به پیشواز بهار و به امید نو شدن

 

از داکتر اسد آصفی

 

بهار در راه است، و پایان انتظار نزدیک. لحظه ها مشتاقانه می گذرد، دلها پر شور و شوق و گاه در گیر تشویشی گنگ است. ذره ذره ی  وجود سر شار از انتظار..      سالی میگذرد و سالی نو در پیش است. جهان شاهد زایش نو و فرسایش کهنه است. و انسان را حیات و تولدی دیگر در پیش. دلها در تپیدن و نفس ها آگنده از بوی بهار، چشمها به آب و آئینه، شمع  و چراغان خیره، تا از فیض روشنایی ها تیرگی ها را از دل برهانیم و به روشنائی آب و آئینه، غبار یک ساله از دل بزدائیم و برای نوشدن دل به ا مید ببندیم.

فصل بهار برای  ما نماد جان گرفتن و جوانه زدن امیدهاست. و هر زمان که ما از نا رسایی ها  و ناکامی ها رنج برده ایم، آمدن بهار " پیک امید شدن" را به ارمغان آورده است.

"امید" به آینده و آرزو به نوشدن در  بستر تاریخ کهن مان ، چراغ راه مان بوده است.

هزاره هاست که آیین نوشدن در میان مردمان ما با همه نشیب و فراز های تند و دشواری که فرا روی نیاکان مان بوده برگزار گردیده، و ما نیز  دمی بییندیشیم؛ به گذشته ها ، به آنچه بوده ایم و آنچه هستیم،و آنچه باید بشویم.

   در تند باد و طوفان حوادثی که دیگرآسمان  بجای  باران همدلی تگرگ کینه در سر زمین سینه میبار د و بذر جنگ میکارند ، گل امید پر پر شد . تاریکی شب به روشنای روز  مسلط است . دیگر نو شدن به یک آرمان مبدل شده است . که چنین مباد!

     کشور  ما سر زمینی با تنوع سنت های تاریخی ، افتادگی و موقعیت جغرافیایی، رنگارنگی قومی، زبانی و فرهنگی و هویت پیچیده ...  امید به نو شدن راه به چالش و فرسایش تدریجی تبدیل کرده است. زیاده برین نو شدن بر هرکس دروازه اش را نمی کشاید. چون چشمان لحظه بین بسیاری، تنها آنچه را میبیند که در لحظه دشوار، در دالان تنگ و تاریک طولانی کابوس زمستان جاری است. از همین روست که تسلیم سرنوشت میشوند و در کشاکش سرنوشت،تقدیر خویش را بی واکنش می پذیرند. یا در دنیای خیالی به جستجو می افتند . اما کسانی نیز بدون آنکه اسیر خیالبافی شوند با چشم جاویدان، با نگاه تاریخی، آنچه را می بینند که از ژرفای کابوسی ترسناک رو به ستارگانی دارد که آسمانهای دور دست را روشن اند.

  از آن هنگامی که  روشنگران دانه های نو شدن را در سر زمین اندیشه افشاندند.  ودمی نه اسائیدند. ما اغلب مرتکب خطا شده ایم. از آنروست  که نتوانستیم برای امید هایمان هدفی متوازن در نظر بگیریم.  زیاده روی کردیم ، تکیه بر همین امید ها  بدون کوچکترین توجه به توانمندی هایمان در یک قرن نخبگان بیقرار نسلی را نابود و یا نا امید از میدان بدر کرد.

 ولی آن دانه نو کاشته نو آوری در سرمای طولانی زمستان از بین نرفت. و اما روشنگران زیر تآثیر بیداد زمان اغلب فضایی نیافتند تا از جزایرکوچک و پراگنده پیشتر بروند ،سالها گذشت ولی امید بخت مان هرگز به  فرصت تبدیل نشد.

 لهذاباید آموخت که امید هایمان چگونه از تند باد حوادث جان بدر کنند. بایستی به اندازه کافی توانمند و هوشمند بود. توانمند به این معنا که ژرف ترین لایه های زیرین و ریشه دار را به حرکت اندازد. هوشمند، به این معنا که با هردو چشم لحظه بین و تاریخی بر اوضاع بنگریم و بر هردو  پا، هم پای دانش و هم پایی که رو بسوی افق تازه دارد، بایستیم و تعادل خود را دریابیم. بالا گرفتن شوق تحول جهش وار و ذوق زده ، و تسلیم در برابر وضع موجود در انتظار هردو میتوانند انسان را از پای در آورند، امید را پر پر کند و فردیت مستقل مانرا نا بود. چنانکه ما خود با تقلید دچارش شدیم و اکنون در وادی سردر گرمی  دست و ذهن خالی خود را گم کرده ایم.

   اینک وقت آن فرا رسیده است تا برای آنکه به  امید هایمان جان تازه بدهیم و نهال آزادی مان شگوفان شود ، بر هردو پای بایستیم .با آموختن  از گذشته وتحلیل وضع موجود و نگاه ژرف به افق های تازه  استوار بپا برخیزیم. در تاریکترین روز های کنونی هردو چشم را بر جهان بکشائیم، روشنایی را کشف کنیم و از همان روزنه پنجره ای برای امید های بزرگتر بسازیم . شواهد گواهی میدهند که در جدالی که به اندیشه نسل نو اندیش و تازه اندیش بر ضد تاریک اندیشی و جهل و فرمانروایان مزدور که عنان شان بدست دیگریست، حرکتی بسوی نوگرایی و روشنایی ها  براه افتاده است . این واکنش ها چه در بیرون و چه در درون مرز ، بذر امید در سینه  ها  کاشته و میکارد.

دلم میخواهد در  این نوروز نیز دوباره از نو دست یکدیگر را بگیریم و باز بخوانیم" دوباره می سازمت وطن".

 دلم میخواهد فرزندان سر زمین مان، به هوا ی  چشیدن طعم هوایی تازه، باز پنجره ها را بگشایند و رسیدن نوروز را در  اعماق سینه مزه کنند.

دلم میخواهد  نسیمی  که در جهان برای آزادی، حاکمیت انسان ، و احترام به شآن انسان، برای پشت سر گذاشتن جنگ و نفرت از نو بپا خاسته است، گرد یآس از چهره فرزندان مان بروبد و شور امید به نو شدن، امید به آزادی و آزادگی را  در دل ها برویاند.

 نو روز را به همه وطنداران در هرکجایی که هستند تبریک میگویم . و هر کجا که باشم ، مثل همیشه، در هر پیروزی و هر شگست، در غم ها و شادی ها،برای بهار کردن  فضای میهنم، بی صبرانه نفس میزنم.

 بهار را باور دارم.

بهار در انتظار آزادی است.

20.03.2010 زوریخ

(طفل چهارده ساله میگوید: کاش صدای گلوله ها و توپ ها برای آتش بازی سال نو بود و رخت ما بوی خون نمیداد و رنگ شادی داشت نه بوی مرگ )