بمناسبت ششم ماه جدی یا روز اشغال نظامی افغانستان توسط قشون روسی  

 

پیکارپامیر – کانادا      

 

ای که از کوچۀ معشوقۀ ما میگذری

باخبرباش که سر میشکند دیوارش

واقعه ی ننگین ششم ماه جدی سال 1358 خورشیدی و یا بیست و هفتم ماه دسامبر سال 1979 میلادی، ثبت سینه ی تاریخ پرُ ماجرای سرزمین باستانی و روزگار دیده ی افغانستان شده است .واقعه یی که عمل رهزنانه ی نظامی قشون روسی بالای میهن عزیز ما را با خود حمل میکرد  و به اشغال زور گویانه ی نظامی افغانستان منتج گردید. 

تجاوز قلدرانه ی نظامی قشون روس و اشغال افغانستان توسط  آنها ، امرساده یی نبود، بلکه ماجرایی بود فوق العاده خونین، برباد گرانه و اثر گذار بر افغانستان، منطقه وسراسر جهان.  این تجاوز عریان نظامی که به روز بیست و هفتم ماه دسامبر سال 1979 میلادی صورت گرفت، پس منظر و تمهید ات قبلی استعماری خودش رانیز  داشت :   کرملین نشینان، بخاطر رسیدن به هدف یا اهداف معین استعماری شان در منطقه، ازچند دهه قبل درسرزمین مان دست بکار شدند که شناسایی مسیر کار و تمهیدات سیاسی، استخباراتی، اقتصادی و تبلیغاتی آنان بعنوان یک عبرت تاریخی ، برای نسل های امروز و فردای ما ضرور خواهد بود. 

اگر ازچگونه گی مسیر مجموع فعالیتهای منابع و  مقامات روسی درقبال افغانستان، یعنی ازنخستین مراحل برقراری روابط دپلوماتیک  میان رژیم  امان الله خان  و شوروی دیروز عجالتاً بگذریم که داستانی دارد قابل بحث و بررسی بیشتر،  باید گفت که بنای دخالت و تجاوز نظامی روسیه به افغانستان را سفربولگانین و خروسچف که به اثر دعوت سردار محمد داوود صدراعظم وقت، در سال 1955میلادی بکابل صورت گرفت، تشکیل میدهد. مسلماً سردار محمد داوود دران زمان، نمیتوانست بپذیرد که مسافرت آن دو زعیم روسی و برقراری روابط گسترده ی اقتصادی ، نظامی و فرهنگی میان دو مملکت، سر آغاز تجاوز و اشغال نظامی کشورش قرارگیرد. سردارموصوف و قبل از وی سردار شاه محمود خان، تلاش بخرچ داده بودند تا مقامات امریکایی را به همکاری و مساعدت های مالی و نظامی برای افغانستان ترغیب نمایند، اما، امریکایی ها دران روزگار، با برخورد های متکبرانه و با اطمینان  بر روابط گرم با پاکستان، کلیه تقاضا های جانب افغانی را مسترد نموده بودند.                

سردار محمد داوود که برنامه های جاه طلبانه یی ، بخصوص در قبال قضیۀ " پشتونستان" داشت، آرزومند تقویت نظام اقتصادی و بخصوص،  اردوی کشورش بود، با حصول تأییدات " لوی جرگه" یی که در کابل دایرشد، درصدد گسترش روابط چند جانبه با شوروی وقت برآمد.                            

ازهمین جا بود که مقامات روسی ، با سؤ استفاده از برقراری چنین روابط  و اتکا به فعالیت های زیرزمینی اطلاعاتی، یعنی جلب و جذب افراد بومی به دستگاه اطلاعاتی  کی جی بی  ( سازمان جاسوسی جهانی ) و جی آر یو ( سازمان جاسوسی نظامی) در تار و پود حیات سیا سی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی افغانستان رخنه کردند. بهمین سلسله، در سال 1965 میلادی " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " را توسط عده یی از افراد بومی درکابل تأسیس نمودند و باساس اظهارات کتبی       " میتروخین " افسر ارشد کی جی بی ، نورمحمد تره کی و ببرک کارمل را با معاش ماهیانه  ( هشتاد روبل) درخدمت گرفتند و بعداً تعداد ی از افسران نظامی و غیر نظامی را نیز به نفع خویش استخدام نمودند.  

ورود سیل آسای جاسوسان روسی، ظاهراً زیرنام " متخصصین " و " مشاورین " و . . .   به افغانستان و عدم تعقیب و نظارت پیرامون فعالیتهای اصلی آنها،  کاراطلاعاتی و جلت و جذب شبکه های جاسوسی روسیه در میهن ما را بسیار آسان نمود.  این به اصطلاح مشاورین و  متخصصین در پناه مجموع امتیازاتی که ازآن برخوردار بودند، با کمال جسارت و دلیری درکشورما دست بکار شده  گزارشات اطلاعاتی شان را همه روزه برای بخش استخباراتی (مُلکی و نظامی)  سفارت روسیه در کابل تحویل میدادند. جاسوسان روسی در عین حالیکه رهبران " حزب دموکراتیک خلق" را رهبری و نظارت میکردند، به شناسایی  " دوستان" و " دشمنان شوروی " پرداخته لیست طویلی از اسمای آنان مرتب کردند. چنانکه پس از پیروزی دو کودتای نظامی ( 26سرطان) و ( 7ثور) موفق شدند تصفیه های خونین و ظالمانه یی را باساس همان لیست، توسط منسوبین رژیم کودتای ثورانجام دهند  و هزاران هزار فرزند وطنپرست ، آزاده و سرفراز افغانستان را در سینه ی خاک خوابانیدند.  یکی از افسران هوایی افغانستان که در روز کودتای ثور، شاهد صحنه هایی از کشتار بوده است ،  اظهار داشت که : " هنوز پیروزی قطعی کودتا اعلام نشده بود که اسدالله سروری ملبس با لباس مُلکی به میدان " خواجه رواش " آمده راساً به دفتر قوماندان عمومی قوای هوایی رفته و همینکه در عقب میز کار قوماندانی مذکورقرار گرفت، دو لیست ازجیب خود بیرون کشید و روی میز گذاشت . باساس یک لیست ، برای افسران کودتاچی وظایف  نظامی می سپرد و بروفق لیست دومی، دستور دستگیری و کشتارعاجل " دشمنان انقلاب" را صادر میکرد.         

با تقویت وحمایت همه جانبه ی " حزب دموکراتیک . . . " و سقوط رژیم سلطنتی محمد ظاهر شاه به رهبری سردار محمد داوود، در واقع مرحله ی دوم تطبیق برنامه های کی جی بی و جی آریو در افغانستان آغاز گردید . به رهبران و منسوبین حزب مذکور دستور داده شد تا فعالیتهای  سیاسی، تبلیغاتی  و اطلاعاتی شان را در چهارچوب رژیم جمهوری سردار محمد داوود تشدید نموده  خود شان را در تار و پود نظام جمهوری جابجا  کنند که کردند.   رهبران کرملین ، درحالیکه کلیه امور نظامی و اقتصادی و حتا بخشهایی از امور سیاسی و استخباراتی رژیم جمهوری محمد داوود را قبضه کرده بودند، اعمال، گفتار و برنامه های خاص و عام رییس جمهور کشور را توسط گماشته گان حزبی خویش تحت نظارت دقیق قرار دادند تا با ایجاد جرقه یی ، رژیم جمهوری را سقوط داده و نوبت حاکمیت  به گماشته های خود شان برسد.  چنانکه هم میهنان عزیز ما از جریان کودتای ثور علیه جمهوری محمد داوود و حاکمیت دار و تازیانه ی " حزب دموکراتیک خلق . . . " واقف هستند و نیاز به تکرار آن نیست.        

هرچند کتاب نویس های " حزب دموکراتیک . . . "  و برخی از " تحلیلگران" مصلحت نگر گفته یا نوشته اند که گویا روسها درعمل کودتای ثور و بمباران ارگ جمهوری دخالتی نداشته اند، اما اظهارات اهل خبره، کتب و آثار چاپ شده ی دیگر، بخصوص، افشا گریهای ارکان و افسران تبعیدی کی جی بی استدلال و اشاره هایی مبنی بر  هدایت دادن به  کودتا چیان حزب و حتا  سهمگیری مستقیم  واما پنهانی  روسها در این کودتا بعمل آورده اند.   

مرحله سوم  تطبیق برنامه های مطروحه ی رهبران کرملین، بتاریخ ششم ماه جدی سال 1358 و یا بیست و هفتم ماه دسامبر سال 1979 میلادی آغازگردید که عبارت بود از گسیل هزاران سرباز مسلح  ازطریق زمین و هوا به سوی افغانستان و اشغال مستقیم  و آشکار نظامی آن . باساس همین  عمل ننگین اشغالگری بود که دیگر همه اسرار از بوته بیرون افتاد و مُشت رهبران کرملین پیرامون ادعا های شان مبنی بر " زیست باهمی مسالمت آمیز" و " حسن همجواری" کاملاً باز شد.                 

کرملین نشینان دهه ی هشتاد و نود قرن بیستم هرگزتصور نمیکردند که لشکرکشی بیباکانه ی شان به افغانستان، روزی به  " زخم خونچکان " مبدل خواهد شد و این زخم خونین ولاعلاج  عاقبت، پیکرمتورم آنرا متلاشی خواهد نمود.  هرچند قشون متجاوز روسی در کوهپایه های غرور انگیزسرزمین پدری ما به زانو نشست و مجبور به عقب نشینی گردید،  و اما، عواقب  آن به هردو جانب ( روس و افغان ) خیلی ها سنگین تمام شد. علاوه از آنکه امپراتوری شوروی ازهم پاشید، درجهان بمثابه ی غدار و  تجاوزگرنیزشناخته شد، اوضاع اقتصادی آن آشفته گردید، دردام مطامع جهان سرمایه داری به رهبری امریکا در غلتید ، فقر و بیکاری و محرومیت دامن اکثریت مردم آن کشور را گرفت ،  قدرت دولتی بدست مافیای نظامی و سرمایه داری افتاد و دیگر، آبرو و  اعتباری برایش باقی نماند.   افغانها هرچند یکبار دیگربعنوان جان نثاران راه آزادی و استقلال سیاسی در سراسر جهان شناخته شدند، ولی هرگز به آرزوی ملی شان نرسیدند، یعنی شاهد آزادی و رفاه را در آغوش نکشیدند، هست و بود سیاسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی شان را از کف دادند، صدها هزار کشته و معیوب و معلول و یتیم و بیوه و آواره و درمانده نصیب شان شد، سایر کشور های منطقه و جهان، در امور هستی و سرنوشت این جان نثاران راه آزادی دست یافتند،  جنگها و کین ورزیها و بیچاره گیها گسترش بیشتر یافتند، جنایتکاران جنگی و بدنام ترین افراد و عناصر بر اریکه ی قدرت دولتی نشستند، افغانستان یکبار دیگر بعنوان فقیر ترین ، ویرانه ترین و نا امن ترین کشور جهان شناخته شد، تحقیر و تهدید و تجاوزتجدید شد و بالاخره ، این خطه ی بلا دیده بار دگر و به شیوه ی دیگری در اشغال بیگانه گان درآمد و هنوز که هنوز است در چنگال  ظلمت و اسارت گیر مانده است .

اینجاست که رویداد خونین  روز ششم جدی ، بمثابه ی نحس ترین ، ننگین ترین و منفور ترین حادثه ی تاریخی شناخته شده و بهمین نام و نشان ثبت سینه ی تاریخ گشته است .                              

ننگ و نفرین بر تجاوز و اشغالگری و اسارت و زنده و پاینده باد آزادی انسان !