باقی سمندر

سرطان 1389

جولای 2010

 

کمک های دنمارک  وملل متحد

برای معارف کشور افغانستان

 

در اخبار   منتشر شده از خبر گذاری باختر در 27 جون 2010  خواندیم که

»

دنمارك شصت مليون دالر را براي رشد كيفي معارف افغانستان كمك كرد »   

همچنان در خبر دیگر خواندیم که :

" ملل متحد سی وپنج ملیون افغانی برای وزارت معارف کمک کرد " 

همه خانواده هایی که فرزندان شان را در شرایط بد یا بسیار بد بسوی مکتب روان میدارند ، میدانند که درسهای روزانه در مکاتب اصلی یعنی دولتی در هر روز سه بار دایر میگرددو شاگردان آنچه را باید یاد بگیرند بنا به دلایل مختلف نمیتوانند که فرا بگیرند. تعداد شاگردانی که گفته میشود به مکتب ها میروند در حدود پنج ملیون نفر شاگرد تا حال در سراسر افغانستان ثبت شده اند. اما بنا به گفته وزیر معارف کشور تا هنوز هفت ملیون نفر از شاگردان دیگر نمیتوانند به مکتب بروند.

تمام پدران ومادران و شاگردان از نداشتن کتاب های درسی یا کمبود کتاب درسی شکایت دارند ولی سخنگوی و دست اندرکاران  وزارت معارف واقعیت را آنطوری

است ، متاسفانه به مردم ما بیان نمیدارند.

 

اگر به چاپ کتاب ها از سال 2002 به اینطرف توجه شمارا جلب مینمایم ، این هیچگاه به معنی نادیده گرفتن چاپ کتب درسی از سال های 1903 یا زمان تاسیس مکتب حبیبیه و مکتب حربیه در زمان سلطنت امیر حبیب الله  به بعد نیست.

هنگامیکه بعد از جلسه پیترزبرگ حامد کرزی را در راس دولت افغانستان قرار دادند ، از آن زمان ببعد در وزارت معارف کشور هم وزرای آمدند و رفتند. اگر فراموش نکرده باشم در وقت وزارت آقای محمد یونس قانونی درکرسی وزارت معارف افغانستان طرح چاپ کتب سر زبانها افتید و سر انجام صد ها هزار جلد کتاب در کشور اندونیزیا با مشکلات وافر به چاپ رسید و با طیاره ها و با هواپیماهای غولپیکر به افغانستان رسانده شد.

اینکه هر کتاب چند دالر تمام شد وکرایه اش چند گردید؟

 میتوان گفت که آفتابه خرچ لیم شد. به هر صورت کتابهایی با نواقص کیفی ای زیاد به افغانستان رسید و هنوز مضامین درسی مایه از دوران درسهای کمپ های پشاور وپاکستان را داشتند.

بعدا در زمان وزارت آقای محمد حنیف اتمر مساله چاپ کتابها یک بار دیگر به داو طلبی در میان مطابع داخلی وخارجی گذاشته شد.

فراموش نکنیم که وزارت معارف از خود مالک دو مطبعه هم است. یک مطبعه کوچک که باری بنام انتشارات فرانکلین هم یاد میشدو اکنون زیر اداره وزارت معارف است و مطبعه دیگری که بنام مطبعه کانادایی یاد میشود. این مطبعه دومی را کانادایی ها برای افغانستان سا خته بودند از همین رو بنام مطبعه کانادایی یاد میگردد. اکنون این مطبعه در اختیار عبدالسلام قرار دارد . متوجه باشیم که این عبدالسلام همان عبد السلام مشهوربه راکتی نیست که راکت های استنگر را به اختیارش قرار داده بودند و چینایی ها را به گروگان گرفته بود و اوامروز فقط  وکیل در شورا است و نه راکت دارد و نه همانست که بودو در نه سال گذشته او با استنگر ها خدا حافظی کرده است.  اما کسی که  مطبعه وزارت معارف را غصب کرده است یک عبد السلام دیگر است بنام  عبد السلام عظیمی یعنی  قاضی القضات افغانستان که بزور بی 52 در افغانستان نصب شده است.

 تو خود حدیث مفصل از این مجمل بخوان. با ابتکار و زد وبند های آقای عبدالسلام عظیمی بالای مطبعه معارف  نام دیگری  گذاشته اند . یعنی مطبعه نبراسکا.

 هر خبرنگاری که خواسته باشد میتواند در راه پلچرخی یا سرک کابل - جلال آباد به مطبعه نبراسکا رفته و گذارشی تهیه بدارد و همچنان با آقای عبد السلام عظیمی در ستره محکمه مصاحبه هایی داشته باشد.

وقتی از بلند ترین مقام قضاییه کشور همچو ظلم واستبدادو تخطی به حال اولاد مملکت سر میزند ، از دیگران چه انتظار میداشته باشیم ؟اینکه در مورد فساد اداری همه روزه میخوانیم ، در مورد عملکرد قاضی القضات چه نام بایست بگذاریم  وچگونه این حرکت را توجیه میکنند ، چه باید نوشت ؟

( من آماده استم تا در حضور محکمه ای که قاضی القضات اش عبد السلام عظیمی است در مورد غصب حق اولاد مملکت و مردم هر دم شهید اش  حاضر به بیان ادعایی گردم که هم اکنون مینمایم ).

کشوریکه  از زمان شیر علی خان و چاپ شمس النهار  خود مطبعه داشت و از هنگام مطبعه چاپ سنگی و مطبعه عنایت و مطابع بعدی همه کتب معارف در افغانستان تالیف وچاپ میگردید ، سر انجام وضع مملکت را بجایی رسانیدند که برای تالیف کتاب و چگونگی نصاب تعلیمی مولفین ما به کشور ایران گسیل شدند تا از تجارب آنها بیاموزند و در مورد چاپ کتا ب به خاطر احترام داشتن به نیو لیبرالیزم و بازار آزاد تمام اختیاردر صحنه عمل از وزرای معارف تقریبا گرفته شده و ان جی اوها و وزرای معارف با اندکی صلاحیت سرنوشت اولاد مملکت را به دست بازیگران بازار ازاد گذاشتند.

شما را اندکی درد سر میدهم و قصه دردناک کتابهارا بعد از گذشت سالها برایشما مینگارم.

در یکی از روز های سه سال پیش وزیر معارف وقت یعنی آقای حنیف اتمر توسط  مشاور ارشد اش آقای عبدالواسع  آرین با نگارنده این سطور ( باقی سمندر ) توسط تیلفون تماس گرفت و بعد از اینکه لحظه ای از صحبتم با آقای آرین سپری شده بود ، رشته سخنرا در تیلیفون  آقای اتمرگرفته و ازنگارنده خواهش نمود تا در مورد چاپ کتابها به وی صحبت نمایم.

من بخاطر معارف و اولاد مملکت به دفتر آقای حنیف اتمر رفتم ووی در مورد چاپ کتب و چگونگی آن از من در جلسه ای که دایر شده بود ، سوالهایی نمود. بعد از شنیدن جواب های من خواستار همکاری من با وزارت معارف شد.  من به وی قول همکاری دادم  و اقای اتمر جویای معاش و مقدار معاشم گردید.

من برایش گفتم که :

" من وقتی شامل صنف اول لیسه حبیبه در پل باغ عمومی شدم ، آن وقت از طرف مکتب برایم دو خاده نی  برای ساختن قلم نی یی، یک دیوات گلی به رنگ فیروزه ای، دو کلوله گل سفید و دو تخته داده شد. یکی تخته چوبی که باید سیاه رنگ میکردم ودیگری تخته سلیت. چندی بعد هم برایم کتاب ها داده شد وهمه رایگان بودند و همه از پول مردم افغانستان و مالیه مردم غریب و شرافتمند افغانستان بود نه از پول های باد آور ده از هر جای دیگر با دها پیش شرط.

  از اینرو من از معارف افغانستان قرضدار هستم واولاد معارف کشور بالایم حق دارد که برایش کتاب ها را چاپ نمایم. من خواهان یک پول مزد ومعاش نمیباشم. من نان بخورونمیر خود را دارم وبهتر است تا در مورد چاپ کتاب در مطبعه های وزارت معارف بیشتر فکر گردد و باید مطبعه های وزارت معارف را از نو ساخت. "

 وزیر معارف و حاضرین در جلسه تعجب کرد ند و آقای وزیرمن را به خانم نرگس نهان که آنوقت در وزارت معارف کار میکرد ، معرفی نمود.

 آنوقت من به مثابه آموزگار فن چاپ و پیش از چاپ وبعد از چاپ  مصروف درس دادن  ومشوره و باز سازی و نصب ماشین های زیادی در مطبعه اردوی ملی افغانستان بودم. و همه روزه مصروفیت ام با بیشتر از یک صد نفر اعم از زن ومرد اما تقریبا همه مکتب نا رفته و ناخوان که شا گرد انم بودند ، بود و  از اغاز تا زمان ترک گفتنم از مطبعه  وزارت دفاع ملی افغانستان نیز یک پول مزد و یا معاش از وزارت دفاع ملی افغانستان نه دریافت نمودم ونه تقاضا   داشتم .

من در وزارت معارف به خانم نهان گفتم که :

" هروقت به من ضرورت داشته باشید من در وزارت معارف می آیم. زیرا مصروف باز سازی در مطبعه وزارت دفاع ملی میباشم وگاهگاهی هم برای ترمیم  ماشین ها وپرزه های کوچک و یا بزرگ در مطابع دیگر نیز می روم" ، اما مشکل کتاب وچاپ آن بیش از حد زیاد شده بود و باز برایم از وزارت معارف تیلیفون نمودند تا برای کمک نمودن به نزد ایشان بروم .

 همان بود که فردا بازهم به دفتر آقای وزیر معارف وقت یعنی محمد حنیف اتمر رفتم. در انجا چند نفر از سفارت دنمارک و یک ان جی او بنام دانیدا با یک نفر که گویا بنام مشاور چاپ نصب شده بودو اسمش پاول گیبینگ بود، نشستیم.صحبت روی این میچرخید که کتابها باید چاپ شوند و در داوطلبی یک شرکت هندی هم تقریبا برنده شده بود و یک مطبعه افغانی هم چنان.

شما را چه درد سر بدهم که من ناگزیر شدم همه اسناد داوطلبی ها وشرط وشرایط را به خانه برده و در 24 ساعت بخوانم. بعد از مطالعه اسناد  ناگزیرشدم تا همه مطابع را در کابل ببینم و توانایی های عملی شان را بسنجم البته به استثنی یکی از مطبعه های معارف  که توسط آقای عبد السلام عظیمی غضب شده است.

 دیدن  و سنجیدن توانایی واقعی مطابع دهلی را هم در جلسه مطرح نمودم و دو یا سه روز بعد ویزه های هند گرفته شد و یک گروه از افراد با صلاحیت به شمول مشا ور ارشد وزیر، سخن گوی وزیر و رییس نصاب تعلیمی و سه نفر دیگر به شمول پاول گیبنگ  از وزارت معارف به دهلی سفر کردندومن هم به مثابه  مشاور فنی چاپ  هییات  راهمرایی می کردم.

 البته بایست یاد دهانی نمایم که از سال 1968 به  اینطرف شغل ای من چاپ نمودن کتب ومجلات و کاغذ ها  است و من چاپگرم و 43 سال عمرم را در فن شریف چاپ سپری کرده ام. چاپ خا نه هارا در هند دیدیم و دهلی جایی نبود که بتواند کتابهایی معارف افغانستان راچنانچه باید وشاید چاپ نماید از اینرو  من طرفدار چاپ کتابها در افغانستان گردیده و دلایل خود را به هیات هم گفتم وهمه موافقه نمودند و هند را ترک نموده و بسوی وطن پرواز کردیم.

گزارشی از سفر هند را برای وزیر معارف وقت اقای اتمر  وشرکت کنندگان در جلسه بعد از برگشتن از سفرگفتم ونوشته ای بنام گزارش از سفر هند به وزیر و شرکت کنندگان در جلسه سپردم . بازهم مشکل چاپ کتاب را پاول گیبنگ مطرح میکرد وخواستار آن بود که حتی یک جلد کتاب در افغانستان چاپ نشود. از اینرو بعد از گپ های زیاد بالاخره از من پرسیدند که کتابهای دیگر در کجا چاپ شوند ؟ وزیر معارف تماشاگر صحنه سازی های پاول گیبینگ نماینده دانیدا بود. یک یا دو نفر هندی الاصل به مثابه نماینده سفارت دنمارک در جلسات شرکت داشتند و مهمانی هایی هم در هوتل انترکانتی ننتال ترتییب میدادندکه من باجرئت شرکت در محافل انها  را رد کرده و با نان پیاز و پیشانی باز در کلبه خود قناعت داشتم.از اینرو صحبت ها در جلسه طوری بود که من طرفدار چاپ کتابها در افغانستان بودم ونه در خارج به ویژه هند. من میدانستم که وضعیت صنعت چاپ در افغانستان بسیار خوبتر و بهتراست نسبت به هند ای که من و دیگران دیده بودیم. ممکن این برای هیچ خواننده ای قابل قبول نباشد اما خوشبختانه صنعت چاپ در افغانستان بسیار بهتر است از هند وپاکستان.

در پاسخ به وزیر معارف گفتم :

"مطبعه وزارت دفاع ملی افغانستان یا مطبعه اردو توانایی چاپ همه کتابها را دارد و همچنان برای تمام شاگردان وزارت معارف افغانستان میتواند به قیمت ارزانتر کتابچه ها را هم چاپ نماید. بهترخواهد شد  تا شما با وزیر دفاع افغانستان ستر جنرال آقای عبد الرحیم وردک یا  لوی درستیز افغانستان ستر جنرال  آقای بسم الله محمدی در این مورد صحبت نمایید.وزارت دفاع ملی افغانستان ظرفیت چاپ کتابها را دارد و میتواند در کنار مطبعه معارف و یک مطبعه خصوصی دیگر به چاپ کتابها مبادرت ورزد."

وزیر دفاع افغانستان با وزیر معارف موافقه کرد که کتابها در مطبعه اردو چاپ شوند امانمی دانم که پیش شرط ها ِی ان جی او و دانیدا چه بود، سر انجام یک بخش بزرگ از کتابها به هند روان شدند وبا صد مشکل چاپی و کیفی و نقض مقررات و برنامه و قرار داد ها کتابها به وقفه ها چاپ شدند و به کابل رسیدند و تا حدی بسیار ناچیز پخش شدند. بعدا جنجالهای باید میان وزارت معارف و چاپ خانه های هند و مطبعه ای در کابل پیدا شده باشد و  تا جایی که شنیدم عده ای هم سر وکاری با لوی ثارنوالی  پیدا کردند.نمیدانم که پاول گیبینگ چه شد و حالا کی را در جایش نصب کرده اند و مشاور فنی شان کیست وچه نام دارد ؟

در جریان چاپ کتابها همرای وزیر معارف وقت صحبت ها تاجایی پیش رفته بود که باید وزارت معارف افغانستان از خود مطبعه ای قوی و نیرومند داشته باشد تا اولاد مملکت بازهم محتاج کدام ان جی او نگردد و یا کتابها به خارج چاپ نشوند و یا همیشه دست گدایی و دریوزه گی به هر طرف درازنه گردد.حنیف اتمر طرفدار این طرح بود وتلاش میکرد که مطبعه کانادایی هم از عبدالسلام عظیمی گرفته شود. انوقت عبدالسلام عظیمی قاضی القضات نبود اما به دور دسترخوان اقای کرزی یگان دفعه مینشست و گپ هایی از فراه میزد.

وزیر معارف آنوقت به  خارج سفر کرد ودر سفر خارجی اش مساله چاپ خانه را نیز با دیگران مطرح کرده بود.

 جلساتی در کابل  با یک موسسه المانی { جی – تی – زید } داشتیم و دریکی از شبهای تار زمستانی و در جریان اعتصاب غذایی صدیق افغان که سفیر دنمارک به دیدن صدیق افغان  بخاطر عذر خواهی آماده بود ، آنوقت نیز با سفیر دنمارک مساله دانیدا را مطرح ساختم. از اینرو تمام صحبت ها روی ساختن یک چاپخانه قوی ونیرومند برای وزارت معارف بود واست.

اگرامروز دکتورفاروق وردک یعنی وزیر معارف افغانستان از صفر شروع نکند و قدم های گذاشته شده در مورد مطبعه وزارت معارف را دنبال نماید، این همه پول شصت ملیون دالری دنمارک و پول سی وپنج ملیون افغانی کمک ملل متحد میتواند تمام مردم افغانستان را با سواد بسازد و کتابهای مکاتب و فاکولته ها هم چاپ گردند. من یکبار رییس پوهنتون ورییس نشرات دانشگاه  کابل را در مطبعه وزارت دفاع ملی افغانستان دعوت کرده بودم و پیشنهاد من این بود که مطبعه دانشگاه را فعال بسازیم. دولت ایران بهترین ماشین چاپ را برای دانشگاه کابل تحفه داده است که رویش خاک افتیده واز 4 سال به اینسو یک ورق تولید نداردو در چوکات تحصیلات عالی میتوان یک شعبه رسانه های چاپی را دردانشگاه کابل  باز نمود و برای تمام افغانستان شاگرد  ها  واستادان  و انجنیران چاپ تربیه نمود. همچنان میتوان از میا ن شاگردان وزارت معارف برای تمام ولایات افغانستان  افرادی را تربیه کرد که در بخشهای پیش از چاپ ، چاپ و بعد از چاپ روی پای خود ایستاد شدن را یاد بگیرند و شاگردان دارای مدارک یا شهادت نامه های تخصصی گردند و افغانستان از این ناحیه اقلا یگ گام بسوی استقلال بردارد.

جادارد تا متذکر گردم که من با وزیر معارف کنونی یعنی  آقای دکتورمحمد فاروق وردک هم این مساله را در دفتر کارش مطرح کردم و او موافق طرح من بود و قول داد که در همین مورد فکر میکند. شماره تیلیفون وادرس نامه های برقی من را با گزارش سفر هند گرفت، ولی آقای وردک بیشتر از همه مصروف تدارک و تدویر جلسه" جرگه ملی صلح  " گردید و اینک مصروف برگذاری سیمینار کابل در هفته های بعدی است.

اینکه به اولاد مملکت چه گونه سخت میگذرد، این را هم شما میدانید و هم من میدانم هم  کودکان ما . اینکه کتابها چه شدند و سرنوشت شان باز به کجا کشیده میشود ، من زیاد نمی نویسم.  و فقط شمه آنچه را میدانم نوشتم و هزار سینه سخن  به اولاد وطنم دارم.

من در پایان این نبشته ام پیشنهاد مشخص ای برای تمام دست اندر کاران رسانه های نوشتاری، گفتاری ، شنیداری و دیداری دارم.

اگر این عزیزان ما یکبار به سراغ عبدالسلام عظیمی بروند و در باره اینکه مطبعه نبراسکا را از کجا بدست آورده است و چرا به اختیارمالک اش یعنی وزارت معارف نمیگذارد ، بزرگترین مشکل جای برای چاپ خانه معارف حل میشود.

اگر به نزد آقای دکتور فاروق وردک بروند و در مورد ساختن یک مطبعه برای وزارت معارف باوی صحبت نمایند، بد نخواهد شد.من میدانم که مشاورین و سخنگوی دکتور فاروق وردک در این مورد نه صلاحیت دارند و نه شغل شان ایجاب میکند تا تصمیم بگیرند.

اگر به نزد وزیر دفاع  ملی افغانستان یعنی ستر جنرال  آقای عبدالرحیم وردک یا سخن گوی وی جنرال  آقای محمد ظاهر عظیمی یاوزیر داخله کنونی یعنی ستر جنرال  آقای بسم الله محمدی بروند و در مورد توانایی واقعی مطبعه وزارت دفاع ملی صحبت نمایند ، مشکل کودکان و اولاد های افغانستان برای همیشه در مورد چاپ کتاب و کتابچه از بین میرود و تا چند سال دیگر افغانستا ن خواهد توانست گامی ها بسیار فراخ و بزرگ برای  ریشه کن نمودن بیسوادی بردارد .

هموطنان من !

بایدشجاعت مدنی داشته باشیم و نگذاریم که شصت ملیون دالر و سی وپنج ملیون افغانی باز هم حیف و میل گردد و یک روز یک زاخیل وال دیگر گذارش بدهد که چهار ملیارد و دوصد ملیون دالراز افغانستا ن قاچاق شده است.قاچاقی که در میدان هوایی کابل ثبت نیز گردیده است !

فکر نمی کنم که هیچ یک ازدست اندرکاران رسانه در مورد غصب مطبعه وزارت معارف توسط آقای عبد السلام عظیمی چیزی از زبان کسی دیگری شنیده باشند. اندکی جرات و شهامت مدنی را بکار بگیریم و حق اولاد وطن را از دهن قاضی القضات وشرکایش بیرون کشیم و حق را به حق دار برسانیم.

کوچکترین تغافل بازهم به جایی می انجامد که عده ای میخواهند اولاد وطن  سالها و قرن ها در گرو بیسوادی قرار داشته باشند وفقط  نخبه گان و گنج اندوزان بتوانند فرزندان شان را در داخل و خارج به مکتب و فاکولته روان نمایند و اکثریت در فقر بسر برده و از بام تا شام سر گردان پیدا نمودن یک لقمه نان ای بخور ونمیر باشند.

اگر هریک ازگردانندگان یا همکاران رسانه های نوشتاری ویا چاپی در این مورد سوالی داشته باشند، میتوانند از طریق نوشته ای  شان با گردانندگان رسانه ای که این نبشته را منتشر مینماید، از من بپرسندو من در خدمت اولاد وطن بودم وهستم وخواهم بود.

 

در اینجا توجه شما را به طرح وزارت معارف و دنمارکی ها جلب مینمایم. ببینیم که آیا در طرح این عالی جنابان مطبعه جایی دارد ؟

 

برگرفته از صفحه اینترنیتی وزارت معارف افغانستانhttp://dari.moe.gov.af/

 

خلاصه پروگرام حمایوی دنمارک برای معارف در افغانستان(( از سال 2010 تا 2013 م ))  
مقدمه: پروگرام حمایوی دنمارک از افغانستان در تلاش است تا از طریق مفاهمه و همکاری های مالی و تخنیکی برای بدست آوردن اولویت ها و اهداف پلان ستراتیژیک معارف، بودجه تخصیص شده را در سه عرصه ذیل یعنی:● دست رسی به معارف.● بهبود مدیریت و اصلاح اداری.● و مهیا نمودن تعلیم باکیفیت برای همه، به مصرف رسانداهداف اساسی: ایجاد یک سیستم باظرفیت و پیشرفته معارف، تا با استفاده از همکاری های مالی و تخنیکی زمینه آن را مساعد سازد تا تمام افراد به یک سیستم تعلیمی با کیفیت دست رسی پیدا کند.برای رسیدن به این هدف کشور دنمارک در بخش های گوناگون 60 ملیون دالر را به مصرف میرساند که این اولویت ها شان عبارتند ازبخش اول:چاپ کتب و تاسیس گدامها برای حفاظت آن در ولایات، ایجاد و انکشاف انستیتیوت نیما در مزار شریف، و تاسیس مراکز تریننگ به منظور پیشرفت منابع بشری به سطح کشور، که برای بدست آوردن این هدف 45.05 ملیون دالر امریکایی به مصرف خواهد رسیدبخش دومبهبود مدیریت در ولایات ( خصوصا در ولایت هلمند ) از طریق تیم باز سازی ولایتی ایجاد یک مدیریت قوی به سطح ولایات و ولسوالی ها، خصوصا در ولایت هلمند که به این ولایت توجه زیاد باید صورت گیرد، از راه همکاری های مالی و تخنیکی به شمول همکاری های مالی و تخنیکی تیم های باز سازی ولایتی.با توجه به او لویت های که در ستراتیژی پیشرفت های ملی افغانستان مشخص شده، دراین راستا کوشش خواهد شد تا ظرفیت های مدریتی مسئولین محلی تقویه شود و ازاین راه  به سطح ولایات و ولسوالی ها تمام افراد به تعلیم و تربیه با کیفیت دسترسی پیدا کند.برای بدست آوردن این هدف در بخش های مختلف 3.38 دالر امریکایی به مصرف خواهد رسیدبخش سوم: تعمیرات، زیربناها و انکشاف سیستم تعلیمی اعمار مکاتب، ارتقای ظرفیت، ایجاد یک سیستم تعلیمی باکیفیت و زمینه سازی برای دختران تا به تعلیم و تربیه دست رسی پیدا کند ( بدست آوردن اولویت های پلان ستراتیژیک معارف ).  برای بدست آوردن این هدف هم در بخش های مختلف 12.19 دالر امریکایی به مصرف خواهد رسید، که با این برای بدست آوری اهداف مذکور مجموعا 60.62 ملیون دالر امریکایی به مصرف میرسدبا احترام  محمد آصف ننگ رئیس نشرات و اطلاعات

 

 

 

 

یار زنده و صحبت باقی

 

من از آغاز نشست