آرزو

 

کاش میشد با تو رنگ لحظه ها را

مثل دریا

مثل گندمزار میکردم

از شقایق میسرودم؛

زیر باران قصه ی دریاچه را تکرار میکردم

گریه ها را با حریر سبز شادی رنگ میدادم

خانه را از عطر دست وگرمیی لطف نفسهایت

میل خورشیدی ترین ِ سینه ی آشوبگرگلزار میکردم

می نشستم در بهشت چشمهایت

                            عشق می چیدم

با تو لحن روشن ِ آرامش ِ بودایی

در دامان "شیوا" میشدم

طرحی از زیبا ترین ها میکشیدم

                     با خدا دیدار میکردم

باز مثل وسعت آزادی

پهنای تعزل آبشاران ِ زلال ماه در گیسو

شبیه  چشمه ساران سخاوت

مثل تاکستان انگور

آبی وسرخ وسپید وزرد میشد

آسمان دیدگانم

وقتی با گلشاخه ی از بوسه

چشمان ترا بیدار میکردم

 

کاش میشد در پگاه ِ صادق یک روز

زیر چتر رنگ رنگ آرزو

ریزش ِ در خویش ِ پرهیز ترا حس مینمودم

شعله باران زندگی را

از لبانت داغ میچیدم

 

کاش میشد در دوام لحظه ها

گلواژه های عشق را در جاری شعر و غزل

تکرار میکردم

کاش میشد درحضور ناز تو

می شکست تنهایی ، خاموشی ،سکوت وبغض

بعد من از نور ،از باران

با ستاره، از طلوع مهربانی با شمیمی از نوازش های دریا

 

 دورِ خود دیوار میکردم...