دوکتور سيد موسی صميمی

25-12-2010

 

 

 6 جدي 1358 به مثابه چرخشي در راهبرد سياسي امپراتوری شوروی

 

چکیده:

نيازمنديهاي امپراتوري شوروي،راهبردهاي سياسي والزامات ساختاری دوران مشخص آنزمان منجر به آن گرديدند تا ديوان سالاران حزب کمونيست اتحادجماهير شوروي درکرملين" قطعات محدود" قشون سرخ را به افغانستان با هدف سرازيرسازند، تا قیادت متزلزل دفتر سالاری "حزب دمکراتیک خلق افغا نستان" را بر گرده های باشندگان سرزمین هندوکش استحکام بخشند.

امامقاومت گسترده مردمان آن کشوربا وجود تمام تضادهاي سياسي،اختلافات نظری،خلاهاي ساختاري ومحتواي گونا گون عقيدتي،با روپوش" دين گرايي" پس ازده سال پيکارجويي هاي سياسي ونظامي درچارچوب جنگ سردوساختارهاي دینی وسياسي ویژه منطقه اي،هواداران پرسترويکا( دگرگوني )وگلاسنوست(شفافيت)را مجبورگردانيد تا"قشون سرخ" را بمثابه " زخم خون چکان" به امپراتوري" افسانوي" شورا ها دوباره عقب بکشند.

ولی افغا نستان بعد از سپری شدن سه دهه،هنوزهم در آتش این ما جرا جویی نظامی سوخته و تاثیرات ناگوار ناشی ازآن تا مدت های زیادی بر کوهپا یه های هندوکش بیداد خواهند کرد. 

 

طرح مطلب:

 

27 دسمبر 1979 بمثابه روزي درتاريخ دهه هفتاد سده بيستيم رقم خورده است که بيش ازهزارتن سربازقشون سرخ که درروزهاي گذشته به افغانستان سرازيرشده بودند وازجمله درشهرکابل مواضع مهم را اشغال نموده بودند، روانه " تپه تاج بيگ "، مقردربار حفيظ الله امين ،"رئيس شوراي انقلابي"و"منشي عمومي حزب دموکراتيک خلق افغانستان" گرديدند.علاوه برآن،اين روزازيک سوشاهد"زهردادن "امين،"شاگردوفادار" نورمحمد تره کي،منشي سابق حزب دموکراتيک خلق بوده واز جانب ديگر" دفترسياسي" با ساختارتازه اي ازهمراهان امين تشکيل جلسه داده بود.ازقضا اين ضيافت "طعام چاشت درتپه تاج بيگ"و"نشست دفترسياسي" به آخرين دربارحکمروايي حفيظ الله امين که درمبارزه شديد قدرت طلبي نخست" گروه پرچم" وبعدتر هواداران تره کي – " خلقيهاي سياه " – را ازصحنه هم چشمی های قا تلانه  سياسي بيرون رانده وقسماً به قتل رسانیده بود، مبدل گرديد. درفرجام حفيظ الله امين رهبر" خلقي هاي سرخ "خود هم به قتل رسيده،هم پيمانان وي قسماً راهي زندان پلچرخي گرديده ودرعوض ببرک کارمل،رهبرگروه پرچم دوباره،اما اين بار به حيث ميراثدارهمه القاب اسلاف حزبي اش – نورمحمد تره کي وحفيظ الله امين – براريکه قدرت تکيه زد.

 

پس منظرمداخله نظامي شوروي را بايد ازيک طرف درچارچوب راهبرد سياسي دولت شوراها وازسوي ديگردراهميت سوق الجيشي سرزمين کوهپايه هاي هندوکش،دگرگوني هاي سياسي دربخش جنوبي امپراتوري شوروي وبلاخره صف آرايي هاي دروني مخرب "حزب دموکراتيک خلق افغانستان" سراغ نمود. درعين زمان بايد گفت که مداخله آشکارنظامي شوروي ازيک طرف بايد به حيث تداوم سياستهاي گسترده آن کشوردرقبال افغانستان درنظرگرفته شود وازجانب ديگر بنابرالزامات زماني بايد چرخشي درسياست سنتي آن کشور تلقي گردد.

 

توجيه سياسي – دپلوماتيک مداخله نظامي

 

درمورد اينکه چه کسي ويا گروهي خواهان کمک نظامي گردیده که منجر به اعزام " قطعات محدود" قشون سرخ به افغانستان گرديد، قبل ازهمه ازنگاه سياسي – دپلوماسي تعبيرهايي گوناگونی ارائه شده اند.

 

1.       قبل ازهمه شاه محمد دوست، وزيرتازه دم حکومت جديد افغانستان دراوايل ماه جنوري 1980 درشوراي امنيت سازمان ملل متحد اظهارداشته که حکومت جديد افغانستان به تاريخ 27 دسمبر ، يعني روز کشته شدن حفيظ الله امین، تشکيل گرديد وروزبعد تر يعني به تاريخ 28 دسمبرخواهان کمک نظامي گرديده است.(1)

 

2.        ببرک کارمل درمقام زمامدارجديد کشور، برخلاف وزيرخارجه اش درنخستين نشست خبري اش اعلام داشت که حکومت پيشين،یعنی حکومت تحت رهبري حفيظ الله امين ازحکومت همسايه بزرگ شمالي طالب کمک شده است.(2)

 

3.        برخلاف اظهارات کارمل،نماينده هند به حيث يک کشورپيشتاز جنبش غيرمتعهد وهمکارنزديک اتحادجمهیرشوروي آن زمان،چنين موضعگيري نموده است:" حکومت شوروي به هندوستان اطمينان داده است که قشون آن کشور به دعوت حکومت افغانستان،نخست به دعوت حفيظ الله امين به تاريخ 26 دسمبرکه بعد ترتوسط کارمل به تاريخ 28 دسمبرتکرارگرديد، وارد افغانستان شدند."(3)

 

4.       ليونيد برژنف،منشي عمومي حزب کمونيست اتحاد جماهیر شوروي ، بسيارساده وبسيط اعلام داشت که رهبران افغانستان بعد ازانقلاب اپريل ( ثور) چندين بار وبا اشد ضرورت ازماسکو خواستار پشتيباني نظامي گرديدند، اما اتحاد شوروي تا اواخردسمبر انتظارکشيد وبلاخره به اين خواست جواب داده است .(4)

 

5.        زاگلادين Sagladin،سياستمدارو کارشناس مشهورآن زمان درکرملين دررابطه با فرستادن نيروهاي نظامي به افغانستان يک نظرديگرارائه نموده است.وي مي گويدکه ببرک کارمل به نام شوراي انقلابي خواهان کمک وازجمله کمک نظامي شده است.(5)

 

6.       رهبران شوروي بعدها با تفاوت صريح با پنج نظرفوق درجهت توجيه سياسي–دپلوماتيک مداخله نظامي آن کشوردرافغانستان به اين جمله پناه برده اند:"اعضاي شوراي انقلابي ازشوروي خواهان فرستادن قوا شده اند"(6)

 

با درنظرداشت اين تفاوت نظر ها بايد گفت که روشن نمودن اينکه چه کسي،کدام گروه ويا سازمان،وبه چه گونه اي ازقشون سرخ دعوت نموده است،ازنگاه تاريخ سياسي افغانستان وهم ازنگاه روابط آن کشور با اتحاد جما هیرشوروي داراي اهميت به سزايي مي باشد. لاکن ازنگاه پيآمدهاي آن که منجر به تبديل شدن سرزمين افغانستان به ميدان مبارزه سياسي، نظامي وتسليحاتي دروني،منطقه اي وجهاني گرديده،ودرنتيجه افغانستان به تل خاکي مبدل شد، مي توان گفت که دراين ميدان طلبي ها هرکسي که هم مسئووليت تاريخي آن را بردوش داشته باشد، ولی بازنده اصلي تاريخ با قرباني هاي سرسام آورآن، تنها وتنها مردم افغانستان تلقی میگردد.

 

دستگيرپنجشيري؛يکي ازصاحب نظران حزب دموکراتيک خلق وازجمله اعضاي دفترسياسي تحت رهبري حفيظ الله امين،که درنشست تپه تاج بيگ به تاريخ 27 دسمبرحضورداشته است، اززبان حفيظ الله امين چنين گزارش مي دهد:"سفيرکبيرشوروي به او اطمينان محکم داده است که دولت شوري به قدرويتنام به افغانستان مساعدت تخنيکي نظامي ومالي مي رساند".(7) پنجشيري که تازه ازسفر طولاني به اتحاد شوروي برگشته بود، درادامه گزارش خود امين را مشوش يافته واز "خبرغيرمنتظره ونگران کننده "اي اطلاع مي دهد. به قول پنجشيري امين گفته است:" قطعات محدود نظامي شوروي ازبندرحيرتان عبورکرده،تا شهرپلخمري با هيچگونه مقاومت مردمي مواجه نشده اند."(8) دراخيربايد گفت که تازمان بيرون رفتن " قطعات محدود" قشون سرخ ازافغانستان،کدام سند معتبرارائه نه شده است که دليل بردعوت ازجانب حزب دموکراتيک خلق افغانستان ازحزب کمونيست اتحاد شوروي براي فرستادن قشون سرخ باشد.

 

راهيافت حقوق بين الدول دررابطه با مداخله نظامي شوروي به افغانستان

 

بعد ازتجاوز آشکارنيروهاي نظامي اتحاد جماهيرشوروي به افغانستان،هم رهبران سياسي حزب دموکراتيک خلق،تحت رهبري گروه پرچم وهم رهبران حزب کمونيست اتحاد شوروي براي توجيه اين تجاوز ازنگاه حقوق بين المللي به" پيمان دوستي" منعقده 9 ام ما دسمبر سال 1978 بين حکومات افغانستان واتحاد جماهیر شووري پناه مي برند. با تأسي ازپيمان مذکو،به نظرببرک کارمل آمدن قشون شوري يک امرموجه بوده وبه آزادي افغانستان هيچگونه آسيب نمي رساند. کارمل به ويژه درنخستين روزهاي فرمانروايي اش ازدولت شوروي و " سربازان انترناسيوناليست " آن که درروزهاي دشوار به " کمک همسايه خويش شتافته اظهارسپاس وامتنان " مي کرد.(9)

 

قبل ازهمه بايد گفت که " پيمان دوستي" که کرسي نشينان حزب دموکراتيک خلق افغانستان به آن تمسک مي جويند، ازطرف حکومتي امضا شده است که فاقد هرگونه مشروعيت دموکراتيک بوده است. حزب دموکراتيک خلق، پس از"انقلاب ثور"هيچگاهي درراه قانوني ساختن حاکميتش،ولو ازطريق تدويرلويه جرگه سنتي تلاش نه وررزيد. خط فکري انحصارگرايانه حزب دموکراتيک خلق،نه تنها به دموکراسي وانتخابات آزاد عقيده اي نداشت،بلکه درسطح عام بعد ازتصاحب قدرت،توسط کودتاي ثور،حتا تشکيل يک جبهه سياسي را با نيروهاي چپي، ملی ودموکرات،آن طوري که معمولاً هواداران شوروي مدعي بودند،مطرح نکرد.التبه حزبي که نظربه عدم همگوني فکري دروني به گروههاي کوچک وکوچکترتقسيم شده وزورآزمايي هاي ناشي ازشخصيت پرستي درآن به اوج خويش رسيده بود،نمي توانست با ديگرانديشان،ديگرکيشان و دیگر پوشان قدمي،هرچند بسيارکوچک بردارد.

 

با وجود فقدان مشروعيت دموکراتيک حاکميت حزب دموکراتيک خلق ازماده چهارم اين پيمان دوستی، صرفاً مي توان همکاري نظامي را استنباط نمود.(10)ولي به هيچ وجه ازآن اشغال نظامي افغانستان لستنتاج شده نمی تواند.نکته ديگراينکه هرگاه تعبير"اشغال نظامي" مطابق به اين" پيمان دوستي" قابل توجيه هم باشد،فقدان شرط مهم پياده کردن اين ماده،مانع ديگري درجهت توجيه اين مسئله ازنگاه حقوق بين الدول به موجود مي آيد.همکاري نظامي،به فرض محال هرگاه اشغال نظامي پنداشته شود،زماني مورد بحث قرارمي گيرد که امنيت افغانستان به خطرمواجه باشد.ساختارمقاومت ضد حکومت دموکراتيک خلق درآن زمان ازيکسو ارقام پيرامون مواضع عملي قدرتهاي منطقه اي به شمول چين وايالات متحده امريکا از سوی دیگربيانگراين نکته اند که ادعاي رهبران افغانستان واتحاد شوروي دايربر" تجاوزات نظامي"چين،ايالات متحده امريکا ويا قدرت ديگر غيرواقعي وعوام فريبانه بوده اند. درواقعيت امر پس ازجنگ جهاني دوم يگانه خطرنظامي اي براي افغانستان،با وجود حضورپيمان نظامي سنتو، ازجانب همسايه شمالي کشورمتصوربود،که بلاخره به تاريخ 27 ام ماه دسمبر جنبه عملي به خود گرفت .

 

درمباحثات سياسي بعدي،دولت مداران مهم آنزمان افغانستان اعم از"ارگ نشنينان" ویا بهتر "کرسي نشينان درتپه تاج بيگ"، ماده چهارم"پيمان دوستي"را با ماده 51 ام منشورسازمان ملل متحد هم آهنگ ديده وآن را صبغه بين المللي مي دادند. دراينجا نيز بايد افزود که درماده 51 ام منشورسازمان ملل متحد با صراحت تمام"دفاع جمعي" تذکريافته است،ولي براي جلوگيري ازسوء استفاده ازاين ماده،دفاع جمعي به شرايط خاصي پيوند داده شده است. قبل ازهمه مي بايست وسعت اين"دفاع جمعي" متناسب به پيمانه خطري باشد که احساس مي گردد. دوم اينکه اين اصل بايد ازطرف سازمان ملل متحد قبلاً ويا بزودي بعدازوقوع دفاع جمعي به تصويب برسد. درعمل کرد های سیاسی کابل و ماسکو هر دو شرط نا دیده گرفته شدند.

 

با توجه به اين اصول،دراينجا ديده مي شود که نخست هيچ کشورخارجي اي افغانستان را با وسعت " قطعات محدود" ي که شمارآن به 105000نفرباشد، درآن زمان تهديد نمي کرده است. همچنان برعکس؛سازمان ملل متحد سالانه با اکثريت فزاينده اي اشغال نظامي افغانستان را محکوم کرده وخواهان بيرون رفتن نيروهاي خارجي ازآن کشورمي گرديده است.ازاينرو لشکرکشي اتحاد شوروي به افغانستان ازنگاه حقوق بين المللي نيز چيزي جزاشغال نظامي محض وبه نمايش گذاشتن قدرت نظامي يک ابرقدرت درهمسايگي يک کشورکوچک اسلامي وجزجنبش عدم متعهدها ، نمي تواند تعبير ديگري داشته باشد.

 

تجاوزنظامي درخدمت راهبرد سياسي امپراتوري شوري (11)

 

 اتحاد شورو ي با تاسي ازاصل"عدم مداخله"درامورداخلي افغانستان،ازفرستادن نيروهاي نظامي اش به اين کشوراجتناب مي ورزيد، درصورتي که انکشاف دروني اوضاع افغانستان مطابق به محاسبات راهبردي کرملين درجهت وابستگي گسترده وروز افزون افغانستان ،بمثابه يکي ازاقمارامپراتوري شوروي شکل مي گرفت.ولي عدم تشخيص درست اوضاع،زدوخوردهاي درون حزبي رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان که به وخامت اوضاع در درون افغانستان منجرگرديدند،الزام مداخله نظامي را بيشترترازپيش مطرح نمودند.درکناراين امر ظهوراسلامگرايي درمنطقه،ودين پناهي جنرال ضياءالحق درپاکستان، موارد ديگري اند که اشغال نظامي افغانستان را ازنگاه شوروي اجتناب ناپذيرساختند.

 

با توجه به سابقه تاريخي روابط افغانستان با شوروي بعد ازجنگ جهاني دوم،انديشه ورزان امپراتوري شوروي براي ادغام افغانستان درحيطه سيادت کشورشوراها،راهبرد مشخص،دراز مدت وگسترده اي طرح نمودند . اتحاد شوروي ازيک سو درتباني ورقابت با ابرقدرت ايالات متحده امريکا وازجانب ديگر با آمادگي حکومتهاي افغانستان که"بيطرفي" اش با گفته مشهور" روشن ساختن سگرت امريکايي با گوگرد روسي" مصداق مي يافت،اشکال عملي زير را براي تاثيرگذاري سياسي درافغانستان برگزيده بود:

 

1.       ايجاد واعمار زيرساختهاي اقتصادي اي که درجهت خدمتگذاري به ستراتژي نطامي شوروي قرارداشته باشند،

2.       .تفحص واستخراج منابع طبيعي افغا نستان،بويژه نفت وگاز،

3.       تاثيرگذاري برساختارتوليدي وصادرات افغانستان درجهت ادغام ووابستگي به نظام اقتصادي شوروي،

4.       تدابيرحمايتي و پیرا مونی مانند: نفوذ فرهنگي،تربيت وتمويل اردووکمک هاي تسليحاتي ودراخيرجلب عناصرعقيدتي ازطريق آماده سازي زمينه هاي تبادل افکارسياسي .(12)

 

سياست"تجاوزخزنده"شوروي درچهارچوب نکات متذکره منجربه آن گرديد که نخست کودتاي  محمد داود درسال 1973 درجهت تامين خواستهاي شوروي قرارگيرد بعدترکودتاي حزب دموکراتيک خلق افغانستان درسال 1978 قدمي پيشتردرراه وابستگي افغانستان،بمثابه کشورغيرمتعهد،به تعبیرحزب دموکراتیک خلق افغانستان"متحد طبيعي"،به امپراتوري شوروي خواند میشود. البته سيرتکامل روابط وابستگي بدون نوسانها نبوده است،وتازماني که خطربيرون رفت ازحيطه نفوذ ماسکو متصورنبود، نيازي هم به مداخله نظامي شوروي ديده نمي شد.

 

قطع نظرازاينکه چه کس ويا کدام گروه ودرچه زمان ازقشون سرخ دعوت نموده است، ويا اينکه آيا اين عمل با قوانين بين الدول همسو وسازگاربوده است، راهبرد سياسي شوروي دررابطه با افغانستان درهمين لحظه زماني – ازنگاه کرملين نشينان – ايجاب مي نمود تا خطربيرون رفتن افغانستان را ازحيطه اقمارشوروي خنثی گرداند.اما اين ماجراجويي نظامي شوروي درافغانستان که آرزوي تزارهاي سده نزدهم،دايربرگذاربه طرف آبهاي گرم نيم قاره هند بود، به خواب پريشان حزب کمونيست شوروي دردهه هشتاد سده بيستم مبدل گرديد.نظام اشتراکي ديوان سالاری امپراتوري شوروي که با بي کفايتي کادرهاي حزبي بمثابه مديران عامل توأم بود؛و تصدي هاي هسته اي توليدي شوروي را چون موريانه هاي ماندگار صرف بقاي خود مي نمودند، زيربار هزینه های گزاف نظامي محکوم به متلاشي شدن بود. تجاوزنظامي درافغانستان موجب آن گرديد که انزواي سياسي وافشاگري هاي گسترده جهاني لطمه سنگيني برپيکر لرزان اين امپراتوري وارد سازند. دراينجا مي توان ازجمله سازمانهاي بين المللي،حلقه هاي سياسي وگروههاي اجتماعي از سازمان ملل متحد، جنبش کشورهاي غيرمتعهد،سازمان کنفرانس کشورهاي اسلامي،محکمه دايمي خلقها، کميسيون حقوق بشر، جامعه اروپايي ودراخيرسازمانهاي دفاع ازحقوق بشر نام برد. همه اين نهاد ها به نوبه خويش وباکلمات مختلف اما با محتواي مشابه به محکوم نمودن قشون سرخ پرداخته وخواهان بيرون رفتن آنها ازسرزمين هندوکش گرديدند. اما بيرون رفتن قشون سرخ ازافغانستان، بعد از سه دهه هنوزهم منتج به آن نگرديد که افغانها بتوانند به زودي نفس راحتي بکشند ودوباره به بازسازي گسترده کشورشان آغازنمايند.

 

پس ازدرهم وبرهمي هاي "نظام اسلا می واقعا موجود" مجاهدين وبه تعقیب آن "نظام التقاطي" طالبان گذشته گرا، براي نخستين بارپس از "توافقات بن " زمينه اي براي مصالحه دروني در افغا نستان منحیث خانه و کاشانه تمام باشندگان سرزمین هندوکش ميسرگشت. اما دراين مدت کرسي نشينان "نوپاه" و الیگارشی حاکم "نوکیسه")13) نتوانستند تا گام هاي چندي درخورحال شرايط يک جامعه"پسا منازعه" در راه استحکام فرآيند صلح دموکراتيک بردارند. نظر به فقدان یک راهبرد گسترده سیاسی،اجتماعی و اقتصادی، که روند ملت سازی را بر پایه اصل دموکراتیک و شهروندی به پیش بکشاند،و این روند را در یک سیاست مناسب حال کشور در راه یافت صلح منطقه ادغام نماید، آفغانستان اکنون در لب پرتگا قرار گرفتهو فرصت تاریخی"باز سازی و نو سازی" را از دست دادنی است.

 

رويکردها:

 

1.Le Monde,16.01.80

2. همانجا

3.UN-Chronicle ;March 1980,Vol XVII, No2.p.108

4.le Monde, 16.01.80

5. Stern;31.01.80

6. Afghanistan; The Soviet Invasion and the Afghan Response;1979-1982.University of California PressLtd,1995,P.47

7. دستگيرپنجشيري : طهوروزوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، پيشاور، 1999،ص 118

8. همانجا

9. محمد نبي عظيمي : اردو وسياست  ( درسه دهه اخيرافغانستان ) ، پپشاور،1376، ص 227

10.S.MSamimy;Das Debakel einer teuren Invasion;i;S.M.Samimy:Afghanistan-Bumerang einer Strafexpedition,PahlRugenstein VerlagNachfolger Gmbh, 1992,P:22-30             

11. S.M.Samimy: Hintergrunde der Sowjetischen Invasion in Afghanistan,Brockmeyer,Bochum 1981,P.25-121         

12. همانجا 

13. درین مورد مراجعه شود به نوشته نویسنده " بحران کابل بانک،الگویی از آشفتگی الیگارشی مالی نوپا درافغانستان" در http://www.goftaman.com/daten/fa/index.htm