نسيم رهرو

07.06.06

 

 

داغ تو دارد ا ین دلم جای دگر نمی شود

  

شام هفدهم جوزای 1359 خورشیدی ، به مقصد انجام یک ماموریت سازمانی راهی منطقه دور تر شدم. دمادم صبح دروا زه حویلی بر رویم باز گردید. صاحبِ خانه که یکی ا ز راهیان راه مجید کلکانی وجوان فداکاری  بود ، تمام شب را کنار پنجره نشسته بود وکوچه را نگاه می کرد.  این جوان وظیفه داشت، پیامی را برای همسنگران حوزه دیگر برساند .

عبدالمجید کلکانی در زندان بسر می برد. ما از عاقبتِ کار ا و بسیار نگران بودیم. به سازمان گزارش رسیده بود که دولتِ دست نشانده به پاد َویِ برخی خاد یست های منطقه در صد د سرهمبندی دوسیه  جنائی برای او می باشد. در ا ین راستا ، دست به دا من هر کس وناکس انداخته می شد که مگر شکایتنامه ای علیه مجید ترتیب نموده ، به دولت بسپارد. دراین میان، مردم پرغرور کوهدامن در مَقر ولایت کابل یکصدا گفتند " ما از مجید آغا کدام بدی ند یده ایم. "

همچنان گزارش رسیده بود که در نظر است مجید را در قطار طرفداران حفیظ الله امین به پای میز محا کمه بکشانند. رهبری "ساما" به منظور افشا ومحکوم کردن ا ین توطیه ها ، دست اندر کارابرازعکس العمل از طریق نشر اعلامیه ای بود.  این مسایل ذهن مرا نیز به خود مشغول می ساخت. روز دلگیر ودرا زی بود. شیرین زبانی وشوخی های برادر چهار ساله صاحب خانه هم نتوانست دل ناقرارم را تسلی بخشد. ... روز دلگیر جایش را به شام ماتمناک سپرد. به پرده تلویزیون دولتی خیره شدم. گوینده اخبار  لست طویل کشتارهای " دولت انقلابی " را با آب وتاب قرائت می کرد. با شنیدن نام مجید کلکانی صدای شکستن تیر پشت خود را شنیدم. آ ری خورشید را به رگبار بسته بود ند.

با عده ای از همرزمان درین خانه قرار ملاقات داشتم. یاران دررسیدند. ا ما مجال حرف زدن باقی نمانده بود. همه ما خاموش بودیم. سرانجام "محصل" در صحبت را باز کرد. او رو به من نموده گفت:

" اندیوال زیاد خسته وناراحت به نظر می رسی." میل نداشتم فدائیان سامایی مرگِ رهبر شان را از زبان من بشنوند. نمی دانم چه شد که لب به سخن گشودم و یاران را در جریان آن مصیبتی قرار دادم که یاد آوری آن لحظه ، با هزاران نفرین بر قاتلان او همراه است. همه ما در یک آتش می سوختیم ا ما  از جمله حاضرین ، هیچکس قطره اشکی هم بر زمین نچکاند. باز هم ا ین "محصل"  بود ( روحش شاد )  که آه آتشناکی ازتنوِر سینه بیرون داد وگفت :" د یدار به قیامت ماند یم". مجید قبل از آنکه به دام دشمن بیفتد به ا ین عاشقان دیدار خود وعده سپرده بود که به ملاقات شان می آ ید وچند روزی را با آ نها می گذرا ند.

هر کس پی کار خود رفت ومن تنها ماندم.  شب شومی بود. تمام شب را در اتاق قدم زدم. هرآن ا ین حرف مجید در گوشم می خلید که: " یکی مرگ رفیق خود را نبینم دیگر نامردی اش را."

وقتی نور خورشید بر در وپرچال حویلی پخش گردید، به  دروازه کوبیدم. مادر از زینه ها بالا آمد وپرسید:" بچیم چه کار داشتی؟" گفتم : مادر جان کوچه ره ببین کسی نباشه مه باید برم." جواب داد " نی بچیم تو پیش مه امانت استی. تا وختی که رفیقت نامده ا یجه بمان. خدا ناخاسته چیزی سرت نه بیایه."  ساعتی جگر زیر دندان گرفتم. اما طاقتم طاق شد. از زینه ها پایین شده به راه افتادم. پاهایم قدرت حرکت نداشت. هر قدری پیش می رفتم گرمای آفتاب اذ یتم می کرد. در مسیر راه ، خانه " کارگر" موقعییت داشت. نمی شد د می را در آنجا نگذرانم. کارگر خانه نبود. خانم مهربانش از من پذیرایی کرد. در محاصره تنگ لشکر اندوه بسر می بردم که صدای خانم کارگر به گوشم رسید: " بیادر توت تیار اس. " از رسیدن فصل توت اصلا" واقف نبودم. داخل باغچه کوچک کنار سردا به آب ، دور تکری( شگر) توت نشستیم . ا ما توت شیرین شمالی از گلوی تلخ وغصه مندم تیر نشد. درون سینه ام آتش لمبه می کرد. زمین وزمان بر من تنگ شده بود. اجازه رخصت خواستم ودوباره به راه افتیدم.

از زمین های زراعتی ، پلوان ها وازجوی های پرازآب واز میان قریه ها می گذشتم. موسم گندم دَ رَو بود . دهقانان روی کشتزار ها کارمی کر دند.  زیر سایه بید، لبِ جویبار سه تن از دهقانان توت می خوردند.  سلام کردم. یکی از آنها صدا زد " بیادر سرگردان مالوم میشی. چیزی گم کدی؟ بیا با ما توت بخو . چاشته بگذران. َده اِی ترق گرمی کجا میری ؟" به دل گفتم آ ری گم کرده ام ولی چیزی را که دیگر نمی توان یافت.

در همین روزبرخی از مناطق شمالی در محاصره قوای مشترک اشغالگران روس  وراه بلد    های وطنی درآ مده بود. مردم این منطقه از زن تا مرد ، ازسالمند تا خوردسال، خانه ها را ترک کرده، کنار دریا زیر درختان پناه  آ ورده بودند. وقتی هیلی کوپتر های دشمن نزدیک میشدند، کودکان دست های شان را زیر بغل می بردند ودهان ها را می بستند . زیرا آ نها  آموخته بودند که اگر ناخن ها ودندان های تان معلوم شود طیاره بم می اندا زد. تانک ها ووسایل زرهی دشمن از پلوان تا دیگدان ، از مسجد تا قبرستان روستائیان را لگد مال کردند.

زیر سایه درختی کنار در یا نشستم و به ا مواج سرکش در یای پنجشیر خیره شدم. " دل اگر ملول بود گل به دیده خار آ ید."  عده ای از جوانان آشنا دورم را گرفته از من پرسش هایی را مطرح کردند. یادم نیست که چه پاسخ هایی نصیب شان شد. نزدیک های عصر قوای اشغالگر،از منطقه بیرون شدند ومن به سوی یاران سوگوار تر از خود حرکت کردم. همه پریشان ، بیقرا ر وبهت زده بودیم. از در ودیوار ماتم می بارید. مسایل وقضایای زیادی پیش روی ما افتیده بود . گاهی این پرسش هم  در ذهن ما رخنه میکرد که آ یا بدون حضور مجید میشود کار مهمی را به سر رسانید؟ قدر مسلم آن بود که ما ومردم ما، بزرگترین تکیه گاه خود را از دست داده بودیم ، باآنهم توا نستیم  ا ندوه مانرا به نیرو مبدل کنیم وشعار " نبرد مجید ادامه دا رد " را با یک آوا زسر دهیم.

 

اکنون که بیست وشش سال از مرگ آ ن عزیزسرافراز می گذرد، نمی توا نم دَم سیل اشک خود را ببندم. هر چند می دا نم که شهید عبدالمجید کلکانی " زندگی ای بزرگ ومرگی پر افتخار " داشت که در چنین مرگی گریستن جای ندا رد. ا ین گریه بیشتر آنکه برای او باشد برای خودم است. گریه ام به خاطر از دست دا دن  آن نسل پیشتاز ، دلیر ، وطندوست ،آزاده وآگاهیست که خلائ حضور شان ، برای وطن ومردم ما سخت مصیبتبار است. گریه ام بخاطر سرزمین پامال شده ام است. گریه ام  برای آن است که خلاف معمول ، قاتلان بیشرم ، از قربا نیان جنایات بیکران شان می خواهند تا به قدم هایشان خم شده از آنها معذرت بخواهند؟! گریه ام بخاطر آ نست که در روز و روز گار ما، هر لافزنی خواهان همطرازی با دلاورمردی است. گویی دیگر مرزی میان قهرمان میهن دوست با وطن فروش معلوم الحال نباشد. من بیاد دا رم روز هایی را که شهید مجید در سخت ترین حالت تنگد ستی وفقر اقتصادی به سر می برد اما به انبان ها وکیسه های پر از دالر ، کلدار ، ریال وپوند بیگانگان چشم طمع نیفگند. زیرا می دانست که" هیچ قدرتی در جهان، بدون در نظرگرفتن سود وزیان خود، با کسی دوستی یا دشمنی نمی کند." ( شبنامه خروش رعد در پکتیا ) من شهادت می دهم که مجید تمامی کر وفر ومال ومنال عالم را با یک سنگریزه وطنش معاوضه نمی کرد. در نبشته های او غرور ملی وانقلابی اش موج می زند و اندیشه های او برپایه ا عتماد به نفس و اتکا برنیروی مردم استوار است. در اوضاع نابسامان جاری ، جای رهبر ا رجمندی چون عبدالمجید کلکانی سخت خالی است. یاد از او به معنای یاد ا ز مبارزات شکوهمند ا وا ست. یاد از سیمای تابناک او ویاد از خصال ،اخلاق  واوصاف  بیمانند اواست. و سرانجام یاد ا ز پاکبازی ها وفداکاریهای نسلی از شهدای مبارز، آزاده و انقلابیست. ویاد ا ز آن آرمانی است که مجید ومجیدی ها درراه آن سر دا ده ا ند. خاطرات جانبخش آنها را گرامی بدا ریم!

جای آنست که در چنین روزی باز هم یکی دیگر از یادگار های قلمی او را زیر عنوان " روس اشغالگر در سراشیب رسوایی وتباهی" به دست نشر بسپارم. این شبنامه بلا فاصله پس ازتجاوز بد فرجام روس در افغانستان، به قلم نترس وتوا نای شهید اکبر، عبدالمجید کلکانی به نگارش آمد و ازطرف سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) پخش گردید.

 

 

      

              ن- رهرو     هژدهم جوزای 1385 /  هشتم جون 2006


 

 

 

 

 

 

روس اشغالگر در سراشیب رسوایی و تباهی

 

 

 شامگاه شش جدی امپریالیسم جنایت پیشه روس، با اشغال نظامی عریان کشورما، "ببرک" این میهن فروش رسوا را به چاکری برگزید.

اعترافنامه ننگین چاکری" دربارمل" دیروز و" تزارمل" امروز- بمثابه سند خیانت کبیر تاریخی – نیمه شب از بلندگوهای روسی به جهان پخش گردید. وفردا " شاه شجاع " روسی در حصار نیروهای اشغالگر تاج خون آلود برده گی را بر سر نهاد.

تقاضای کمک عاجل نظامی که بعد از لشکرکشی وتجاوز رهزنانه امپریالیسم روس صورت گرفت، اگر حقایق را از نظر جهانیان بازهم موقتا مستور بدارد، به چشم روشن ملت افغانستان نمی تواند خاک بپاشد. " ببرک" شیاد می خواهد وانمود سازد که اردوی افغانستان او را از آغوش فاجعه پرورامپریالیسم روس بیرون کشیده وبه خواست ملت افغانستان به جای " امین" جلاد نشانده است. این اتهام رزیلانه نتنها به دامن ملت آزاده وافسران وطن پرست افغانستان، بلکه به دامن افسران وسربازان فریفته وگمراهی که فاجعه برادرکشی نیز وجدان خفته آنها را برنمی انگیخت نمی چسپد.

اشغال نظامی میهن گرامی ما توسط امپریالیسم روس که ظاهرا جسارت رهزنانه ای را نمودار می سازد، در واقع منتهای در مانده گی ونشانه جانکنی درمان ناپذیر را بازگو می کند.

امپریالیسم غارتگر روس، بعد از فاجعه ثور با منطق جلادانه تصور می کرد که قیام آزادیخواهانه ملت افغانستان را خواهد توانست با وحشیگری و خشونت افسارگسیخته سرکوب نماید. ازینرو جنایات خونین و بیشماری که " امین " جلاد فقط مجری بی اراده آن بود سراپا ناشی از سیاست استعماری و تجاوزگرانه امپریالیسم روس ودربست مورد تایید آن بود.

درست هنگامی که سرزمین افغانستان مهیب ترین کشتارگاه عصرو دردناکترین قربانگاه ارزش های عالی انسانی را تمثیل می کرد، سگان نواله خور امپریالیسم خون آشام روس در مجمع نامنهاد "سازمان صلح وهمبستگی " به استقبال جنایات امپریالیسم روس سگ آسا قوله می کشیدند.

درست هنگامی که "ببرک " در آغوش برژنف مشق دلربایی می کرد ، جلادان  روسی "امین " خونریز را در کشتار ملت تشجیع و تحسین می نمود و از زبان "تره کی" میمون صفت اعلام می کرد که " ما دشمنان خود را در تاریکی نابود می کنیم " .

خبرگزاری های جهانی نیز با کشیدن کاریکاتورهای ازین " جنایت درتاریکی " پرده ابهام دیگر را بر سیمای راستین نبرد آزادیبخش ملت ماگسترده وآب به آسیاب امپریالیسم غدار روس می ریختند.

گاهی قیام عظیم ملی ما بمثابه عکس العمل قبایل وعشایر در برابر اصلاحات انقلابی نمای رژیم کودتا با مهر عقبگرایی کوبیده می شد. با این صدای دهل خوشبینی نا آگاهانه نیروهای انقلابی جهان به نفع یک رژیم برده امپریالیسم و ضد انقلابی دامن زده می شد. زمانی خیزش های حماسه آفرین ملت قهرمان ما کین توزی انتقامجویانه فراریان وپناهنده گان جیره خوار خارج کشور وانمود می گردید و نتیجتا به پای ادعای کاذبانه رژیم کودتا مبنی بر دخالت وفتنه انگیزی بیگانه گان صحه گذارده می شد. ولی پیوسته بر تعصب نامنهاد مذهبی ملت مسلمان ما در برابر رژیم به اصطلاح چپگرای مورد حمایت شوروی تاکید می شد. تو گویی که مردم افغانستان از سرزمین خود،آزادی وحاکمیت ملی خود ورفاه خود جاهلانه چشم می پوشند وصرفا به خاطر اختلاف اندیشه با رژیمی می جنگد که با طرح های جسورانه وپیشتاز در سنگر استقلال وترقی اجتماعی روی پای خود ایستاده است وحمایت شوروی نقش بیشتری از یک عامل مساعد خارجی وفرعی را نداشته است. در این میان آنچه در پرده نیرنگ های دپلوماتیک ، به نفع اختناق سنگین وبهره جوییهای شیادانه امپریالیسم روس پوشیده می شد عبارت بود از تجاوزرهزنانه امپریالیسم روس بر استقلال وحق حاکمیت ملی یک ملت آزاده ورزمجو وقربانی بی همتایی که این ملت در مصاف با سفاک ترین دشمن بشریت جانبازانه می پرداخت.

ولی سرانجام ملت قهرمان افغانستان با پیشروی دلیرانه از خلال موانع، مصایب وتهمت ها ودام ها، محاسبات استعماری امپریالیسم روس را نقش بر آب ساخت. امپریالیسم روس به مصداق آب تا گلو بچه زیر پای به قربانی ذلت کشی نیاز داشت که دست های خون آلود خود را بر دامن سیاه او پاک کند. درین بن بست سرسام آور "تره کی " قربانی بد نام سیاست تعویض "امین " جلاد با چهره مسالمت جو وریاکار گردید.

دیگر فرصت آن رسیده بود که چاکرکمر بسته برژنف در برابرسرخورده گی ارباب خود احساس مسوولیت کند وپیراهن خون آلود تره کی را با ادعای وراثت علم نماید. تنها مشکل کار در این بود که این برده رانده شده وخفته در آغوش برژ نف در میان ملت افغانستان خریداری نداشت. بنا" امپریالیسم دغلکار روس ناگزیر ابزار متناقض با هدف فوری خود را انتخاب کرد وچهره رسوا را با آرایش اسلامی ، ملی ، دموکراتیک وانقلابی به وسیله قشون اشغالگر وخونریز خود به ملت افغانستان پیشکش نمود !!

امپریالیسم روس با اشغال رهزنانه میهن مقدس ما وجدان ملت افغانستان را جریحه دار ساخت ، ویاوه سرایی ببرک در تلاش تحمیق ملت برین جراحت نمک می پاشد.

برده آستان بوس روس اشغال نظامی کشورما را ادامه انقلاب سترگ ثور نامید. اگر کلمه مقدس انقلاب را که این همه بازیچه زبان های آلوده به خون خلقها شده است، با کلمه مناسب کودتا تعویض کنیم، در حقیقت ادعای فوق تردیدی باقی نمی ماند. این اشغال نظامی نتنها ادامه توطیه های سیاسی سرطان 52، ثور 57 وسنبله 58 بلکه مبین کمک های اقتصادی دو دهه گذشته در مقیاس وسیع تر، روشنگرماهیت پشتیبانی امپریالیسم روس از کشور های عقب نگهداشته شده ، ملل اسیر وخلق های دربند است. امپریالیسم روس با رعایت پیمان منعقده بیست ساله شرط " دوستی " را بجا آورده ، ملت افغانستان نیز که در وفا به عهد شهره آفاق است دوستی خرس قطبی رابا عمل بالمثل پاسخ خواهد گفت.

برده جوفروش وگندم نمای روس اشغال نظامی کشور ما را مرحله نوین انقلاب ثور خواند. صادقانه تر ازاین نمی توان به ماهیت کودتای ثور اعتراف نمود. تفاوت این دو مرحله در این است که کودتای ثوردر صدد استقرارسیطره استعماری روس به دست عمال میهن فروش آن بود واشغال نظامی 6 جدی به فرجام مصیبت بار عمال روس وبیداری شورانگیزملت شکست ناپذیرافغانستان به زبان برچه اعتراف کرد. در مرحله نخست، در جنگ افغان با افغان، روس مشاور خوبی از آب در نیامد و در مرحله نوین در جنگ افغان با روس، روس جنگجوی پیروزمند نخواهد بود. بگذار درین مرحله نیز آزموده شود که سلاح مهیب روس غالب است یا ایمان تزلزل ناپذیرافغانی.

برده ریاستجوی روس حزب واحد را شعار می دهد وبه ارتش آزادیبخش درود می گوید. حزبی که رقابت رهبران چاکر پیشه اش هربار آنرا به پای بتی به سجده کشانده وباز به کیفر آن سجود حواله ساطور تصفیه نموده است، چگونه می توان به بت دیگر از ته دل ایمان بیاورد؟  و اردویی که شرافت سربازی اش با اشغال غافلگیرانه روس لکه دار شده است ، چگونه می تواند به عامل تباهی وسرافگنده گی خود وفادار باشد؟

چاکر میهن فروش روس " جبهه وسیع پدر وطن " را به پیش می کشد. وقتی مقدرات کشور ما دستخوش اشغال نظامی روس باشد، آیا حزب ،سازمان، جمعیت وشخصیت وطن پرستی یافت می شود که بمثابه " تنگر " با سوگلی برژنف این عجوزه هزارداماد ، به حجله زفاف برود ؟ تردیدی در کار نیست. سراسر افغانستان به دژ نظامی تسخیر ناپذیری مبدل می شود. ملت افغانستان یکپارچه به پا می خیزد و جبهه فشرده از سد آهنین را می سازد. ولی نه با دلال استعمار روس بلکه علیه آن و آنکه برون ازین جبهه بماند نصیبی جز نفرین در انتظار وی نیست.

" ببرک " با مباهات بر افسار برده گی روس " امین " جلاد را جاسوس "سیا " می نامد وجنایات او را به امپریالیسم امریکا نسبت می دهد، همچنانکه "امین " جلاد ، "ببرک " این عروسک خفته در آغوش برژنف را ، پناهنده وفراری غرب می نامید. ولی نازک دلی وعطوفت سالوسانه اومانع از آن نمی شود که جبران تبهکاری های عامل دشمن را خود به عهده گیرد ورهایی زندانیان سیاسی، منع توقیف های خودسرانه ، تفتیش منازل وعقاید وشکنجه های وحشیانه وحتی لغو قانون اعدام را ( درفرصت مساعد ) نوید دهد!!

این ملانصرالدین مکتب اصالت اجتماعی نمی خواهد تحلیل کند که نقطه نظرهاوسیاست های عملی "امین " جلاد او را در کدام موضع طبقاتی واردوگاه بین المللی قرار می دهد.

اگر امین جاسوس "سیا " بود در کدام پیمان علنی وسری منافع اقتصادی، سیاسی وفرهنگی امریکا را بر آورده ساخت وچرا سفیر کار کشته امریکا را با دست پاچه گی ابلهانه به اشاره روس ها به گلوله بست ودر تنگنای فلج کننده افلاس مالی، کمک های امریکا را برخود حرام کرد وبه دنبال آن کارمندان سفارت امریکا را اخراج نمود وهر روز به مناسبتی در ساحه سیاست جهانی ، همنوا با برژنف نتنها امریکا بلکه تمام مخالفین روس را محکوم نمود. وقتی ببرک بر آستان برژنف چهره می سود " امین " جلاد او را " فراری غرب " نمی نامید ؟

این حقیقت است که "امین " به حیث سفاکترین جلاد ملت ما بر تخته ننگ جاودانه چار میخ خواهد ماند. ولی سراسر کارنامه خونبارونفرت انگیز اودر اقیانوس شرارت امپریالیسم روس قطره ای بیش نیست. هیچ شعبده بازی نمی تواند این حقایق را دگرگون جلوه دهد. این شیوه شناخته شده امپریالیسم غدار وجنایت پیشه روس است که روزگاری برده سگ صفت چون " ترک" و " امین " ( وسرانجام ببرک ) را با ژستهای " برادرانه " و " رفیقانه" در آغوش می گیرد وروز دیگر پشتاره گرانبار جنایات خود را بنام آنها به بازار تقلب عرضه می دارد.

در دامگاه نیرنگ روسی به ساده گی سفله بی شخصیت "نابغه شرق" خوانده می شود تا روز دیگربه اتهام کیش شخصیت به گورستان ننگ  سپرده  شود  و جلاد  وحشی "قوماندان دلیرثور" تعیین میگردد تا درفرجام جنایات ننگینش به دامن "سیا" پاک شود و" دربارمل" مطرود در آستین توطیه نگهداری می شود تا در فرصت مقتضی به عنوان ناجی خلق مسخره گردد.

وقتی سرشت اهریمنی امپریالیسم روس پابرجاست، یک برده اش چگونه میتواند در تضاد ماهوی با برده دیگرش عمل کند.

اگر تفاوتی هم در شیوه عمل وجود داشته باشد ماهیت وهدف آن یکی است. آن یکی با غرش سبعانه، با تهدید فنای همگانی ملت را به برده گی روس دعوت می کرد واین یکی با کرشمه بی خریدار ملت را به پذیرش رهبری خود ودر واقع تسلیم در برابر امپریالیسم روس فرا می خواند. مشروط کردن فعالیت احزاب وآزادی بیان و وجدان به تایید کودتای ثورچه مفهومی جز وطن فروشی وتحمل قلاده برده گی می تواند داشته باشد؟  گذشته از آن اگر قیام ملی قطعا با شدت ووسعت بیشتر جریان می یابد، کسی که در نخستین سند دبلوماتیک برنامه راپور خیریت کشور را به ارباب خود مخابره می کند چگونه می تواند از تشدید اختناق وتکرار تصاعدی جنایات سلف خود احتراز جوید ؟ وبالاخره اگر جنایات تکاندهنده بعد از کودتای ثور بنابر تحلیل علمی تاریخ ناشی از یک فرد یا تنی چند بوده نمی تواند بلکه ملهم از مشی کودتایی ومیهن فروشانه ودامنگیر یک شبکه گسترده اوباشان جنایت پیشه است. مژده لغو قانون اعدام به چه کسی جز جلادان خونریز تسلی خاطر می بخشد. پس می بینیم که عبارات خوش آهنگ وریایی که در عهد نامه برده گی غلام بچه برژنف انعکاس یافته است پیام کاذب نجاتبخش برای امپریالیسم روس از طوفان خشم آزادیخواهانه ملت نوید بخشایش برای عمال جفاکار آن است.

غلام بچه برژنف با بی ایمانی به شیرین زبانی وعشوه گری های مضحک خود خواست که او را در عمل بیازمایند، تو گویی از سال ها پیش حیات او در جنبش دموکراتیک دوره هفت شورا،  مداحی او درپارلمان، آستان بوسی در جمهوری سرداری آزموده نشده است. وحتی حمل دولی او بر دوش قشون اشغالگر روس از مسکو تا کابل آزمایش نیست و آزموده را باز هم آزمودن به کار است !!  پس بگذار باز هم آزمونی ثبت تاریخ گردد : که یک برده بی وجدان ووطن فروش ، شیاد در زیربار توقعات کمر شکن ارباب جهانخوار خود در محاصره آتش خشم برحق ملت بپاخاسته ای چگونه دست وپا می زند، جان می کند، از پا می افتد وسر انجام در گودال افتضاح وننگ جاودان سرنگون می گردد.

اشغال نظامی روس وجدان خفته آنهایی را که بر حماسه خونین ملت افغانستان پرده سکوت می گسترند تکان داد. بعد ازین جنایات امپریالیسم روس وخروش رزمجویانه ملت نادیده وناشنیده نخواهد ماند.

در مرحله نوین کودتای ثور ومرحله نوین رستاخیزملت ما همدردی خلقهای آزاده جهان با ما خواهد بود.

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان پیکار قاطعانه، بی برگشت وبی امان را علیه امپریالیسم روس وبرده گان میهن فروش آن اعلام می کند.

بریده باد زبانی که در برابر تجاوز امپریالیسم خاموش بماند.

تانک های امپریالیسم روس از زندان وشکنجه و کشتار "امین" نه مهیب تر است ونه نویدبخش تر.

به پیش به سوی وحدت ملی!

پرتوان باد جنگ نجاتبخش ملی!

مرگ بر امپریالیسم روس.

مرگ بر شاه شجاع روسی(ببرک)

مرگ بر سازشکاران.

ننگ ونفرین بر وطن فروشی دار ودسته پرچم وخلق.

یا مرگ یا میهن.

مرگ بر برژنف این آدم کش بین المللی.

 

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)