سالار عزيزپور

12-03-2011

در آنسوی "پنجره"

تفکرامروزینه که ازکانال اندیشه های پسا ساختارگرایی، ساختارشکنی و هرمنوتیک فلسفی عبورکرده است؛ تداوماً این باور را ایجاد می کند، که هرمتن به تعداد فرامتن های خود مؤلف دارد وبه تعداد فرامتن ها تفسیر و معنی.

بر مبنای این دیدگاه، پنجره اثرداستانی " روستا باختری" ازین امرنمی تواند استثنا باشد؛ چراکه در این گونه تأویل ها و تفسیرها، مؤلف به مفهوم سنتی آن کنارگذاشته می شود و در این حالت، معنای متن ازخود متن دریافت می شود؛ به گونه ای که متن ابتدا به پرسش درخصوص معنای خود و سپس به نفی آن می پردازد و درخلال این تضادها معنای خود را عرضه می کند.

در این گونه داوری ها دیگر متن عنصری است که به حفظ مقصود و منظور نویسنده بپردازد، نیست.

برداشتن نویسنده و به عبارتی مرجع و عامل اقتدار ازمتن، موجب آزادی صورت زبان وبه عبارتی دال از انقیاد مدلول مشخص می شود.

درین حالت، متن مجموعه ای از دال های مختلف را تشکیل می دهد که فی نفسه، فاقد مدلول وبه عبارتی فاقد معنای مشخص است. معنای هر دال درشبکه ای از ارتباطات خود با سایردال های متن استخراج می شود. این امر موجب می شود تا متن امکان عرضه ی تمام معانی را، که ازارتباط بین دال ها شکل می گیرد، پیدا نماید.

نظرها ونظریه ها، ترجمه ی نادرحقانی، ص 208

درآنسوی "پنجره"

با این دیباچه به یکی از خوانش های این متن، درآنسوی پنجره می پردازیم؛ تا ازسوی دیگر این متن به گونه ی دیگر روایت کرده باشیم.

در آنسوی پنجره نگاه های متفاوتی را می یابیم، ازنویسنده (شین) سر دبیرمجله ،دربان، شیلا، خانم بیگانه، رییس ومنشی... برای گشایش معمای خانه ی بیگانه.

سرانجام نویسنده خود را به دار می زند؛ تا راز و معمای خانه ی بیگانه ناگفته بماند."برای آنکه نه بیند و برای آنکه نفهمد."

این متن داستانی (پنجره) در دومحور قابل تجزیه و تحلیل می باشد:

- فراسوی نگاه های ما، درآنسوی پنجره.

- معمای خانه ی بیگانه.

نخست به فراسوی نگاه های ما، درآنسوی پنجره می پردازیم:

(کنارپنجره آمد، نفس بلندی کشید و با چشمان خواب آلود متوجه مردمی شد که از خیابان می گذشتند. بعد، نگاهش به پنجره ی مقابل افتاد ومدتی به آن خیره ماند. گاهگاهی این کار را می کرد و لحظه ها به پنجره ی مقابل چشم می دوخت؛ ولی هیچ وقت دلیلی برای این کار در خود نمی یافت.)

"اوهمیشه درهمان ساعت روز، زنی را می دید که پشت پنجره، نیمه لخت می شود و با عجله لباس هایش را عوض می کند. این کار برای هردو عادی بود، هم برای" شین" که این منظره را می دید وهم برای آن زن که هرروز لباسش را عوض می کرد." ص 9

اما، این بار در هردوی این حالت یک تغییری پیش آمد که زندگی "شین" را درمسیرجدیدی قرار داد. اومی خواست آنچه را که می بیند نادیده انگارد ولی برایش ممکن نبود، نمی توانست به خود بقبولاند که سرسری با این موضوع تجسم بخشد. "آن روز آن خانم همیشگی لباسش را عوض نمی کرد؛ جای او کس دیگری آمده بود که برای" شین" نا آشنا بود و همچنین برای زن نیز، با شین آشنایی نداشت. این بیگانگی سبب شد که هردو لحظه ای به هم خیره شوند."

با این ترتیب افق انتظار مخاطب ازهمان آغاز داستان دگرگون می شود و جای روایت کاوشانه ی راوی را لحظات ایروتیک و روایت های عاشقانه می گیرد وعنصرنوشتن وروایت بدون هیچ علت ومعلولی دریک فضای دیگر پرتاب می شود.

معمای خانه ی بیگانه

ازهمین رو، معمای خانه ی بیگانه یا به تعبیری معمای هستی درتکه های نا متجانس هستی پراگنده، جنون زده واسرارآمیز در هیچی وپوچی فضای آشفته، درحوادث و رویداد های اتفاقی که جز ابهام وتوهم مفهوم ومعنایی نمی زاید؛ پوشیده و ناگفته می ماند.

واین تناقص و ابهام است که روایت می آفریند و رنگین کمانی ازنگاه ها را در منشوری از روایت های پیشامتن ،بینامتن و پسامتن جاری وساری می سازد.

تا مرگ را؛ یعنی پایان همه چیز را به تعویق انداخته باشد و اندیشیدن وپرسیدن را جاودانه ساخته باشد. برهمین منوال است که پنجره ازنخستین داستانهایی است که با دید نو و شگرد ابتکاری در داستان نویسی معاصر افغانستان مطرح می شود.

نخستین بار است که در داستان نویسی افغانستان متنی مطرح می شود که پیام مشخص وخاصی ندارد؛ نه در وجه اخلاقی، نه در وجه اجتماعی ونه در هیچ رابطه ی دیگر.

در واقع در این متن داستانی معمای خانه ی بیگانه بایست به گونه ای گشوده می شد؛ درحالیکه این معما تا به پایان داستان، همچنان در پرده ی ابهام می ماند و نویسنده پیش از آنکه راز خانه ی بیگانه را گفته باشد، خود را به دار می زند.

درنتیجه معمای خانه ی بیگانه ناگشوده می ماند. ازهمین سبب پرسشی که در پنجره مطرح می شود، همانا معمای خانه ی بیگانه است و همواره بی پاسخ می ماند.

ازنگاه دیگر پنجره ازنخستین داستان های است که رویداد ها و حوادث، یکی پی دیگر بی هیچ علت ومعلولی می آیند و می روند. این به آن معناست که نویسنده بی هیچ علت، معلول ودلیلی، تکه پاره های حوادث را یکی پی هم ، درکنارهم آورده است.

این یکی دیگر از ویژگی های داستان پنجره می باشد که در داستان نویسی زبان فارسی ابتکاری و تازه می نماید.

از ویژگی های دیگر این داستان به تعویق انداختن معنا و پیام در داستان است که حتا تا پایان داستان این مورد دیده می شود. با این ترتیب پرسشی که در داستان مطرح می شود، همچنان بی پاسخ می ماند.

از شاخص های مهم دیگر این داستان نفس نوشتن است که تکیه بر آن صورت می گیرد. این به آن مفهوم است که انسان ناگزیر از نوشتن است، برای انکه بماند و برای آنکه درپی پاسخ پرسشی باشد.

ازهمین رو معمای خانه ی بیگانههمیشه بیگانه می ماند و در پرده ی اسرار با این شاخصه ها، داستان پنجره از نخستین داستان هایی است که با نگاه نو و شیوه ی شگرد ابتکاری در داستان نویسی معاصر افغانستان مطرح می شود و گرنه کم نبوده اند بزرگان ادب وفرهنگ و داستان نویسانی همچون کافکا ها وهدایت ها که برای ماندگاری روایت ومتن منصوروار به داررفته اند

تا خون خود را در شاه رگ های متن جاری وساری بسازند و متن روایت را جاودانه بسازند و اما

این بار روستا باختری، در پنجره ی دیگری را می گشاید برای روایت دیگر تا معمای خانه ی بیگانه را یک بار دیگر در پرده ی اسرار نگهداشته باشد و تداوم زندگی را در رنگین کمانی از روایت های گونه گون و خوانش های متفاوت رقم زده باشد تا ما ناگزیر ازنوشتن باشیم برای دست یابی به نگاه های متفاوت و برای دست یابی به روایت دیگر.