03.04.06

 

متن سخنرانی پیکار پامیر در کنفرانس ( سه دهه نقض حقوق بشر در افغانستان ) منعقده ی کانادا

 

  چو بد کردی از کرده ایمن مباش 

نه چشم زمانه بخوا ب اندر است

 

 درنگی برسه دهه نقض حقوق بشر در افغانستان

 

 

اکنون که موضوع حقوق بشر ،  نقض این حقوق  و طرح بازخواست  از ناقضین چنین  اصل قبول شده ی جهانی در میان است ،  اجازه  بد هید اولتر از همه توضیح مختصری پیرامو ن حقوق بشر داشته باشم :

اصطلاح حقوق بشر برای نخستین بار در دوران  انقلاب کبیر فرانسه بر سر زبانها افتاد و در سال 1789میلادی طی یازده ماده  به تصویب مجلس فرانسه رسید که هرچند دران روزگار یک اصل تازه  وانسانی در جهان محسوب میشد  ، ولی بجای خودش محدودیت ها ی زمانی را در خود نهفته داشت . 

با گذشت  یکصد و پنجاه سال ،  یعنی پس از جنگ جهانی دوم  ،  همینکه سازمان ملل در ماه جون سال 1945  تآسیس گردید  ، متعاقبا  در ماه دسامبر 1948 م  منثور حقوق بشر با روح تازه و شرح و بست لازم به تصویب این سازمان  رسید و همه کشور  های امضا کننده  را مکلف به رعایت مواد و مندرجات این منثور جهانی نمود.   دران وقت ،  جهان ،  تازه از میان دود و خون و آتش جنگ سر برآورده  و هنوز وجدان بشر از ناحیه جنایات وحشتناک  فاشیزم سخت عذاب میکشید.  بنابر آن ،  رژیم های فاتح جنگ و خیراندیشان جوامع بشری  نمیتوانستند تصویب چنین منثور جهانی  و رعایت  نوعی عدالت را به منظور جلو گیری از تکرار جنایت های تکان دهنده ی  ضد بشر ی در کشور های عضو نا دیده انگارند .

به منظور در آمدی بر بحث امروزی،  مفید خواهد بود  اولا  از مجموع سی ماده ی اعلامیه حقوق بشر ، صرفا چند ماده ی آنرا که به موضوع مورد بحث امروز ما ن ارتباط نزدیک دارد  ؛  منحیث نمونه در اینجا بگنجانم:

 

 "ماده اول ) تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت  وحقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.

 

ماده دوم)                                                                                                                                 

الف :

هر کس میتواند بدون هیچگونه تمایز مخصوصا از حیث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده ی سیاسی یا هر عقیده ی دیگر و همچنین ملیت ، وضع اجتماعی  ، ثروت  ، ولادت یا هر موقعیت دیگر ،  ازتمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است ، بهره مند گردد .

ب :  به علاوه ،  هیچ تبعیضی  بعمل نخواهدآمد که مبتنی بر وضع سیاسی ، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سر زمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد ،  خواه این کشور مستقل ، تحت قیمومیت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد .

 

ماده سوم)  هر کس حق زنده گی ،  آزادی و امنیت شخصی دارد .

 

ماده پنجم )  احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا بر خلاف انسانیت و شوون  بشری یا موهن باشد .

 

ماده نهم )  احدی نمیتواند  خود سرانه  توقیف ، حبس یا تبعید شود .

 

ماده دوازدهم )  احدی در زنده گی خصوصی ،  امور خانوادگی  ، اقامتگاه یا مکاتبات  خود ، نباید مورد مداخله  های خود سرانه واقع شود  و شرافت  و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد . هرکس حق دارد که در مقابل اینگونه  حوادث و حملات ، مورد حمایت  قانون قرار گیرد .

2

 

ماده سی ام )   کلیه کشور های عضو سازمان ملل متحد مکلف به رعایت اصول اعلامیه  حقوق بشر هستند و کمسیون  ویژه حقوق بشر سازمان ، همه ساله وضع  حقوق بشر را در کشور های عضو بررسی مینماید. "

 

چون معضلات حیات بشری  و نیاز های سیاسی – اجتماعی آن قدم بقدم محسوس تر و گسترده تر میگردد ، بنابران ، سازمان ملل نا گزیر موارد حقوقی و تخلفات بشری بیشتر و عمیقتر را طی میثاق های متعدد  ، در زمان های مختلف و بمثابه ی ضمیمه ی اصل حقوق بشر به تصویب رسا نیده است که عموما  بنام کنوانسیون ها یاد میشوند.

 

کنوانسیون ضد شکنجه

 این کنوانسیون  بتاریخ دهم ماه دسامبر1984 طی قطعنامه سازمان ملل صادر گردید و در ماه جون  سال 1987قابلیت  اجرایی یافت :  در اینجا بخاطر اختصار کلام ،  تنها سه ماده ی آنرا قراات میکنم : 

ماده ی اول )  "  از نظر این کنوانسیون  ، شکنجه چنین تعریف میگردد :  هرعمل عمدی که به اثر آن درد یا رنج شدید جسمی یا روحی علیه فردی به منظور کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار از او و یا شخص سوم اعمال میشود، شکنجه نام دارد . همچنین مجازات فردی  به عنوان عملی که او یا شخص سوم انجام داده است و یا احتمال میرود که انجام دهد، با تهدید و اجبار و بر مبنای  تبعیض  از هرنوع  و هنگامیکه وارد شدن این درد و رنج و یا به تحریک  و ترغیب و یا با رضاییت و عدم مخالفت مامور دولتی  و یا هر صاحب مقام دیگر انجام گیرد ،  شکنجه تلقی میشود. درد و رنجی که بطور ذاتی یا بطور تبعی لازم  مجازات قانونی است ، شامل این کنوانسیون نمیشود  "

جز دوم  ماده دوم )  "  هیچ وضعیت استثنایی کشوری ما نند جنگ و یا تهدید به جنگ ، بی ثباتی سیاسی داخلی و یا هرگونه  وضعیت  اضطراری دیگر ،  مجوز و توجیه کننده ی اعمال شکنجه نمی باشد "

جزسوم ماده دوم) "  دستور و حکم مقام مافوق و یا مرجع دولتی  نمیتواند توجیه کننده ی عمل شکنجه باشد."

ماده سیزدهم -  وظیفه دولت )  "  هردولت عضو موظف است حق شکایت فردی را که عنوان میکند او در قلمرو قضایی آن دولت  مورد شکنجه قرار گرفته است  را محفوظ بدارد  و شکایت او را بیدرنگ  و بیطرفانه به مقامات صلاحیت دار جهت رسیده گی  ارجاع دهد و نیز مطمین گردد که شکایت کننده  و شاهدان از تهدید هایی که نتیجه عمل آنهاست در امان خواهند بود "

 

به منظور روشن سازی بیشتر موضوع ، مختصرا باید عرض کرد که کنوانسیون های مختلف ژنو که در سالهای  مختلف به  تصویب رسیده اند ، جنایت های جنگی و رفتار ضد کرامت انسانی را بدین گونه توضیح نموده افراد ، جناح ها و رژیم های سیاسی  را از ارتکاب آن ها جدا منع میکند : 

  کوچانیدن های اجباری

 -  ضبط یا تخریب اموال و دارایی های عامه

-  گروگان گیری روی هدف های جنگی

-  قتل دسته جمعی

  تخریب و بمباران مناطق غیر نظامی

   کشتن و شکنجه کردن  اسرای جنگی

 - نگهداری اسرای جنگی در تحت شرایط نامساعد و غیر انسانی

-  تعقیب ، دستگیری ، شکنجه یا اعدام فرد بخا طر دین ، زبان ، قوم و نژاد

 

حال ، بیایید ببینیم  در افغانستان چه گذشته است ؟    چند نمونه از جنایت های جنگی و اقدامات ضد حقوق بشری را که در سه دهه ی اخیر  از سوی جناح های مختلف  جنگی در افغانستان  صورت گرفته   تذکر میدهم  و شما خود تفکر نمایید  که چقدر و تا کدام حدود،  مواد و موازین حقوق بشر و فیصله های کنوانسیون ضد شکنجه  در افغانستان زیرپاگذاشته شده است :

 

بمباران مناطق غیر نظامی ( بخصوص در سالهای اشغال کشور توسط  قشون روس و حزب بر سر اقتتدار)

شلیک توپ و تانک بالای قرا ، قصبات  و شهر ها بدون تشخیص  هدف  های نظامی

تخریب ، غارت  و تصاحب دارایی و ملکیت عامه

کوچانیدن اجباری و ظالمانه اهالی مناطق مختلف

شکنجه های طاقت فرسای غیر انسانی

یجاد ترس و وحشت از طریق تعقیب ، دستگیری ، حبس و کشتار گسترده

به آتش کشیدن مزارع و منازل مردم

قطع کردن دست و پای اسیر جنگی یا حریف سیاسی جلو چشم اعضای خانواده اش .

نگهداری اسرای جنگی در زیرزمینی های تاریک ، متعفن  و بی آب و غذا

تجاوز فردی و دسته جمعی و دوامدار بر نوامیس خانواده ها

اختطاف  زن و فرزند دشمنان سیاسی – نظامی  و بی حرمتی و شکنجه ی آنها

برید ن سر  اسیر  و گذاشتن آن روی تا به داغ بنام  رقص مرده

ادرار کردن به  دهن اسیر  و خوراندن گوشت پخته شده ی انسان به او

استفاده ی جنگی از منازل رهایشی مردمان غیر نظامی  بگونه ی اجبار

اعدام های صحرایی و بدون محاکمه

شلیک هزاران موشک بالای شهر ها و اماکن عامه

راه بندان  ، اخاذی ، کشتار،  اختطاف افراد اعم از زن و مرد  و چپاول  مال و دارایی مردمان بیگناه و غیر نظامی

اعدام  فردی و دسته جمعی اسیران  و سر بازان تسلیم شده

پختن گوشت انسان و خورانیدن آن بر اسیران جنگی

اره کشیدن و دونیم کردن  پیکر  اسیر

تصاحب زنان و دختران مناطق مفتوحه بمثابه ی غنیمت جنگی

 فرستادن اسیران جنگی روی ماین های فرش شده

 

همچنان ،  جناح های مختلف جنگی افغانستان طی سه دهه ی اخیر( از27ماه اپریل1978 تااخیر سال 2001میلادی )  ،  دارای زندان های عمومی و خصوصی زیادی چه در داخل  و چه در کشور های همسایه  بوده و تعداد زیادی از اتباع کشور را  باساس تبعیض نژادی ، زبانی ، قومی ، مذهبی  ،  منطقه یی واختلافا ت سیاسی – ایدیولوژیک ، بصورت خود سرانه  و ظالمانه  در این زندان ها نگهداشته ، شکنجه  نموده  و به قتل رسا نیده اند .  در اینجا ازجمله ی ده ها و صد ها زندان رسمی  ، شخصی و خصوصی ،  از زندان هایی نام می برم که ازان ها اطلاع دارم  و دوستان دیگری که از موجودیت  و موقعیت سایرزندان ها اطلاع دارند ، میتوانند  ازان ها ذکر بعمل آرند .  زندان مشهور و بدنام پلچرخی  ، زندان دهمزنگ ، زندان صدارت ،  زندانهای  نه گانه ی تشکیلات (خاد) یا دستگاه جاسوسی حکومت دست نشانده بنام های ریاست امور سیاسی ، ریاست پنج ، ریاست نظامی ، ریاست خاد داخلی  ، ریاست تحقیق ، ریاست خاد خارجی ، ریاست خارنوالی ، ریاست تعقیب ، ریاست محکمه اختصاصی  ،  زندان بالاحصار ، زندان ارگ جمهوری ، زیرزمینی های میدان هوایی بگرام و خواجه رواش و غیره  در کابل و ایالات بیست و هشت گانه ی افغانستان از یکطرف و زندانهای احزاب اسلامی _ جهادی مانند زندان حزب اسلامی در ( سپینه شگه ) ، ( ورسک ) و شمشتو در نواحی مرزی و خاک پاکستان  ، زندان  مولوی ( حقانی ) در ( ژوره ) ، زندان حزب اتحاد اسلامی ( سیاف ) در پغمان  ونیز زندانی  بنام ( پبو) در شهر پشاور پاکستان ،  زندان های  اتحاد شمال  درپنجشیر ، مزار و  شبرغان  و زندان های  بزرگ و اساسی  " طالبان "  در قندهار و کویته پاکستان و غیره نام برد .

 

 آغاز نقض حقوق بشر و جنایتهای جنگی  در افغانستان   

 

انجام کودتای ثور نه تنها افغانستان و مردمش را بخاک و خون نشانید ،  بلکه پیکر منطقه را نیز تب دار  نمود.  تموج  سیاسی – دپلوماتیک ، چه بگونه ی مخفی و چه به شیوه های علنی  بویژه  در دستگاه های رهبری دوکشور همسایه ( ایران و پاکستان ) از همان وهله نخست مشهود بود  و این تموج سیاسی ، دو دلیل عمده نزد دو کشورمذکور داشت :  اول آنکه  دست  کرملین را در پروسه  و پیمایش کودتای ثور دخیل میدانستند و دوم اینکه  رژیم کودتا  را یک رژیم  " مارکسیستی "  پیرو ماسکو شناخته و آنرا مغایر  راه و رسم فکری –

سیاسی خویش تلقی میکردند .  چون وقتی کودتای ثور بتاریخ 27 اپریل 1978 میلادی در کابل صورت گرفت ، در ایران هنوز رژیم  ضد کمونیستی شاه  که شدیدا  مورد حمایت امریکا  بود و بعدا جمهوری اسلامی  حاکمیت میکردند  و در پاکستان  قبلا کودتای نظامی و اما اسلام گرای ژنرال ضیا الحق علیه رژیم بوتو به پیروزی  رسیده بود . از طرف دیگر ، بخاطر بگیر و ببند و شکنجه و کشتار دهشتناکی که رژیم کودتا به راه انداخت و جنایت های تکان دهنده ی ضد بشری یی ر ا که مرتکب شد ، خیزش و مخالفت داخلی بر ضد رژیم  خیلی زود در

مناطق مختلف افغانستان طنین افگند . چنانکه  کودتاچیان تازه به دوران رسیده ، تنها در ظرف نه ماه اول حاکمیت شان ، باساس اعتراف رسمی وکتبی رژیم  ، به تعداد پانزده هزار انسان بیگناه میهن مان را بگونه ی بسیار بیدردانه و بیرحمانه به قتل رسا نیدند .  بخصوص تجاوز عریان نظامی روسها بر افغانستان  که فقط در پایان سال اول کودتا صورت گرفت ،  نه تنها کشتار و بیرحمی و ویرانی  و در یک کلمه ، نقض حقوق بشر را به اوجش رسانید ، بلکه هم  درجه  التهاب سیاسی رژیم های همسا یه را فزونی بخشید و هم  ممالک اسلامی و تقریبا مجموع کشور های غربی به سر دمداری ایالات متحده را نیز در قبال افغانستان حساس تر و فعالتر  نمود . بلند رفتن درجه ی تب سیاسی – دپلوماتیک  کشور های مذکور بسیار زود  موجب تداخل غرض آلود  آنها در امور قیام و مبارزه ی آزادیخواهانه مردم افغانستان گردیده   اهداف ملی  و سیر ضد استعماری این قیامها را علنا منحرف نمودند .  بنابران ،  رژیم های ذیدخل  با سرمایه گذاریهای مالی ، تسلیحاتی و استخباراتی خویش به سر باز گیری میان  " تنظیم " های جهادی پرداخته  و از این طریق  اغراض و مقاصد شوم سیاسی شان را در افغانستان پریشان  پیاده نمودند ، یعنی مردم افغانستان میان دو سنگ آسیاب گیر کردند .

کشور هاییکه بصورت  در امور افغانستان ، تداوم جنگها  و اشتعال انگیزی میان جناح های مختلف جنگ در سه دهه ی اخیر نقش موثر و مخرب ایفا کردند عمدتا عبارت  اند از روسیه ، پاکستان  ، ایران  ، عربستان سعودی و ایالات متحده بود  که تا همین امروز نیز در کلیه شوون حیات ملی ما دخیل میباشند. این مداخلات عمیق و دامنه دار ،  علاوه از اسباب  مذهبی - ایدیولوژیک  ، دلایل  اقتصادی و استعماری نیز داشت و هنوز هم دارد .  دستهای نا پاک همین رژیم ها بود که  " تنظیم " های متعدد " جهادی " ، متفرق و تشنه ی خون یکدیگر را ساختند ، تمویل کردند و دستور دادند تا دود از دمار مردم اسارت سوز ما بیرون کنند و باز همین دستهای ناپاک و غرض آلود بود که لشکر ایلجار ، سیه دل و ویرانگر را در خارج از مرز های افغانستان ساختند و چون بهمن مرگ  بسوی کشور عزیز ما گسیل داشتند تا  راه را پس از هجوم و جنون " تنظیم " ها ی  بنیاد گرای متعصب ، برای مقاصد استعماری آنها صاف نمایند که کردند .

در همینجا لازم است اظهارات ( ماسوشی اکاسی ) معاون امور بشری سازمان ملل متحد را نقل کنیم که گفت : " همه ارتباطات و تماسهاییکه  بین افغانستان و کشور های غربی در چند سال اخیر صورت گرفته تمامی آنها در چهارچوب نفت و گاز  وشاه لوله ی انتقال آن خلاصه میشود و از همین خاطر است که کمپنی های نفتی تلاش

می ورزند تا بر روی جنایت هایی که در حق انسان افغانی صورت میگیرد ، بخاطر  پیشبرد اهداف اقتصادی شان پرده  افگنند . "

و عبدالرحمن مونیف روز نامه نگار عرب نیز میگوید :      "  نظم نوین جهانی سپر سلطه گری امریکا است ، نفت  در صدر فهرست  منافع امریکا  قرار دارد . نفت  برای امریکا  تلاش برای کنترول آینده مردم است  " 

پس ، تسلسل ننگین سه دهه نقض حقوق بشر و ارتکاب  جنایات جنگی وضد بشر ی در افغانستا ن را باید در ارتباط تنگاتنگ تداخل ، تجاوز و حرص و آذ همین کشور ها تحت بررسی  و مطالعه قرار داد تا به  نتیجه ی منطقی رسید .   بعباره  دیگر ، قضیه نقض حقوق بشر و ارتکاب جنایت های جنگی  و اعمال مغایر کرامت انسانی در افغانستا ن را نباید بی ارتباط به منافع سیاسی – اقتصادی  چند کشور فوق الذکر دانست .   مداخله ، تجاوز ، وحشی گری و کشتار  روسیه و رژیم دست نشانده ی آن در افغانستان  از یکطرف  و بکار گیری  نقشه های شوم استعماری ، حریصانه  و ویرانگرانه ی امریکا  و متحدین منطقه یی و جهانی آن به بهانه ی همدردی با مردم افغانستان از سوی دیگر ،  موجب گردید تا سه دهه نقض حقوق بشر و ارتکاب جنگ و جنایت از طرف هردو جناح ذیدخل ( روسها با حزب دموکراتیک خلق  از یکسو و ایالات متحده و تنظیم های جهادی از سوی

دیگر )  بگونه مضاعف در خاک افغانستان بوقوع بپیوندد  و این سر زمین را به جایگاه  خون آلود  مردمان پامال شده ی روز گار ما مبدل سازند که  همه گونه حقوق بشری شان عمدا نقض شود .

حال که متآسفانه دیده میشود برخی از جنایتکاران  سه دهه ی اخیر بجای محاکمه  و مجازات ،  به کرسی های دولتی  اعم از  نهاد های  ارتشی  ،  پارلمانی  و اقتصادی کشور به حمایت قدرت های خارجی ذیدخل در امورافغانستان  دست یافته اند  ،  ملاحظه میشو د که علی الرغم  خواست ملت افغانستان و بخصوص فریاد

عدالتخواهانه ی هزاران فر د و خانواده ی شهیدار و متضرر  کشور مبنی بر محاکمه و مجازات  آنهمه جنایتکاران  جنگی وناقضین شناخته شده ی حقوق بشر ،  هیچ مرجع و مقامی در این زمینه توجه مبذول نمی دارد  .  بعقیده ی من ، بر وفق تبانی ها و توافقات بیگانه پسند پشت پرده  ،  هیچگاه چنین خواست عادلانه  و برحق مردم ما بر آورده نخواهد شد  مگر  آنکه همه دست ها و دلها یکی شوند  و یک نیروی معترض ،  محرک و یک موج پیشرونده ی پرطنین علیه این نا روایی  و بی توجهی را ایجاد نمایند  ،  زیرا همین اکنون  چیزی بنام

نیروی فشار بر دولت افغانستان  و افکار عامه ی ممالک ذیدخل  ،  به جز بعضی از نهاد های مربوط به  کمسیون حقوق بشر سازمان ملل وجود ندارد که آنان هم یا بگونه های مختلف تحت فشارقدرت های ذیدخل اند و یا در کار و اهداف شان تناقضات و ملاحظا تی تداخل دارد .

ممکن است باشند کسانیکه  پافشاری روی بررسی  نقض حقوق بشر و مطالبه محاکمه ی ناقضین آن در تحت شرایط کنونی را به زعم خود شان  بی مورد یا به اصطلاح  مغایر پروسه ی وحدت پذیری ملی تلقی نمایند  ،  در حالیکه بر خلاف باید گفت که  شناسایی ، محاکمه  و مجازات  جنایتکاران  جنگی ، شکنجه گران حرفه یی  و

ناقضین حقوق بشر اساسا وجدان ملی را راحت و پروسه ی  ایجاد وحدت ملی در کشور کثیر الاقوام افغانستان را تسریع و تحکیم مینماید .  زیرا ملت غمدیده ی ما منتظر اند ببینند آیا دولتی که پس از زوال برخی از ظلمت دیرینه در کشور شان با آنهمه بوق و کرنا  و اشتراک جهانی  و سرازیر کردن ملیارد ها دالر و دینار به وجود آورده شده است ،  قانون عادلانه یی دارد ؟ و اگر دارد ،  آیا واقعا عدالت در همه ساحات حیات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی  جامعه بکار میرود ؟  آیا حق مظلوم از ظالم ستانیده خواهد شد ؟ و بالاخره میخواهند ببینند که  دستگاه حاکم ،  با آنهمه دموکراسی پناهی هایش  از جنایتکاران  ، ویرانگران ، تجاوزکاران  ، قاتلان  ، اختطاف کننده گان ، وطنفروشان و نابودکننده گان هستی و حیات هزاران هزار هموطن شان باز خواست  و پرسانی بعمل خواهد آورد ؟

اینجاست که وقتی پروسه ی بازخواست،  محاکمه و مجازات قانونی ، حقوقی و عدالت پسندانه بجریان بیفتد وحق به حقدار رسا نیده شود ، ملت به باور های جدید ی دست خواهد یافت  و اطمینان حقوقی و قانونی لازم در سطح مملکت  ایجاد خواهد شد  و دیگر کسی در آینده با سو استفاده از تفنگ و دالر و دینار مرتکب جنایت های آشکار علیه انسان و انسانیت نخواهد گردید . این نکته نیز قابل یاد آوریست که در صورت برپایی محاکمه ی جنایتکاران جنگی و ناقضین حقوق بشر ، چه در تحت قوانین ناقص و حاکمیت ضعیف دولت کنونی افغانستا ن و چه در تحت قوانین  بین المللی و کنوانسیونها ی چهار گانه ی ژنو ، بسیار ممکن است که صد ها  تن از صفوف  " حزب دموکراتیک خلق " و احزاب اسلامی  -  جهادی تبریه شده  به زند ه گی عادی و قانونی شان در کشور ادامه دهند. و شاید عده یی از کادر ها و رهبران هر دو جانب باساس اسناد و شواهد انکار نا پذیر محکوم به مجازات قانونی شوند ،  ولی بهر صورت ، پروسه ی بازخواست  و محاکمه ی جنایتکاران و ناقضین حقوق بشری باید آغاز و انجام شود. زیرا در دنیای متمدن امروز ،  هیچکس  و هیچ مقامی نمیتواند  این نیاز انسانی ، حقوقی و قانونی جامعه را زیرپا گذارد .

در همین اواخر مطلبی را در یکی از سایت های اتنرنیتی خواندم و اکنون میخواهم آنرا با شما نیز در میان بگذارم  تا به گفته های فوق باور بیشتر حاصل آید :  "  مقامات قضایی ایتالیا پس از سالها تلاش  ،  بالاخره  موفق گردیدند تا با بدست آوردن  اسناد جدید ، تحقیق در مورد جنایتکاران جنگی را از سر بگیرند . در قدم نخست بحث روی اینست که آیا دو فرد آلمانی که یکی از آنها از جمله سیاستمداران  شناخته شده ی آلمانی میباشد و متهم به جنایات جنگی استند ، محاکمه گردند یا خیر ؟   کارشناسان  به این باورند که محکمه ی ایتالیا که باید امروز در این زمینه تصمیم بگیرد  بهر صورت خواهان آنست تا مجرمان به سزای اعمال شان  برسند. متهم اصلی ( کلاوس کونراد)  نام دارد که یکی از افسران  ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم بود . مطابق به

ادعای مدعی العموم  ایتالیا در سال 1944 میلادی در کشتار چیزی بیشتر از 60 تن از باشنده گان یکی از روستا های این کشور دست داشته است .

کارشناسان ارزش این محاکمه را در آن می بینند که جنایتکاران جنگی باید بدانند در هر جایی که باشند و با گذشت سالیان زیاد هم  از چنگ قانون فرار کرده نمیتوانند . آنان مجبور گردانیده میشوند تا جوابگوی اعمال خود باشند . این متهم آلمانی که قرار است  در ایتالیا محاکمه شود ، پس از جنگ جهانی دوم عضویت حزب

سوسیال دموکرات آلمان را حاصل نموده سالهای زیادی بحیث  نماینده ی ایالتی وپارلمان فدرال این  کشورایفای وظیفه  نموده است . وی از سالها بدینسو  باز نشسته شده و در حال حاضر 91 سال دارد هرگز تصور نمیکرد که پس از گذشت شش دهه دو باره  روزی تحت تعقیب قانونی قرار گیرد .. "

دادگاه لاهه :  یا رکن مهم قضایی سازمان ملل و عالی ترین مرجع برای رسیده گی به مسایل حقوقی،  منازعات بین المللی  و محاکمه ی جنایتکاران جنگی میباشد . این دادگاه  در سال 1946میلادی  در شهر لاهه مرکز کشور هلند  تشکیل گردید و دارای پانزده تن از قضات ورزیده و دارای اخلاق و کرکتر متعالی میباشد  که  از طریق نامزد شدن قضات ، شور ومشوره ی اعضای شورای امنیت سازمان ملل و رای گیری  و رای دهی تعیین میگردند .  داد گاه لاهه تا کنون منزعات مهمی را حل نموده و جنایتکاران جنگی فاشیزم هتلری  و صربستان  و شکنچه گرانی از کشور های مختلف و منجمله افغانستان را محاکمه و مجازات نموده است .

بهمین ترتیب  و به اتکا به موازین حقوق بشر  تا کنون ده ها افسر نازی که در جنایت های جنگی سالهای 1939 تا1945 سهم داشتند ، ازسوی کمیته های مخصوص ضد جنایت در گوشه های مختلف جهان شناسایی ، دستگیر  و محاکمه شده و میشوند .

حال اگر کسی سراغ شود که مثلا بگوید  چون در سه دهه ی اخیر کشور، حالات خاص جنگی مسلط بوده خودسری ، تجاوز یا جنایتی که صورت گرفته بدون استیذ ا ن رهبران حکومتی یا احزاب مخالف آن بوده  و این رهبران و فرماندهان  در چنان اوضاع و احوال نمیتوانستند از ارتکاب جنایت ها جلو گیری نمایند ، من علاوه از صراحت و موجودیت  حکم ( جز دوم  ماده ی دوم ) کنوانسیون ضد شکنجه ، غرض باطل سازی چنین ادعا هایی ، صرفا یک نمونه از توجه و بازخواست مقام رهبری ،  آنهم در حالت جنگی و لشکر کشی را از عمق حوادث تاریخی میهن ما ن نیز مثال می آورم :

در زنده گینامه یعقوب لیث میخوانیم که وی در جریان یکی از لشکر کشی هایش ، روزی از برنده ی عمارتی که دران مقر گرفته بود ،  متوجه مردی میشود که در بام خانه اش  سر بالای زانو غمگینانه نشسته است . فرمان میدهد تا مرد را بیاورند ، وقتی اورا حاضر میکنند  ، یعقوب از وی میپرسد : " چه مشکل داری که چنان غمگین نشسته بودی ؟ "  ، مرد میگوید : " ای امیر !  غمی دارم جانگداز که اگر گویم  ترسم که باز خواست

نکنی !"  وقتی یعقوب به وی قول میدهد تا مشکلش را مرفوع سازد ، مرد میگوید : " ازمدتی است یکی از افسرانت شبانه به قصد تجاوز به ناموس دخترم داخل منزل ما میشود و من توان جلو گیری از آن را  ندارم . "  یعقوب که از شدت غیظ در خود می پیچد  به مرد  میگوید  تو برو ،  امشب کسی را میفرستم تا افسر مذکور را به جزای عملش برساند .  وقتی شب فرا میرسد ، فردی مسلح با چهره ی مستور می آید  و به صاحب خانه میگوید  من از طرف امیر موظف شده ام ، چراغ روشن مکن ، بگذار تا افسر متجاوز بیاید .  ساعتی بعد  افسر داخل منزل میشود  و شخص مسلح بدون آنکه به او نگاه بکند ، با شمشیر آخته بر وی حمله ور شده  دو نیم اش میکند و آنگاه به صاحب خانه میگوید  چراغ را روشن کند .  صاحب خانه در روشنایی چراغ یعقوب را میشناسد و پس از ادای احترام میپرسد  ای امیر چرا از اول نگفتی تا چراغ را روشن میکردم ؟  یعقوب میگوید :  هراس داشتم   مبادا افسر متجاوز از نزدیکانم باشد  و آنگاه دستم به کشتنش یاری نکند .

پس ملاحظه میشود که یک رهبر ، یک پیشوا  یا امیر اگر واقعا بخواهد ، میتواند در تحت هر نوع شرایط ،  عدالت را رعایت نماید .

دوستا ن گرامی !  اصولا مسوولیت و مکلفیت  یک دولت در قدم اول تآمین امنیت جانی و مالی شهروندان و حراست از مظلومین در برابر ظالمین و غاصبین است . که بازخواست و محاکمه ی مجرمین جنگی و ناقضین حقوق بشر ، یکی از همین مسوولیت های دولت میباشد .   درغیر آن،  دولتی که صرفا حاکمیت بر توده ها ، اتکا بر زورمداری  و سرکوب ،  امتیاز خواهی و تبختررا بشناسد و از افراد ملت اطاعت و تمکین محض را مطالبه کند و بالمقابل،  بخواست و نیاز آنان نپردازد ،  دست ظالم و جنایتکار را از سر مظلوم  کوتاه نکند و

عدالت را تآمین ننماید  ،   نه آن دولت یک دولت مردمی است  و نه در جامعه ی تحت حاکمیتش قانون مدنی و عدل و انصاف سراغ شده میتواند .

به برداشت من ،  قضیه محاکمه جنایتکاران جنگی و ناقضین حقوق بشر در افغانستان امروز نه تنها عمدا بسوی سکوت  و فراموشی و مغالطه کاری رانده میشود ،  بلکه قاتلان ، شکنجه گران  و جنایتکاران دیروزی  و ناقضین حقوق بشر  بار دیگر بگونه ی بیشرمانه یی بالا کشیده میشوند  و یا از آن ها دعوت به همکاری و سهمگیری در حاکمیت سیاسی  میشود ،  تو گویی آنان فرشته های بی آزار و خدمتگزاران صداقت پیشه ی افغانستان بوده اند .  این شعبده بازیهای سیاسی و اقدامات عوامفریبانه البته دلایل خاص و قابل درک و فهم خودش را  دارد که بخشی ازان دلایل را میتوان در واقعیت اشغال کشور و تبانیهای مصلحت جویانه ی پشت پرده  جست و جو نمود . یا بعباره ی دیگر ،  وقتی جنایتکاران غرض رهایی از محاکمه عادلانه ی مردم به حمایت قدرتهای خارجی نیاز داشته باشند  و قدرتهای خارجی هم غرض تآمین مصوونیت  سیاسی – نظامی  و تا مین منافع استعماری اش  در کشور اشغال شده  به عناصر مزدور و پشت کرده به مردم  احساس ضرورت نمایند  و این هردو هدف در یک تبانی و همآغوشی متقابله حاصل آید ، یقینا برای هر دو طرف کمال مطلو ب خواهد بود .

و حرف آخر :

 

باید دانست که همین اکنون دو جبهه ی متضاد در اطراف قضیه ی مورد نظر ما در حال شکل گرفتن است :

جبهه ی اول  مشمول محافظه کاران ، تفنگ داران ، جنایتکاران  ، ناقضین حقوق بشر ، قاچاقبران  و جنک سالاران  تحت حمایت ابرقدرت ایالات متحده ی امریکا و برخوردار از زور و زر میباشد.

 جبهه ی دوم  مشمول روشنفکران وطنپرست ،  دموکراتهای آزادیخواه ، افراد و خانواده های شهدا و زیا ن دیده گان ،  نهاد های مربوط به حقوق بشر سازمان ملل  و افکار عامه عدالتخواهان جهان  و اما فاقد زر  و زور.

گراننده گان جبهه ی اول ،  همانطور که تذکار رفت  ،  نه تنها از طرح قضیه به شدت  نا راحت شده سعی مینمایند  ازان جلوگیری کنند ،  بلکه  با استفاده از همه ی امکانات دست داشته ی شان  بر مطرح کننده گان این موضوع مهم ملی و حقوقی  می تازند ،  اتهام وارد میکنند و نا سزا میگویند .  ولی جبهه ی دومی ،  علی الرغم آنکه زر در جیب و سلاح در کف  نداشته  و از قدرت سیاسی و امکانات گسترده ی تبلیغاتی  بر خوردار نیست  و هرچند این جبهه در آغاز کار قرار دارد ،  مگر با بر خورداری از حقانیت وجدان ،  منطق برنده ی انسانی ، حوصله مندی و پشت کار خسته گی نا پذیر به سوی  تکامل میرود  و یقین باید داشت که سر انجام ، جبهه حق بر جبهه ی باطل  پیروز خواهد  شد .

حق و عدالت  بخشیدنی نیست  ،  بلکه گرفتنی است  و تا جهان است ، چنین خواهد بود .

 بیایید  درفش  مبارزه ی عدالت خواهی  چنین جبهه یی را تا صبحدم پیروزی بلند   نگهداریم . (پایان)