به مناسبت هشتاد و هفتمين سالروز استرداد استقلال افغانستان

 دسدستاورد ها و دستبرد ها به استقلال، ‏استقلال و اصلاحات

    هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق              ثبت است بر جريدهء عالم دوام ما

داکتر سید اکبر زیوری

21.08.06

 

امروز ما افغانها در هر جاییکه باشیم هشتاد و هفتمين سالروز استرداد استقلال كشور محبوب خود، افغانستان عزيز، را جشن میگيريم. عشق به وطن و عشق به آزادي در رگ رگ هر افغان مي جوشد. از جوشش پر خروش همين خون است كه با وجود فراز و فرود هاي مرگ خيز و مرد سوز، باز هم وطن عزيز خود را، هر چند زخم خورده و رنجور، اما سرفراز و سرخروي مي يابيم.

 

سرزمين ما، افغانستان، جان هر هموطن است و كمينگاه هر خصم. سينهء ستبر كوه هاي سركش آن با عرش فخيم  هماوردي ميكند و دامن پرچين دره هاي عميق آن بر فرش فردوس فخر مي فروشد. 

 

كوه هايش سر به فلك مي سايند، اما قامت رساي همين كوه ها،‌ در برابر آزاد منشي مردانش سر تعظيم فرود مي آورند و انگشت تكريم به دندان مي گزند. دره هايش زيبايي ترسناكي دارند، اما همان دره هاي پر خوف و پر شكنج، از هيبت اراده زنانش، دامن بر مي چينند و در دامنهء كوه ها پناه مي گزينند.

 

مردمان كشورما،‌ وقتي با طبيعتي چنين خشن و بي رحم در آويخته اند،‌ چون پولاد آبديده شده اند. اينجا سخت ترين اراده هاي جهانگشايان، چون موم نرم شده است. اينجا كشوريست سخت و نفوذ ناپذير. همه چيز در اين كشور، صلابت سنگ هاي بيكران اش را بخود گرفته است. سنت ها ي مردمان اين سرزمين نيز همانند طبيعت نا ملايم شا ن، سخت و غير منعطف شده اند و سنت آزادي، از دير پا ترين و ماندگار ترين سنت هاي اين مرز و بوم بوده است. همين تعلق دير پا به آزادي است كه راز ماندگاري ماست.

 

وقتي به غرور مردمم مي انديشم، احساس سرور ميكنم. وقتي عظمت كوه هايش را نظاره مي كنم، عظمت كائنات در نظرم مجسم مي شود. وقتي به زيبايي دست نخورده و بكر طبيعت اش مي نگرم، زيبايي مصنوعي و ساختگي تمدن را خجالت زده مي يابم.

 

بلي! افغانستان چنين زيبا اما رام نشدني بوده است. افغانستان چنين آزاد اما تنها بوده است. افغانستان، هرچند ويران، اما اينچنين كمينگاه تازيان و مهاجمان، بوده است. افغانستان چونان جزيره اي سكون، در اقيانوس  تغيير بوده است. افغانستان در جادة آزادي ،‌ آخرين مسير بوده است. افغانستان در پاي استعمار زولانه و زنجير بوده است.

 

در آستانه جشن استقلال كشورم، مفاهيم فوق، احساس شور انگيز و  شرر بار نشاط و سرخوشي را در من بر مي انگيختند و بسان مرحمي بودند بر زخم هاي عميق روح تخريش شدهء من. اما براي لحظه اي خواستم ازين  عالم  جذاب خلسه و دنياي پر رنگ  و راز احساس دور شوم و گذري به دنياي خشك و بي روح تعقل بزنم. زبان تجليل  بر دوزم و قلم تحليل بركشم و پس از ساليان دراز از فراز قله هاي زمان، نظري بر گذشته و حال و آينده نمايم.

 

 زبان تحليل خشك و بي احساس است و اگر سرد و سخت مي نمايد، عزيزان!  بر من خرده مگيريد و ببخشاييد.

 

در تمام دنيا، نهضت هاي استقلال خواهي با شور و حرارت زايدالوصفي از اوايل قرن گذشته آغاز يافت.  نيرو هاي ملي گراي كشور هاي تحت استعمار، فكر ميكردند كه با دست يافتن به حق تعيين سرنوشت خود، مي توانند در شاهراه ترقي و توسعه گام گذاشته و مردم خود را از فلاكت و بدبختي نجات بخشند.  بنا بر اين همواره حركت هاي استقلال خواهي با حركت هاي اصلاحي در نهاد هاي دولتي و اجتماعي همراه بود.

 

در ميان حركت هاي ضد استعماري، بخصوص در آسياي جنوبي و مركزي، جانفشاني هاي مردم ما در تحصيل استقلال و مقابله با اجنبيان، در عرف روابط بين المللي تبديل به ضرب المثل شده است.  همواره مردم ما با نيروي ايمان و ايثار خود، پشت هر متجاوزي را –از اسكندر و چنگيز تا انگريز و روس و تروريزم- به زمين زده اند و دست شانرا از خاك پاك ما كوتاه نموده اند. در اخير سلطنت امير حبيب الله خان،  مقابله با استعمار خارجي و استبداد داخلي براي تمام فعالان و منورين كشور،  همچون يك آرمان ملي بود كه با همديگر بر سر آن پيمان ملي بسته بودند. اين عطش شديد را در كلام پر آتش عبدالرحمن خان لودي محرر سراج الاخبار بشنويد كه يك سال قبل از حصول استقلال افغانستان،  سوء قصد بي فرجامي را عليه شاه وقت، امير حبيب الله خان، عملي ساخته و زنداني شد. وي پس از حصول استقلال كشور از زندان آزاد و در خدمت كشور قرار گرفت. وي در قالب اين ترجيع بند  زيبا، آرزو و خواست طبقه منور افغانستان را اينطور بيان مي كند:

 

نعره

اي ملت از براي خدا زود تر شويد                          از شر مكر و حيلهء دشمن خبر شويد

تا از صداي صاعقه اش گنگ و كر شويد                 وانگه چو رعد، نعره زنان در بدر شويد

مانند برق جلوه كنان در نظر شويد

از يكطرف نهنگ و زديگر طرف پلنگ                    هر دو بخون ما دهن خويش كرده رنگ

اكنون كه گشته اند بخود مبتلا ز جنگ                     جهدي كنيد، بهرِچه هست اينهمه درنگ

در حفظ راه حق، همه تيغ و سپر شويد

اين وقت فرصت است نه هنگام جشن و سور            هر كس كه فوت ميكندش مي شود كفور

پس در همين خلال و چنين حال و اين فتور              تيزي و سعي و همت تان اينقدر ضرور

تا از براي چشم عدو نيشتر شويد

خصم بزرگ خويش شناسيد انگليز                         زان پس عدوي ديگر تان است روس نيز

در اين زمانه عهد نيرزد بيك پشيز                          داريد ملت و وطن خويشتن عزيز!

با اتحاد، جمله چو شير وشكر شويد

كردند خائنانِ جفاكيشِ بيفروغ                               آقاييِ زمانه همه بهر خود قروغ

جهل و نفاق و بيخبري غفلت و دروغ                     انداخته بگردن ما حلقه چو يوغ

گويند در اطاعت ما گاو و خر شويد

گر مستبدي ز روي جهالت عتاب كرد                       يا غير حق كدام كسي را عذاب كرد

يا بهر نفع خويش جهاني را خراب كرد                    ناچارش عقل عالم و آدم خطاب كرد

تاكي به كشف حال، چنين خيره سر شويد[1]

 

همگام با ساير ملل تحت استعمار، حركت مردم ما براي كسب استقلال نيز از اين قاعده، يعني استقلال طلبي و ترقي خواهي همزمان، مستثناء نبود. شاه امان الله وقتي با كمك همراهان و همفكرانش عَلَم استقلال خواهي را برافراشت، نداي ترقي و پيشرفت را نيز سر داد. در افغانستان استقلال و اصلاحات همزاد بودند. هدف از اصلاحات، تطبيق تغيير مثبت هم در ساختار دولتي بود و هم در برخي باور ها و سنت هاي دست و پاگير اجتماعي. اين آرزو را از زبان يكي از همكاران جوان محمود طرزي در سراج الاخبار و مدير روزنامه امان افغان و اولين وزير مختار افغانستان در لندن در سال 1921 ، عبدالهادي خان داوي، بشنويد: 

 

تابكي اولاد افغان تا بكي                                        تا بكي هان تا بكي هان تا بكي

كوكوي مرغ سحر آمد بگوش                                 خُرخُر خواب، اي گران جان تا بكي

نور بيداري جهاني را گرفت                                   خواب غفلت اي حريفان تا بكي

سبزهء خوابيده هم برداشت سر                              برنميداري تو مژگان تا بكي

ميرسد آواز سبيل از راه دور                                 تو به خواب، اي خانه ويران تا بكي

مي وزد باد خزانت در چمن                                   شوق گلگشت بيابان تا بكي

بايدت بر حال خويشت خون گريست                       سير النهار و گلستان تا بكي

شوق تعمير سراي و خانه چند                               خاكبازي همچو طفلان تا بكي

روزِ كار و روزگار عبرت است                               خوابِ راحت در شبستان تا بكي

هست مكتب جان ملت، جان من                               تا بكي باشيم بيجان تا بكي

كودكان را مكتب است و مدرسه                              خاكبازي در بيابان تا بكي

رفت وقت خنده و هزل و مزاح                               خورد سالي خورده سالان تا بكي

اي قلم آخر زبانت مي برند                         اينقدر حرف «پريشان» تا بكي[2]

 

ديده مي شود كه مردان استقلال طلب آن دوران،  در كنار مبارزه با استعمار خارجي تا چه حد دغدغه اصلاحات و رفع استبداد داخلي را نيز در سر مي پروراندند. آنها استقلال را مقدمة اصلاحات و ترقي به حساب مي آوردند و در هر دو جهت جد و جهد مي ورزيدند. نگراني آنها فقط از استعمار خارجي نبود، بلكه استبداد داخلي را نيز بحق، دشمن خود و راه خود تلقي مي كردند.

 

اما شاهد بيرحم تاريخ،‌ خلاف آرزوي آن بزرگمردانِ استقلال طلبِ استبداد ستيز را به ثبوت رساند. امروز مي بينيم اكثر كشور هاييكه در قرن 20 به استقلال دست يافتند همچنان در پيشبرد اصلاحات و آوردن ترقي وتعالي براي مردم خود نا موفق بوده و اكثريت آنها كشور هاي جهان سوم كنوني را تشكيل ميدهند. البته در اينجا قصد نداريم  منشاء اين ناكامي در تحقق پروژه اصلاحات را بيان كنيم و يا موانع فرا روي ترقي و پيشرفت را در كشور هاي شرقي و اسلامي،‌ علت يابي نماييم كه اين كاريست بس سنگين و نيازمند طاقت و فرصت زياد. آنچه كه مهم است، اين واقعيت تلخ است كه با وصف بدست گرفتن استقلال، از در آغوش گرفتن شاهد خوش خط و خال ترقي و پيشرفت محروم مانديم.

 

 كشور ما افغانستان، از اين نظر  وجه مشخصه اي دارد. به اين معنا كه 87  سال بعد از حصول استقلال از قواي استعماري، در مدت 25 سال اخير دو بار ديگر مورد تجاوز و تاخت و تاز نيرو هاي خارجي قرار گرفت، يك بار از شمال در قالب تجاوز سرخ و بار ديگر ا زجنوب در قالب تجاوز سياه. و هر دو بار با چنگ و دندان به مقابله با تجاوز پرداخته از آزمون استقلال طلبي و آزاديخواهي سرخروي و سر بلند بدر آمد.  با وجوديكه در اثر اين جهاد و مقاومت آزاديبخش اكثر نهاد هاي دولتي و اجتماعي ما شديداً دگرگون شده است، اما با آنهم چشم انداز آينده روشن مي نمايد و آن بخاطر درس هايي است كه مردم ما در طول اين ساليان دراز جنگ تحميلي و نيرنگ اجنبي،‌كسب نموده اند.

 

 امروزه با وجوديكه باز هم نيرو هاي خارجي در كشور ما حضور دارند، اما هموطنان ما – لااقل تا کنون- اين حضور را، نه آنقدر ها تخريش كننده بلكه حتی  در برخی موارد كمك كننده ارزيابي ميكنند.

 

 در سرآغاز قرن بيست و يكم، بسياري از مفاهيم سياسي نيز همانند مفاهيم اقتصادي دستخوش تغيير و تحول معنايي شده اند. امروزه  همانطوريكه امواج راديو، تلويزيون، ستلايت و تلفون موبايل براحتي از مرز ها عبور كرده و در خدمت نوع انسان قرار ميگيرند، مشكلات بشر نيز از قلمرو هاي محدود جغرافيايي و مرز هاي بستهء سياسي فراتر رفته، دامنگير تمامي آحاد بشر گرديده است. فابريكه جات و صنايع سنگين در كشور هاي يك قاره در گرم شدن حرارت كره زمين  تاثير بد كرده و موجب شيوع خشكسالي ها درمناطق و قاره هاي ديگر ميگردد. اين خشكسالي ها پديده ركود اقتصادي در كشور هاي دور دست را تشديد كرده و سيل مهاجرت و پناهندگي را به كشور هاي ديگر جهان تسهيل مي كند. حتي مريضي ها نيز ديگر پديده هاي محلي و محدود به يك كشور نيستند. بروز يك بيماري در گوشهء از جهان در شرق دور، در اقصي نقطهء غرب كره زمين سرائيت كرده  تمام دنيا را نگران مي سازد.

 

امروزه فقط اقتصاد، مهاجرت و آلودگي محيط زيست نيستند كه جهاني شده اند، بلكه پديده هاي شومي نظير تروريزم و مواد مخدر نيز جهانگير (Globalized ) شده اند. اين پديده هاي شوم ديگر اموري محلي تلقي نمي گردند،‌ زيرا آثار مضر و بد آنها تمام نقاط دنيا را تحت الشعاع قرار داده و نسل بشر را مورد تهديد قرار ميدهد. 

توجه به پديدهء «جهاني شدن» توسط مردم ما و جايگاه افغانستان در آن ميان ، ميزان بالاي درك سياسي آنها را نشان ميدهد. مردم ما پديده جهاني شدن يا Globalization را از لابلاي كتاب ها ياد نگرفته اند، بلكه وقتي توسط قاچاقچيان مواد مخدر و تروريستان ديگر كشور ها، در زادگاه و منطقه خود، قتل عام مي شدند، بخوبي درك ميكردند كه مشكلات امروز بشر تا چه اندازه جهاني و جهانگير شده است.

 

 از اين ديدگاه همكاري افغانستان  با جامعه جهاني در مقابله با تروريزم و مواد مخدر يك اصل استراتژيك تلقي مي گردد. ما از چندين سال به اينطرف در صف اول مبارزه عليه تروريزم قرار داشتيم و اينك هم محكم و استوار عليه تروريزم  ايستادگي كرده و البته اخيراً همكاري جامعه بين المللي نيز با ما جلب شده است. البته هستند كسانيكه حضور نيرو هاي بين المللي در افغانستان را «اشغال» مي خوانند، و عده ای هم خواهان قاعده مند شدن حضور این نیرو ها ازطریق پارلمان افغانستان شده اند.  اما آنچه که مهم است امروزه مفهوم استقلال باید با ديدگاه معطوف به «جهاني شدن» متلائم و هماهنگ گردد.

 

اجماعي كه در ميان نخبگان كشور ما، در آستانه تحقق پروسه صلح بن و تشكيل دولت هاي موقت و انتقالي بدست آمد، شايد در تاريخ كشور ما بسيار كم سابقه و حتي بي سابقه باشد. از چپي ترين طيف ها گرفته تا راستي ترين شان، از كمك جامعه بين المللي به مردم ما در مبارزه عليه تروريزم استقبال كردند. اما متأسفانه جناح بازی های معطوف به قدرت و سوء استفاده ابزاری از کمک های بین المللی در جهت تحکیم قدرت محفلی و حذف رقبای سیاسی، چنگ زدن به  گفتمان گله ای از طریق شعار های تعادل قومی در ادارات تخصصی، دعوت لجام گسیخته از طالبان و خلط خیانت ملی با خدمت ملی، فساد گستردهء اداری و ناکارآیی دستگاه های دولتی و... همه و همه منجر به تقویت نگرانی های فزاینده در مورد آینده کشور گردیده است.

 

امروز ثابت شده است كه استقلال سياسي بدون توانمندي اقتصادي، لافي گزاف بيش نيست. آنهاييكه با طمطراق و افاده، شعار هاي احساس بر انگيز خارجي ستيزي را سر مي دهند ولي براي پر كردن جيب و سير كردن شكم خود، چشم به دست همان خارجيان دوخته اند، در ادعاي خود صادق نيستند. حركت واقعي در جهت استقلال ملي، وقتي ميسر است كه ما شاهد قوام يك دولت كار آمد و ملي در كشور خود باشيم تا چرخ هاي متوقف شده اقتصاد و فرهنگ و اجتماع را به حركت بيندازد.

 

در شرايط كنوني افغانستان، دو موضوع مهم، يعني مبارزه عليه تروريزم بين المللي و تلاش براي تشكيل نهاد هاي ملي و دولتي، بصورت موازي هم به پيش مي روند که از یکطرف سرعت حركت بسیار کند است و از طرف دیگر جهت آن همواره مثبت و ثابت نیست. روند هاي تشكيل اردوي ملي، خلع سلاح عمومي تبعیض آلود، پروژه هاي بازسازي و تصويب قانون اساسي و انتخابات، با وجودیکه گام های صوری و ظاهری به حساب می آیند اما هنوز نتوانسته اند خدمات واقعی را برای مردم فراهم نمایند، ادارهء سالم را به اقصی نقاط کشور گسترده بسازند و از همه مهمتر اعتماد عمومی به دولت را افزایش دهند بلکه برعکس روزتاروز شاهد زیاد شدن شکاف میان ملت و دولت هستیم.  

 

در اخير يكبار ديگر هشتاد و هفتمين سالروز استرداد استقلال كشور را تبريك و شاد باش مي گويم و از بارگاه ايزد منان  صحت و طول عمر با عزت براي آحاد مردم سربلند و وطن دوست خویش مسئلت مي نمايم.

 

داكتر سيد اكبر زيوري

لندن – 18 آگست 2006

 


 


[1]   افغانستان در مسير تاريخ،  مير غلام محمد غبار، جلد 1 ، ص 721 و 722 (قسمتي از شعر نعره )

[2]    به نقل از «افغانستان در مسير تاريخ» ، مير غلام محمد غبار ، ج 1 صفحه 725