مهاجر
16.06.06
دو پاسخ به دو خاديست در یک نامه
اخیرا سری زدم به سایت آریایی تا ببینم این بار عارف " صخره " شکنجه گر معروف ( خاد ) چه دسته گلی را به آب داده است . دیدم که اینبار بجای غریدن های " صخره " ، دو عضو دیگر حزب " دموکراتیک خلق " بنام های " ایمل پاکتین " و " بابک خرم" ( حال کاری ندارم که این اسامی اصلی اند یا نقلی !) ، نوشته ها ، بلکه " نصیحت " نامه هایی خطاب به " شعله یی ها " به نشر سپرده اند ، تنها با این تفاوت که نوشته اولی بیشتر " نصیحت آمیز" و دومی آن ، بیشتر گزنده و ملامت خیز است . ولی هردو نوشته از یک موضع خاص فکری و پشتوانه حزبی بر خور دار بوده صاحبان قلم باز هم با کین ایدیولوژیک و طعن و طنز پرچمی مابآنه در لابلای جملات پست و بلند تیر و خنجر بسوی " شعله یی ها " فیر نموده اند .
شاید این دو فیر کننده حزبی به " رفیق بزرک " شان ( صخره ) گفته باشند رفیق عزیز ! شما بیشتر از این دست و پنجه تان را در برابر دشمنان رنجه نفرمایید ، جاییکه " رفقا " ی ارادتمند تان در میدان رزم علیه " جزم " اندیشان " شعله یی " حاضر اند .
بهر حال ، میخواهم دو پاسخ به هر دو آقای حزبی را در یک نامه ارایه نمایم باشد خوانند ه خردمند خود پیرامون حق و با طل داوری فرمایند :
اولا میپردازم به جواب مشروحات آقای " بابک خرم " ، آنهم برای آنکه ایشان " مربوط نسل سوم ح.د.خ.ا" بوده و طبعا از آرشیف اسرار پشت پرده حزب و کارنامه های رهبران خویش آنطوریکه شاید و باید اطلاع ندارد. در همینجا مشوره ما به آقای " بابک " اینست که اگر واقعا خواهان دسترسی به حقایق سیاسی مربوط به دهه های گذشته کشور خویش بوده و هنوز هم با اعتقاد بی خدشه به سر میبرند ، بجای پاسخ نویسی و نصیحت خوانی و فیر کردن های ( بی خریطه ) ، مطالعات تحقیقی ، سیاسی وتاریخی موشگافانه خویش را بصورت عمیقتر و منصفانه تر ادامه دهند و در هر قدمی که شعور و آگاهی شان بلند میرود ، یخن رهبران خزیده در اروپا را دو دسته بگیرند تا به انحرافات ایدیولوژیک و جنایت های ناشی ازان ، بخصوص در دوران پس ازکودتای ثور و حاکمیت پانزده ساله شان در افغانستان رسما اعتراف نموده از " بابک )" و بابکهای حزب پوزش خواهی کنند . آخر آیا رهبران خاین حزب توده مجبور نشدند به نوکری ها و خیانت های شصت ، هفتاد ساله شان به نفع روسها و به ضد منافع ملی مردم ایران معترف شوند؟
من ، در اینجا موضعگیری ، نوع بر خورد و یا نحوه پاسخدهی فدراسیون محترم پناهنده گان افغان در اروپا را میگذارم به منسوبین فدراسیون مذکور و شخصیت های مبارز و زندان دیده یی که در نوشته های اخیر دو آقای پرچمی از آنها نام برده شده ، زیرا نه مسوول تشکیلات مذکور میباشم و نه از مسوولین آن وکالت کرده میتوانم . بلکه ، به صفت یکی از هواداران سابق جریان دموکراتیک نوین افغانستان خودم را ناگزیر میدانم نه تنها در برابر قلدران (خاد) رژیم مزدور ، بلکه برای " نسل سوم حزب " مانند آقایان "بابک" و" پاکتین " و امثال آنها تذکراتی داشته باشم تا وجدانم در برابر شکنجه گران دیده درا ، قاتلان و فریبکاران سیاسی که هزاران جوان آرزومند میهن را مورد سو استفاده قرار داده بکام مرگ فرستادند و خود " زنده سر " به سلامتگاه ها خزیدند ، ناراحت نباشد .
بگذازید از پاراگراف دوم اظهارات آقای " بابک " بیاغازم که چنین مینویسد : " دهه چهل خورشیدی نقطه عطفیست در مبارزات سیاسی کشور . . . حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( پیرو شوروی ) و حزب دموکراتیک نوین ( پیروچین ) . . . پیهم ابراز موجودیت میکنند . . . "
آقای "بابک " یا آگاهانه با داشتن هدف خاص سیاسی و یا ناآگاهانه وصرفا با تبعیت از رهبران خود ، با بازی ماهرانه با واژه ها ، از یکطرف " حزب دموکراتیک خلق " را بجای حزب وابسته به شوروی ، تنها " پیرو شوروی " معرفی میکند و از طرف دیگر ، جریان دموکراتیک نوین افغانستان را به غلط ( حزب دموکراتیک نوین ) و آنهم " پیرو چین " میخواند.
اگر قرار باشد باساس " نصایح " آقای " پاکتین " از " حملات شخصی ، توهین و ..." بگذریم ، باید گفت که ای جوان مربوط به نسل سوم حزب ! مادامکه " افتخار" عضویت حزب آنچنانی را داشته و طبعا از اوامر و نواهی رهبرانت اطاعت بی چون و چرا هم کرده و در جلسات و میتنگهای متعدد حزبی هم اشتراک داشته یی ، چه شد که تا حال فرق میان حزب سیاسی و جریان سیاسی را نفهمید ه یی ؟! آیا رهبران فلسفه باف تان تنها از زور بازو وشلیک تفنگ و قدرت تشخیص و دستگیری های تان برضد دشمنان ایدیولوژیک حزب استفاده نموده اند ، بدون آنکه در بخش بلند بردن سطح فکری تان هم خود را زحمت میدادند ؟!
حال که فهمیدی در دهه چهل خورشیدی تنها جریان دموکراتیک نوین با ارگان نشراتی اش ( شعله جاوید) مصروف مبارزه بود ، این حقیقت را نیز باید بدانی و هیچگاه فراموش نکنی که جریان مذکور دران سالها ، تنها غرض الهام گیری و آموزش از تجارب گرانبار انقلابات جهانی ، منجمله انقلاب خلق چین بدانسو مینگریست نه برای وابسته گی سیاسی و نوکری به همسایه علیه منافع ملی کشور .
آقای "بابک " ! اگر در گذشته ها و در بحبوحه حاکمیت خونین ومصروفیت های ناشی ا ز گیر و گرفت شباروزی حزب نمی دانستی ، اکنون که نه حاکمیت دولتی تان باقیمانده و نه نا راحتی های " اشرار" ستیزانه داری ، میتوانی تفکر بیشتر و سالم تر در اطراف سالهای رفته نموده به این نتیجه قاطع برسی که حزب تان تنها " پیرو شوروی " نه ، بلکه از نظر مالی ، سیاسی ، نظامی و استخباراتی صد در صد به شوروی وابسته بوده و در لجنزار متعفن نوکری به " همسایه بزرگ شمالی " فرو رفته بود. آیا میدانستی ای جوان که حتی تعیین و تقرر رهبران ات به کرسی های ریاست جمهوری و ( خاد ) و و زارتخانه ها و دیگر ارگان های دولتی و امنیتی و ... از کجا صورت میگرفت ؟ ! آیا کلان کاران حزب تان با ژست های فیلسوف ماآبانه و تخلص های آتشین انقلابی شا ن در حضور مامورین کی جی بی ، جی آر یو و ژنرالان متکبر روسی اختیار و صلاحیتی از خود داشتند ؟! اینها گوشه یی از همان واقعیت هایند که هرگاه شما اعضای جوان و یا شاید خوشباور حزب نمیدانستید ، " رفقای بزرگ " تان خوب می دانند و میدانستند .چنانکه در سالهای اخیر حاکمیت ظاهری حزب آه و ناله شاه شجاع گونه بعضی از " رفقا " بگوشها میرسید .
آقای " بابک " ! در پاراگراف سوم خود ، انگشتی بجان مطلب زدی و اما سطحی گذشتی ! از آنجا که می نویسی : " بقدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق ، آغاز یک فاجعه است که تاثیرات آن هنوز استخوان سوز است " . در اینجا یا نخواستی قضیه را باز نموده قدری در اطراف اسباب و دلایل این فاجعه روشنی اندازی و یا هنوز توشه و توان تیوریک در این زمینه را نداری ! مشکل اساسی تو و امثال تو اینست که فاجعه را صرفا پس از تهاجم شوروی و واکنش غرب علیه آن توسط احزاب بنیاد گرای اسلامی جست و جو میکنید و هرگز توجه نمی نمایید که قبل از تهاجم شوروی و واکنش جهان غرب ، فقط چند ماه پس از کودتای هفتم ثور مردمان مناطق مختلف کشور مانند نورستان ، کوهدامن ، دره صوف ، کوهپایه های پر غرور پامیر و نیز فرقه های عسکری هرات ، حسین کوت ، پکتیا ، بالاحصار کابل ، اهالی چنداول و ده ها جای دیگر بر ضد زور گویی ، قلدری ، آدمکشی ، غارتگری ، بیگانه پرستی ، کبر و نخوت و بیدانشی و بی ناموسی و . . . حاکمان حزبی بپا خاسته بودند که مرور کوتاهی به گذشته میتواند شما را بخود ارد!
دران مواقع هنوز از اخوان وحزبش و از امریکا و ستنگرش خبری و اثری در افغانستان نبود . اگر شما آقای " بابک " و سایرجوانان فریب خورده حزب ، گذشته های حزب و جنایت های رهبران حزبی تان را بدون تعصب و تکبر به بررسی نقادانه بگیرید ، دیگر کاسه و کوزه را بفرق " کمونیزم چینی " نمی شکنید و دقیقا میدانید که " شعله یی ها " از همان مراحل اول کودتای ثور وحاکمیت حزب " دموکراتیک خلق " با شناخت علمی وعملی یی که از گرداننده های اصلی کودتا ، مزدوری رژیم حاکم و ماهیت سیاسی ضد مردمی آنها داشتند ، با خواست و صدای بر حق مردم آزاده خویش همراه و همگام شدند نه با اخوان المسلمین و مزدوران غرب ! زیرا نه اخوان المسلمین اعتقاد به ( مبارزه مسلحانه آزادیبخش ) داشته و دارد و نه حامیان خارجی آنها . باساس اتخاد سیاست مستقل ملی و حفط غرور و آزاده گی افتخار آمیز " شعله یی ها " بود که هم شما آنانرا با بد ترین و نا جوانمردانه ترین شکل و شیوه کشتار کردید و هم اخوان المسلمین . همین عدم توجه عمیق و یا عدم آموزش اساسی وصادقانه ی شما جوانان حزب است که سعی نمیکنید به ریشه ها دست یابید و خود تا ن را باز سازی نمایید ، در حالیکه این " نصایح " را به " شعله یی ها " ارزانی میکنید . آیا گاهی از خود و رهبران حزبی تان پرسیدید که این چه نوع " انقلاب کبیر " با " رهبر خبیر " آن است که ظرف مدت بسیار کوتاه چند ماهه ، به کشتار دوازده هزار انسان بیگناه میهن ما رسما اعتراف صورت میگیرد ؟! آیا نفرت عام علیه رژیم کودتا نتیجه دشمنی تنها " شعله یی ها " با حزب بر سر اقتدار بود ؟ یا معجزه بنیاد گرایان اسلامی ؟ یا انعکاس اعمال و سیاست های زورگویانه و مزدور منشانه خود رژیم ؟!! عجب کور خود و بینای " شعله یی ها " شدی ای جوانک پرچمی !!
حزب تان که بجای یک حزب سیاسی متمدن ، مستقل ، مردمی و مترقی ، در طول عمر ننگین اش بمثابه یک باند مسلح ، قاتل و
فرمانبردار بیگانه عمل نمود و هم رهبران این حزب در نقش جاسوسان ( کی جی بی) و ( جی ار یو ) از هیچنوع جانکنی ، لفاظی و مزدوری به " همسایه بزرگ شمالی " دریغ نکردند ( سخنان ببرک و آثار ژنرالان روسی در هردو زمینه موجود است ) .
آیا بعوض " شعله یی ها " ، گاهی از رهبران جاسوس و منحرف تان پرسش بعمل آوردی که از گذشته های سیاسی شان ، از زد و بند های وطنفروشانه شان حد اقل انتقاد را نموده از شما اعضای جوان و سر گردان حزب پوزش خواهی کنند ؟! پس ای جوان فریب خورده ! بگذار از تو بپرسم که این افکار " معصومانه" و این نفرت داشتن از " دشمنی ها " و " جزم گرایی " ها و " مرد عمل " طلبیدن ها را در دوران قدرت و حاکمیت حزبی و دولتی تان هم دوست داشتی یا اکنون پس از کشتار ها و ویرانگری های هزار هزار و رانده شدن ها و آواره گشتن ها بدان اعتقاد پیداکردی ؟! و آیا شما و صلاحیت داران حزبی تان حتی یک لحظه هم در فکر و اندیشه ی بیگناهی مقتولین و درد ناشی از شکنجه های طاقت فرسای گرفتار شده گان و سر نوشت خانواده های آنها بودید ؟!
بلی آقای " بابک " ! بجا پرسیدی که " چرا این نخستین قافله سالاران مقاومت ، حماسه سازان تاریخ میهن ( شعله یی ها ) مورد بی لطفی و حقناشناسی قرار میگیرند ؟" و باز گفتی که " اگر شعله یی ها به قدرت میرسیدند چی مشد ؟ "
گرچه این حرفها در همه جا از زبان خادی ها ی حزب تان شنیده شده ، ولی با آنهم باید به پاسخ ات گفته شود که اگر شعله یی ها هم مانند خلقی ها و پرچمی ها حامی یا حامیان خارجی قدرتمند میداشتند و یا خدای نخواسته وابسته به شبکه های جاسوسی بیگانه می بودند و از راه کودتای خونین نظامی به رهبری متخصصین بیگانه بقدرت میرسیدند و کودتا را با دیده درایی " انقلاب " آنهم از نوع " برگشت نا پذیر " آن جا می زدند و . . . بدون تردید مانند منسوبین " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " در پیشگاه تاریخ ، وجدان و ملت عزیز افغانستان سر افگنده و شر مسار میبودند . پس جای شکرش باقیست که چنان نشد و " شعله یی ها " هنوز افتخار بقدرت نرسیدن و سر فراز بودن در پیشگاه تاریخ را دارند . وقتی " شعله یی ها " می بینند که با وجود بیگناهی و وطندوستی و پاکدامنی شان هنوز هم بار ملامت میکشند ، آنرا از عجایب زمان و مکان دانسته و خطاب به مادر میهن میگویند :
به جرم عشق تو ام میکشند غو غا یی است تو نیز بر سر با م آ که خو ش تما شا ه یی است
آقای " بابک " ! شما با طعنه می نویسید که " شعله یی ها هنوز در زمان سالهای سلطنت ظاهر شاه و سردار داود به سر برده این همه دگرگونی ها و تحولات در جهان کوچکترین تاثیری به این انقلابی ها ی چهار آتشه وارد نکرده ... دو شعله یی را به مشکل میتوان پهلو ی هم نشانید " . قسما درست میگویید و این ، متاسفانه از یکطرف مربوط به وضع و حال مالی ، سیاسی ، روحی ، تشکیلاتی و چگونه گی سیر مبارزاتی آنها میشود و از سوی دیگر ، این قضیه به جریان سرکوبهای خونین ، خیانتهای رژیم حاکم و و فشار های دوجانبه استعمار روسی و امریکایی در افغانستان نیز رابطه دارد . ولی بهر حال ، من سخت آرزومندم این نسل صادق و سرکوب شده خود شان را هرچه زود تر جمع وجور نموده بدانند که دشمنان ملت افغانستان ( شامل هردو جناح روسی و امریکایی) به هیچ صورت دست از سر آنها بر نمیدارند . و اینکه شما از " چاه " آمدید نیز حقیقت دارد و نباید " شعله یی ها " در چنان چاه متعفن سیاسی فرو روند .
آقای " بابک " ! اگرچه در پاراگراف هجدهم نوشته تان ادعا کرده اید که " ... اعضای ح . د . خ . ا با در نظر داشت تحولات ، انکشافات در سطح ملی و بین المللی و تجربه های دوران حا کمیت به آن حدی{ از} پختگی لازم سیاسی رسیده اند که دیوار های مصنوعی ایدیولوژیکی را شکسته با جرات و متانت در پهلوی حق و حقیقت قرار گیرند ، از حق بگویند ولو که این افتخار از مخالفین دیروزی اش { آنها } باشد " . مگر با آنهم ممکن است به لحاظ جوان بودن یا ملاحظه کاری و یا ... نتوانستید از پرت و پلاس گویی ودروغ پردازی و از خیز زدن به شاخ و برگ اجتناب نمایید ! مثلا ، اگر گفتار و ادعای تان کاذبانه و فراموشکارانه نیست ، لطفا یک اثر کتبی یا یک سند تحریری را نشان دهید که از سو ی رهبران ، تیوریسن ها ، مورخین ، محققین و سر سپرده گان حزب " دموکراتیک خلق " پیرامون اشتباهات ، جنایتها ، قتل بیگناهان ، شکنجه های غیر انسانی ، به زندان افگندنها ، ویرانگریها ، ترورهای دولتی ، یتیم کردنها ، بیوه سازیها و بیگانه پرستی های چندین ساله شان بیرون داده وبه جرایم و گناهان شان در پیشگاه تاریخ اعتراف نموده باشند ؟! تا زمانیکه چنین اسناد و اعترافات کتبی به نشر نرسیده باشد ، هیچ کسی نمیتواند ادعا های تان را بپذیرد . اینکه کد ام " سپاهی حزب " تان در مورد کدام قربانی و شهید دست خود چه نوشته ، بحثی است جدا گانه و قابل توجه و تحلیل خاص .
آری ! هرچند آقای " بابک خرم " ، این جوان پرچمی تلاش بخرچ داده تا به زعم خودش ، ماهیت اصلی و مافی الضمیر کین توزانه
حزبی اش را از دید خواننده پنهان نگهدارد ، مگر از آنجا که دروغگو حافظه ندارد ، در پاراگراف نهایی نوشته اش ، عقده آماسیده حزبی و مقاصد خاص سیاسی خود را بیرون داده است که خواننده میتواند به وضاحت کف دستش را بخواند و تنها چیزی را که راست و بجا انتخاب نموده اینست که قول شاعر را که میگو ید : چه خوش است گر محک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد ، بسیار بمورد به عاریت گرفته که در مورد خودش ، حزبش و سیه رویی های رهبران حزبی اش خوانایی عجیبی دارد !
آقای " ایمل پاکتین " یکی دیگر از اعضای حز ب " دموکراتیک خلق " است که مطالب ظاهرا میانجیگرانه یی را به تحریر کشیده و طی آن به معرفی عده یی از منسوبین ( فارو) پرداخته است که بازهم کاری بدان ندارم ، زیرا ذوات محترم ( فارو ) خوشبختانه زنده و فعال بوده خود بهتر میدانند که در زمینه پاسخ میدهند یا گذشت میکنند . و اما از آنجا که نوشته آقای " میانجی" دارای موضعگیری حزبی و دفاعی زرنگانه بوده از اعضای " بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق " و یا همان هایی که دست های شان در جنگها ، کشتار ها ، شکنجه ها ، زندانی کردنها ، تعقیب و دستگیری های اختناق آور سیاسی پانزده ساله و همچنان ، همکاری و همسویی نوکر منشانه با تجاوز کاران روسی بر ضد ملت غیو ر افغانستان دخیل است ، پشتیبانی بعمل آورده است ، باید از وی پرسید که آقای " پاکتین " ! چه شد که علی الرغم ادعای " بیطرفی " ، از " رفیق بزرگ " حزبی ات ( صخره ) و غر و پف خادیستی وی تنها با طرح سه سوال بسیار خفیف و زود گذر میگذری ، ولی همه سوالها و توضیحات و تشریحات و " نصیحت " ها و ملامت ها را علیه منسوبین ( فارو ) یا بقول شما ،ا " شعله یی ها " و " مایویست ها " بکار گرفته و با ردیف کردن اسامی " بزرگان حزبی " ، " سایت " های انترنتی و حضور یابی " فعال " آنان در " جلسات حزبی " و همچنان بر خورداری عده یی ازان " بزرگان " بیگناه از " بیست و سه حزب رسمی " و " چهل کرسی پارلمانی " در افغانستان و . . . خواسته یی به دشمنان رژیم مزدور دیروزی ، " راه گیران شاهراه کابل - حیرتان " و ... که در حقیقت فریاد گران حق و حقیقت اند ، بفهمانی که ای دشمنان ما ! و ای مدافعان حقوق بشر و ای کسانیکه دیروز تعقیب و دستگیر تان کردیم و به کنده و زنجیز تان کشیدیم و مغذوب و معدوم تان نمودیم !! بیشتر از این صدا و فریاد بلند نکنید و از حقوق بشر و محاکمه ی جنایتکاران و . . . حرفی بر زبان نیاورید !! مگر آخر نمی بینید که هنوز هم چه در داخل و چه در خارج افغانستان حضور فعال داریم ، سایت ها و کرسی ها و کتابنویس ها و . . . در اختیار ماست و . . . شما چند نفری بیش نیستید و " دو نفر تان را بمشکل میتوان پهلوی هم نشانید " ، باید راه مدارا و مماشات در پیش گیرید و با این وزیرها و معیین ها و ریس ها وژنرالها و . . . های ما از در گذشت و محبت درآیید و گذشته ها را فراموش کنید ، چون در سطح ملی و بین المللی تحول آمده ، اگر جنایتکاران را میخواهید به محاکمه بکشانید ، تعداد شان در افغانستان زیاد است ، اخر اینجا اروپا ست ، نمیدانید که این مردم مشکلات شان را چطور حل میکنند ؟ ! و ده ها لفظ و کلام زیبای دیگر . تو گویی در گذشته هیچ چیز ی واقع نشده ، تنها رژیمی " مترقی " و " پیشتاز " آمد و هنوز عرق پا ی رهبران و فعالین حزب بر سر اقتدار خشک نشده بود که امپریالیسم و ارتجاع دست بهم داده با توطیه چینی های دشمنانه شان حزب و " رژیم انقلابی " هفت ثوری را سقوط دادند ، " این وظیفه شما نیست " که کسی را جنایتکار خطاب کنید ، " شما خود یکطرف قضیه هستید و در حوادث جنگی وخونین افغانستان شریک بوده و هستید " و امثال این در سفتن ها . . . البته " پاکتین " آقا حق هم دارد و بازی های زمانه هم رنگها و نیرنگهایی را به نمایش میگذارد که غرض جلو گیری از شرح و بست بیشتر ، بجا خواهد بود اگر قول بزرگمرد ادب وعرفان ( بیدل ) را در اینجا به گواهی بگیریم و از این درد سر بگذریم که فرمود :
زمانه کج روشان را به بر کشد ( بیدل ) هر آنکه راست بود خار چشم افلاک است .
به آقای " پاکتین " باید علاوه کرد که ماکیاولیسم شما حزبی ها را هر انسان با خرد به سرعت درک میکند ، هرقدر مقاصد و مطالب سیاسی و ایدیولوژیک تان را در لفافه های " بیطرفی " و " پیشنهادی " و بپیچانید ، جمله های " حقوقی " و اصطلاحات خادیستی بنویسید و مظلوم نمایی و" پناهنده " جویی کنید ، همه گی شما را از خرام تان میشناسند و خوب هم میشناسند و ما هم شناخته ایم و بازهم میشناسیم و عاقبت سیهکاران رو سیاه تاریخ اند ، هرچند از حزب و کرسی و سایت و جلسات و آرگاه و بارگاه و روبل و دالر و دینار دم برنند !!
در بحث های آینده ، اگر ایجاب کند شرح زیاد تر و اسناد ضروری تر در افشا ی بیشتر حزب و رهبران آن ارایه خواهیم نمود . (پایان )