عنایت الله ناصری

از کودتا تا قیام

 

کودتای خونین و ننگین هفت ثور 1357مطابق میلادی 1978که به وسیله وطن فروشان و جنایتکاران ائتلاف خلق و پرچم تحت رهبری مستقیم کی- جی- بی صفحه سیاه و نکبت باری را در تاریخ افغانستان به ثبت رسانید. مزدوران کرملین بخاطرارضای باداران خویش وحفظ قدرت درافغانستان زیر نام حزب دموکراتیک، جنایاتی را مرتکب شدند که قلم از رقم زدن آن عار دارد. آنها بیشتر از دو میلیون انسان بیگناه را در دوران زمامداری شان در زندانهای محوف پلچرخی و صد ها زندان دیگر در کابل و ولایات بعد از وحشیانه ترین شکنجه ها دسته دسته به جوخه اعدام سپرده و یا دسته جمعی زنده به گورکردند و تعدادی را از هوا توسط طیاره به کوهها و دره ها پرتاب کردند. هیچ لایه و طبقه در جامعه از دست این جنایتکاران در امان نماند از طفل شیرخواره تا پیر مرد بیشتر از هشتاد ساله، از شاگرد پینه دوز، جوالی، کارگر گرفته تا شاگردان مکاتب و پوهنتون، از کاتب دفتر گرفته تا معلم و عالم دینی و روشنفکران انجنیران و داکتران از دهقان گرفته تا زمینداران و هر آنکه حاضر به همکاری با آنها نشدند زندانی، کشته و یا از خانه و وطن شان فراری شدند. قساوت این جانی ها به حدی بود که در کوتل شبر طفلی را از رحم مادر زنده بیرون آوردند و به نوک برچه بالا کردند و شعار دادند که" ما دشمن را در نطفه خفه کردیم" خیانت و جنایات این باند تبهه کار با کشتن و بستن خلاصه نشده آنها ارزش های فرهنگی کشور را مسخ نمودند، به باور های دینی و مذهبی مردم توهین نمودند به مال و ناموس مردم تجاوز کرده بی ننگی، خیانت پیشگی و مزدوری را به ارمغان آوردند. مطابق گذارش کمسیون مستقل حقوق بشر (AIHRC)

وداکتران برای حقوق بشر( physician for human rights)

وشبکه های معلوماتی منطقوی ( Integrated regional information network) در حدود 180 گور دسته جمعی از قربانیان مزدوران کرملین در مناطق مختلف افغانستان مانند: بدخشان، کنر، کابل و مزار شریف کشف شده که هزار ها سکلیت و جمجمه دران ها یافت شده است، که فعلاً تنها 830 قربانی شناسایی شده است یقیناً که تعداد گور های دسته جمعی بیشتری در آینده کشف خواهد شد.

ترویج و تبلیغ فرهنگ جنایت و خیانت پروری توسط وطن فروشان خلق و پرجم در افغانستان باعث پرورش دهها و صد ها جنایتکار، دزد و اوباش شده که زمینه را برای جنایات بیشتر آنها مساعد ساخت. باند جنایتکار خلق و پرچم بعد از سقوط ننگین رژیم کودتا و شکست ارتش سُرخ شوروی برای بقای خویش دزدانه در سنگر های مقاومت خزیده و اخلاق و فرهنگ خیانت و جنایت را در بین مردم ترویج کرده و به جنایات خویش از طریق براه انداختن اختلافات قومی، دینی، مذهبی، لسانی و منطقه ای با شعله ور ساختن جنگ داخلی ادامه داده و میهن عزیز ما را به تلی از خاک مبدل کردند. تمام زمنیه های جنایات بعدی نتیجه مستقیم خیانت ها و جنایات رژیم کودتای هفت ثور بوده است.

گذشته از آن پارچه پارچه شدن مردم افغانستان ، شرایط  مساعدی را برای دست اندازی های مستقیم آی- اس- آی پاکستان و دیگر نیروهای خارجی در افغانستان مهیا کرد. خود این جنایتکاران به کشور های به اصطلاح امپریالیستی که دیروز میلیون ها انسان را به اتهام جاسوسی و ارتباط به این کشور ها به خاک و خون کشاندند، امروز به زندگی ننگین خویش ادامه میدهند. جالب اینجاست که تعدادی از جوجه مزدورها و خائنین خلق و پرچم با گردن فرازی به جنایات خویش افتخارنموده و در مجامع و محافلی زیر نام های مختلف دست به سیاهکاری می زنند.

مردم افغانستان در اثر خیانت نیرو های مختلف سیاسی و نظامی حاکم در کشور،چون قوماندانهای مسلح ، طالبان و دولت کرزی فُرصت آنرا نیافتند تا خائنین و مزدوران کرملین را به محاکمه بکشانند .

ترویج فرهنگ خیانت وجنایت در بین احزاب و گروه های سیاهکار زمینه را چنان مهیا نموده است  تا جمعی شارلاتان و خائین و جانی بدون اینکه خم به ابرو بیاورند بی شرمانه در مجامع نفوذ کرده و با نیرنگ می خواهند دوباره در سطح مردم (غیرآگاه از اعمال گذشته ایشان) مطرح گردند.

متأسفانه عدم آگاهی و بی تفاوتی و برخورد های غیر مسوولانه عده ای از افغانهای ما در قبال جنایتکاران نقابدار و بی نقاب باعث نفوذ و دوباره فعال شدن خائنین خلق و پرچم در بین افغانهای خارج از کشور شده است.

 دراین اواخر تعدادی از پرچمی های معلوم الحال با استفاده از عدم آگاهی عده ای از وطندارن شریف گرد آمده و در شهر وانکوور زیر نام به اصطلاح ( خانه مولانا) و انتشار نشریه ای به نام ( قیام)  می خواهند خود را در بین مردم این ولا دوباره  مطرح سازند ، گرچه عدۀ کثیر از مردم از روابط این گروهکهای فریبکار آگاه اند ، ولی با اینهم لازم می دانم که یکبار دیگر هویت و کار کرد های این خائننین به ملت را افشاء نمایم تا باشد که مردم و جامعه افغانی خارج از کشور چهره های این عناصر را بهتر بشناسند.

در مورد اخلاق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حزب دیموکراتیک! خلق در بالا تذکردادم  و دوباره تکرار آنرا لازم نمیدانم، اما ضرورت پنهان شدن آنها را زیر نام مولانا و بزرگانی از این شمار را باید  افشا کرد. تا ملت به اهداف شوم این عناصر مشکوک پی برند.

آری! مولانا جلال الدین محمد بلخی  معروف به خداوندگاربلخ، سخنور، عارف، صوفی،ادیب، شاعر و عالم والا مقام بوده که امروز جهان به او افتخار می کند، مولانای بزرگ عاشق انسان و انسانیت بود و در فرهنگ عرفان و تصوف نفس و هوای نفس را جایگاهی نیست، هر آنچه دران سرای راه دارد عشق و میعادگاه عشق است، در آنجا منزلگاه صاحبدلان است نه سنگدلان آدمکُش، صوفی و عارف به این عقیده اند که عشق! آزادگی، صلح،صفا و صمیمت ایجاد می کند. عاشق زیبا پسند است و بدنبال زیبائی ها میرود و هیچگونه مرز و رنگ نمی شناسد، عشق انسانرا بحیث موجود زیبا میبیند و بالاخره عشق آن نیروی معنوی است که زشتی و پلیدی ها را نمی پذیرد،برعکس نفس، بندگی و اسارت بار می آورد و انسانرا بیشتر در جهت ارضای شهوات نفسانی می کشاند، نفس همه چیز را با معیار های مادی ارزش یابی می کند و انسانرا بسوی برتری طلبی می کشاند و بخاطر رسیدن به اهداف مادی از هیچگونه اعمال ناشایست و نا بایست اباء نمی ورزند.

حال ببینیم که این گروه به کدام کتیگوری قرار میگیرند و مولانای بزرگ در چه مرتبتی قرار دارد.

آری مولانا یکی از شگفتی های تبار انسانیست و همچنانکه قبلاً تذکر دادم عاشق انسان هست و این عشق با هیچ معیاری قابل سنجش نمی باشد. 

مولانا در جائی خود، چنین میگوید:

آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست

نــا بوده بــه که بودن او غیر عار نیست

عشق است و عاشق است که باقیست تا ابد

دل جز بر این منه که به جز مستعار نیست

 

مولانا عشق را وسیله رسیدن به ساحل نجات میداند، عشق مولانا نبست به شمس یک عشق حقیقی است.  مولانا میگوید:

شمس تبریز ترا عشق شناسد نه خرد.

 شمس دارای خصایص شایسته وبایسته والای انسانی است و مولانا شمس را منحیث یک سمبول انسان کامل که آراسته به زیور انسانی بود، انتخاب می کند و ازاینجاست که به ستایش وی می نشیند، چون زیبائی ها را در وجود شمس می بیند و خود را درحضور او فراموش میکند، این فراموشی و محو شدن چیزی نیست بجز بریدن از جهل، زشتی ها، ظلم، ستم ، درد و رنجی ستمکاران زمان وی که بی شباهت با زمان اقتدار جانیان  نبود.

شمس درعمق اجتماع با طرد شدگان، ستمدیگان و بینوایان پیوند  ناگسستنی داشت، و این یکی از دلائیلی است که به شمس عشق می ورزید. 

دراین مقال نمیتوان تمام نوشته ها و خصایص مولانا را به تحلیل نشست با مثال های مختصر فوق  اکتفاء می کنم.

و حا ل می بینیم که دست اندرکاران و کودتا چیان دیروز و قیام کنندگان امروز چگونه زیر نام مولانای بزرگ به تجارت برخاسته اند وچقدر منطقی  خواهد بود که اینها علمدار مولانای بزرگ بلخ باشند.

اینان درست در صف مقابل مولانا قرار دارند، مگر نه این است  که میلیون ها انسان ستمدیده وبینوا را در زندان  پلچرخی وزندان های ولایات و شکنجه گاه های دیگر به جوخه های اعدام سپردند!؟ مگراینها بخاطرارضای شهوات نفسانی خویش از شنیع ترین اعمال ضد انسانی علیه ملت ستمدیدۀ کشور استفاده نکردند!؟

حالا می خواهند خود را زیر نام مولانای بزرگ پنهان کنند.

گذشته از آن کسی که قادر به دکلمۀ یک شعر عادی نیست و در یک گزارش معمولی مرتکب اشتباهات املائی و انشائی زیادی باشد، حق دارد که  مولانا  روپوش کار ها ی خود قرار دهند.

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا .

شمس در وصف مولانا ی بلخ چنین می گوید:

در همه فنون خواه اصول، خواه فقه و خواه نحو و منطق، با ارباب آن به قوت معنی سخن گوید، به از ایشان و با ذوقتر از ایشان و خوبتر از ایشان- اگرش بیاید و دلش بخواهد و ملالتش مانع نیاید؛ بی مزگی آنکه اگر من از سرخرد (طفل) شوم و صد سال بکوشم ، ده یک علم و هنر او حاصل نتوانم کرد.

درد ناک اینست کسانیکه حد اقل سواد را ندارند با وقاحت تمام از مولانا سخن میگویند.

این خائنین وطن زنده گان را از حیات ساقط کردند، و وطن را به بیگانه فروختند و حالا می خواهند رفتگان را به حراج بگذارند.

فکر کنم بهتر آن می بود که اینها بدنبال آبشخور خود می رفتند و خانۀ خروسچف، بریژینف و کی- جی- بی بناه می کردند، نه خانۀ مولانا  شخصیتی که قرن ها پیش به اینها  نفرین خویش را فرستاده بود.