزد