بقلم مهاجر

 31.03.06 

 

وقتی دزد هم  ادعای خیر خواهی میکند

 

اگر قرار باشد صرفا فرود و فراز سیاسی – تبلیغاتی پنجسال اخیر درکشور عزیز ما ( افغانستان ) را بگونه فشرده و انتباهی بررسی کنیم ،  درامه های مضحک و خنده دار و صحنه های آموزاننده  و جالبی در نظر ما مجسم میشود . قبل از آنکه به اصل مطلب بپردازم  ،  بهتر میدانم داستان واقعی یی را با خواننده گان ارجمند در میان بگذارم  که رابطه مستقیم به موضوع مورد بحث ما دارد :

در سالهاییکه هنوز شش یا هفت سال بیشتر نداشتم  ، با اعضای خانواده  خویش در ناحیه یی از موبوطات ولایت قندوز بسر میردم  و هرگاه رویداد و یا حادثه یی در آن محیط واقع میشد ،  باساس کنجکاوی های کودکانه  در قبال آن  بیشتر توجه میکردم تا کم و کیف را بدانم .  یکی از رویداد های جالب  این بودکه نیمه های یکی از شبها قیل و قال اعضای فامیلی  بلند شد که در همسایه گی ما می زیستند و رییس فامیل دارای مغازه  بزازی بود .  به اثر سر و صدای زیاد  همه از خواب پریدیم و من با روان شاد پدرم به سرعت  بطرف منزل همسایه شتافتیم تا ببینیم چه واقع شده است ؟  وقتی آنجا رسیدیم  ، مشاهده کردیم که دروازه ی حویلی و کلکین  دو اتاق  سمت راست منزل باز است ، اشیای خورد  و کوچک  زیادی هر سو پراگنده است  و زن همسایه با فرزندانش گریه کنان میگویند که  : "  وای  ! خاک بر سر ما شد ،  ما خود دیدیم که در پای دزد ها بوت  عسکری بود . "   رییس فامیل  حتا یک  حلقه کمر بند عسکری را  نیز که از بیرون دروازه بدست آورده بود  به همسایه ها نشان میداد و پیهم میگفت که  "  اینه بهترین نشانی همین کمر بند است  و ما یقین داریم که دزد ها همه عسکر یا پولیس حکومتی بودند "

وقتی فردای آنشب  ،  صاحب خانه موضوع سرقت منزلش را به قوماندانی امنیه راپور میدهد  ، قوماندان  از وی میپرسد  : " بالای کی اشتباه داری ؟ "   ،  صاحب خانه  با ارایه ی سند و چشمدید خود و اعضای فامیلش  با جرات میگوید  : "  من بالای افراد پولیس اشتباه دارم  ،  حتا چهره ی یکی از دزدان  بخاطرم  هست  و اگر ببینم  میشناسمش "

وقتی قوماندان امنیه احساس میکند که افراد تحت فرمانش  افشا شده  و بد نامی بزرگی  به استقبالش خواهد آمد ،  شروع میکند به لت و کوب صاحب خانه و نا سزا گویی به او .  صاحب خانه به اثر شدت درد ناشی از ضربه های چوب و " قمچین "  فریاد کنان می پرسد  که چرا  هم مال اش دزدیده  میشود و هم  این چنین جزا می بیند ؟  ،  قوماندان امنیه خطاب به وی میگوید : " تا زمانیکه دزدان اصلی را معرفی نکنی  رهایت نمی کنم  "

چون صاحب خانه در عین حال ،  آدم صادق  وساده دل بوده ، پیوسته با صدای بلند میگوید که : "  قوماندانصاحب !  بخدا قسم است که اصل دزد را به شما معرفی کرده ام "  و همچنان چوب و " قمچین "  حواله اش میشود  تا آنکه  بالاخره  در لحظات  توقف موقتی لت و کوب  ،  یکی از منسوبین قوماندانی بوی نزدیک شده  در گوشش میگوید : " ای هفته فهم !  منظور قوماندا ن صاحب اینست که بجای افراد پولیس  ،  کسان دیگری را بحیث دزد معرفی کنی !"   و پس ازان  صاحب خانه  حین تحمل ضربات چوب  با صدای بلند میگوید : " قوماندانصاحب !  چشمانم  در خواب بود ، قسم میخورم که  دزدان اصلی  را نمی شناسم  "   و آنگاه  رها میشود .

حال ،  وقتی دیده  و یا شنیده میشود که  تنی چند از پامال کننده گان حقوق بشر ،  یعنی قاتلان  ، چوکی پرستان و ویرانگران  شهر باستانی کابل که روزی  با شعار " یا ارگ یا مرگ "  دود از دمار مردم بی پناه  ما کشیدند  و با اعمال وکردار شرم آور خویش  ملت با غیر ت  افغانستان را رسوای جهان و جهانیان ساختند ،  به کرسی های قضایی و پارلمانی لمیده  و تعیین و تقرر وزرای  "  شعله یی "  از سوی آقای کرزی را محکوم میکنند و آنرا با پر رویی تمام  "  جنگ علیه اسلام عزیز " مینامند  ،  این دقیقا همان داستان دزد و صاحب خانه است که همین اکنون در افغانستان جریان دارد .

من نه در صدد دفاع از وزیر و وکیل آقای کرزی هستم و نه  با حکومت و ترکیب قدرت دولتی وی در کلیت آن سازگاری دارم  ،  ولی نمیتوانم از تذکر این  حقیقت صرف نظر نمایم که همان وزرای به اصطلاح  شعله یی  با صفات نیکو ، سوابق بی غش ، درک و دانش لازم ، شایسته گی و وطندوستی یی که دارند  ،  صد هزار مرتبه  از قدرت طلبان بیگانه پرست  ،  از جنگ افروزان  متعصب عقبگرا ،  از زراندزان معامله گر ،  از سوگند خوران مکه و مدینه  ،  از نوکران آی . اس . آی  پاکستان و بالاخره  از اربابان تفنگ و تفتین  و تریاک سالاران ضد منافع ملی بهتر  و مفید تر و محبوب تر اند .   ایکاش  آقای کرزی این توان و اراده ی مستقل و بی ملاحظه را میداشت که تعداد زیادی از شخصیت های زنده مانده ( از زیر تیغ جلادان خلقی _ پرچمی _ اخوانی )  را که  هیچ گوشه  وطن را نفروخته اند و  دست شان بخون هیچ انسانی آلوده نیست  وهمچنان ،  ارتباطی با شبکه های استخباراتی منطقه و جهان ندارند  و مرتکب هیچگونه  دزدی و غارت و سر و دست بریدن  و موشک پراندن و ویرانگری و سر افگند ه گی  نشده اند ، درهمه نهاد های دولتی مقرر مینمود ( آنهم در صورتیکه شعله یی ها حاضر میبودند ومیپذیرفتند)   تا تیکه داران " اسلام عزیز " می دیدند و می فهمیدند که مردم دوستی و میهنی پرستی چیست ؟  می آموختند ( اگر قدرت آموزش میداشتند ) که خدمتگزاری به خلق خدا چگونه است  و شرافت و نجابت را چه معیارهایی  در کار است ؟

چقدر جای درد و تاسف است  تا زمانیکه  رژیم های خودکامه ی قومی و خاندانی  در افغانستان حاکم بودند ، همه کرسی ها و امتیازات رسمی و دولتی را در چنگ افراد  " خودی "  و " قابل اعتماد " قرار دادند  و سایرین را مستحق کرسی های بلند نمی دانستند .   آنگاه که خلقی ها و پرچمی ها  در نتیجه کودتای خونین نظامی  به دولت و حاکمیت رسیدند ،  بازهم با نشخوار این شعار که  "  ما انقلاب کردیم  "  ،  کلیه مقامات و امتیازات دولتی را در انحصار مطلق حزبی های خویش قرار داده دیگران را نه تنها مستحق هیچ کرسی و مقامی نمی دانستند  ،  بلکه آنان را  بنام " ضد انقلاب "  به ساده گی تمام تحقیر و دستگیر میکردند و به زندانها می افگندند  و به گلوله می بستند  .

پس از ان که  " تنظیم "  های  اسلامی – جهادی  در کابل حاکم شدند  ،  نه تنها کلیه کرسی ها  و وزارتخانه های کشور  را بخود اختصاص دادند ،  بلکه  شهر ها ، مناطق ، ساختمانها و هرچیزی را که  دارای ارزشی  بود  نیز سهم  تنظیمی و " جهادی "  خویش اعلام کردند و هی گفتند  که  "  ما جهاد کردیم "  و تا هنوز هم  با برخ کشیدن همین شعار ،  عناصر و شخصیت های کاردان و دانشمند  و پاک طینت را که غرض  انجام کار و خدمت از خارج به داخل رفته  ولی حزب و تنظیم و تفنگ در اختیار ندارند  ، پیوسته بنام های غربی ها و گریزی ها و غرب زده ها و " شعله یی ها " و ... می کوبند و در برابر آنها بر وفق خاصیت دانش ستیزی شان  ابراز دشمنی و نفرت مینمایند .

پس به وضاحت دیده میشود که  افغانستان  هنوز که هنوز است صاحبان و حراست کننده گان اصلی و واقعی خود را در نیافته  و این سر زمین  ،  مامن اقوام و طوایف مختلف ساکن دران بحساب نمی رود ، بلکه دولت و مملکت عده یی قلیلی محسوب میشود که یا " انقلاب "  کرده اند و یا " جهاد "  ( آنهم جهاد  فی سبیل الله ! ) 

رهبران جهادی و قیاد ی ،  متاسفانه  شخصیت های آگاه  و دانا ، با وجدان و  وطندوست  را  " کمونیست ها "  و "  شعله یی ها "  و افکار آنها را بنام  " افکار و ایدیولوژی وارداتی "  به باد استهزا می گیرند ،  اما خود هنوز از پیله ی تنگ ایدیو لوژی خویش که همان  اسلام سیاسی بوده  و افکار وارداتی  سید قطب مصری است  بیرون نیامده  و با همین سلاح کهنه مصروف جنگ علیه دگر اندیشان وطن هستند .

مسلمانان سیاسی  و ناقضین حقوق بشر در افغانستان باید بدانند که سکه ی شان بیش از این در بازار داوری های مردم عزیز ما چلند نداشته  پایه ی ادعا ها و صداهای شان نزد ملت افغانستان دیگر به حد کافی سست و لرزان شده  است . 

پس چه بهتر  که دست از تلاش های مذ بوحانه و دروغ گویی های شاخدار  و پرو پاگند های ننگین بردارند  و فقط منتظر تعیین سر نوشت خویش در پرتو داوریهای عادلانه ی ملت ما باشند.

                                                                                                      ( پایان )