ناتور رحمانی

 

پيام رزم آوران ....

 

کی باشد که پيامی رسد

از سيس و رستم و کاوه و آرش

از آن دورهای دور

از آنطرف ديوار سده ها

ويا از جانبازان معرکه استقلال

از آن آزادیخواهان

از ميرمسجدی خان

مُشک عالم و ملالی آن دخت قهرمان

***

و يا پيکی رساتر

از قدسيت زهدان خاک

از آن خاک رنگين شده با خون

از اعدام ها ، گلوله باران ها

در دوران انهدام و انفجار و استثمار

در روزگاران اسارت و استعمار

« هفت و هشت ثور و شش جدی »

« و تاريخ نکبتبار تجاوز يانکیها »

***

يا پيامی از پليگونها

از گورهای دسته جمعی

از دادگر و ياری و واهب و فيض

يا در دور ديگر

از بهمن و مجيد و پويا و رساخيز

از سرمد و ناهيد و زرياب و مينا

از آن شهيدان راه آزادی

راد مردان ، وشيرزنان ، عاشقان وطن

***

پيامی اين چنين ، تکرار

بپا ، ای ملت ديده جفا

ای ستمديده ترين مردم دنيا

ای شما مانده در اسارت ، دارها ، تلوارها

بپا ، برای آزاد زيستن

برای آزاد بودن اين خاک ، تدبيری

رهايی يعنی آهنگ بپا خاستن

رهايی يعنی بی امان ، تا آخرخط رفتن

چه خفقان آور سکوتی

چه خاموشی دلگيری

***

نمی آيد صدای هيبتناک تفنگداران

ز پيچاپيچ دره ها

کجاست پژواک نعره های سلحشوران

درون کوهسارها ، کوهستانها

مگر با مرگ سهراب

شهنامه خالی از محتوا گشته ؟

مگر رستم ز ياد رفته ؟

نه ، نه چنين نيست

هزاران رستم و سهراب و کاوه و آرش

مسجدی و محمودی و شيرعلم کمانکش

اين خاک در آستين دارد ....

***

پس چرا باشند ، هنگامه ساز آزادی ؟!!

دو سه شياد تاريک فکر ، بی وجدان

و سوگلی های حرمسرای خودفروشان

آدمک های ماشينی 

که شستشو گرديده اند

در تالاب خدعه آلود

آی ، سی ، آی – و سی ، آی ، اِی

و دهها لانه ای جاسوسی ديگر

***

درهرلحظه خونبار

دراين روزگار سخت بيمار

کاش پيکی آيد

ازآن اسطوره سازان

 نام آوران ، سلحشوران

بپا ای ملت ديده جفا

ای ستمديده ترين مردم دنيا

بپا ، برای حصول آزادی

ای شما مانده در اسارت ، دارها ، تلوارها

مگذاريد مرگ تدريجی شما را ، بی کفن سازد

مگذاريد ديو استعمار ، شما را بی وطن سازد .