پیکار پامیر
16-11-2010
سقوط انسان تا کجا . . . ؟!
نشریۀ انترنتی "کابل پرس" در اخیر هفته ی رفته، به سلسله ی نشرات همه روزه ی خود، ویدیوکلپ یا فلم مستند ی را زیر عنوان " عدالت اسلامی از نوع طالبی " به نشر رسا نید . این فلم مستند ، نشان دهنده ی صحنه ی خونین وبسیار دهشتناک ناشی از سر بُریدن چند انسان ِ اسیر ، دست و پا بسته و بیدفاع توسط طالبان ِبی رحم ، سنگدل و دشنه بدست است که ملاحظه ی آن واقعاً قلب قوی و روان سالم میخواهد.
من نمیخواهم در اینجا، چگونه گی دقیق عمل سر برُی عناصر طالبی را شرح دهم ، ولی اینقدر میتوانم بعرض برسانم که همین اکنون که میخواهم این موضوع را روی کاغذ رقم زنم ، بر وفق احساس و ادراک انسانی و عاطفی خویش ، دچارناراحتی روحی عجیبی هستم.
انتخاب این موضوع ، نه برای آنست که شما را مانند خودم دچارناراحتی روحی بسازم، ولی میخواهم در لابه لای این موضوع، به پرسشهایی بپردازم از قبیل اینکه بالاخره این، چه انگیزه یا چه شور و التهاب روانی و جنون خاص حیوانی است که به سر و قلب موجوداتی انسان گونه ره می پوید و او را تشجیع میکند تا چنین ددمنشانه ، بیرحمانه و دور از شأن وشرف آدمی، چشم و دست و پای همنوع یا همنوعانش را با رسن بندد و تیغ از نیام بیرون آورد ه بدون آنکه طنین فریاد های تلخ و جگرسوز آنها، اندکترین اثری بر روح و رگ و قلبش داشته باشد، یک پا را روی سینه و یک دست را روی ناصیه ی انسان اسیر بگذارد و با دست دیگر، کارد را بر گلوی آن مظلوم بیدفاع براند، و چنان به تکرار و به کرات هم براند که درمیان موجی از تالاب خون ، سر را از بدن جدا کند وآن سر ِجدا شده را با صدای جنون بار " الله اکبر"، با دو دست خون آلود روی پیکر گرم و اما بیجان قربانی بگذارد و احساس مسرت نماید ؟
باز، آیا این ، تنها موج ِ جنون ِخونریزی و خون پرستی نوع سادیستی است که " انسان" را به سر بریدن وحشیانه همنوع خودش می کشاند ؟ آیا جنون قدرت طلبی و حاکمیت برقطعه زمینی است که انبوهی از انسانها بالای آن نَفَس میکشند؟ آیا این جنون ، همان جنون چاکری و زر اندوزی وخود فروشی و خودستیزی است که چنین دهشت خونین می آفریند ؟ و یا توفان بنیاد کَن ِ جهل و خود فریبی و قبیله پرستی وبرداشت های غلط ، ناروا و من درآوردی از دین و آیین و مذهب و مدرسه است که انسان را از اوج انسانیت و اشرفیت و معنویت ، یکسره به حضیض ذلت و دنائت و حیوانیت سرنگون میسازد؟
با شرح همین موضوع و طرح همین سوالها، میخواهم دو مسأله ی مرتبط به این وحشیگری خونبار و تکان دهنده را هم یاد آوری نمایم : مسأله اول، برتری جویی واسلام پناهی و امارت خواهی عده یی عاری از احساس و عاطفه و انصاف و انسانیت که تنها تیغ ِ سر برُی درکف، جنون سادیسم و خونریزی و خباثت در مخیله وشعاردین برزبان دارند که پرداختن به این عمل مغایرهمه گونه معیارهای بشری را کمال ثواب میدانند. این عده که گفتم جسماً درروزگار ما و روحاً در روز گار مغاره نشینی و بربریت خونین بسرمیبرند. و جالب اینکه ادعای رسیدن بقدرت سیاسی و رهبری و رهنمایی خلق الله را هم دارند. و دوم ، آنانیکه هرچند در عصرعلم وتخنیک و تکنالوژی و ظرافت های عقل وخرد بشری نفس میکشند و از مزایای همین علم و تکنالوژی بشری در هر لحظه و هر دقیقه مستفید هم میشوند، ولی یا باساس گرایش های فکری و روانی ناشی از همان قبیله گرایی و جهالت پروری و تاریک اندیشی و یا به لحاظ حُب زر و زور وتملق گویی و رسیدن به جا و مقام "برتر"، ازهمان گروه ِ سر بُر و خون پرست و وحشی خصال در روز گارخویش به دفاع بر میخیزند و اعمال قبیح ، شنیع ، ضد انسانی و ضد بشری آنان را توجیه، تفسیر و تئوریزه میکنند، بدون آنکه اندکترین ننگ و شرمی در دل یا در دماغ داشته باشند. آیا بسیار ننگین و خجالت آور نیست که مثلاً، آدمکهای به اصطلاح علمی و"دانشمند" و "اکادمیسن" و ... ، در عصر علم و روشنایی و تسخیرماه و کیهان، هنوزهم درتأیید عناصر مفلوک و مغاره یی جانکنی کنند ؟ آیا اعمال خجالت آور چنین قصابان تاریخزده و ترسناک را، مقاومت ملی جا زدن، در حکم جفا و خیانت در حق یک ملت آزاده و صلح خواه و سر فراز نخواهد بود؟
در عین حال، کسان دیگری هم هستند که درواقع، از جمع همان خون پرستان و جهالت پروران و قاتلان برخاسته اند و اما با اندک تفاوت ظاهری، از سوی اجانب بر اورنگ قدرت و امارت نشانیده شده اند. و اما از آنجا که گفته اند :
کبوتر با کبوتر، باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز
همان سربُران بیرحم و بی مایه ی روزگار شان را " برادران ناراض " یا " بچه های افغان" میخوانند و ازان همه کشتار های سنگدلانه و سر بریدن ها و موج خون جاری کردن ها ، علاوه از آنکه خَم بر ابروی نازک خویش نمی آورند، بلکه این گروه و دسته ی وحشی را ناز و نوازش هم میدهند وآنها را با پُر کردن دالر و دینار به کیسه های شان؛ به اریکه ی قدرت و امارت دعوت هم می میکنند. این قماش اورنگ نشین ها در افغانستان هم از جمله ی همان عناصر بی شرم و بی مقدار هستند که یکبار هم سر در گریبان تفکر نمیکنند تا دریایند که ملت پریشان افغانستان ، خانواده های قربانیان ، شرایط هستی امروز، جهان علم و دانش و بالاخره مادر ِاشکبار و زخم خورده ی میهن ما چه میخواهد و به چه نیاز دارد؟
شاعربحال زار ملت قربانی شده ی ما چه خوش سرودکه :
شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما ، سبکساران ساحل ها !
و یا خطاب به بی ننگان روزگارفرمود :
آهنی را که موریا نه بخورد
نتوان برد ازو، به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود خواندن ِ وعظ
نرود میخ ِ آهنین بر سنگ .
بلی ! مدت سی سال است که بالای سر زمین آبایی ما تگرک جفا و ریا و مرگ و نابودی می بارد و یک روز هم متوقف نمیشود. کودتا ها، دستگیریها، شکنجه ها، سرکوبی ها، اختطافها ، ترورهای سیاسی، آواره گی ها و تحقیر ها و سر و دست و گوش و بینی بریدن ها وحاکمیت ظالمان و جاهلان و آب و خاک فروشان، ازدیاد یتیمان و محرومان و بیوه ها و بیچاره ها و دزدی و غارت و بی ناموسی و نا امنی و تروریسم و اشغال و تجاوز و بی نانی و بی روزگاری و نومیدی و گرسنه گی و غیره و غیره یکی پی دیگر و بدون وقفه و بگونه ی استمراری سر بلند میکنند ، تکثیر میشود و سراسر کشور ما را فرا گرفته وهنوز هم فرا میگیرند. و هرگاه وضع و حال سیاسی چنین باشد که گفتیم ، اوضاع، بد تر و غم انگیزتر ازین هم خواهدشد.
همان طور که بار ها گفته ایم ، یکبار دیگر میگوییم که کلید رهایی از انبوه آنهمه درد و رنج و محنت و مشقت در آگاهی وصراحت، در اتحاد و همدلی ، در همصدایی ملت عزیز ما با فرزندان صادق و فدا کار و دشمن سوز آنها نهفته است وبس. و درب زندان سیاه جهالت ِ طالبی و تنظیمی و اشغال و تجاوز خارجی و سایر مصیبت ها وقتی گشوده خواهد شد که دیگر به مذهب پناهی ها و لفاظی ها و دروغ پراگنی ها و تظاهر و کرشمه و شیادی های خودی و بیگانه فریب نخوریم .
به بیدردی درین محفل چه لازم متهم بودن گدازی، گریۀ اشکی، جنونی، ناله یی، آهی
به آرزوی نا بودی کامل قاتلان و ویرانگران در جهان و افغانستان .
به امید آرامی ملت و آزادی و آبادانی میهن عزیز!