پیکار پامیر -  تورنتو

10.06.06

                       

  سراب  صلح و دموکراسی در افغانستان

  

سال پار ،  ضمن مصاحبه یی با  برنامه ریزان  تلویزیون افغانها در هلند  ، در برابر پرسشی گفتم که مردم دردمند ما ، علی الرغم همه گونه بوق و کرنای " بازسازی " و " دموکراسی "  و " تامین صلح و امنیت " و " مساعدتهای جهانی " و " . . . "  ،  در میان موجی از بیم و امید  دست و پا میزنند  و در این کشاکش دوجانبه  ، موج   بیم و نومیدی   هر آن  رو به تزاید است .

این اظهارات دران موقع ،  نه از روی تفنن  و نه  هم باساس بی اطلاعی از اصل اوضاع کشور صورت گرفته بود  ، بلکه  مبتنی بر واقعیت های تلخ جامعه ی جنگزده  و نا لان افغانستان بوده است . چنانکه  ازان زمان تا کنون ، وضعیت اقتصادی و امنیتی   با موجی از بیم  و توفانی از یاس و نا امیدی توام  بوده   و افق دید همه گانی را مکدر ساخته است.

سوال اساسی یی که نزد بسیار ی از مردم  ،  بویژه نزد آنانیکه وضعیت افغانستان را از دور نظاره نموده و گوش به تبلیغات گسترده ی رسانه های غربی دارند ، ایجاد میگردد اینست که چرا با گذشت پنج سال و در پناه موجودیت هزاران  عسکر و افسر جرمنی و امریکایی و ایتالیایی واسترالیایی و  . . .  و . . . و علی الرغم بر خورداری آنان از پیشرفته ترین تکنالوژی نظامی  و"  اتخاذ تدابیرامنیتی "  و متحد شدنها های"  ضد تروریستی " و مخارج بلیون دالری  و . . . نه تنها عنصر فراری یک چشم  (ملاعمر رهبرطالبان ) و موجود دو پا  ی سرگردان  ( بن لادن ) و چند مفلوک دیگر دستگیر نمیشوند ،  بلکه آنها وتعداد لشکر " کافرکش "  شان   با هر روزیکه سپری میشود ،   فزونی می گیرند واعلامیه ها بیرون میدهند  و سر ها می برند  و  حتا بصورت  جبهه یی در برابر نیرو های ( ایساف )  یا اتحاد بین المللی در مناطق جنوب و جنوب غربی افغانستان  می رزمند ؟

سوال دیگری که نزد علاقه مندان به مسایل افغانستان مطرح است اینست که  اگر نیرو های بین المللی به رهبری ایالات متحده  واقعا به مقصد تامین امنیت ، ترویج دموکراسی  ،  باز سازی و رفاهیت اقتصادی برای مردم افغانستان رفته اند ، چرا مردم هنوز هم کشته های مظلومانه  میدهند  و  ماشین های جنگی آنها ( امریکاییان ) را باخشم و نفرت  سنگ باران میکنند   و شعار های علنی و تند  ( مرگ بر امریکا  )  و (  مرگ به کرزی )  را سرمیدهند و   . . .؟!

برای آنکه این سوالها نزد  آنعده از خواننده گان گرامی که تاکنون " سر نخ "  بدست شان نیفتاده است ،  تا حدودی پاسخ یابد ، اینک  ،  برخی از عوامل و نقاط ضعف پلانها ، سیاستها و استراتژی امریکایی  درافغانستان و منطقه را بگونه ی بسیار فشرده  به بحث میگیریم :  

اول ) دلایل افزایش حملات " طالبان " و ایجاد نا امنی ها :

نخست باید متذکر شد که قبلا واژه ی  طالبان درافغانستان   به کسانی اتلاق میشد که در حجره های مساجد و زیر دست ملا و مولوی بسر برده در عین حالیکه روزانه در یکی از مدارس نسبتا بزرگ شهر یا  ده  نزد مولو ی های معروف تر و  پایه یی تر ،  کتب دینی را فرا میگرفتند تا به جایگاه  ملایی  در مساجد  برسند ، جمع آوری اطعمه از منازل نماز گزاران برای خودشان و ملا ی مسجد نیز از زمره ی وظایف اصلی آنها بود . بنابران ، مردم افغانستان  طالبها را  اشخاص غریبه ،  بی آزار ، طالب العلم  و حتا ازنقطه نظر مالی  قابل کمک  می انگاشتند .  و اما ،  "طالبان" سیاسی چند سال اخیر که برای نخستین بار سوار بر  تانک  و مسلح با خمپاره و مسلسل و با داشتن  افکار قرون وسطایی و عشق به قدرت و حاکمیت  از خاک پاکستان  به سوی افغانستان  فرستاده شدند ،  مطلقا متفاوت اند با  طالبها یی که ازان ها  در بالا گفتیم .  اولا " طالبان " ( سیاسی  - نظامی )  که   تا   اورنگ قدرت  و مرتبت حکومتمداری در افغانستان رسیدند ،  مختلطی از افراد تمرین دیده ، تفنگ بدست ، سیاسی ، نظامی  شامل  سربازان و افسران  ( با ریش و بی یونیفورم ) پاکستانی بشمول  تروریست های مربوط به  " تنظیم " ها ی مذهبی  تند رو  و شبکه های استخباراتی آن کشور ،  افراطیون مذهبی عرب ،  ازبکستان ،  چچنیا ، بنگله دیش و سایر کشور های اسلامی  بوده  و چند نفری هم از افغانهای بی هویت ، از خود بیگانه  و   تربیه شده در مدارس مذهبی پاکستان  در میان آنها میباشد .  این نیروی مختلط ، در سالهای قبل از   

1990 میلادی ، باسا س برنامه های دراز مدت ایالات متحده و با در نظر داشت منافع و مقاصد خاص سیاسی پاکستان و عربستان سعود ی  در خاک پاکستان بوجود آورده شد تا پس از سقوط نجیب الله  ، جنگهای بین التنظیمی  و اوجگیری خونریزی و انزجار مردم ،  به بهانه ی خلع سلاح " تنظیم " های جها دی    و تامین امنیت  و ... به نام نا مسمای ( طالبان ) بخاک  افغانستان فرستاده شوند که شدند .

طرح و تشکیل این  نیروی مسلح مزدور در سال 1990 میلادی از طرف " کمیته تحقیقاتی حزب جمهوریخواه "

(Task Force On Terrorism& Unconventional Warfare) رسما به نشر رسید   که نگارنده ی  این سطور  دران سالها ، طی سخنرانی در یکی از کنفرانسهای بین الافغانی در تورنتو، این سند  را افشا نمودم.   

بهرحال ،  آنچه بحیث عوامل خارجی  پس از زوال کامل دار و دسته ی " طالبان " در ماه اخیرسال 2001 میلادی موجب جان گرفتن مجدد و تحرکات جنگی آنان شده است عبارت اند از :

1) حمایت مالی و لوژستیکی مقامات  مذهبی و حکومتی پاکستان از " طالبان "  بمثابه ی  پیش برنده ی ماشین

سیاسی  و استعماری علیه افغانستان .

2)  حمایت های  بیدریغ   مالی   وهابی های  عربستان سعودی ، شیخ نشین های خلیچ فارس    و دیگر منابع تروریستی  و مذهبی افراطی عرب از آنها .

3)  اعمال سیاست مدارا و بدون قاطعیت مقامات امریکایی  در جنگ علیه " طالبان "

4)  عدم توجه جدی مقامات امریکایی در برابر سیاست های دو پهلو ، فریبکارانه  و سودجویانه ی مقامات پاکسانی در قبال افغانستان  و " مبارزه علیه تروریسم "  در منطقه .

5)  اوجگیری فعالیت ها ی بنیاد گرایانه ی مذهبی و حتا حاکمیت ایالتی رهبران تشکلات افراطی  و مدرسه یی پاکستان در ایالات شمال غربی آن کشور در چند سال اخیر .

6)  کرنش و مماشات مقامات صلاحیتدار جانب افغانی در برابر رهبران  و افراد بلند رتبه ی " طالبان "  و حتا نصب و تقرر آنان در پست ها ی دولتی  و راه دادن شان به پارلمان نو تشکیل کشور .

7)  رهایی تعداد زیادی از سران " طالبان "  پس از دستگیری  و یا بعد از  دوره حبس کوتاه مدت در زندان های افغانی و امریکایی .

8) فقر ، خشم  و  نا امیدی مردم افغانستان در بحبوحه  ی اوضاع کنونی و بکار بر د سیاست های اقتصادی نا موثر و ثروت اندوزی های آشکار بخشهایی از زورمندان و تفنگ داران جهادی و مافیایی و . . .

9) اقدامات و فعالیت های عملیاتی  کور کورانه ،  مغرورانه  و بدون  دقت لازم توسط  ارتش امریکا و تحمیل تلفات جانی و مالی به  مردم بیدفاع مناطق مختلف کشور که در هر قدم موجب کین و انزجار عامه گردیده به نفع  "طالبان " و متحدین افراطی آنان منجر میگردد .

10) کار شکنی ها ، رشوه ستانی ها ،  بی دردی ها  و بیعدالتی های مشهود و آشکار در دوایر و ادارارت دولتی   و امنیتی و سایر نهاد های اجتماعی  و عدم توجه برخی از مسوولین حکومتی در راه بهبود وضعیت اقتصادی مردم  که  بالذات  انگیزه های بد بینی نسبت به نیرو های " ایساف "  و  مقامات دولتی   را در خود نهفته داشته  و گرایش بسوی  " طالبان "  را که  از دالر و دینار کافی  نیز برخوردار اند ،  بیشتر میسازد  .  

 2)  استراتژی  و ملاحظات امریکایی :

ابرقدرتهای جهان که همیشه  آرزوی رهبری همه بشریت را در سر می پرورانند و برای رسیدن به چنین آرزو های بزرگ جهانی  دست به هر نوع اقدام و تلاش ( سیاسی ، تبلیغاتی ، استخباراتی ،     اقتصادی  و نظامی )

می یازند ،  حاضر اند بمنظور رسیدن و یا نزدیک شد ن به هدف های تعیین شده و گام بگام خویش ،  با هر کس  ،  هر گروه و هر قدرت دیگر (   با هرگونه ماهیت  فکری – سیاسی ) داخل تبانی و مقاوله گردند  و این  چیزی است که به مراتب در تاریخ روابط ابرقدرت ها  تکرار شده است .  پس ، یکی از اسباب و عوامل  مماشات  و مدارا با  رهبران " طالبان "  ، " القاعده " و سایر تند روان افراطی و فراری شاید  همین باشد که چون آنان در نهایت امر میتوانند مانند گذشته ها به نفع ابرقدرت ایالات متحده در افغانستان و منطقه نقش باز ی کنند ، بنابران ، ایالات متحده هنوز در گرفتاری و سرکوب صد  در صد آنها موافق و مصمم  نمیباشد .  سبب دیگر هم میتواند این باشد که با موجودیت  نام و نشان  " طالبان "  و " القاعده " و " حزب اسلامی  " و . . .  و بعضی فعالیتهای مقطعی آنان ،  امریکا میتواند حضور سیا سی ، نظامی و اقتصادی اش در افغانستان و منطقه را توجهه قانونی نماید . زیرا ایالات متحده ی امریکا بمثابه ابر قدرت بی رقیب کنونی ، مسلما برنامه های عمیق تر و گسترده تری در منطقه دارد که  برنامه های مذکور نمیتواند بدون در اختیار داشتن سر زمینی بنام افغانستان به ثمر بنشیند .  مگر در اختیار داشتن افغانستان  از زاویه ی دید استراتژیست های امریکایی ،  نه به معنای   یک افغانستان کاملا  آباد ، آزاد  ،  پیشرفته  و متکی بخود است  ،  بلکه  بدین معنا خواهد بود  که سر زمینی استراتژیک با مردمی غرورشکسته  ، نالان و عمدتا دست نگر ی می  باشد  که  هیچ وقت احساس بی نیازی و سر بلند ی و اعتراض و قیام  علیه نیرو های خارجی را در دل و دماغ خویش راه و جا  ندهند . روی همین دلایل است که ظرف پنج سال گذشته علی الرغم آنکه جامعه ی جهانی به رهبری ایالات متحده ادعا میکنند که بیشتر از دوازده بلیون دالر غرض باز سازی  این کشور جنگزده  خرچ کرده اند ،  اما نتایج و اثرات چنین خرچ بزرگ هنوز هم  محسوس و مشهود نیست .  دلیل آشکار این نقیصه عظیم اینست که اگر از یکطرف چنین پول هنگفت  در افغانستان  داخل میشود ،  از سوی دیگر و با دست های  دیگر به سرعت خارج میگردد . ( این قضیه تحلیل و تفسیر مفصل و جدا گانه یی را می طلبد ) .  اگر مقداری از این " کمکها " بمصرف داخلی هم  می رسد ،  نه تنها با مقایسه به اصل نیاز های ملی نا موثر است  ،  بلکه  نیاز های  اساسی مردم  افغانستان  اصلا  مدنظرگرفته نشده و  نمیشود .

مختار گذاشتن جنایتکاران جنگی  و تفنگ سالاران دیروز در مناطق مختلف افغانستان  و حتا انتصاب آنان به کرسی های حکومتی  و مجا لس  سنا  و شورا نیز از زمره ی همین استراتژی ها و ملاحظات امریکایی در افغانستان  میباشد ، در حالیکه مردم رنج دیده  و عذا ب کشیده  ی  این کشور آرزو داشتند قاتلان فرزندان شان و ناقضان حقوق بشر را به  پای میز محاکمه ی عادلانه ببینند  و یا لااقل  آنها مجددا  در مسند قدرت وحاکمیت دیده نشوند . این تفنگداران و غارتگران ، هنوز هم  چه در مناطق و محلات مختلف کشور و چه در پارلمان و قضا و سایر نهاد های حاکمیت دولتی اعمال نفوذ نموده  یا   مسیر اوضاع را به نفع خویش میچرخانند و یا آنرا با شیوه های خاص خود شان اخلال مینمایند  .   اگر نقش  مافیای   بین المللی مواد مخدر را نیز که در سالهای اخیر در این کشور    جایگاه محکمی برای خود دست و پا کرده است  بر آنهمه  اسباب و عوامل منفی و مغشوش کننده بیفزاییم ، پرده بیشتر ازپیش از روی استراتژی امریکا  و برنامه ی " بازسازی "  و " تامین امنیت " آن فرو می افتد .

آنچه ما را  به کنه مقاصد سیاسی – نظامی جهان غرب به رهبری ایالات متحده ی امریکا در افغانستان میرساند اینست که طی کنفرانس بن  فیصله صورت گرفته بود که افغانستان بایستی  دارای  قشون دفاعی هفتاد هزار نفری باشد و به تاسیس و تشکیل هرچه زود تر آن  تاکید بعمل آمده بو د  ،  ولی طوریکه ملاحظه میشود ،   نه تنها  ظرف پنج سالی که گذشت قدم های کافی و موثر  در راه  ایجاد " ارتش ملی "  برداشته نشد ، بلکه تازه مقامات وزارت دفاع ایالا ت متحده اظهار داشته است که داشتن چنین نیروی ارتش برای کشوری مانند افغانستان لزومی ندارد  و چنین چیزی تا سالهای 2060 هم بوجود آمده نمیتواند .  بهمین اساس است که وقتی گزارشگران از آقای (عظیمی ) سخنگوی وزارت دفاع افغانستان می پرسد که چرا به موقع جلو هرج و مرج روز دوشنبه بیست و نهم ماه می 2006 در شهر کابل گرفته نشد ؟ عاجزانه پاسخ میدهد که : " وزارت دفاع صرف دو بال هلیکوپتر در اختیار دارد و بس ، ما ندانستیم که این دو بال هلیکوپتر را زود تر بکدام گوشه ی شهر بفرستیم ؟ " ( تو حدیث مفصل  بخوان از این مجمل !)

3)  مدارای امریکا در برابر پاکستان :   حکومت پاکستان که از سالهای 1950 میلادی تا امروز در آغوش ایالات متحده  پروریده شده و از شیر آن مکیده است ،  نزد ابرقدرت امریکا جایگاه خاصی دارد .  این  هماغوشی و رشد و پرورش  نه صرفا بخاطر آنست که  امریکا در جنگ سرد علیه رقیب جهانی اش ( شوروی دیروز) ازان کشور استفاده وسیع  نمود ،  بلکه بیشتر از همه بدین منظور است که رهبران پاکستان ، بو یژه ژنرالا ن ارتش آن کشور که در واقع ،  اختیار داران اصلی ملک و ملت  اند ،  در چاکری و فرمانبرداری از کاخ سفید و حراست از منافع آن  بدیلی در جهان ندارند  .  عمق  این چاکری و اطمینان  را میتوان  از این نکته بیشتر درک نمود که ابرقدرت امریکا درحالیکه  در قبال پروژه اتمی ایران یخن پاره میکند  و با فریاد های سیاسی و دپلوماتیک خویش جهان را به لرزه در می آورد تا ازان جلو گیری نماید ،  ولی   در برابر پلان و پروژه  اتمی  ژنرالان پاکستانی نه تنها  هیچ واکنشی نشان نمیدهد ،  بلکه با امداد  ملیونها دالر ازان حمایت هم بعمل می آورد  تا پروژه ی مذکور به ثمر می نشیند . بعباره ی دیگر ، ایالات متحده کاملا مطمین است  تا زمانیکه چاکران گوش بفرمانش در پاکستان  بر اریکه قدرت اند ،   بمب اتمی و پروژه عریض و طویل آن کشور نیز  تحت کنترول خودش خواهد بود .  و باز ، اطمینان کامل ایالات متحده در مورد رهبران پاکستانی را از پروژه بزرگ  و پر مصرف طالب سازی در خاک آن کشور میتوان بحساب گرفت  و صد ها نکته ی دیگر ...

پس به یقین میتوان گفت که هرگاه کاخ سفید بخواهد  و واقعا مصمم باشد   پدیده یی بنام " طالبان "  مزاحم کار و برنامه ریزی های شان در افغانستان نشده موجبات کشتار و خانه خرابی صد ها انسان بیگناه و خانواده های نا توان را فراهم نسازند ،  با صدور یک دستور جدی ویک  اخطارنوع  امریکایی  به رهبران  پاکستان  ،  دامن  چنین مزاحمت هایی  برچیده خواهد شد که  نه چنین اخطار یا دستور تا کنون اصدار یافته  و نه آرزوی بر چیده شدن چنین " مزاحمت "  ها وجود خواهد داشت .

پس ،  تحلیلگران دقیق سنج و وطنپرستان واقعی افغانستان حق دارند نه تنها پیرامون نا آرامی ها و نا امنی های کشور شان مشوش باشند ،  بلکه  از این ناحیه نیز وسواس داشته باشند که مبادا بازیهای امروز  درآمد دیگری بر مصیبت های گسترده تر ملت کم بخت افغانستان باشد   ؟!   این نکته جای تفکر عمیق دارد !!

                                                                                                       ( پایان )