پیکار پامیر- تورنتو

30-04-2010

 

کودتای هفت ثور و پیامد های ننگین آن در افغانستان

 

هفت ثور سال 57 خورشیدی( مطابق 28 ماه  اپریل سال 1978میلادی) ، درحقیقت روز نحس و خونینی بود که کودتای نظامی و برباد گرانه یی از بطن آن در افغانستان بیرون جهید. کودتایی که با طرح و تبانی اجانب علیه رژیم جمهوری محمد داوود صورت گرفت و اثرات نا گوار آن سراسر کشور عزیز ما را به خون و خاکستر کشاند و تا امروز که بیشتر از سی سال ازان مصیبت عظیم میگذرد، هنوز میراث ننگین و اثرات منفی آن دامن ملت افغانستان را رها نکرده است ، نه تنها که رها نکرده، بلکه هزار ها نوع درد و ننگ و رنج دیگر را نیز بر شانه های استخوانی باشنده های این سر زمین غمبار افزوده است.

آثار واسنادی که در مسیر این سی سال اخیر از سوی افراد و منابع داخلی و خارجی بیرون  داده شده، این واقعیت تلخ و شرم آورد را بیان میدارد  که رهبران حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق افغانستان و افسران بلند پایۀ نظامی آن  سالها قبل از کودتای ثورنیز در خدمت شبکه ی استخبارات روسیه بوده اند.  بخش افسران نظامی آن، عضویت شبکه ی ( جی. آر. یو) یا سازمان اطلاعات نظامی و سایر رهبران حزب مذکور در خدمت شعبۀ بین المللی ( کی جی بی) قرار داشته و از همان دو منبع خارجی تمویل، رهبری و حمایت میشده اند.

پیروزی کودتای ثور، رهبران، افسران و منسوبین حزب برسر اقتدار  را چنان مست و مغرور ساخت و چنان ازخود بیخود شان کرد که جز خود، کس دیگری را نمی دیدند و نمی پذیرفتند، جز اندیشه و خیال باطل خودشان، هر اندیشه و تفکر دگری را  نه تنها نمی پذیرفتند، بلکه دگر اندیشان جامعه را بدون اندکترین تأمل و کمترین احساس مسوولیت ملی و انسانی به زندان ها و جوخه های اعدام می سپردند.

این بد مستی و غرور و این از خود بیخود شدنها، آنهم در چنبرحمایت و حراست یک قدرت خارجی تا آنجا به جولان انداخته شد که حتا شروع کردند به خوردن و دریدن یکدیگرخویش تا کار شان به رسوایی کامل کشید.

شبکه های اطلاعاتی روسها که سالها به تمهید و تلاش غدارانه چه در چهارچوب حزب کودتا چیان  و چه در امورنظامی و اقتصادی کشورپرداخته بودند، از موج مستی، غرور، بیدانشی و بیخودیهای رهبران حزب استفاده نموده دیگ خود خواهی و کین ورزی و ملت دشمنی آنها را بیشتر ازپیش به غلیان آوردند تا بالاخره کارد به استخوان ملت رسید و سپس به بهانه ی رسیدن به " مرحله ی نوین انقلاب ثور"، و " رهانیدن مردم از چنگ استبداد لجام گسیخته ی جناح خلق "، به تجاوز و اشغال نظامی افغانستان متوسل شدند.

نکته یی را که میخواهم در اینجا برجسته بسازم اینست که  در درازنای دو دهه جنگ و ستیز اسلام سیاسی بر ضد به اصطلاح کفر و کمونیسم و ضد حکومت دست نشانده  از یکسو و جنگها و برخورد های خونین علیه تنظیم های اسلامی – جهادی از سوی دیگر، حدود دو ملیون انسان میهن ما به قتل رسیدند وسراسر کشور به ویرانه مبدل شد. ولی امروز همان " کافران"  و " کمونیستان خلقی – پرچمی"  با همان اشراردیروز و نوکران امپریالیسم چنان همآغوش ، هم خانه و هم سنگر شده اند که تو گویی در گذشته  هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ  اختلافی باهم نداشته اند. چنانکه قاتلان  ملت ما همین اکنون در کابینه ی آقای کرزی، در زیرسقف پارلمان، در نماینده گیهای سیاسی ، در درون  نهاد های امنیتی ، قضایی و اطلاعاتی کشور جا بجا شده اند.

جالب اینست که مادام که از آنها پرسیده شود که  چه دلیل و انگیزه یی است که شما دشمنان قسم خورده ی دیروز، چنین صمیمی ،همدل و هم سنگر امروز شده اید، میگویند   " ما بخاطر حفظ منافع ملی، همه نوع دشمنی و خصومت گذشته را کنار گذاشته ایم"، درحالیکه حقیقت هرگز چنین نبوده و نیست.  وقتی مردم افغانستان حرف و ادعای مثلا حفظ منافع ملی را از زبان این کرسی نشینان پرُ مدعا و بی آزرم می شنوند، سخت به ریش شان میخندند. زیرا میدانند و آگاهند که به آنچه " رفقا " و " برادران " کرسی نشین امروز وفا و اعتنا و اعتقاد ندارند، همین منافع ملی است.

مردم افغانستان میگویند اگر کودتاچیان هفت ثوری و تنظیم های سیاسی مدعی اسلام واقعاً به منافع ملی این سر زمین نظر میداشتند، اولاً درکشتارگسترده و بیدریغانه ی خلق خدا کمر نمی بستند و دوماً کشور پدری ما را بیدریغانه  به استعمارگران شرقی – غربی نمی فروختند.

آیا احزاب اسلامی- جهادی پس از سقوط رژیم دست نشانده ی روسها و در پایان چهارده سال جنگ و خونریزی و تبلیغات وتحریکات شباروزی،  ارمغانی جز کشتار وغارت و وطنفروشی و قدرت طلبی و رسوایی های رنگارنگ دیگر برای مردم افغانستان به بار آوردند؟

پس، اساس و انگیزه ی اصلی این نزدیکی ها و اتحاد ها و همدلی ها را دو چیزعمده تشکیل میدهد: اول – تلاش غرض  برخورداری از قدرت و حاکمیت دولتی به هروسیله و بهر قیمت و دوم – ترس از بازخواست و محاکمه ی ملت افغانستان بخاطر خیانت ها و جنایتهایی که در گذشته  انجا م داده اند.

چنانکه بهمین دلیل عمده بود که هردو دشمن دیرینه، با داشتن سابقه ی مشترک خونین وجنایی برضد هستی و حیثیت عامه، همان طورکه در زیر یک سقف به معاشقه و معامله می نشینند، درتفاهم میان هم، مسوده ی عفو جنایتکاران دیرینه ( خویشتن خویش)  را نیز به تصویب میرسانند.

این دل و دست دادن های باهمی و این معامله گریهای ضد حقوقی ، ضد قانونی و ضد  دموکراتیک، یکبار دیگرثابت میسازد که نه تنها تاریخ ما افغانها دچار دور باطل گشته است ، بلکه وقوع هرنوع درامه ی سیاسی و هر گونه حرکت و اعمال غدارانه و دور از انتظار نسل بشر در این سر زمین بلا دیده و اشغال شده و بی سر و سرپوش نا ممکن نیست و نخواهد بود.

درچنین سر زمینی که ازقاتل بازخواست نه شود و مقتول درحساب نیاید، عدالت بکار نرود و قانون جز نام، کار بردی نداشته باشد و بالاخره  دزد و جنایتکار بر اورنگ قضاوت و حاکمیت نشسته باشد، چه انتظار انسانی و وجدانی از اوضاع میتوان داشت؟

ولی با آنهم ما،  همیشه و پیوسته در افشأ حقایق و درتداوم مبارزه  به آرزوی رسیدن به  بهبودی در وضع و حال کشور جدی ، قاطع و مصمم خواهیم بود و برای رسیدن به افق روشن پیروزی و بهروزی به حرکت خویش دوام خواهیم داد، باشد عاقبت،  دست ما به دامن نور رسد.   به امید نابودی ظلمت  و به آرزوی  فردای روشن.  (پایان)