دوکتور سيد موسی صميمی
04.05.2006
جهاني شدن وپيآمدهاي آن براي افغانستان (بخش سوم)
4 . نيو کنزيانيسمNeo- Keynesianism بديل سياست اقتصادي
همزمان با پياده کردن سياست نيولبراليسم درجهان غرب واثربخشي مستقيم آن ازطريق تجارت آزاد کالاها وخدمات ،دوران آزاد سرمايه دراواخر سالهاي 80 واوايل سالهاي 90 سده بيستم ؛ دگرگونيهاي بزرگ سياسي نيز به وقوع پيوستند:
فروپاشي نظام " سوسياليسم واقعاً موجود" دراتحادشوروي پيشين واقمارآن ازيکسو؛ به بحران گرفتارشدن وشکست اکثرنظامهاي اقتدارگرا وقسماً عوام پسند چپي درجهان سوم ازجانب ديگرازاين جمله مي باشند.
درنتيجه؛سياست نيولبراليسم درپيوند نزديک با پديده بحران سياسي نظامهاي فاقد آزاديهاي سياسي واقتصادي ؛ منجربه آن گرديد که گويا دربرابرنيولبراليسم ، هيچ بديل ديگري وجود نداشته باشد.
تبلورخاص سياسي اين نظررا مي توان درنوشته فوکوياFukuyama نويسنده امريکايي ودرطرح نظريه " پايان تاريخ "The End of Historyوي که درسال 1992 بيان شده است ملاحظه نمود.
ولي ازآنجايي که " جهاني شدن " نه تنها منجر به ازبين بردن نسبي فقرجهاني نگرديده است ، بلکه برخلاف با افزايش روزافزون سطح بيکاري ، عميق ترشدن شگاف اجتماعي درسطح جهاني ، خدشه دارنمودن محيط زيست ، تبادل فرهنگي درشکل " جاده يکطرفه"(14) وعدم توازن اجتماعي ؛ ثبات نسبي " دهکده جهاني " را برهم زده وزمينه گسترده اي را براي واکنشها پديد آورده است.
ازهمه اولترمليتن فريدمان Milton Friedmann دانشمند امريکايي تئوري مقداري پول ، که ازهواداران سرسخت نيولبراليسم خوانده شده است ؛ امروزبا چرخش خاصي خواستارتجديد نظر درسياست اقتصادي نيولبراليسم شده است(15).
ميخائيل گوربا چوف دبيرکل پييشين حزب کمونيست شوروي ، با توجه به پيآمدهاي ناگوار" جهاني شدن " ازسوسيال داروينيسم Social Darwinism سخن به ميان آورده است(16).
هلموت شميت، صدراعظم اسبق آلمان فدرال وصاحب نظردرروابط اقتصاد جهاني ، يک قدم فراتررفته وجهاني شدن نيولبراليسم را " سرمايه داري درنده خو" Raubtier Kapitalismus خوانده
است(17) .
درده سال گذشته صدها هزارانسان درخيابانهاي هندوستان ، فلي پين ، اندونيزيا، برازيل ، ايالات متحده امريکا ، کانادا ، مکسيکو، فرانسه ، المان ، سويدن ، کينيا وافريقاي جنوبي دست به مظاهرات واعتصابات زده ، وهمايشهاي گسترده اي را تحت عنوان " جرگه اجتماعي جهان " يا World Social Forum که دررويارويي با همايشهاي هواداران جهاني شدن اقتصاد نيولبرال که در" داوس" Davos قراردارد؛ سازماندهي نموده اند. دراين قطارنقش جنبش " اتاک"attac - سازمان فرانسوي اي که نخست درسال 1998 براي ماليات گذاري برسرمايه هاي احتکاري بنام توبينTobin عرض وجود نمود- امروزدرتعداد زياد کشورها آگاهانه براي پياده کردن بديلي عليه جهاني شدن نيولبراليسم مبارزه مي نمايد.
جهاني شدن و پيآمدهاي آن براي افغانستان ( بخش چهارم )
ادامه "نيوکنزيانيسم بديل سياست اقتصادي جهاني شدن ":
جنبشهاي ضد جهاني شدن نيولبراليسم ؛ خواهان دگرگوني روابط جهاني ازطريق تجديد نظر برسياست نظري لبراليسم بوده وهمزمان باآن تلاش مي ورزند تا بديلهاي مناسب را ازسطوح پائين طرح وپياده نمايند.
دراين راستا نخست تئوري نيو کنزيانيسم به مثابه بديل نظري اين تلاشها طرح گرديده وپس ازآن برخي ازپيشنهادهاي عملي جنبش ضد نيولبراليسم ارائه مي گردند:
نيوکنزيانيسم به مثابه هسته فکري تجديد نظردرخط فکري جهاني شدن ، با پذيرش اصل اقتصاد بازارآزاد و " مالکيت خصوصي " و نظريه " بازار آزاد اجتماعي " بيشتربا خط فکري اقتصادي جان مينارد کينزJohn Meynard Keynes دانشمند بريتانيايي ، در رقابت با نيولبراليسم موضوع بحث مي باشد.
کنزيانيسم که خود براصول بازارآزاد تکيه مي زند، براين باوراست که توازن اقتصادي به ويژه " اشتغال کامل " نظربه فقدان شرايط عملي ؛ ازجمله عدم نزول مزد، با مشکلات مواجه مي باشد. به اساس اين نظرکنز؛ تقاضاي کلي جامعه مي تواند دراثراستخدام بخشي ازنيروي کاربرآورده گردد. ازاين نگاه براي استخدام کامل نيازبه تقاضاي بيشتريک امرالتزامي مي باشد. اين تقاضاي اضافي مي تواند ازطريق مخارج بيشتردولتي ، با درنظرداشت تمويل آن ازطريق کسربودجه ، آگاهانه خلق شود(18).
نظريه پردازان سياست اقتصادي طرفدارکنزيانيسم ، درمورد چگونگي مخارج اضافي دولتي دررابطه به " تمايل نهايي به مصرف " داراي اختلاف نظرمي باشند. هواداران احزاب سوسيال دموکراسي بيشتربه نفع "دولت اجتماعي" ، يعني گروههاي اجتماعي اي که داراي تمايل نهايي زياد به مصرف خوانده مي شوند، عمل مي نمايند.
درکل پيروان کنز، با درنظرداشت تاثيرپذيري واثربخشي متقابل اصول تسريع accelerator وضريب multiplicator دراين مورد با هم موافق اند که سياست تمويل کسربودجه منجربه استخدام کامل نسبي گرديده وزمينه توازن اقتصادي را مهيا مي سازد.
دراينجا بايد افزود که خلق تقاضاي بيشترازطريق مخارج اضافي دولتي ، ازيکسو نظربه محدود ساختن چهارچوب سياستهاي اقتصادي درون مرزي ، وازسوي ديگرنظربه امکانات بازاريابي فرامرزي ، تاثيرات ضريبي مخارج اضافي دولت را محدودساخته ؛ درآخرين تحليل مولديت صنايع داخلي وسطح عملي درهاي باز، نقش بارزي بازي مي کنند.
درحال حاضردوشيوه ديد سياست اقتصادي – نيولبراليسم ونيوکنزيانيسم – هم درسطح درون مرزي وهم درسياستهاي موسسات جهاني ازقبيل :صندوق بين المللي پول ، وبانک جهاني دررقابت وهم چشمي ديده مي شوند.
گروههاي محافظه کاردرپياده کردن سياست اقتصادي نيولبراليسم ، گروههاي متمايل به چپ به هواداري نيوکنزيانيسم وحلقه هاي سوسيال دموکراسي مواضع ميانه داشته ؛ گويا نظربه اوضاع ازهرچمن سمني مي چينند.
ازآنجايي که درمقايسه با انتقال سرمايه وامکانات روزافزون تحرک نيروي کارحرفه اي ، نيروي کاربا قابليتهاي حرفه نستباً کمتر فاقد تحرک فرامرزي ديده مي شوند، هواداران نيوکنزيانيسم ، دربرابرجهاني شدن نيولبراليسم ، جهاني شدن نيوکنزيانيسم را به پيش مي کشند. ازجمله گالبريت Galbraithنظريه پردازمشهورتئوري اقتصادي امريکايي ، مکانيسم اين نوع جهاني شدن را چنين تشريح مي نمايد: (19)
براي ازبين بردن بحران عدم تعادل جهاني ، بايست سطح مزدومعاش کارگران درکشورهايي که با دول صنعتي دررقابت قرارمي گيرند ، افزايش يافته ، ازاين طريق ازيکسو تقاضاي بيشترخلق گرديده وازسوي ديگر فشاررقابت برکارگران درکشورهاي صنعتي کاهش مي يابد.
برآورده ساختن خواستهاي صنفي طبقه کارگربدون اتحاديه هاي صنفي کارگران ناممکن پنداشته مي شود، ولي ايجاد اتحاديه هاي کارگري با طرح مزد حداقل وحقوق اجتماعي وصحي بدون دموکراسي به بن بست مواجه مي گردد. دموکراسي به نوبه خويش بدون حقوق بشر، ميانخالي مي باشد. ازاين نگاه بايد نظام مردمسالاري ، آزاديهاي اتحاديه هاي کارگري وگسترش حقوق بشر دراجنداي گفتگوهاي جهاني قرارگيرند.
براي شکستاندن دايره شيطاني "عقب ماندگي" درچهارچوب " جهاني شدن " جروبحثهاي پيچيده وطولاني صورت گرفته وبه شکل روزافزوني تاهنوزهم ادامه دارند. لاکن اکثراين پيشنهادها گوشه اي ازجهاني شدن را مورد غورقرارداده وسوال اصلي يعني دگرگوني نظام فکري Paradigm change لاجواب باقي مي ماند.
بطورنمونه مي توان به پيشنهاد " اتاک"attac مبني براخذماليات درحدود 0.01% برانتقال سرمايه هاي احتکاري اشاره کرد. پرواضح است که همچو ماليات جهاني ازيکطرف زمينه آن را مهيا مي سازد تا مبالغ بيشتر براي کمکهاي انکشافي تهيه گردد وازجانب ديگر احتمال ميرود که ازاين طريق ازانتقال همچو سرمايه هاي ولگرد واحتکاري تا اندازه اي جلوگيري شده ودرنتيجه خطر بي ثباتي بازارسرمايه را ، به ويژه درکشورهايي که درآستانه صنعتي شدن قراردارند، وگويا هنوزپايه هاي اقتصادي استوارندارند، کاهش داد. ولي هرگاه اين تدبيرمالي که با مشکلات عميق سياسي واقتصادي روبروديده مي شود، به شکل مجرد آن پياده هم شود؛ اصل پديده وعامل عدم تعادل وبي عدالتي ازميان برداشته نمي شود.
ازهمين جاست که نخست ازهمه بايد زيربناي فکري جهاني شدن نيولبراليسم مورد سوال قرارگرفته ، همزمان با آن تلاش گردد تا ازطريق تاثيرپذيري واثربخشي برسازمانهاي پرنفوذ جهاني ازقبيل : صندوق بين المللي پول ، بانک جهاني و سازمان تجارت جهاين ، جلو سيرقهقرايي جهاني گرفته شود.
با درنظرداشت تعميم نظريه نيوکنزيانيسم درسطح روابط کشورها ، مي توان ازيک طرف درجهت تعادل وهم سويه ساختن مرزها قدم برداشت وازسوي ديگر امکانات بهتربازاريابي محصولات کشورهاي جهان سوم را دربازارهاي صنعتي ميسرساخت.
پرواضح است که همزمان با آن بايست درراستاي ازبين بردن يارانه هاي زراعتي وتشويق صادرات ازکشورهاي صنعتي ، براي جلوگيري ازمازاد توليد و تخريب امکانات توليد درکشورهاي "جهان سومي "؛ سياست اقتصادي مناسب ترتيب وپياده گردد.
تکامل تبادله نابرابر unequal exchangeقيم مواد مواد خام – به استثناي نفت و گازطبيعي – بايد با ايجاد موسسات مناسب جهاني وپيمانهاي عادلانه ، شکل تازه اي به خود گيرند.ازهمين جاست که نياز به دموکراتيزه کردن سازمانهاي جهاني را به منظورنفوذ بيشترکشورهاي " جهان سومي " مي توان استنتاج نمود.