معشوق رحیم

12-04-10

 

عقب نگه داشته شده گان!

 

آیا ما راستی هم عقب نگه داشته شده ایم و یا اینکه عقب مانده ایم و یا خود را فریب میدهیم؟

 

شاید بسیار هم جای تعجب نباشد در اینکه چرا بعد از این همه  جنگ و کشتار سی سال اخیر و یا هم همه غداری های که در طول تاریخ این سرزمین به وقوع پیوسته است هیچ فرد ویا گروهی حاضر نشده است که بپذیرد جنایت ویا هم اشتباهی را مرتکب شده است. اینکه جنایت بی نهایت زیاد صورت گرفته است شاید نشود روی آن خاک پاشید و آنرا از انظاز مردم پنهان کرد، گرچه کوشش های بسیار زیادی از جانب افراد و گرو های مختلف صورت گرفته است  و هنوز هم میگیرد تا با خاک پاشیدن به چشمان مردم این وحشی گری ها را پرده پوشی کنند، که گور های دسته جمعی و یا هم عفو دسته جمعی را از مثال های خوب آن میتوان به شمار آورد. به هر ترتیب همان گونه که گور های دسته جمعی یکی پس از دیگری خود را از زیر خاک هویدا نمودند و همان گونه که جمجمه های بی زبان با همه بی زبانی خود بر بی گناهی خود شهادت میدهند، امیدوار هستم که روزی هم این همه زبان های بی جمجمه هم یکی پی دیگری از زیر چتر حفاظتی عفو دسته جمعی بیرون آورده شوند و جوابگوی اعمال خود گردند.

گاه گاهی این پرسش را ازخود میکنم که چرا این سر زمین با داشتن این همه تاریخ پربار، این همه قهرمان، دانشمند، شاعر، فیلسوف، آزادی خواه، وطنپرست، روشنفکر و ... باز هم تا این اندازه خوار وعقب مانده است.  اما جواب یافتن به این پرسش همیشه هم چندان مشکل نمی نماید. با قبول اندک زحمت میتوان در بیشتر نوشه ها ویا هم سخنرانی های داغ وآتشینی که اینجا و آنجا میشود، پاسخ این پرسش را به آسانی دریافت.

یعنی اینکه ما عقب مانده نیستیم بلکه عقب نگه داشته شده هستیم. خود عقب نمانده ایم بلکه دیگران      باعث شده اند که ما عقب مانده ایم. آیا این گونه استدلال به قول معلمان سخت گیر که در جواب بهانه های شاگردان به سبب انجام ندان کار های خانه گی شان می آوردند، خود عذری بد تر از گناه نیست ؟

شاید بهتر باشد جواب این پرسش را در اعماق فرهنگ خویش جستجو کنیم. در فرهنگی که مسوولیت پذیری و جوابگو بودن در آن چندان جدایی ندارد. چرا که مسوولیت پذیری در جایی و زمانی مفهوم دارد که انسان آزادی داشته باشد. معمولاً در فرهنگ ما ازگذشته های بسیار دور چنین معمول بوده است که انجام هر عمل خوب را به خدا و هر عمل بد را به شیطان راجع میساخته اند. داستان بیرون راندن آدم ابوالبشر و همسرش از بهشت را میتوان نمونه و سرمشق خوبی از این مسوولیت گریزی در فرهنگ ما به شمار آورد که شاید این میراث به اولادهای آدم هم رسیده است. یعنی اینکه آدم وحوا با آنکه خود تصمیم گرفتند تا میوه ی ممنوعه ی بهشت را نوش جان کنند اما مسوولیت این انتخاب به  گردن شیطان و "شریکش" واغواگری هایشان انداخته شده است.

حتی گاهی هم که فردی را به خاطر انجام عملی مجازات میکنند در واقعیت میخواهند او را از بالای خر شیطان پائین بیاورند. البته چنین مسوولیت گریزی در جای که آزادی وجود نداشته باشد کاملا ً منطقی به نظر میرسد. انسان زمانی میتواند مسوولیت اعمال خود را بپذیرد که در انتخاب و اجرای اعمال خود دست باز و اراده ی آزاد داشته باشد. گرچه این گونه گریز ازمسوولیت و گناه ویا ثواب را به گردن نیروهای ماورایی انداختن معمولا ً به عوام و بی سوادان مربوط دانسته میشود. اما اقشار روشن و با سواد وکتاب خوان های ما هم از این مسوولیت گریزی مبرا نمیباشند. اما تفاوت این قشر با عوام  در این است که گروه اولی هم نتیجه منفی و هم مثبت اعمال خود را به نیرو های ماورایی نسبت میدهند. اما گروه دومی برخلاف همه آنچه خوب است و یا به نظرشان خوب جلوه میکند، را نتیجه ی عمل وفکر خویش میدانند و هر آنچه بد است و یا به نظرشان بد میرسده به دیگران مربوط میداند. در سطح روابط فردی این مسوولیت ها را به دوستان وآشنایان نسبت میدهد، در سطح بالا تر از آن گروه های رقیب را مسوول میداند، در سطح کشوری کشور های همسایه و منطقه اند که سبب عقب مانده گی ماشده اند ودر سطح جهانی هم قدرت های جهانی را مانع پیشرفت و ترقی خود میدانند.

به هرترتیب حال میپردازیم به اصل مطلب که آیا راستی هم ما عقب نگه داشته شده هستیم ویا اینکه عقب مانده هستیم و میخواهیم به این ترتیب بار مسوولیت  را ازشانه های خویش سبک سازیم؟

البته زمانیکه میگوئیم عقب نگه داشته باید ببینیم که معنی این سخن چیست، چی کسی ما را عقب نگه داشته است، چرا مارا عقب نگه داشته اند وچگونه؟ و بالاخره عقب نگه داشته شده از چی؟  

درپاسخ این پرسش که چی کسی  ویا چی نیرویی مار را عقب نگه داشته است باید یا این نیرو را در داخل جستجو کرد ویا هم در خارج از مرز ها ویا هم در ترکیب از این دو. اگر فرض را بر این بگیریم که این نیرو های داخلی اند که  با عث عقب مانی این کشور شده اند در آن صورت این "عبارت عقب نگه داشته" شده مفهوم خود را از دست میدهد. چون هر شاه تن آسا و هر امیر، سلطان و سردار گردن شخ و زور گویی که در این سر زمین بر سر قدرت آمده و حکمروایی کرده است از خود ما بوده است واز درون همین جامعه وهمین فرهنگ حاکم بر آن سر بالا کرده است.  پاسخ دومی و بسیار هم بی خطر این است که علت عقب مانی خود را به پای نیرو های خارجی حساب نمائیم. یعنی اینکه یا نیرو های خارجی به صورت مستقیم  ویا هم با دستیاری نیرو های دست نشانده ی خود ما را، یعنی کشور ما را عقب نگه داشته اند. با آنکه ظاهراً این گونه پاسخ ارایه کردن برای ما کدام مسوولیتی را به بار نمی آورد اما این پاسخ از جانب دیگر پرسش های تازه ی را ایجاد میکند که دامن هر پاسخ دهنده را میگیرد.

شکی نیست که مداخلات مستقیم وغیر مستقیم خارجی ها در عقب مانی ما نقش بسیار بزرگی را بازی کرده است اما این مداخلات و دست درازی ها شاید بیشتر معلول عقب مانی ما باشند تا علت عقب مانی. گرچه با علت دانستن این مداخلات از نظر روانی میخواهیم خود را در موقعیت قربانی  ومظلوم قرار دهیم وبه گونه ی نا خود آگاه بار مسوولیت را بالای دیگران بیاندازیم، اما این مظلوم واقع شدن و قربانی شدن مکرر ما، خود این پرسش را بوجود می آورد که چرا ما همیشه قربانی هستیم وهمیشه مورد تاخت وتاز دیگران قرار میگریم؟ و چرا ما وفقط ما، نه دیگران، حکومت های دست نشانده را یکی پی دیگری تجربه میکنیم؟

اگرعلت را در موقعیت استراتیژیک این سرزمین بداینم در آن صورت باید بنشینیم وصبر کنیم ویا هم دست به دعا بالا کنیم تا که اهمیت این سرزمین از نظر استراتیژیک از بین برود ومنافع کشور ها و قدرت های ذینفع در این منطقه از جهان کمرنگ شوند وبعدا ً ما دست به کار شویم و پیشرفت کنیم.

علت دیگر هم شاید منابع  رو زمینی وزیرزمینی این سرزمین باشد که برای خارجیان تا این اندازه کشش پیدا کرده است، که اگر چنین باشد پس تا زمانی که این منابع در این کشور وجود دارد همین مداخلات خواهد بود وهمین ما. مگر اینکه همه ی این منابع را منهدم بسازیم تا خارجی ها دست از سر ما بردارند. پس اگرعلت مظلومیت خویش و مداخلات خارجی را  در این دو بدانیم ما برای همیشه مظلوم وقربانی خواهیم ماند. چرا که خارجی ها همان گونه که درگذشته دنبال منافع خویش بوده اند در آینده هم خواهند بود و باز هم مداخله خواهند کرد به سبب اینکه تا علت را از بین نبریم معلول همیشه باقی خواهد ماند. و مادام که ما علت را در دیگران بجوئیم، نه در خود ،همیشه مظلوم باقی خواهیم ماند مگر اینکه ما علت را از بین ببریم. و یا هم اینکه بر ما  ترحم بکنند و دل بسوزانند و بگذارند که ما خود راه پیشرفت و ترقی را دنبال کنیم. اما چنان که به نظر میرسد نه توانایی از میان برداشتن این علت ها را داریم ونه هم کسی بر ما ترحم خواهد کرد.

آیا علت اینکه ما همیشه مورد تاخت و تاز بیگانه گان قرار میگیریم در نا توانایی ونا اندیشه گی خود ما نیست؟ چراکه فقط فرد ویا گروهی را میتوان عقب نگه داشت که از خود توانانی و اراده نداشته باشد. آیا ما بی اراده هستیم؟ که طبعا ً جواب نه است. آیا نا توان هستیم و سلطه ی بیگانه گان را خوش داریم؟ مسلما ً که اینطور هم نیست چرا که تاریخ حد اقل سی سال اخیر این سرزمین چنین چیزی را کاملا ً رد میکند. پس چنانکه دیدیم اگر ما راستی هم عقب نگه داشته شده هستیم یعنی دیگران باعث شده اند که ما از کاروان تمدن عقب بمانیم  یعنی عقب مانی خود را معلول مداخلات و دست درازی بیگانه گان بدانیم نه علت، پس دو انتخاب در مقابل ما باقی میماند. یکی اینکه ما باید صبر کنیم تا این علل بیرونی از بین بروند، و دو اینکه ما مانع این مداخلات شویم.

آیا قابلیت این کار را داریم و میتوانیم مانع این مداخلات شویم؟ اگر پاسخ نه  است پس تکلیف ما معلوم است، اگر که جواب بلی است پس چرا ما تا با حال این کار را نکردیم ویا نتوانستیم بکنیم؟ اگر بگوئیم که میتوانستیم اما نگذاشتند، دو باره با همان پرسش قبلی روبرو میشویم. اگر بگوئیم که قابلیت و توانایی آنرا نداشتیم  ویا هر دلیل دیگری را هم که بیاوریم به شکلی از اشکال پذیرفته ایم که علت عقب مانی نه در جایی دیگر بلکه در خود ما نهفته است. میدانم که پذیرفتن همچون چیزی برای غرور وغیرت افغانی ما چندان سهل نیست. اما فکر میکنم که ما تا زمانیکه این غرور ها و افتخارات دروغینی را که در مغز های ما ترزیق کرده اند کنار نگذاریم و یک بار به درون خویش نگاه نکنیم و نه پذیرم که ریشه ی نوکرصفتی، از خود کشی و بیگانه پرستی ما در اعماق فرهنگ این سرزمین نهفته است، ما از این دور باطل خود را بیرون کرده نخواهیم توانست. ما باید بدانیم، که میدانیم، که بیگانه گان همیشه در کمین نشسته اند  وخواهند نشست  و تا زمانیکه ما خود را از درون درمان نکنیم همیشه آنها به درون ما رخنه خواهند کرد و افراد و گروه هایی را پیدا خواهند کرد، که کم هم نیستند، تا از پشت و رو بر ما خنجر بزنند. وعلت اینکه چر افراد ویا گروهای خاصی حمایت وپشتی بانی این یا آن کشور را به جای حمایت مردم خویش ترجیع میدهند شاید برای کمترکسی نا پوشیده باشد وهمه میدانند که مشکل در داخل همین کشور است نه در بیرون.

به هر ترتیب اینکه ما خود را عقب نگه داشته شده بدانیم و علت نا کامی و شکست های پی در پی خود را به بیگانه گان نسبت بدهیم هیچ کمکی برای ما نخوهد کرد  و ما را از این عقب مانی نجات نخواهد داد به جز اینکه ما به گونه ی غیر مستقیم بر نا توانی خود پرده بیاندازیم و به صورت ناخو آگاه  ترحم دیگران را آرزونما ئیم.  

ما عقب مانده هستیم نه عقب نگه داشته شده . ما باید بر این عقب مانده گی خود فایق بیائیم، و چیره شدن بر این عقب مانی و ناکامی زمانی میسر خواهد شد که این عقب مانی خود را بپذیریم و از خود بیآغازیم.

M_rahim30@hotmail.com