باقی سمندر

اسد 1385

اگست 2006

  بازهم در باره محمد ولی خان نخستین وزیرخا رجه  افغانستان

 

سخنی با خواننده های عزیز و ارجمند  !

اینک شمارا بنا به وعده قبلی بخواندن مقاله ای دعوت مینمایم که درسال 1357 در کابل و آنهم در  شماره ششم مجله آواز- در صفحه های 14 و15و16.. به قلم  " حبیب زاده " منتشر شده بود. من کوشیدم تا مقاله را که   با حروف سربی حروفچینی شده بود، دوباره تایپ نموده و خدمت شما قرار دهم ، اما با تاسف برخی واژه در روی کاغذ آنچنان شاریده انده که خواندن آنها نا ممکن است . از اینرو   جای واژه های را که خوانده نمیشوند در داخل دو قوس (      )  خالی مانده ام. اگر احیانا کدام هموطن دلسوزی عین مجله را داشته باشد که از آسیب بدور مانده باشد، و بتواند جای خالی  را پر نماید ، از پیش سپاسگذاری ام را ابراز مینمایم.             

کم من کرم شما .                                         

 

محمد ولی خان نخستین وزیر خارجه افغانستان

عبدالرحمن لودین یکی از وطنپرستان مشهور که  در اثر سرودن اشعار انقلابی به امر نادر تیر باران شد. این عکس در زمانی گرفته شد که او به حیث محرر در اداره جریده " سراج الاخبار " وظیفه دار بود.

 

میر هاشم خان وزیر مالیه عصر امانی  که در دومین روز پادشاهی نادربطور مرموزی بدرود حیات گفت

 

 

امان الله خان و محمد ولی خان قبل از سفر اروپا

 

محمد ولی خان سفیر فوق العاده افغانستان با راجا مهندرا پرتاب رئیس حکومت موقتی آزاد هند در دوره سفر اروپا.

به طرف چپ محمد ولی خان- مستشار  غلام  صدیق خان چرخی دیده میشود.

 

 

 

"  محمد ولی خان" دروازی"سفیر فوق ا لعاده افغانستان برای  معرفی استقلال افغانستان به کشور های خارجی ، که  بعد با النوبه وزارت خارجه و وزارت حربیه را  عهده دار گردید و در زمان سفرهای امان الله خان وظیفه وکالت سلطنت او را بدوش داشت  برای تجدید حا فظه و بدست آمدن  سررشته  این داستان پر پیچ و تاب   باید گفته شود که اولین عکس العمل روشنفکران و وطنپرستان علیه غدر و خیانت نادر در روز اول پادشاهی دسیسه آمیز  غیر قانونی او ظهور کرده بود و اولین قربانیان طبع کینه ور و انتقام پسند نادر، همان اشخاصی بودند که به پاد شاهی او رای موافق نداده بودند  از قبیل محمد ولی خان بدخشی وکیل سابق امان الله خان و میر هاشم خان وزیر مالیه عصر امانی و عبد الرحمن خان لودین رئیس بلدیه کابل  که در مجلس تاجپوشی همینکه نادر با صحنه آرائی قبلی که شب پیش در باغ علیمردان به اشتراک  یک عده اقوام و همدستان نزدیک او ترتیب و تهیه شده بود، خود را برخلاف وعده و اظهارات گذشته ، پادشاه افغانستان اعلان کرد، این اشخاص بادرک این خدعه و خیانت ، از بیعت به او خود داری نموده و پیش از ختم مراسم مجلس را ترک گفتند همان بود که میر هاشم خان در ظرف 24 ساعت بطور مرموزی پدرود حیات گفت ومحمد ولی خان پس از چند هفته در اثر عریضه جعلی مردم  سمت شمالی که خود در این موقع مورد قتل وغارت جمعی عمال نادری قرار داشتند ، به حیث خائن ملی به محاکمه کشانده شد و عبد الرحمن خان لودین در اولین فرصت ، بنام شایعات  و تحریک مردم بعد از یک سوال و جواب کوتاه  شفاهی به حضور خود نادر و وزرای او به محض به استناد اشعار انقلابی که در کتابچه جیبی او درج بود ، محکوم به اعدام گردید.

اما ماجرای محمد ولی خان به طول انجامید ، این ماجرا که دو ماه بعد از جلوس نادر ، آغاز یافته بود ، دو ماه پیش از قتل او، با به دار آویختن آن مرد نامی پایان یافت.

اکنون به تفصیل این ماجرای دلخراش توجه فرمائید.

مقام بلند محمد ولی خان به حیث وکیل سلطنت و کثرت طرفداران و هواخواهانش در محیط با شهرت بین المللی که در جریان سفارت فوق العاده خود در سالهای اول پادشاهی امان الله خان  برای معرفی استقلال افغانستان وعقد معاهدات دوستی و همکاری با کشور های مختلف جهان کسب نموده بود ، به نادر موقع نمیداد تا او را هم مانند دیگران بی سر و صدا از بین ببرد. 

بنابران دیوان عالی را تحت ریاست عبد الاحد خان وردک  وزیر داخله عصر امانیه تشکیل داد ، ولی طوریکه یک شاهد عینی میگوید محمد ولی خان با منطق  و استدلال قوی  که داشت ، موفق شد که نتنها  افواهات بی اساس وارده را مخصوصا در قسمت همکاری حبیب الله کلکانی علیه امان الله خان با ادله و براهین رد نماید بلکه بالمقابل  شهود ساختگی و وکیل   اثبات جرم را نیز با بیانات متین و مستدل خود  توانست در سخن مات نموده بباد تمسخر و استهزا بگیرد.

یک عامل دیگر هم موجب شد  تا وکیل اثبات جرم که ملا میر غلام مشهور به چپلیاری بود ، با تمام زرنگی و تیز زبانی خود و با وجود مساعی مذبوحانه همکارانش امثال فیض محمد خان ذکریا  وزیر خارجه و احمد علی خان رئیس اردو  و گل احمد خان ملکیار نتوانند  هیچ یک از تهمت های بی اساس  و ظالمانه خود را به متهم   ثابت نمایند و آن عبارت از دفاع جمعی از وطنپرستان  شجاع ، مخصوصا عبدالرحمن خان لودین  و غلام محی الدین خان آرتی زاده   و اصرار آنها بر بیگناهی محمد ولی خان بود که رئیس محکمه مجبور شد آنها را قهرا" از تالار محکمه اخراج سازد. از همه گذشته اظهارات پر هیجان ( راجا مهندرا پرتاب ) سر دسته آزادی خواهان هند  که در این وقت در کابل اقامت داشت و در مجلس محاکمه برای  دفاع از محمد ولی خان به ( ولادیمیر ایلیچ لنین ) به حیث رئیس  حکومت موقتی آزاد  هند معرفی شده بود ، قد علم کرد و وضع مجلس را دگر گون ساخت.

مهندرا پرتاب ضمن سخنرانی مفصل خود شخصیت و وطن خواهی محمد ولی خان را ستوده، از مساعی جمیله و خدمات برجسته او در راه معرفی استقلال افغانستان  در کشور های آسیا و اروپا یاد اور شد  و ابراز تاسف نمود که چنین شخصیت برازنده و خدمتگار صدیق مملکت را با همچو  نسبت های پست بدون هیچ یک دست آویز منطقی و قانونی محض بروی افواهات بازاری و گفتار اشخاص مغرض ، تحقیر و اهانت نمایند و بالاخره آنچه بیشتر از همه موجب  ناکامی این محاکمه ساختگی گردید ، رسیدن تیلیگرام وشش مکتوب امان الله خان از روم بود که گفتار های محمد ولی خان را در محکمه تائید و صراحتا اظهار کرده بود که تمام اجرائات  محمد ولی خان در قسمت معامله با حبیب الله کلکانی روی مصلحت مملکت و به مشوره و هدایت خود او صورت گرفته است که اگر چه  این تیلگرام و مکتوب مفصل امان الله خان  به محکمه افشا نگردید ( و اینک پس از چهل و هفت سال  باپیروزی انقلاب خلقی ثورموقع نشر یافت ) ** ( بخوان کودتای هفت ثور 1357 – تذکر از باقی سمندر است ) و نادر را  مجبور ساخت تا در حصه محمد ولی خان از احتیاط کار بگیرد ، چنانچه او را به هشت سال حبس محکوم ساخت. ولی بالمقابل قهر و غضب خود را بالای عبد الرحمن  خان لودین فرو نشاند و بطوریکه اشاره کردیم آن جوان وطن پرست ، شجاع و شاعر انقلابی پر آوازه را کمی بعد تراز این واقعه به اولین بهانه که بدستش آمد در باغ  قصر دلکشا تیر باران کرد و غلام محی الدین آرتی زاده که در جریان همین محاکمه مخفیانه از افغانستان خارج و مرکز فعالیت خود را به ولایت سرحد منتقل  ساخته بود ، به زودی توسط یکی از گماشتگان نادر به همکاری انگلیس ها در بیرون بالاحصار پشاور به ضرب گلوله شخص نامعلومی از پا در آمد.

نویسنده که جریان محاکمه را شخصا تعقیب نموده ، اینک خاطرات رویداد یکی از جلسات را بشما حکایت میکند :

چشم دید یک شاهد عینی :

 

من با یک عده از رفقایم که در صنف ده لیسه استقلال مشغول تحصیل بودیم،  نظر به اینکه شعور سیاسی ما در اثر نهضت امانی بیدار شده بود ، همینکه شنیدیم دیوان عالی در تالار ( استور ) دایر شده است ، از یک ساعت تفریح استفاده نموده  از راه کول مکتب استقلال خود را به آنجا رساندیم.

تالار مملو از تماشاچیان بود  که اکثر شان را مامورین انتخاب شده دولت وقت تشکیل میداد . در پشت پنجره قرار گرفتیم ، عبدالاحد خان رئیس شورا در صدر مجلس نشسته ، به طرف راستش منشی میر غلام مدعی العموم و به طرف چپ شهود و در پشت سر آنها اعضای دیوان عالی قرار داشتند ، محمد ولی خان در حالیکه بر چوب دستی  تکیه کرده بود ، مقابل میز ریاست ایستاده بود و با صدای متین و الفاظ شمرده ولهجه کتابی به ادعاهای منشی میر غلام و اظهارات شهود جواب میداد.

منشی میر غلام پرسید :

"

حبیب الله در دعوت آغا سید احمد از شما نسبت به اینکه یک میل تفنگ به او فرستاده بودید ، تشکر کرد ، این تفنگ را چه وقت و به چه مقصد به او داده بودید "؟

محمد ولی خان جواب داد :

" من تفنگ را شخصا به او نداده ام ، بلکه این تفنگ با  دیگر تفنگ های شکاری در باغ شخصی ام در قلعه مراد بیگ بود ، باغبانم خسر بره حبیب الله بود، وقتیکه از کابل پس پا شده به قلعه مراد بیگ مرکز گرفت . باغبان از روی اخلاصی که بمن داشت برای جلب نظر او به طرف من تفنگ را به او داده ، گفته بود که (وکیل صاحب آنرا برای شما فرستاده است ) . حقیقت موضوع همین است که عرض کردم "

  فیض محمد خان ذکریا به حیث شاهد اجازه خواسته گفت :

اگر این گفته شما حقیقت داشت چرا به مقابل این گفتار جبیب الله  خاموشی اختیار کردید؟ این خود علامه تصدیق بود...."

محمد ولی خان با لبخند معنی داری متوجه او شده ، عوض دادن جواب چنین سوال کرد :

" جناب فیض محمد خان اگر شما به جای من میبودید ، آیا سخن حبیب الله را تردید میکردید ؟ من شما را عاقلتر از آن میدانم که به چنین کار خطر ناک و بی نتیجه ئی اقدام می نمودید. شما که تا روز فتح کابل مشاور حبیب الله بودید وفردای آن خود را وزیر خارجه  نادر شاه ساختید، این کمال زرنگی شما را ثابت میسازد ، اما من در تمام عمر خود رولهای دو جانبه بازی نکرده ام...."

 

در اینجا حاضرین را خنده گرفت و رئیس مجلس ، حرف ولی خان را قطع کرده ، گفت :

" متهم حق سوال و جواب با شهود را ندارد "

ولی محمد خان به جای خود نشست .

بعد نوبت به احمد علی خان رئیس اردو رسید ، او گفت :

" متهم پلانی را که برای رام ساختن حبیب الله سنجیده شده بود  با مشوره غلط خود، خنثی کرد و نتیجه آن شد که حبیب الله برصداقت نماینده گان حکومت مشکوک شده ، بجای رفتن مشرقی ،که با او موافقه شد بود با پیروان خود بکابل حمله کرد.

محمد ولی خان چنین جواب داد :

"  احمد علی جان شما بهترا ست این موضوع را از رئیس دیوان عالی  آقای عبد الاحد خان  که هم اکنون بر کرسی  ریاست محکمه نشسته اند ، سوال کنید زیرا آنها در آنوقت وزیر داخله و مسئول امنیت بودند، وقتیکه شما پیشنهاد های تانرا بمن تیلیفونی نمودید ، من و ایشان هردو به حضور اعلیحضرت امان الله خان حاضر بودیم و فیصله ای که به عمل آمد هردو به موافقه مشترک  هرسه نفر ما بود، من با دیگر پیشنهاد های شما که عبارت از دادن رتبه فرقه مشری با چهار لک افغانی پول نقد و چهار صد تفنگ به معه کارتوس به حبیب الله بود ، هر چند شخصا به مناسب بودن این کار و مخصوصا به صداقت حبیب الله اطمینان نداشتم ، لیکن بازهم روی مصلحت وقت و اصرار شما اینقدر موافقه کردم که تنها یک مبلغ پول با یک تعداد کم تفنگ مطابق عده همراهان حاضر او داده شود و تحت مراقبت شخص شما که ریس تنظیمه  مسوول و صاحب صلاحیت تام بودید ، به معیت یک قطعه عسکری مستقیما از طریق تگاب  به مشرقی جهت دفع یاغیان شنوار و خوگیانی و به علی احمد خان رئیس تنظیمه  مشرقی تسلیم داده شود . ولی شما در حصه عفو حبیب الله انهم در حاشیه قران به دست خط شخص اعلیحضرت  اصرار ورزیدید . من چنین کاری را نا درست ومخصوصا دون شان  یک پادشاه دانسته، نظریه ندادم و اعلیحضرت نظریه مرا قبول کردند و بازهم به اثر اصرار شما فیصله شد که مکتوب عفو حبیب الله و رفقای اوبه امضای وزیر داخله یعنی رئیس همین مجلس محاکمه به شما ارسال گردد ، آیا این مشوره من به حیث  یک وزیر مسئول غلط بود ؟

محکمه خود به ملاحظه نتیجه رویداد های مابعد خود قضاوت نمایند، اما شما احمد علی جان وقتیکه مکتوب عفو را با ده لک افغانی پول و دو صد تفنگ با کارتوس به حبیب الله تسلیم نمودید ، چگونه به او موقع دادید که بجای حرکت جانب مشرقی که در مکتوب به شما اکیدا هدایت داده شده بود ، به جبل السراج حمله نماید  و چطور آن قلعه مستحکم را با یک کندک عسکربا سلاح و جباخانه حتی توپ و هاوان را در ظرف 24 ساعت بدون جنگ به دایره دزدان تسلیم نمودید و خود به قید قسم ، جان خود را به سلامت کشیده ، بدون اطلاع مرکز نزد آخند زاده تگاب رفتید و گذاشتید که حبیب الله و سید حسین اسلحه و( جبا خانه ,جبل سراج ) با خزانه حکومتی آنجا تصرف نموده ، به فراغت خاطر غفلتا" به کابل حمله نمایند ؟

اگر انصاف میبود امروز این محکمه برای محاکمه شما دایر میشد، نه برای من که در این کار هیچ تقصیری نداشته ام....

در این وقت صدای همهمه در مجلس بلند شد و رئیس با صدای گرفته ای فریاد زد :

متهم حق ندارد اعضای دیوان عالی را به شهادت بطلبد و یا بر شهود تعرض شخصی نماید !

محمد ولی خان در حالیکه عصای خود را بلند نموده بود، صدا کرد :

" حرف من تمام نشده است ، بمن موقع داده شود تا دلایل دفاعیه خود را تمام کنم "

رئیس گفت :

 " اما خارج موضوع و تعرض به اشخاص نباشد .."

محمد ولی خان جواب داد :

" اکنون به ارائه دلایل اساسی مدافعه خود شروع میکنم ، اما حرف مرا قطع نکنید ...."

به اثر این گفتار او همهمه ها فرو نشست و همه سراپا گوش شدند . آنوقت محمد ولی خان با صدائی رسائی چنین آغاز به سخن کرد :

" اکنون که جناب عبد الاحد خان رئیس فعلی دیوان عالی و وزیر داخله وقت از ادای شهادت حق ، شانه خالی کرده اند ، شاید معذرتی داشته باشند ، من اصراری ندارم ، لیکن شاهد اصلی قضیه که شخص اعلیحضرت امان الله خان باشند ، الحمد الله حیات دارند و در ( روما ) میباشند. به حضور شان تیلگراف  کشیده شود ، مکتوب فرستاده شود. اگر اظهارات مرا تصدیق فرمودند ، موضوع روشن میشود و هرگاه تکذیب فرمایند ، در آنصورت من دیگر دفاعی نخواهم کرد و هر حکمی که محکمه صادر نماید، به طیب خاطر قبول خواهم نمود...

   با شنیدن این کلمات همهمه عجیبی در مجلس رو نما شد ، حتی بعضی از حاضرین به کف زدن پرداختند که ماهم در جمله آنها بودیم ، منشی میر غلام با  وار خطائی ، فریاد کرد :

" متهم باز از موضوع گریز میکند ...."

و رئیس با صدای لرزانی گفت :

" در حالیکه اینقدر شهود متعدد در خود مملکت ما حاضر باشد که به قید سوگند علیه متهم ادای شهادت مینمایند ، به تصدیق یا تکذیب شخص غایب و فراری که سالهاست در خارج زندگی میکند و تحت قانون  افغانستان نمیباشد، احتیاجی باقی نمیماند..."

این را گفته کوبه ریاست را به شدت روی میز کوفت و ختم جلسه را اعلان کرد .

    محمد ولی خان با تبسم معنی داری بسوی حاضرین مجلس نظر کرده در حالیکه بالای عصای خود تکیه میکرد ، بسوی دو نفر عسکر مسلح که قدری دور تر برای بردن او به محبس ایستاده بودند ، روان شد...

اگر چه کسی برای امان الله خان تیلیگرام یا مکتوبی نفرستاد ، زیرا پیش از پیش جواب او را میدانستند ،  لیکن باز هم  بطوریکه در بالا اشاره شد، اما ن الله خان از طریق مطبوعات بین المللی ، به موقع از رویداد محاکمه اطلاع حاصل نموده و در جریان محاکمه ، طی تیلگرافی اظهارات محمد ولی خان را تصدیق کرد و بعد مکتوب مفصلی فرستاد که متاسفانه رساله رویداد دیوان عالی که بعد از چند وقت بقلم میر غلام نشر شد ، از این موضوع و بسا نکات اساسی و جاندار  دفاعیه محمد ولی خان در آن ذکری دیده نمیشود ، لیکن امان الله خان بعد ها برای نشان دادن اعتماد و عقیده خلل ناپذیر خود نسبت به صداقت  و راستکا ری محمد ولی خان یکی از دختران خود را به پسر بزرگ محمد ولی خان که در اروپا مانده بود ، نامزد کرد.

اما  داستان غم انگیز محمد ولی خان هنوز هم ادامه داشت. اگر چه او را با خواهر زاده آتشین مزاجش محمد سعید که یکی از نویسندگان پر شور آن عصر و از همکاران محی الدین انیس و گروپ جوانان همفکر او بود ،  در زندان تاریخی ارگ که بنام ( جرثقیل ) مشهور بود ، حبس کردند که با هیچکس رابطه و تماس نداشت و از دنیای خارج زندان بکلی تجرید شده بود ،  لیکن نادر که در قدم اول نقشه شوم خود را نسبت به او  در اثر عکس العمل ها و اعتراضات داخلی و خارجی عملی کرده نتوانست ، طبع سفاک و انتقامجوی او آرام نمانده  همیشه در صدد آن بود تا این مرد وطن پرست را هر چه زود تر از صفحه هستی نابود گرداند و برای انجام این کار هم دست به دسیسه ای که خصلت فطری او بود ، زد و مکتوبی  جعل کرد از طرف خواهر زاده دیگر و داماد او محمد امین خان وزیر مختار سابق در برلین که او هم از جوانان منور آن دوره و بعد از گرفتاری محمد ولی خان مردانه وار بپای خود از اروپا با یگانه طفل بی مادرش بنام ( بصیر ) به کابل آمد و سر راست به توقیف خانه گنبد کوتوالی سپرده شده بود. در این مکتوب جعلی از محمد ولی خان سوال شده بود که هدایت او را در این احوال  که عکس العمل عمومی علیه حکومت نادری رو به افزایش  است ، چه میباشد ؟

این قسم مکتوب جعلی تنها برای محمد ولی خان ارسال نشده بود ، بلکه بنام یک عده وطنپرستان دیگر هم از قبیل غلام جیلانی خان و شیر محمد خان  چرخی و خواجه هدایت الله خان  رئیس تنظیمه سابق هزاره جات و میرزا محمد مهدی منشی سابق امان الله خان و میرزا فقیر احمد خان پنجشیری  رئیس جنگلات که بعد از قتل غلام نبی خان   چرخی بجرم هواخواهی از امان الله خان تحت توقیف بودند ، تهیه و ارسال شد ه بود.

نادر برای فریب دادن این  وطنپرستان ، تدبیری دیگری سنجیده بود . او قبل  ازارسال مکاتیب دسیسه آمیز ،  اولتر برخلاف گذشته راه مراوده را  بین آنها و خانواده های شان باز کرد و منجمله در حصه محمد ولی خان اجازه داد تا ملازم  قدیمی او بنام ( آکه احمد علی ) نزد او رفته احوالش را بگیرد و از سلامتی خانواده اش به او اطلاع بدهد که به ظاهر این تغییر وضع علامت گشا یش و مقدمه آزاد شدن محبوسین مذکور تلقی میشد . در همین وقت بود که فامیل محمد ولی خان برای بار اول از مرگ محمد سعید خواهر زاده با وفا و  رفیق ایام حبس او در محبس ، آگاهی حاصل کردند  و نیز از شدت درد پای محمد ولی خان و پیشرفت مرض نقرس که به آن مبتلا بود ، با خبر شدند.

در ضمن همین باز دید ها بود که گماشتگان نادر مکتوب جعلی را با یک قلم پنسل در بین البسه و ادویه ئی که از خانه برای او ارسال شده بود ، جای دادند و برای مطمئن ساختن او از اینکه واقعا مکتوب از طرف خواهر زاده اش ارسال شده در آن روز نواسه اش را هم بار اول نزد او فرستادند ومحمد ولی خان غافل از حیله نادر ، آن نامه را اصلی پنداشته ولی باز هم با دور اندیشی که داشت در ذیل نامه همین قدر نوشته بود :

" یقین دارم خود شما وظیفه ایمانی و وجدانی خود را خوبتر تشخیص داده می توانید ، من برای کا میابی شما وعده میکنم ."

همین نوشته معصومانه برای نادر توطئه گر کافی بود ، چنانچه کمی بعد از حمله جارحانه محمد عظیم منشی به سفارت انگلیس ، نادر موقع را برای از بین بردن دشمنان خود که در حقیقت همان وطنپرستان واقعی بودند ، مساعد دید و شش تن از همین وطنپرستان نامی را که ضمنا به مخالفت با سیاست استعماری انگلیس شهرت  داشتند برای ارضای حس انتقام جوئی شخصی خود و ترضیه دولت برتانیه که از کشته شدن یک مستخدم سفارت به دست یک جوان افغان رنجیده خاطر شده بود ، در حالیکه هر یکی از آنها مدتها پیش در حبس بسر مبردند و با واقعه سفارت انگلیس هیچیک ارتباطی  نداشتند ، بیگناه به دار سیاست کشید . اینها عبارت بودند از محمد ولی خان دروازی ، غلام جیلانی خان چرخی و شیر محمد خان فرقه مشر پسر کاکای او ، خواجه هدایت الله خان ، محمد مهدی خان چند اولی و میرزا فقیر احمد خان پنجشیری که به تاریخ 24 سنبله 1312 در حالیکه انتظار خلاصی خود را داشتند ، صبحگاه بیخبرانه ار حبس به قتلگاه دهمزنگ برده شدند و نادر فردای آنروز روز نامه سرکاری ( اصلاح ) اعدام آنهاراروی همان توطئه ای که قبلا خودش  چیده بود ، بیشرمانه بدلیل " تحریکاتی" که از داخل محبس مینمودند ، اعلان کردند .

اینک صحنهء به دار آویختن این شش تن وطنپرستان نامی کشور را از زبان یکی موظفین رسمی که مامور دیده بانی جریانات بود ، چنین شرح میدهیم:

  وقتی زندانیان ، بیخبر از موتر سربسته پائین شدند ، دفعتا خود را با چوبه های دار که در محوطه محبس دهمزنگ آماده پذیرائی آنها بود ، مقابل یافتند ، در سیمای آنها آثار حیرت ، تعجب  پیش از خوف و وحشت خوانده میشد ، متحیرانه یکی بسوی دیگر می نگریستند، محمد ولی خان که از همه مسن تر و در آنوقت ریش انبوه و موهای سفید ، چهره او را نورانی تر ساخته بود ، با بلند کردن دست بسوی آسمان به انها اشاره کرد که رو به خدا بیاورند، همه آب خواستند و وضو گرفتند و نماز استغفار را اداء نمودند ، سپس " طره باز خان " قومندان قدم پیش گذاشته ، بطوریکه در چنین مواقع معمول است ، از محمد ولی خان پرسید :

" آیا کدام وصیت یا پیغامی داری ؟"

محمد ولی خان با قیافه متبسم جواب داد :

" بلی پیغامی دارم که اگر بتوانید به نادر شاه برسانید ، ممنون میشوم ."

طره باز خان با سر اشاره مثبت کرد .

محمد ولی خا ن گفت :

" به نادر شاه بگوئید که اگر چه از اول تا آخر بمن ظلم و جفا نموده و اکنون که نصف مدت حبس ناحق خود را با شکیبائی تام گذشتانده ام ، مرا بیگناه وخلاف قانون شرع وآئین افغانیت و بشریت مانند اشخاص جانی به دار می کشد ، لیکن من او را به منتقم حقیقی حواله میکنم....در عالم اسباب این چهار سال حبس با مشقت بمن فرصت داد تا از خداوند بزرگ ، عفو تقصیرات خود را که هیچ فرد بشر از آن مبرا نیست ، التماس نمایم و بر علاوه  در همین مدت موفق به حفظ کلام پاک او گردیدم که اکنون یگانه و بهترین توشه راه آخرتم میباشد و دیگر اینکه اکنون مرگ مرا از عذاب طاقت فرسائی نجات میبخشد که از ناحیه درد پا ، بی دوائی و بی طبیب – شب و روز به آن گرفتار بودم... برای من دیگر ارمانی در دنیا باقی نمانده است  ، مقدر همین بود که یک روز به بلند ترین مقاماتی که یک شخص عاجز مثل من تصور آنرا هم کرده نمیتوانست- یعنی وکالت پادشاه افغانستان نایل گردم و بازهم مقدر بود که امروز در کمال خواری به دار سیاست شما کشیده شوم.... در این دم واپسین با سر بلندی میگویم که من هیچگاه خیانت کار نبوده ام و نیستم ، نادر شاه هرچه میخواهد بگوید ، ولی من با وجدان آرام جهان را ترک میگویم ... اما در باره خواهشی که به آن اشاره کردید  فقط یک خواهش دارم و آن اینست که فرزندانم از نعمت تعلیم وتربیه بی بهره نمانند. اگر همین خواهش مرا به نادر شاه برسانید ، منت بزرگی بر من  میگذارید..

اما نادر ( شتر کینه ) همین یگانه خواهش ساده او را هم بی جواب گذاشت! به هر حال سخنان محمد ولی خان چنان تاثیری به حاضرین کرد که همه  از محکومین تا مامورین   و افراد عسکر و پولیس یکجا بگریه افتادند ، دیگر مجال سخن گفتن نبود ، اشخاص دیگری که میخواستند چیزی بگویند و زبان به شکوه و شکایت باز کنند ، محمد ولی خان با اشاره آنها را دعوت به سکوت نموده ، گفت :

" ما عنقریب به حضور خالق خود رفتنی هستیم ، باید دل و زبان ما پاک باشد... و بعد دست بالا کرد و همه حاضرین برای محکومین بیگناه ، طلب مغفرت نمودند ، جتب طره باز خان سنگدل هم خودرا ناچار دید تا در این دعا ی عمومی شرکت ورزد و چون جرئت  قومانده دادن از او سلب شده بود محمد ولی خان خودش قدم پیش گذاشت و حلقه ریسمان را بدور گردن خود قرار داد و کلمه طیبه را بر زبان راند که دیگران از او متابعت نمودند و آنوقت با اشاره طره باز خان تناب دار ها را کش کردند .(***  در همین جا بایست خاطر نشان سازم که با مراجعه به جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ-  اثر شاد روان میر غلام محمد غبار میتوان حکایت به دار کشیدن محمد ولی خان و جوانمردی مهدی خان را به تفصیل خواند . تذکر از باقی سمندر است – اگست سال 2006- اسد سال 1385 خورشیدی ).

اینها آخرین قربانیان خشم نادری بودند ، فقط پنجاه و دو روز بعد از این واقعه ، آن جانی غدار آدمکش بی رحم  به دست یک جوان دلیر و سر سپرده  این خاک به کیفر کردار های نا بکار خود رسید و وطن عزیز ما از چنگ آن اهریمن سفاک رهائی یافت.

قبل از ختم این داستان عبرت انگیز باید یک نکته واضح ساخته شود و آن اینست که بعضی از نویسندگان بیگانه امثال ( فریزر تتلر ) سفیر سابق انگلیس در کابل روی اغراض خاص خود و برخی از اثر عدم معلومات صحیح تمام این مبارزات بی دریغ و لا ینقطع چهارساله مردم افغانستان را به مقابل رژیم نادری ، به رقابت و دشمنی ذات البینی خانواده های چرخی و مصاحبین و یا به تصادم بین طرفداران امان الله و نادر منسوب نموده اند  و متاسفانه بعضی از نویسندگان داخلی ما نیز تحت  تاثیر این طرز تلقی غلط قرار گرفته اند که در نوشته های شان همین مفکوره به دماغ خطور میکند ، حالانکه در حقیقت این مبارزه آشتی ناپذیر علیه رژیم ارتجاعی ، استبدادی و ضد ملی نادر از ابتدا تا انتها به اراده باالقوه و بالفعل تمام مردم افغانستان   صورت گرفته و طرفداران امان الله خان و خانواده چرخی جز ئی از این حرکت دسته جمعی بوده اند ،  چنانچه در جمله قربانیان بیشمار  این دوره اختناق و وحشت از مردمان هر سمت و هر قبیله و همه طبقات و همه قشر های اجتماعی افغانستان  به تعداد کثیر شامل میباشند . بنا براین کریدت  و افتخار این مبارزه قهرمانانه و تاریخی تنها وتنها به خلق دلیر افغانستان  تعلق دارد و به همین نام به حیث یک صفحه درخشان  در سینه تاریخ پر افتخار  ملت افغان حفظ خواهد شد.