پیکار پامیر – کانادا
26.04.06
درسها یی از کودتا ی ثور
کود تای خونین هفتم ثور ( 28 ماه اپریل 1978 میلادی ) که ظاهرا توسط افسران نظا می منسوب به " حزب دموکراتیک خلق ..." علیه رژیم جمهوری داوود خان به راه انداخته شد ، علی الرغم شعار ها و ادعاهای پر طنطنه ی کودتا چیان و رهبران آنها ، کشور را عاقبت به غرقابی از خون و خاکستر مبدل نمود .
آنچه مسلم است اینست که مردم افغانستان از زوال پذیری رژیم داوودخانی در اثر کودتای ثور متاثر نشدند ، زیرا نه از رژیم جمهوری داوود و نه از رتق و فتق دیرینه ی نظام سلطنتی خیری ندیده بودند . ولی نخستین جرقه های نفرت علیه کودتاچیان وقتی به دل های مردم ایجاد گردید که حاکمان مسلح کودتاگر ، تمثال داوود خان را فرش راه و البسه ی زنانه ی خانواده گی او را معروض دید عامه نمودند. چون هر دو حرکت به اصطلاح انقلابی آنان در تقابل با سنت های رایج و شیوه های خاص اخلاق افغانی قرار داشتند .
رفتار و کردار بعدی کودتاچیان حاکم که در حقیقت امر از عقده های آماسیده ی درونی و پندار خام بیگانه گرای آنها بیرون می جهید ، نه تنها هیچکدام آن به سنت های جا افتاده ی جامعه ، خواستهای ذهنی و نیاز های واقعی اکثریت محروم و مظلوم کشور خوانایی نداشت ، بلکه قدم بقدم آرزو های پاک و حتا صاحبان آرزو ها را به سوی نومیدی و نا بودی کشانیدند .
کودتاچیان از همان آغاز حاکمیت شان ، با جهانی از کینه و عقده و شواهد زیادی از کم خردی در برابر مردم بر خورد کردند و تا توانستند زور گفتند و قلدری نمودند . آنان در کار زورگویی و خودستایی و خصومت ورزی علیه خلق تا آنجا راه افراط پیمودند که حتا مگس مزاحم را هم به گلوله و توپ و تانک بستند و چون پیل مست کلبه ها را بیباکانه به سر کلبه نشینان بینوای میهن فرو ریختند .
صدای کریه حفیظ الله " امین " ، " قوماندان دلیر انقلاب ثور " که سرنوشت ملت و مملکت عزیزما را پس از قتل " استاد شرق " قبضه کرده بود، هنوز هم به گوشها طنین دارد که در یکی از " میتنگ " های حزبی خطاب به " هورا" کشان حزب بگونه ی جنون آمیزی چنین فرمان میداد : " رفقا! دیروز ما تنها با قلم و کتاب در برابر ارتجاع رزمیدیم ، ولی امروز تانک ، طیاره و ارتش در اختیار داریم ، پس فیر کنید ! فیرکنید ! فیر کیند !!"
صدور چنین اعلان و فرمان بیباکانه ی چنگیزی عنوانی حزبی های مسلح کم خرد و تازه به دولت رسیده یی که شرب مدام شان ودکای روسی و شعار دایمی شان " هرکه با ما نیست دشمن ماست " بود ، در واقع ، اعلام جنگ و دشمنی آشکار با ملت بوده و مشتعل کننده ی آتش هستی سوزی شد که به سرعت سرتاسر میهن مان را فرا گرفت و جان و مال فراوانی را به خاکستر نیستی مبدل نمود .
جنون رهبران حزب که نخستین خشت آنرا معمار استعمار روس کج نهاده بود ، چنان مواج و ویرانگر بود که حتا موجب دریدن و تکه و پاره کردن " خودی " ها اعم از منسوبین ارتشی و رهبران سیاسی درون حزب نیز گردید و بهمین سلسله ، ملت افغانستان در عین حال ، درامه ها و مضحکه های عجیبی را به نظاره نشستند و حقایق درد ناکی را ثبت سینه ی غم اندود خود و تاریخ معاصر کشور خود نمودند . یکی از این درامه های ننگین این بود که " قوماندان دلیر انقلاب " با دلیری های " انقلابی " اش " رهبر کبیر " و " استاد توانا" ی خودش را فقط پس از نه ماه حاکمیت " انقلابی " و ی و " هورا" کشیدن های تهوع آور خیابانی پیروانش ، رهسپار گورستان ( قول آبچکان ) کرد و به قتل و نابودی دوازده تا پانزده هزار از گزیده ترین افراد و شخصیت های علمی ، هنری ، فرهنگی ، سیاسی و مبارزاتی ما را رسما اعتراف نموده و در عین زمان ، ارتکاب چنین جنایت عظیم ضد بشری را بدوش " استاد " خفته در گورخود محول نمود .
هنوز " قوماندان دلیر انقلاب بر گشت نا پذیرثور " با غرور خالی مغزانه مصروف فریاد کشیدن های کوچه بازاری ، ثناگویی های چاکرمنشانه به " همسایه بزرگ شمالی " ، چنگ و دندان تیز کردنها علیه " اشرار " و " نشنلست های تنگ نظر " و " اشراف زاده ها " و " ... " و دامن زدن به تحقیر و تهدید و دستگیری و کشتار دگر اندیشان و آزاده گان افغانستان بود که رهبران کرملین ، جلادان مسلسل بدست خویش را به قصد نابودی این " انقلابی دلیر " بکابل فرستادند تا هرچه زود تر سرب داغ را به سینه اش خالی نمایند که کردند . شب هنوز به پایان خود نرسیده بود که ثنا گوی دیگری بنام " ببرک کارمل " را بجای آن " دلیر " از دنیا رفته نشانیدند و اسم این جابجایی را گذاشتند " مرحله نوین و تکاملی انقلاب ثور " .
کرملین نشینان بی جهت می پنداشتند با تعویض نوکر در کرسی حاکمیت کابل ، گسیل سیل آسای ارتش مسلح ، آوردن ریفورم های عوامفریبانه ، به راه اندازی تبلیغات از قبل حساب شده و ژست های دپلوماتیک میتوانند از یکسو آبروی برباد رفته ی " حزب دموکراتیک ... " را بجا آورند و از سوی دیگر خیزش های مردمی ضد رژیم کودتا را که دیگر همه گانی و مهار نا پذیر شده بود ، فرو نشانند که نه تنها سخت به خطا رفته بودند ، بلکه با این اقدام خویش در حقیقت ، نفت بیشتر بر خرمن احساسات وطنخواهی و اسارت زدایی مردمان شجاع این سر زمین ریختند . در تحت چنین شرایط خونین بود که احساسات ضد زورگویی و استبدادی خلق پا برهنه ی کشور و با اعتقادات ضد استعماری و ضد اشغالگری آنها عجین گشت و جان های زیادی آماده قربانی در مذبح خونین آزادیخواهی گردید .
غربیان به پیشوایی ایالات متحده ، نقش باد تند در میان شعله های آتش را بازی کردند که گستره ی این آتش سوزی و تسلسل سوختن ها و خاکستر شدنهای ملت افغانستان سر دراز دارد و شرح آن هفتاد من کاغذ می طلبد .
پیامد شاخ به شاخ شدن دو ابرقدرت نظامی و استعماری جهان ( روس و امریکا ) در خاک افغانستان ، جنگهای وحشیانه و ویرانگرانه ی بین التنظیمی پس از سقوط ذلتبار آخرین مهره ی روسی ( داکترنجیب الله ) ، سرازیر شدن لشکر ایلجار ومختلط ( افغانی – عربی – پاکستانی ) به دستور ابرقدرت یگانه ی جهان به این سر زمین عمدتا عبارت از نا بودی دو ملیون انسان ، شش تا هفت ملیون آواره ، یک ملیون معلول و معیوب ، محوهمه گونه زیرساخت های مدنی و اقتصادی ، هزاران هزار بیوه و یتیم ، فرو ریختن نظام تعلیم و تربیه ، گسترش فقر شدید اقتصادی ، ایجاد قشر های جدیدی از صاحبان زور و زر و ملیونر های عقبگرای تفنگ سالار ، مافیای مواد مخدر ، توده های بیسواد و بی سرنوشت ، عقبگرد تاریخی جامعه و بالاخره اشغال گروهی و مجدد کشور توام با انارشیزم اداری و اجتماعی و ... میباشد .
حال ، آنچه برای رهبران " حزب دموکراتیک خلق ..." ، خیلی ننگین و از نظر تاریخی قابل محکومیت ابدی است اینست که از یکطرف پس از آنهمه کشتارها و تقلا ها و براه اندازی دهشت و اختناق سیاسی چندین ساله در کشور ، عاقبت در باتلاق متعفن قوم بازی و تعصبات زبانی و ملیتی و ... حتا در زیر چتر گروپهای " اشرار " و " تنظیم " های ارتجاعی در غلتیدند و از سوی دیگر ، هیچیک از کادر ها و تیوریسن های حزب مذکور و یا حتا هیچ کدام از تلاشگران صفوف آن که روزی " دستورات حزبی " و اوامر رهبران شان علیه جان و مال مردم مظلوم افغانستان را بدون چون و چرا تعمیل مینمودند ، تاکنون حاضر نشده اند پروسه ی کودتای ثور ، انحرافات تیوریک رهبری ، چگونه گی پراتیک اجتماعی ، اشتباهات و خیانتهای چندین ساله ی حزب ، وابسته گی غلیظ فکری – سیاسی ، دستور پذیری و بیگانه پرستی کادرها ، نفوذ بی حد و حصر روسها در تعیین سیاستها ی حزب شان و بالاخره طرح پرسش و پویش در راه رسیدن به یک نتیجه ی لازم ذهنی و سیاسی را در دستور کار خویش قرار دهند . اگر حد اقل شعور در مغزها و نیم نفسی در وجدان های " انقلابی " آنها باقی مانده باشد ، دیگر باید طلسم سکوت ، ملاحظه کاری ، حزبی بازی و رعایت های متقابله ی بنده وار را در هم شکنند و در قدم اول بخاطر ارتکاب خیانت ها و جنایتها ی تاریخی ، شکست ننگین سیاسی ، اسارت پذیری فکری ، بربادی کشور و رسوایی های بزرگ ملی و بین المللی ، یخن رهبران حزب شان را سخت محکم گیرند وآنان را تا پای میز محاکمه بکشانند و در قدم دوم زبان و قلم را در جهت افشای نا گفته ها و انتقاد بیرحمانه ی کتبی و بیباکانه از کرده های خود و همکاران و هم سلکان خود بکار اندازند . هرگاه اینان چنین کنند ، تصور میکنم از بار بسیار سنگین ، ننگین و کمر شکن مسوولیت های شان در پیشگاه ملت نجیب و جفا دیده ی افغانستان اندکی خواهند کاست . این حد اقل کار و اقدامی است که باید انجام دهند و البته دور نیست آن روز که خاینین ، قاتلین و جنایتکاران پس از هشتم ثور در هر لباس و قیافه و در هر مقام و منزلتی که هستند نیز در پیشگاه ملت عذاب دیده ی ما پاسخ دهند . این ، منطق تاریخ و قانون جامعه ی بشری است . ( پایان )