پیکار پامیر- کانادا

19-03-2011

 

آیا علم سیاست بالذات غلط است ؟

 

طی این مقال، میخواهم  روی آن سلسله از تلاشها و تبلیغاتی مکث کنم که از سوی برخی ازهموطنان ما بر ضد سیاست، یعنی برضد سخنان سیاسی ، افکار سیاسی، اعمال سیاسی و جر و بحث سیاسی در اینجا و آنجا صورت میگیرد.  مثلاً، هستند کسانیکه وقتی بخواهی در جایی  یا درجمعی ، دراطراف اوضاع ناگوار و نا هنجار میهن و مردمت و یا در مورد جنایت و خیانت افرادی یا گروهی سخن بگویی، فوراً به تمجمج می افتند و با نا راحتی یا بگونه ی دپلومات ماآبانه یی میگویند : " برادر ! از سیاست چیزی نگو ، ما از سیاست بیزاریم، سیاست، یعنی دروغگویی و فریب و غلطی . . . "         

این عده از هم میهنان ما یا غافل اند از این فریاد برحق بیدل بزرگ که فرمود :                            

راست ناید با عصای زهد قطع راه عشق       این هوس ناکان به کشتی سیر دریا کرده اند.

 و یا همه چیز را میدانند، ولی خود شان را عمداً به تغافل میزنند.                                         

باید این حقیقت را درک کنیم  و بپذیریم که سیاست علم است و هیچ علمی بالذات غلط ، بیهوده و بی مورد نیست . در ردیف علوم متداوله ی مختلف، مانند علم کمیا،  فزیک،  نجوم،  زمین شناسی ، جامعه شناسی، طبابت، بلاغت و امثالهم، علم سیاست یا " پولتیکل ساینس" نیز جا و مقام خاص خودش را داشته و  دارد.  علم سیاست در واقع، دانش مربوط به جامعه و اجتماع انسانی، چگونه گی اداره  وتنظیم این جامعه با همه گونه بغرنجی هایش میباشد. این علم، با مقایسه به سایر علوم متداوله ، قدیمی ترین و شناخته شده ترین علم بشری در سراسر جهان ماست.                                       

ماباید بدانیم و بپذیریم که  در هر موردی از موارد علمی و از جمله، علم سیاست ، هرگاه  غلطی، کجروی، بیزاری و نا مردمی دیده شده و یا میشود، اساساً خرابی ، ضعف و مضرت در ذات علم نیست، بلکه در شیوه های کاری، در اندیشه و تفکر مجریان سیاست ، در ضعف و نا رسایی های شخصیتی و اهداف و مقاصد آنانی نهفته است که  درموضع اجرا کننده گان و یا تطبیق کننده گان این علم ، و یا در یک کلام، بعنوان حاکمان وقدرتمندان در جامعه قرار گرفته و یا میگیرند .                                

شاعر درمورد بی هنرانی که جسارت به هنرنمایی میکنند، چه زیبا سرود :                          

"  شگفتن غنچه ی بی رنگ و بو را میکند رسوا   همین خوبست که دست بی هنر در آستین باشد.

آنانیکه از راه های استفاده از زور ، با فریب دادن عامه و یا در پناه  مداخله ی بیگانه گان   در یک جامعه ی خاص انسانی  به قدرت و حاکمیت میرسند و سر رشته ی علم سیاست را اندر کف بی کفایت خویش می گیرند، بهمان اساس و بر وفق همان ملحوظات و اندیشه های خاص زورگویانه و بیگانه پرستانه و غیر دلسوزانه ی شان  ، علم سیاست را که در واقع، وسیله یی است برای تنظیم بهتر و اداره ی سالم تر  جامعه ی انسانی ،  مغایر اصل و ذاتش بکار میگیرند و با اعمال جفاکارانه و خونریزانه ی شان، علم را به ضد علم مبدل میکنند.                                                                                 

حال، وقتی چنین است ، باید افزود که بیزاری از سیاست  و یا به راه انداختن گرد باد سیاست زدایی وسیاست گریزی،  بخصوص در میان بخشهایی از روشنفکران، نویسنده گان، شاعران ، برنامه ریزان و هنرمندان و غیره از چند حالت آتی مبرا و مستثنا  نخواهد بود:                                          

اول) آن عده یی که به اصل و جوهر و کارآیی علم سیاست واقعاً آگاهی لازم را ندارند و اعمال و رویداد ها و پیشآمد ها و  اجراآت حکومتگران ضد مردمی ، آنان را بمرور زمان از سیاست بیزار و گریزان   ساخته است .                                                                                           

دوم) افراد و کتله هایی که بگونه فردی یا جمعی در پیاده کردن سیاست انحرافی ، قاتلانه و ضد مردمی سهیم بوده و امروز، با شکست و رسوایی عجیبی از جامعه طرد شده اند. این قماش از افراد، درتلاش آنند تا گذشته ها به فراموشی سپرده شده هیچ کسی از جنایت و خیانت و اعمال و انحرافات ضد علمی و ضد مردمی شان یاد نکند . اینها میدانند که اگر در جا ها و جمع ها، جر وبحث سیاسی مطرح شود و مردم ما در پرتو آگاهی از علم سیاست به سُبک وسنگین کردن مسایل در گذشته و داوریهای حقیقت یابنده بپردازند، حتماً نام و سابقه و کار کرد و ماهیت سیاسی و . . . شان برملا میگردد، بنابران، اینها سعی میکنند با ژست ها ی خاص و تبلیغات ماهرانه و حساب شده ، سیاست را منفور جلوه دهند تا بوی گند شان بالا نگیرد و همه چیز در پرده ی استتارباقی بماند.                                          

سوم) آن بخش از محافظه کاران ، دوست داران زنده گی شخصی و عزت طلبان اجتماعی که نمیخواهند حتا " مور" ی از دست شان آزاربیند و دلی از سخن شان " آزرده" شود و راه پیشرفت و منفعت مادی و شخصی شان بسته گردد و از بالا نشینی و احترام شدن و احترام دیدن در میان همنوعان محروم گردند. یعنی اینها میخواهند با " خوب و بد " ، با صادق و خاین و با روا و نا روا " گذاره " کنند و از خود هیچنوع واکنش آزاد منشانه نشان ندهند. این گروه، سعی میکنند در تحت هرنوع شرایط سیاسی – اجتماعی و . . . ، نان شان را به نرخ روز بخورند و بس.                                                   

و اما، بخش چهارمی هم وجود دارد که اساساً مردمان حساس، متعهد، با مسوولیت و وطنپرستان آزاده را در بر میگیرد که علم سیاست را کلید شناخت معضلات جامعه ی انسانی میدانند و آگاهی از علم سیاست را برای هر فرد جامعه، ضروری می انگارند. درمیان چنین جمع حساس و آزاده و مسوولیت پذیر، از پیرتاجوان، از زن تا مرد، از روشنفکر تا کارگر، ازبا سواد تا بیسواد و همچنان، از  دکاندار و پیشه ور و دهقان  تا معلم و شاگرد و کارمند مؤسسات مختلف و امثالهم سراغ شده میتواند. اینها معتقد هستند که انسان ذاتاً موجود سیاسی است و جریانات متداوله ی شبا روزی اعم از اقتصادی وسیاسی و  فرهنگی و کلتوری و حقوقی و هنری و. . . عضو اجتماع انسانی را قدم به قدم سیاسی تر، دقیق تر، کنجکاو تر و فعالتر میسازد. بنابران، نباید از سیاست گریزان و متنفر بود.                                               

کسانی که علم سیاست را منفور جلوه داده و دیگران را ازان می ترسانند، بخصوص آنعده از نویسنده گان و شاعران و قلم بدستان ما که چنین آهنگ را به صدا در آورده اند، باید بدانند که اگر سیاست تا این حد بد ومنفور و غیر قابل قبول می بود، بیدل بزرگ با همه ی علم و دانش و فلسفه و تجربه و سرایش و قناعت ورزی و سایر صفات برجسته ی انسانی یی که داشت ، هرگز نمیخواست درجامعه ی ستمزده ی آنروز هند،  حرف و کلامی در مورد سیاست بکار برد. در حالیکه ایشان با آگاهی و فراست لازم و بمثابه ی فردی از افراد جامعه ی انسانی که از هر رویدادی تأثیرمی پذیرد،  تا به آخر در کنار مردم خود بیاستاد ، از درد و رنج آنها نالید، ستمگران و قدرتمندان روز گار را نفرین کرد و هرگز از سرایش این بیت باکی نداشت که فرمود :                                                                       

" شیشه ی ساعت خبر از ساز فرصت میدهد

                        خودسران! غافل مباشید از صدای طا س ها .

 

و یا فرمود : " اوج دولت سفله طبعان را دو روزی بیش نیست

                   خاک اگر امروز بر چرخست، فردا زیر پا ست .

و یا این ابر مرد دنیای ادب و عرفان ، خطاب به  جامعه و مردمش ضرورت ِمسوولیت پذیری اجتماعی و سهم گیری جامعه  فرمود:                                                                                     

گویند بهشت است و همه راحت جاوید       آنجا که به داغی نتپد دل، چه مقامست ؟

عضو جامعه ی انسانی وقتی مانند همه اعضای جامعه دارای حواس و خواستها و نیازها و تمایلات و ... بوده و در میان همنوعان خودش بگونه ی جمعی بسر میبرد، دیگر هرگز نمیتواند از درد و داغ و آزار و اذیتی که به دیگران میرسد، و یا از حدوث وقایع خوب و بد در میان جامعه، بی تفاوت و تأثیر ناپذیر باقی بماند. حال این عضو جامعه درهر موضع و موقعیت شخصی و اجتماعی ی که قرار داشته باشد و یا به هر شغلی که بپردازد، فرقی نمیکند. پس، مادام که عضو ویا اعضای جامعه ی انسانی از شدت ظلم و تعدی حاکمان، ناله وفریاد بلند میکند، از بلند بودن نرخ قیم می نالد، پیرامون سود و زیان مالی و اقتصادی تفکر میکند، دست به اعتراض می زند و زبان به انتقاد می گشاید، درتحولات فرهنگی و ادبی و یا فعل و انفعالات مربوط به انتخابات و پروسه ی صلح خواهی و جنگ ستیزی و کشتار و بی انصافی و استبداد سهمی ادا مینماید، نشریه یی را میخواند و به رادیو یی گوش مینهد وبا مظلومان همدردی نشان میدهد و با حکومت نا لایق و ضد مردمی مخالفت میورزد و . . .، خود بخود عنصر سیاسی گفته میشود و به هیچصورت نمیتواند خودش را مبرا از مسایل سیاسی بداند.                    

با این شرح مختصر باید بیفزایم که اینهمه مصایب و مشاکل ملی و میهنی ما که از سالها بدینسو ادامه داشته و سیه روزی ما به بهروزی مبدل نمیشود،  در حقیقت بخاطر آنست که مردم ما هنوز به آگاهی لازم سیاسی نرسیده اند. برخلاف ، ملتی که از علم سیاست بهره جُست و آنرا بکار برد و آگاه شد، دیگر، هر کس و ناکس نمیتواند به آسانی فریبش دهد و بر شانه های استخوانی اش گستاخانه سوار شود. چنانکه از سالها بدینسو، ناکسان و نا مردمان زیادی با سؤ استفاده از دور ماندن و بیگانه بودن مردم ما از علم و آگاهی سیاسی، بر شانه های ملت شهیر افغانستان گستاخانه سوار شده اند.(پایان)