عنایت الله ناصری

 وانکوور کانادا

27-06-09

کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است !

 

چندی قبل مقاله ای را تحت عنوان ( از کودتا تا قیام) در سایت گفتمان به نشر سپردم تا پرده از چهره یکتعداد، تأکید می کنم که عده ای از اعضای جنایتکار حزب دموکراتیک خلق که د رپشت مولاناجلال الدین محمد خداوندگار بلخ سنگر گرفته اند، بردارم، اما مطمئن نبودم که طی یک مقاله بتوانم این مزدوران کرملین را برای جامعه افغانی افشا نمایم .

مگر خوشبختانه همان یک مقاله کارگر افتاد و اعترافنامه ای درسایت مشعل به نشر رسید.

من هم منتظر چنین سندی بودم از آقای فرخاری تشکر می کنم که کار م  را در شناسائی چهره های ضد مردمی اعضای حزب خلق و پرچم آسانتر ساخت،تا من اینبار با در دست داشتن چنین سندی جامعه افغنی را در ونکور از وجود و نیات پلید آنها ، آگاه بسازم . من قبل از آنکه روی اظهارات وی تماس بیگیرم شعری از شاعر کردی خلیل روادی را که بی مناسبت با این مقاله نخواهد بود، می نویسم و بعد روی مطلب اصلی بر میگردم.

تنها خواهشی که دارم

ننگ بر من باد!

نفرین برمن باد!

اگر از شما چیزی بخواهم

تنها خوهشی که دارم اینست که به روسپیان سیاسی نیز

قُرص ضد حاملگی بدهید

تا نسل بی شرفان افزونی نیابد

 

آقای فرخاری بعد از چند دشنام رکیک چنین می نویسد:

" قبل از حادثه شوم ثور 1357 در حوزه رعایای یک شاه مستبد، غدار و بازماندۀ او پسر کاکایش داود قرار داشتیم و چون برده بی سرنوشت در فقر و مذلت بسر می بردیم . علی رغم شرایط پیشرفته قرن بیست در تاریکی سرنوشت دست و پا می زدیم و شما را به مثابه گودی کوکی چرخ میدادند و زبان گویای از صد جا قفل خورده بود، بعد از حادثه ثور در اثر خطایا و اشتباهاتی که از طرف فرد معلوم الحال صورت گرفت و دخالت شرم آور امپریالیزم به سردمداری امریکا جنگ تحمیلی را در کشور شعله ور ساخت و خسارات غیرقابل تصور را باعث گردید و دیوانه وار حفیظ الله امین عده ای را زیر چوبه دار برد که حزبی های شریف نیز ازین گزند مردمخوار بی نصیب نه ماندند. مگر امروز بعد ازین رویداد مردم صاحب زبان گویا و سرنوشت خود اند، احزاب و سازمان بوجود می آورند و همین اکنون 41نفر هریک می خواهد در مقام ظاهر شاه و داود شاه به انتخاب مردم تکیه زنند و در تغییر و تحول کشور نقش بازی کنند که شما این وضع و حالت را قبل ازان رویداد در خواب و خیال تصور نمیکردید با به عباره دیگر رویداد ثور دارای نفع و ضرر است و سود آن بر نقصانش فزونی میگیرد!"

 کبیر فرخاری علاوه بر آنکه از کودتای ننگین و خونین هفت ثور دفاع می کند و شرایط امروز را نیز محصول کودتای مذکور قلمداد می کند، در نوشته خود دچار تناقض گویی نیز می شود، دریک جای از دخالت شرم آور امپریالیسم شکوه میکند و در جای دیگر در حالیکه قوای مسلح ناتو به رهبری امریکا در افغانستان حضور دارد، ادعا می کند که مردم در تغییر و تحول کشور نقش بازی میکنند! این فرصت طلبان همیشه به نرخ روز نان می خورند .

آقای فرخاری!آیا خصلت امپریالیزم تغییر خورده است؟آیا مردم افغانستان واقعاً در تعیین سرنوشت خویش نقش دارند؟ آیا تو نمیدانی که اینبار سرنوشت افغانستان نه در مسکو ، بلکه در خارج از کشور در جای دیگری تعیین می شود. مردم عادی ازین امر آگاه هستند که کی ها در دولت آینده افغانستان بر سر قدرت خواهند رسید.

و اما در مورد ظاهرشاه و داود شاه!

بگذارید یاد دهانی کنم که رهبر مکار، مزدور و جاسوس بی مقدارشما آقای ببرک (کارمل) وقتی در پشت تریبون شورا قرار میگرفت بخاطر عوامفریبی شور و غوغا بپا میکرد، ولی در جریده دوره دوازدهم شورا شماره هیجدهم چنین می نویسد: " الحق پادشاه ما یکی از دموکرات ترین پادشاهان دنیا است، بنا بر این شورا

 

باید بودیجه وزارت دربار را  ازدیاد بخشد" ( اگر در مورد آگاهی ندارید و به جریده شورا دستررسی ندارید، با آقای آهنگ شاهد زنده این موضوع مراجعه کنید!)

در مورد داؤد خان هم طفره رفته ای و فراموش کرده ای که داؤد خان رهبر اصلی پرچمی ها بود.   (بازهم برای معلومات بیشتر به آقای آهنگ مراجعه کن)

مگر از یاد تان رفته است که در زمان داؤد خان اعضای حزب پرچم دارای پست های وزارت و ریاست و. . . وغیره بودند! حال یکباره چگونه شد که آنزمان ما برده بودیم و امروز آزادیم و تعیین سر نوشت میکنیم!

آقای فرخاری! داؤد خان حد اقل  این غرور را داشت که دست رد به سینه برژنیف زد ، اما رهبران شما، مانند غلامان حلقه به گوش کرملین تا آخرین لحظه در خدمت منافع شوروی قرار داشتند.

آقای فرخاری من مانند شما هر روز مهره وار نمی لولم ، یکروز کمونست دو آتشه و پیروخروسچف- برژنف و روز دیگر ملا و چلی مسجد نمی شوم. و حال قضاوت را می گذارم به خوانندگان !

باور کن اگر من بجای آنهایی می بودم که به امامت تو نماز برپا نموده اند و امروز شما از وطن فروشان و جنایتکاران خلق و پرچم بنام (حزبی های شریف!) دفاع می کنید ، بخاطر فریبکاری، دروغ و توهین به مقدسات مردم و نماز هائیکه به امامت تو انجام داده اند و همه باطل شده، ترا به محاکمه می کشاندم.

بهتر است شما برای شناخت بیشتر رهبران خویش به آرشیف واسیلی متروخین که اخیراً بوسیله  داکتر حمید سیماب به فارسی برگردان شده مراجعه کنید:

واسیلی متروخین مسوول آرشیف مخفی ریاست کی– جی- بی و فعالیت های کی – جی – بی در افغانستان،  نام های مستعار جاسوسان بومی( افغانی) را با کود های آن چنین افشا می نماید:

1-      ببرک کارمل که از سال 1950 بحیث جاسوس کی- جی- بی استخدام شده، شفر یا کُد نام وی       (MARID)

2-      نور محمد ترکی از سال 1951 برای مدت سی و چهار سال بحیث یک کمونیست و جاسوس شوروی استخدام کرده بود که کُد نام او(NUR ) بود، علاوه بر این دو رهبر جاسوس، شماری دیگری از این وابستگان کی- جی:

3-      گلاب زوی با کُد یا شفر (MAMMAD)

4-      محمد رفیغ با کود نام یا شفر(NIRUZ)

5-      جنرال عبدالقادر با کود نام یا شفر ( OSMAN)

6-       داکتر نجیب الله با کود یا شفر (POTOMOK) (داکتر نجیب الله وقتی محصل طب بوده به کی – جی- بی جذب شده )

باری کودتای شوم و سیاه هفت ثور که بوسیله عناصر وابسته به کی- جی- بی صورت گرفت ، یک حادثه خونینی بود که میتوان آنرا سر آغاز جنایات بعدی تا امروز محسوب کرد. بلا فاصله بعد از کودتا دولت مزدور مطابق به دستور های دستگاه جاسوسی شوروی زمان دست به ایجاد وحشت و ترور، کشتن و بستن و زندانی کردن مردم بیدفاع و مظلوم کشور زدند، هر عضو خلق و پرچم مانند قوماندن های تنظیم های ساخت پیشاور و ایران ،صلاحیت کُشتن و بستن را داشتند ، افراد حزب دموکراتیک! خلق در اولین ماهای کودتا زندانهای ولسوالی ها ، ولایات و کابل را  پُر از زندانیان بی گناه ساختند و هیچکس در کشور احساس امنیت نمیکرد، ترس ووحشت سراسر افغانستان را فرا گرفته بود، مردم هر روز شاهد، مفقود الاثر شدن فرزندان، برادران، خواهران  پدران و خویشاوندان شان بودند، برای مردم بیگناه این کشور، هیچگونه راه رهایی از چنگال دُژخیمان و حشی خلق و پرچم نمانده بود مگر اینکه در سنگر های مقاومت شهید شوند تا در زندان های مخوف کابل و ولایات آنهم بعد از و حشیانه ترین شکنجه ها، به همین دلیل بود که مردم دست به قیام های مسلحانه زدند، آری هنوز ماه عسل تره کی یا اعجوبه کرملین به پایان نرسیده بود که صفیر گلوله های مردم غیور نورستان قصر دلکشا و کرملین را به لرزه انداخت، قیام مردم شجاع پنجشیر، قیام خونین شهر هرات و بدنبال آن قیام هزارهجات ناقوس مرگ کودتا چیان را به صدا در آورد این قیامهای خود جوش مردم آزاده و وطن پرست افغانستان هر روز ولسوالی ها را یکی بعد از دیگری آزاد میکرد و دولت کودتاه را به شکست تازه ای مواجه می ساخت. رهبران کرملین هرچند با تغییر چهره و مهره در راس دولت نمی توانست جلو پیشروی و موفقیت مجاهدین را بگیرد تا اینکه بعد از تره کی و امین جلاد ، ببرک کارمل را سوار برتانک و با بدرقه یکصد و پنجاه هزارعسکر ارتش سرخ شوروی مجهز به مدرن ترین سلاح هوائی و زمینی عصر دست به اشغال وطن عزیز ما زد.

 

قیام شکوهمند سه حوت در شهر کابل اولین نفرت و اعتراض مردم را که با شعار های مرگ بر شاه شجاع ثانی، مرگ بر خرس های قطبی و مرگ بر ارتش اشغالکر شوروی، بدرقه می شد ، علیه دولت دست نشانده و ارتش اشغالگر به نمایش گذاشت، دراین قیام که بخشی از آن از دشت برچی و قلعه شهاده آغاز شد و من خود جزء از هزاران شهروند کابل درین قیام شرکت داشتم در جریان راه پیمائئ از نقطه آغاز تا قسمت سرای غزنی، مردم متحمل ده ها شهید شدند، زیرا وقتی تظاهرات از سرک ها و کوچه ها می گذشت حزبی ها از روی بامهای شان بر مظاهره چیان غیر مسلح آتش گشودند، که تعداد زیادی از مردم شهید شدند ، من خودم در تدفین حد اقل ده نفر در حضیره قلعه شهاده  شرکت داشتم. خوانندگان عزیز قضاوت کنند که این همه کشتار اشتباه و خطا است یا جنایت آشکار؟ آری، مقاومت بی نظیر ملت افغانستان در برابر ابر قدرت شوروی، جهان و تاریخ را به تعحب وا داشت، زیرا ارتش سرخ شوروی نه تنها نتوانست که مناطق را از اشغال مجاهدین باز پس بگیرد، بلکه مجاهدین حلقۀ محاصره را هر روز بر ارتش شوروی و رژیم کودتا تنگ تر می ساخت. پیروزی های چشمگیر و غیر قابل باور ملت پا برهنه و فقیر افغانستان که با دست خالی علیه ارتش منظم و تا بدندان مسلح شوروی می جنگیدند، جهان را متقاعد ساختند که افغانستان دیگر به گورستان ارتش شوروی مبدل شده و شوروی در کوهپایه های این کشور مردخیز و قهرمان پرور میخکوب شده است، فقط در این زمان بود که امریکا و عربها با همکاری دولت ضیاالحق و ای- اس- ای اقدم به تشکیل تنظیم ها هفتگانه کردند، که بعد از آن رهبری قیام خود جوش مردم افغانستان بدست تنظیم ها و سازمانهای وابسته به پاکستان و ایران افتاد و اینکه جهاد مردم شریف افغانستان از آن به بعد کدام جهت را بخود گرفت، از حوصله این نوشته بیرون است.

بناءً بر خلاف اظهارات آقای فرخاری، دخالت کشور های دیگر در افغانستان که به شکلی از اشکال تا بحال ادامه دارد، نتیجه مستقیم کودتای هفت ثور و جنایات خلق و پرچم و باالاخره تجاور عریان ارتش شوروی است که باز هم مسولیت آن بدوش شما، رهبران وابستۀ شما  و رژیم شوروی می افتد نه کسی دیگر.

 آقای فرخاری در پاراگراف دیگری چنین مینویسد که:

" حرف شما بدین ضرب المثل صحه میگذارد که ( دیگ به تاوه گفت که رویت سیاهست) اگر ما دست به جنایات برده باشیم، جنایات ما پیوند جنایات شما نمی شود، در سر هیچ کسی میخ کوکه را نکوبیده ، رقص بالای شکم را ذریعۀ تیزاب انجام نداده ایم ، دسته دسته مردم را در کانتینر ها طعمه حریق نساخته ایم، نیش شپش را به صد هزار افغانی نفروخته ایم، و جنایات هول انگیز دیگر مثل فروش زنها و دختران افغانستان به اعراب و قاپاق و اختتاف اطفال را مرتکب نشده ایم و پیمان قسم را در خانۀ خدار نشکسته ایم و در فرجام اینکه دین اسلام را چون شما به حراج نگذاشته ایم و به این وسیله با دین تجارت نکرده ایم . هرگامی  را که مدعیان   کاذب دیانت انجام داده گلاً بادین در تباین و تضاد است.)

آقای فرخاری در نوشته اش به فردی می ماند که در لجنزار فروه  رفته و دست و پا می زند و بخاطر نجات خود به هر خس و خاشاک دست می اندازد.

اینجانب را عوضی گرفتید با آنهائیکه شریک جٌرم شما بوده، من از سال 81 به اینسو بخاطر جنایات شما از کشور آبائی خود دور افتاده ام، فلهذا در هیچگونه صفت بندی ها ضد مردمی در افغانستان نبوده ام، موضع من در قبال دلالان دین روشن است ، من بین طرز العمل حزب دموکراتیک! خلق و این جنایت کاران و جنگسالاران کدام تفاوتی نمی بینم و اما مطلبی که مرا متعجب می سازد این است که آقای مولانا خود به جنایات حزب و رفقایش اعتراف می کند، که این خود سند مهمی است برای بیشتر افغانهای مقیم وانکوور که فرزندان جوان، برادران ، پدران ، شوهران و خویشاوندان گمشدۀ شان بدست اعضای حزب جنایتکار خلق و پرچم که  تا هنوز از زنده و مردۀ شان خبری نیست، تا از این آقا بپرسند که عزیزان شانرا به چی سرنوشتی و در کجا زنده بگور کرده ، حد اقل بقایا و استخوانهای شان پیدا شود و شهدای خود را احترامانه بخاک بسپارند و خود را تسکین بدهند. و این عنصر ناپاک و همیارانش را بدست محاکمات بین المللی بسپارند تا به سزای اعمال ناشایست خود برسند. شما با این دفاع خائنانه از باند جنایتکار روی زخمهای قربانیان ایندوره نمک می پاشید.

فرخاری در نوشتۀ خود هم مانند دیگر عناصر خائن این باند تلاش ورزیده تا تمام جنایات را از تره کی گرفته تا نجیب بدوش حفیظ الله امین بیاندازند، ولی ملت بینوا افغان از آغاز تا انجام این غایله به جوخه های اعدام سپرده شده اند.

آقای فرخاری در تلاشهای  مذبوحانۀ خود جنایات ببرک کارمل و رفقای خادیست شان تحت رهبری

داکتر نجیب الله جاسوس کی- جی- بی (که در جلادی دست کم از اسد الله سروری و حفیظ الله امین ندارد)  و

 

خودت از این عنصر ناپاک که دستش به خون هزار ها انسان مظلوم و بیگناه کشور آلوده است، ( بحیث شهید!) یاد کرده اید، که خود جفا و بی عدالتیست در حق همه شهدای راه آزادی و...

نا گفته نماند آقای فرخاری، وقتی ببرک کارمل با صد و پنجا هزار عسکر سُرخ شوروی کشور را دو دسته تسلیم جاسوسان روسی می کند، شما در کجا بودید، مگر این ببرک کارمل نبود که زیر نام به اصطلاح عفو عمومی ، تعداد انگشت شماری از دوستان خود را از زندان رها می کند و بقیه همه در زندان باقی می مانند،  (شاهد عینی همین اکنون در وانکوور است که از زندان پلچرخی در همین دوره،  رها شده و چشمدید خود را میگوید، که دخمه های زندان پُر از زندانی بوده که بعداً همه را دسته جمعی زنده بگور کردند.) افراد بی شماری شاهدان عینی این جنایات هستند  که بیان همه  دراین مختصر نمی کنجد.

آقای مولانا من هیچ حقی به خود نمیدهم تا کسانیرا که می خواهند کار فرهنگی و هنری را دنبال کنند ، مورد انتقاد قرار بدهم ، اما وقتی بدانم که کسی یا  کسانی می خواهند در صف انسانهای با احساسی بخزند و روی اعمال زشت و شنیع و جنایتکارانه خود پوششی ایجاد کنند ، آنگاه است که مسوولبت وجدانیی ام حکم می کند تا آنرا نادیده نگیرم .

شما آقای فرخاری زمانیکه قدرت سیاسی را در دست داشتید، فراموش کردید که صد ها هنرمند و شاعر با درد وطن را در زندانها بعد از وحشیانه ترین شکنجه ها بقتل رساندید.

مگر نينواز و احمد ظاهر را شما نکشتيد؟

من اگر ( از قیام تا کودتا) را به نشر سپردم، به همین دلیل بود که از فریب و نیرگهای شما کاملاً آگاه هستم و میدانستم که شما مانند استادان تان حیله گر و نیرنگ باز و مردم فریب  هستید، مردم ما بخاطر دارند وقتی گورباچف اعلان کرد که وی ارتش شوروی را از افغانستان فرا می خواند، از همان لحظه نابودی به اصطلاح    (انقلاب برگشت ناپذیر ثور!)، حتمی به نظر می رسید و داکتر نجیب الله بخاطر ادامه زندگی ننگین خود و رفقای حزبی خود به دستور باداران روسی اش دست  به نیرنگ جدیدی می زند و یک شبه ( مانند شما آقای فرخاری، دوباره مسلمان می شود) و انحلال حزب دموکراتیک! خلق را اعلان می کند و زیر نام حزب وطن به نیرنگ ها و حیله های جدید دست می زند، داکتر نجیب از همین هنگام با سازماندهی ملیشای قومی به وحدت ملی لطمه زده و اختلافات قومی و منطقه ای را در افغانستان دامن می زند و بلاخره این اختلافات در دولت خودش رخنه کرده و باعث کودتا علیه او می

گردد، چنانچه جنرال نبی عظیمی، جنرال بابه جان، جنرال آصف دلاور و جنرال دوستم با تسلیم شدن به شورای نظار تحت رهبری احمد شاه مسعود ، داکتر نجیب الله را از قدرت می اندازند ، تعدادی از جنرال های پشتون مانند گلاب زوی، جنرال تنی به حزب اسلامی حکمتیار پیوستند و بقیه اعضای حزب دموکراتیک! خلق بر مبنای روابط قومی، زبانی با تنظیم ها و احزاب دیگر پیوسته و برای حفظ و بقای خویش فرهنگ خیانیت و جنایت را در جبهات جهاد ترویج کردند. درست در جریان جنگ های داخلی بعد از سقوط دولت نجیب، آخرین حکمروای  این سلسله است که زیر نام همین تنظیم های سیاهکار، باز هم دست به کُشتار مردم و بوجود آوردن اختناق، وحشت و ترور می زنند.

آقای  فرخاری شما فراموش کردید که این به اصطلاح میخکوبی هائیکه از آن یاد می نمائید ، باز هم به  همین رفقای حزبی و شرکای جُرم شما متعلق است، نه کسی دیگری که ادامه آن را تا کنون  شاهدیم.  کوشش نکنید که برف بام خود و شرکای جُرم خودرا بدوش دیگران بیاندازید.

آقای فرخاری در جائیکه دیگرچنین می نویسد:

"حرف آخر اینکه جریده قیام ازگان نشراتی هیچ حزب و سامان و نهادی نیست و هنوز در مسیر نشراتی خویش قرار نتگرفته است و حالا به نشر چند آگهی و گذارش های کمم عمق و کوتاه و یگان تراوش ادبی کارش را آغاز کرده است و در آینده امید است نقش رازنده در سمت و سو دادن افراد آگاه و روشن گری ذهنیت ها بازی کند."

آقای فرخاری من هم دقیقاً هر آنچه گفته آمدیم خواستم که نقاب از چهره پلید پرچمی دیروز و مولانای امروز بردارم تا شما تعداد از انسانهای شریفی را که اکنون با حیله و نیرنگ گرد خود جمع کرده اید، بیشتر از این فریب نداده و زیر نام مولانا و به دروغپردازی و خیانت ادامه ندهید.

و باالاخره آقای فرخاری نوشته خود را چنین پایان می بخشد:

" آقای ناصری بهتر است در مفاهمه و تبادل نظر یکدیگر را بشناسیم و از تعصبات کور بپرهیزیم و اگر راه درست را دریابیم مردم را بدان سوب در حرکت بیاوریم."

آقای فرخاری، ضرب المثل معروف است که: آزموده را آزمودن خطاست.

و ما با کسانیکه به ملت پُشت کرده اند، سرآشتی و مفاهمه نداریم، مگر اینکه به جنایات خود اعتراف نمایند.