پیکار پامیر

 

از همین خاک جهان دگری ساختن است

 

با تأسف فراوان، در روز های اخیر، زمزمه های جانگداز و تکاندهنده ی مبنی بر تجزیه و تقسیم زادگاه پدران و مادران ما ( افغانستان)، اززبان و قلم عده یی ازخودی ها وغیرخودی ها بگوش میرسد. جالب اینست که موازی با این زمزمه های "افغانی"، حتا تنی چند ازبیگانه گان انگلیسی و امریکایی و . . . نیز مقاله ها و تحلیل هایی را  در اینجا و آنجا  در جهت تأیید و تأکید تجزیه ی افغانستان " به دو کشور جدا گانه " به نشر رسا نیدند.                                                                                          

حدود سالهای 1989 یا 1990 میلادی بود که یکی از خبرنگاران خارجی، ضمن یک مصاحبه با نجیب الله آخرین سردمدار رژیم کودتای ثور درکابل، سوال تجزیه ی احتمالی افغانستان را مطرح کرد. شاید دران زمان، کسانیکه این سوال را شنیدند، آنرا حمل بر  حماقت خبرنگار نموده باشند، اما اگر در اطراف این سوأل ، انگیزه های درونی آن و رویداد ها ی بعدی دقت لازم صورت بگیرد،  ازان سال تا امسال، مسیر حوادث و فعل و انفعال های سیاسی – نظامی و استخباراتی درکشورعزیز ما طوری از سوی قدرتهای مغرض به جریان انداخته شده که گویا اوضاع قدم به قدم به سوی تحقق چنین طرح شیطانی و استعماری به گردش افتاده باشد.

اگراز طرز تفکر و اندیشه های سیاسی بعضی از افراد و گروه ها درکشور بگذریم که میگویند ازسالها بدینسو " ملیت پشتون بوده که بالای سایر ملیتها ی دیگرستم روا داشته است "، در درون حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق نیز به مرور زمان و با شکست های تدریجی سیاسی – نظامی آن، این اندیشه  تبارز بیشتر یافت و با ادغام بخشی از " ستم ملی" بنا م   "سازا " ( سازمان زحمت کشان افغانستان) درچهارچوب   " حزب دموکراتیک خلق"، این طرح خطرناک از اندیشه به زبان وحتا به  نشخوار"تنویری" و " تبلیغاتی "  در آمد. این اندیشه ی سخیف، درسال 1992 میلادی، پس از سقوط ذلت باررژیم کودتا و بقدرت رسیدن " تنظیم " های جهادی درافغانستان عملاً تسریع شد و تبلوریافت. چنانکه بخش پشتون تباران حزب "دموکراتیک" با سلاح ها و غنایم دست داشته ی شان آشکارا به آغوش تنظیم های پشتون تبار جهادی، بخصوص در صف حزب اسلامی گلبدین خزیدند و اما، " تاجک تباران" آن به آستین تنظیم های جهادی " تاجک تبار"، بویژه  " جمعیت اسلامی " ربانی و " شورای نظار" جا بجا شدند.  این خزیدن ها و کانال زدنها ی مزورانه و غرض آلود موجب گردید تا دستان نا پاک  مغرضان و تجزیه طلبان یکی شده دربحبوحه ی جنگهای تنظیمی، با شکنجه های حیوانی وضد انسانی هموطنان عزیزما و خونریزی های دهشتبار و ناموس زدایی های بی سابقه ، استخوان شکنی قومی و زبانی و ملیتی را عمیق و عمیقتر ساخته دست آویزی برای "ضرورت تجزیه" ی میهن مان کمایی کنند.  

ارسال گروه مسلح و خونریز دیگر بنام " طالبان" از خارج به داخل خاک افغانستان، اقدام و برنامه ی خاینانه و تجزیه طلبانه ی دیگری بود که از طرف طراحان تجزیه و تقسیم افغانستان صورت گرفت. این گروه سیه اندیش، با سر و دست بریدن ها، با کوچ دادن ها ی اجباری، با توهین ها و تحقیر های آشکار و با آتش زدن ها به مال و جان ملیت های غیرپشتون، این برنامه ی استعماری را قدم به قدم تعقیب کردند.

مردم نجیب افغانستان از ده سال به اینسو شاهد یک سلسله بازیها و درامه های شیطنت آمیزاستعماری درخاک  شان هستند که وقتی این بازیها دقیقاً به تحلیل گرفته میشوند، در حقیقت عین برنامه ی نفاق ملی و ضد یکپارچه گی کشور محبوب ما را تداعی میکند.

تقویت و رشد مجدد گروه  جهالت پرور طالبان، تداوم جنگهای زرگری و ساخته گی، حمایت های مخفیانه ی لوژیستیکی شورشیان مسلح توسط نیرو های خارجی،  ایجاد گروه های به اصطلاح اربکی، ( که معلوم نیست این واژه را از کجا اختراع کرده اند )، اظهارات و پروپاگندهای هدفمندانه ی نیروهای خارجی مبنی بر شکستها و ناتوانی های نظامی شان در برابرگروه های تروریستی، ممانعت های ماهرانه از ایجاد یک دولت واقعاً قوی مرکزی، عدم توجه به احیای زیر ساخت های تولید ی و اقتصادی کشور، دامن زدن به فساد اداری و بی اعتمادی عامه نسبت به آینده ، بزرگ جلوه دادن  " دشمن " و اخیراً هم هنگامه های " صلح " و " مذاکره "  با جنایتکاران حرفه یی و صد ها زد و بند ننگین دیگر، همه و همه میرساند که شبح خوفناک تجزیه و تقسیم افغانستان بالای سر ملت مظلوم ما در گردش است .

درهمین راستا بود که چندی قبل نقشه ی طراحی شده ی جدیدی از روی میز سرنوشت سازان قدرتمند جهان به بیرون پرتاب شد و بدسترس تعداد زیادی از هموطنان ما رسید. این نقشه ی جدید استعماری، نشان دهنده ی یک افغانستان تجزیه شده با یک و دو تا  امیر نشین های  جدید به دور و بر آن میباشد.

دراین اواخر، یکی از وبسایت های انترنتی نیز طرح تجزیه ی افغانستان را به اقتراح گذاشته و از خواننده های خویش تقاضا بعمل آورده تا نظرات مثبت یا منفی شان را بنویسند که تا حال، تعداد معدودی به استدلال پرداخته اند. بعضی ها نوشتند که " بدون اوغان هم میتوانیم مرفه حال زنده گی کنیم "

اما، آنچه افغانهای ملی و وطنپرست را بیشتر از همه ناراحت میسازد اینست که اخیراً عنصرامریکایی بنام " رابرت بلک ویل" سابق سفیر ایالات متحده درهند که حتماً همین حالا نیز درپروسه ی سیاستگزاریهای آن کشور نقش دارد، بصورت رسمی و با بی حیایی کامل اظهار داشته است که " امریکا برای عبور از بحران و پایان دادن به آن، بهتراست افغانستان را به دو کشور تقسیم کند"  وی همچنان گفته است : " میتوان مناطقی در جنوب را که پشتو نهای طالب هستند، به طالبان واگذارکرد" (عین همان سخنانی که قبلاً عنصر خادی – ستمی بنام لطیف پدرام آنرا نشخوارنموده بود )

هرچند این سخنان، درظاهر امر، عقیده ی یک شخص خارجی تلقی خواهد شد، اما وقتی بخواهیم در عمق مسایل مربوط به منطقه و افغانستان توجه نماییم، به این نتیجه میرسیم که این اظهارات ، از محدوده ی ابراز نظر شخصی بیرون است و غالبأ  روند  نا هنجاراستعماری را برملا میسازد که در عقب پرده جریان دارد.

همچنان اخیراً تحلیلگر دیگری از " پوست گزَ ِت "  بنام ( جک کِلی) مقاله یی را در نشریه ی متذکره به نشر رسا نیده که پا را ازگلیم خویش فرا تر گذاشته حتا خواهان نا بودی افغانستان شده است .

"جک کلی " میگوید : " . . . افغانستان کشوریست که انگلیسها آنرا در قرن نزدهم بحیث یک سپر ایجاد کردند تا مردمان مختلف و مخالف باهم  دران زنده گی کنند، مردمانی که هرگز یکدیگر  خویشرا دوست ندارند. "

 جک می افزاید : " ما با تلاشهای مان غرض ایجاد یک دولت مرکزی به دورحامد کرزی، در حقیقت  برضد منافع مان عمل خواهیم کرد... بگذارهشت ملیون تا جک ، با داشتن هفتصد و پنجاه مایل مرز مشترک با تاجکستان ، به آن کشور مدغم شوند، بگذار نهصد هزار ترکمن با داشتن چهارصد و پنجاه مایل مرز مشترک با ترکمنستان، با 4اعشاریه 9 ملیون ترکمنستانی ها مدغم شوند.  دو اعشاریه  پنج ملیون  ازبک را بگذارید  با بیست و هشت ملیون ازبکهای ازبکستان یکجا شوند و . . . ."

این، نشخوارهمان سخنان علنی و بیشرمانه یی است که گروه طالبان در دوران امارت و حاکمیت شان، خطاب به سایر ملیت های سر زمین افغانستان میگفتند.

خوب، طوریکه تجربه نشان داده است ، قدرت های بزرگ استعماری جهان متأسفانه هر نقشه و برنامه یی را که به سود خویش ترسیم و طراحی کنند، درصورتیکه مانع عمده در برابر شان وجود نداشته باشد و یا مانع و مقاومتی صورت نگیرد، قادر خواهند بود با استفاده از توانمندیهای مالی، نظامی، تخنیکی و اطلاعاتی شان به نقشه های خود جامه ی عمل بپوشانند، ولو که این جامه ی عمل پوشانیدن ها به قیمت خون ملیونها انسان و ویرانی  کشورهای متعدد هم تمام شود.  و اما، آنچه که  میتواند  دربرابرچنین غداریها، شیطنت ها و خیانتها باستد، همانا آگاهی سیاسی، آماده گی مبارزاتی ، مقاومت ملی ، افشاگری به موقع ، اتحاد عمل ونظرمیان مردم، همدلی و وطنپرستی افراد سر زمین مورد نظر استعمار است .  واما،  اگر افراد و گروه های کشور تحت نقشه، بجای مخالفت و مقاومت وطنخواهانه،  خود دست و آستین برای همکاری با تجزیه کننده گان و با شیاطین استعمار جهانی بالا زده آنرا " خرد جمعی" و " بلوغ سیاسی "  نام گذاری کنند، یعنی در کارملت کُشی ووطنفروشی همگام و همنوا با بیگانه گان بی مروت شوند، دیگرنمیتوان در موفقیت طراحان اصلی تردید نمود.   

ما خطاب به این قماش افغانان " روشنفکر" و عناصر " فرهنگی – سیاسی"  و به

 " بلوغ سیاسی" رسیده میگوییم :

باکم از تُرکان تیر انداز نیست         طعنه ی تیرآورانم میکُشد

هموطن ! راه حل اساسی در افغانستان ِ جنگ دیده و فقر زده ، تجزیه و ترکه ی جغرافیایی نبوده ، نیست و هرگزنخواهد بود. تأیید تجزیه نیز نه هنرست  و نه خردمندی و صواب و نه هم بلوغ سیاسیو . . . ، بلکه به قول اقبال لاهوری، بهترین و معقول ترین  راه و رسم  " ازهمین خاک جهان دیگری ساختن است "

هرمشکل اجتماعی ، اقتصادی، سیاسی ویا هر کشمکش  تباری و قومی و زبانی در یک جامعه، دلایل و براهینی  را دارد که با شناخت دلایل و پرداختن به آنان، میتوان گره از کارگشود.  پس چه بهتر که عوامل مشکل سازدرجامعه ی مان  را در یابیم و در پرتو عقل و خرد، علم و منطق مشکلات و موانع بر سر راه وحدت و صمیمت فی مابین اقوام و ملیت های مختلف میهن را ازمیان برداریم تا زادگاه اجداد و نیاکان ما  بجای تقسیم و تجزیه ، به خطه ی حاصلخیز و شاداب و افتخار آمیز مبدل شود.

ما  ریشه های فاسد ه ی بیزاری و  تجزیه خواهی را در زمین دل و دماغ منابع منحط استعماری و عناصری جُست و جو میکنیم که ظاهراً ادعای روشنفکری و بلاغت سیاسی و علم و دانش میکنند. همینهایند که  با تئوریزه کردن بدعت های استعماری، عملاً درخدمت استعمار قرار گرفته و میگیرند.

ما باید در برابر دسیسه سازان خارجی ، استعمارگران جهانی و تجزیه طلبان نا جوانمرد داخلی و بین المللی با براه اندازی کمپاین وسیع و پرطنین مبارزاتی، ایستاده گی معقول، منطقی، آگاهانه و فدا کارانه  نماییم. زیرا، آنچه برای ما بمثابه ی امانت ملی و اجدادی باقیمانده است ، سرزمینی ویرانه و نفرین شده و اما متبرک و دوست داشتنی بنام افغانستان است. آیا کشورها و ملت های دیگر در گوشه و کنار جهان مشکلات درونی خود شان را نداشته اند؟ و آیا با اتکا به همت بازو و فراست انسانی شان، همه گونه مشکلات را بدون آنکه اقدام به تجزیه و تقسیم  سر زمین خویش نمایند،  حل نکرده اند؟  ما چرا هنر ره یابی به دلها ی یکدیگر را نیاموزیم ؟ اقوام و ملیت های مختلف  افغانستان، حیثیت گلها ی رنگارنگ در یک باغ را دارند. اگرگلُ و بُته یی از رشد و نمو باز مانده است، تقصیرباغبان و نتیجه ی بی توجهی اوست. اگرباغ وطن، جولانگاه زاغ و زغن شده، دلیلش در بی دردی ها و بی پروایی هایی نهفته است که بازهم دردرازنای زمان و زمانه ها  از سوی باغبان ( دولت ها و حکومت ها)  سر زده و اِعمال شده است.

چه زیباست که باهمت مشترک مان، باغ را از ویرانی و افسرده گی بیشتر و از چپاول   دشمنان به آرزوی روزی نجات دهیم که دیگر هیچ گلُی و هیچ  شاخ و برگی دران خشکیده و ابترنباشد.

بیایید فریب الفاظ ، اندیشه و ادعا های پوچ صاحبان غرض و مرض  را نخوریم تا نادم  و پشیمان نشده  به حضیض ذلت و خواری هبوط نکینم.

زنده و سرفراز باد ملت شهیر افغانستان. پاینده و تابناک باد زادگاه پدران ما افغانستان.