معشوق رحیم

06.04.06

 

زن¸عقل و شیطان¸ سه آشنای محکوم در تاریخ

 

این سه آ شنا و هم سر نوشت  در سر تا سر تاریخ¸ یعنی از حدود شش هزار سال قبل¸ زمانیکه انسان ها در نقاط مختلف جهان موفق شدند که در اثر کشت و کار در روی  زمین برای اولین بار بیشتر از ضرورت و احتیاجات خود تولید نمایند¸ تا به امروز محکوم¸ ملعون¸ منفور و مغضوب میرغضبان جامعه و فرهنگ های مرد سالار حاکم بر این جوامع بوده اند. و همیشه در پستو های  خانه ها و تاریک خانه ها رانده شده و در پس دیواره های سیاه و سخت جحالت  به غل و زنجیر کشیده شده اند.

گر چه آوردن واژه زن و شیطان در کنار هم برای زنان بسیار توهین آمیز به  نظر می رسد. اما این تقصیر من نبوده  بلکه اگر اندکی ژرفتر و عمیق تر شویم در خواهیم یافت که واقعیت امر بسیار تا ًسف بار تر¸ غم انگیز تر و توهین آ میز تر است. در تاریخ بسیار اندک جوامع را میتوان سراغ گرفت که در آن از محکومیت این سه هم سرنوشت اثری نباشد.

اما چرا این سه آشنا همیشه محکوم اند؟

واقعیت این است که شیطان همان چهرهً ملعون و زشت ساخته شده ایست از زن¸عقل و هرآنچه قدرت و حاکمیت مردان و قدرتمندان را تهدید مینموده است. بنا ً در کنار زن که مظهر عشق و انسان دوستی میباشد¸ عقل پرسشگر¸ پوینده و آ زادی خواه هم ¸ یا به صورت مستقیم به نام شیطان¸ یا هم شریک و همکار شیطان و یا هم  اغوا شده توسط شیطان همیشه منفور بوده  و ازجامعه ترد شده اند. و یا به سخن دیگر هر آنچه بد بختی¸ رنج وسیاه روزی که نوع بشر در روی زمین متحمل میشود¸ حاصل همکاری این سه آ شنا میباشد که در نتیجه آن نوع بشراز آن بهشت برین در این جهان خاکی محکوم به تبعید شده است.

 بنا ً این شیطان که ما از آن اینقدر نفرت داریم¸همان عقل پرسشگر شکاک و قدرت ستیز ما است که جوهر اصلی انسان بودن ما میباشد. و فقط همین عقل  و تعقل ما است که ما را از دیگرحیوانات مجزا می سازد. و هر گاه که ما خود بخواهیم و یا از ما خواسته شود تا دست از اندیشه ورزی و تعقل برداریم¸ در واقعیت ما    دو باره به سوی حیوانیت  سوق داده میشویم و با این عمل خود قدرت  ها و حاکمیت های  را که هیچ گونه پایه ً منطقی ندارد بالای خود میپذیریم. و این همان چیزیست که قدرتمندان طالب آن اند¸ که آن صورت دگر شیطانی هم وجود نمیداشته باشد. و شیطان فقط زمانی موجودیت میابد که این قدرت ها مورد تهدید قرار بگیرند.

 با آ نکه گه گاهی  اینجا و آ نجا رگه های بسیار باریک در حاشیه های این فرهنگ های زن ستیز و عقل ستیز از احترم به زن و حق و حقوق او یاد شده است . اما این به هیچ وجه احترام داشتن به زن به عنوان یک انسان آزاد نبوده ¸ که متا ًسفانه هنوز هم نیست¸ بلکه این احترام و ارزش گذاری مانند احترام گذاشتن برده داران به برده های شان میباشد. یعنی اگر زنی به شوهر خود کاملا ً وابسته بوده  و هر لذت و خوشی و آ رامش خود را مدیون او بداند¸ و برای ابراز هر نوع عقیده و اتخاذ هر نوع تصمیمی خود را محتاج پند و اندرز و کمک او بداند¸ در این صورت این زن نه تنها مورد احترام شوهر و یا هر اختیار دار دیگری که داشته ناشد قرار میگیرد بلکه در جامعه هم به عنوان " انسان" مهربان¸ با ظرافت و واقعی معرفی میشود. یعنی به هر مقداری که از خواسته های انسانی خود بگذرند¸ به همان اندازه مورد ستایش مردان¸ وزنان مرد شده و فرهنگ های مردانه ً حاکم بر جامعه قرار میگیرند. که البته این امر در مورد مردان هم صدق مینماید. یعنی به هر اندازهً  که از عقل و منطق خود فاصله بگیرند و تمام خواسته های انسانی و ارادهً  آزاد خود را سرکوب نموده و گوسفند صفتی را اختیار نما ید به همان مقدار اعتبار و منزلت در نزد جامعه پیدا مینماید.

 اصلا ً کل جامعه و قرهنگ ما به مدرسهً میماند که در آ ن از گهواره تا گور استبداد و زور گوئی از یک طرف و ترس¸ و برده منشی از طرف دیگرتدریس میشود. البته از همان لحظات آغازین¸ از همان گهواره لبه ً تیغ این استبداد به طرف زنان و کسانی میباشد که از عقل و ارادهً آزاد خود پیروی مینماید. از همان آغاز ریشه های شک و تردید و آزاد منشی را در افکار آدم ها می خشکانند و اگر هم کسی موفق شود تا از این مغز شوئی جان به سلا مت ببرد و جرعت نماید تا عقل و خواسته های انسانی خود را تعقیب نماید و بخواهد به صورت یک انسان آزاد زنده گی نماید به عنوان شیطان منفور و ملعون میشود. البته یگانه عرصه ً جولان آزادی و آزادی خواهی همان جنگ برای دفاع از سرزمین آبائی  و آزاد ساختن آن از بیگانه میباشد. که این آ زادی هم جز تحکیم قدرت زور گویان و ادامه ً استبداد نه میباشد.

از یاد نبریم که این ضد یت و دشمنی با زنان و عقل ستیزی هنوز  در مردان و زنان که خود را مدافع حقوق زنان و حاکمیت عقل و مردم سالاری میدانند هنوز به صورت نا خود آگاه قویا ً موجود میباشد.  هنوز مردان به صورت آگاهانه و یا نا خود آگاه به این باورند که زنان اگر که نه در تمام عرصه ها¸ اما در موارد خاصی ازامور از مردان باید پیروی نمایند. گرچه آنرا به صورت آ شکار و برهنه بیان نمی کنند¸ اما این تمایل به  اعمال قدرت بالای زنان که در اعماق مغز های ما تا ً نشین شده است گه گاهی خود را  در رفتار و گفتار ما به خوبی نشان میدهد.

  به همین ترتیب و با کمال تا ًسف این تفکر که زنان باید فرمان برداری مردان را نمایند و خود را به عنوان انسان های وابسته و  درجه دوم بپذیرند هنوز در بین اکثریت زنان هم موجود میباشد¸ که قسما ً نتیجه ترس از مردان و ترس از آزادی و قبول مسوًلیت میباشد و قسما ً هم حاصل سال ها و قرن ها اعمال قدرت و استبداد مردان میباشد که افکار آنها را طوری آماده پذیرش این استبداد نموده است که با بدست آوردن اندک آزادی فکر مینمایند دیگر کاملاً از سلطه ً مردان آ زاد شده اند.

 به همین شکل ما با عقلانیت و آزادی هم عین مشکل را داریم. به همان گونه که مغزها و افکار ما با زهرترس و استبداد آلوده شده است. و سعی شده تا حد امکان ما را از آزادی¸ اندیشه ورزی و بحث آزاد و زاینده دور نگه دارند. بنا ً یک نوع گرایش دو گانه از یک طرف ما را به سمت استبداد و اعمال قدرت بر دیگران میکشاند ¸ البته تا جای که برای ما امکان این قدرت نما ئی وجود داشته باشد¸ و از طرف دیگر ما را  به سوی گردن نهادن و پذیرفتن و حتا تا سرحد تملق به قدرت ها میراند.

لذا اگر هیچ جائی و هیج فردی  برای این قدرت نما ئی ما باقی نماند. این جولانگاه قدرت را در خانه و در وجود کودکان جستجو میتمائیم.

 ً تا زمانیکه این عطش قدرت خواهی در خود را¸ با آنکه این قدرت خواهی خاصیت ذاتی هر انسان میباشد¸ تعدیل ننمائیم. تا زمانیکه  بین دو انسان رابطه ً ارباب و برده بر قرار است و یکی اعتقاد راسخ دارد که از هر لحاظ نسبت به دیگری بر تر است¸ نمی توان به ارزش های انسانی و عدالت خواهانه دست یافت. بنا ً همیشه ما دنبال کسانی خواهیم بود ضعیف¸ نا توان و بی ارده تا فرمانبرداری ما را نمایند و اگر هم چنین آدم هائی را نیافتیم¸ با هر قیمتی شده خود چنین آدمک های گوش به  فرمان را تربیه خواهم کرد. که مسلما ً اولین قربانی این مسخ سازی زنان و کودکان خود ما خواهند بود.