نوشته :  ديپلوم انجنير سيد يعقوب نويد                                                                       yaqobsaid@yahoo.de

 

رفتن به سوي انتخابات يا

 تمرين ديموكراسي درروند جهاني شدن

  

درافغانستان مردم براي باردوم بسوي انتخابات وري دهي ميروند٫كه قدميست  مثبت درشكل گيري تدريجي ثبات سياسي وديموكرسي دراين كشور جنگزده وعقب نگهداشته شده ٫ گرچه همه ميدانيم كه پروسه انتخابات با احتمال قوي خالي از مشكلات يعني عدم شفافيت و قانون شكني ها نخواهد بود٫زيرا دركشور كه جنگ جريان داشته باشد  واحزاب قوي سياسي  وجامعه مدني به گونه سيستماتيك آن شكل نگرفته باشد  وهم  اكثريت جامعه از نعمت سواد بي بهره ودرتحت خط فقر شب وروزرا بگذرانند٫  درهمچو شرايطِ ما نبايد زياد  انتظارات بلند بالاِ داشته باشيم  ۔

و اما از زاويه ديگر وبا نگرشي تحليلي تر هم ميشود بر فرايند و جستار انتخابات خوشبينانه ترنگريست ومثبت نگرانه  تربرخورد نمود يعني درمتن تحولات حضورداشتن و خود راسهيم دانستن بهتر ازماندن وايستادن درموضع انتقادي واعتراضي يست  ٫ چون  ما الترناتيف بهترازسهم گيري درانتخابات درشرايط موجود  نداريم ٫ آنچه من از ديموكراسي و انتخابات درك نموده ام  اينست كه درانتخابات تراكم كمي افراد ميتواند منجربه تغيرات كيفي در روند رشد جامعه شود اگرحضورآگانه وفعال دررقابت هاي انتخاباتي داشته باشيم ٫ بهترين فرصت يست كه با استفاده از كميت ري  مشروعيت براي يك مديريت دلخواه و ايدال محيا سازيم چون عنصر آزادي و انتخاب درامتداد اين حركت نهفته است ونميشود از اثرات مثبت آن در روند زندگي وتحولات اجتماعي چشم پوشي نمود وازسوي ديگرحركت بسوي انتخابات  تنها يك حركت ساده فزيكي نيست بلكه  دست آورد آن ميتواند دگرانديشي ٫دگرگونه خواستن و دگرگونه ساختن را همرا داشته باشد ۔

و اما در افغانستان سه دهه جنگ تمامي ساختارهاي سياسي ٫ اجتماعي ٫اقتصادي وحتي نظامي كشوررا  نابود نموده وما  تا گلو در ٫فقر ٫ فساد ٫ خيانت وصد ها مصيبت و مافياگري هاي ديگرغرق  هستيم ٫ دريك چنين شرايطِ درمقابل ما  فقط دو گزينه وجود دارد ۔

 ١ـ  تحريم انتخابات ٫ نامشروع دانستن نظام و باورمند به  اشغال بودن افغانستان ۔

٢ ـ  مشاركت درانتخابات وپذيرفتن اينكه ما ميتوانيم در همكاري با نيروهاي بين المللي بسوي ثبات سياسي ونجات كشور از بحران حركت نمايم ۔

گزينه اول حرف شعاري ٫ غيرعقلايي وغيرسياسي ٫ عقدمندانه و مشت درتاريكي زدن وآب درآسياب طالبان والقاعده  ريختن وخوش خدمتي  براي تامين منافع پاكستان است  و حاصل ديگر براي مردم رنجديده افغانستان  ندارد مگر تداوم جنگ  وخون ريزي  ۔

امادر گزينه دوم : معلوم است كه افغانستان دارد بحران سي سال جنگ را پشت سر ميگذراند ٫بحرانكه پيامد هاي بسيار ناگوار وخونين به همرا دارد ٫بحرانكه آغاز وتداوم اش نه تنها افغانستان بلكه نظم وسيستمِ منطقه وجهان را دگرگون ساخت گرچه مركز فزيكي  بحران افغانستان بود واما  افغانستان هيچگاه عامل بحران درمنطقه وياجهان نبوده واكنون هم نيست  بحران محصول تضادهاي جهان  دوقطبي آن  آنزمان  بود٫ گرچه نقشه سياسي جهانرا عوض نمود اما  همه چيز را ازما هم گرفت  بيرون شدن ازبحران و پيامد هاي منفي آن نه با حرف وشعار نه با تهديد وتوهين به ديگران نه با انتقاد محض ونه با مايوس شدن وازميدان كنار رفتن تامين ميگردد ٫ اين بحران بگونه تدريجي شكل گرفته ونبايد هم انتظار داشت يك شبه همه چيز درست و ايدال گردد ۔

واما ابعاد مشكلات ودشواري ها   : 

١:  داخلي : يكي از خصوصيات بارز بحران سه دهه اخير درافغانستان گره خوردن عوامل بحران با معلول هاي آن است كه پيوند ناسالم وحتي غيرقابل تفكيك ومعُضله نهايت دشوارِ را درجهت بحران زدايي در سر راه ما قرار داده است ۔

بگونه مثال رشوه خواري وفساد اداري دردفاتر دولت عامل اصلي جرم ٫ جنايت ٫ قانون شكني ٫ فساد در بدنه دولت وجامعه ميباشد اما ازسوي ديگر رشوت خواري خود محلول شرايط جنگ ٫گرسنگي ٫بي عدالتي وپاين بودن سطح درآمد هاست ٫ ويا مثلاً بيسوادي بزرگترين دوشمن صلح وپيشرفت درشرايط كنونييست اما بيسوادي خود محلول جنگ طولانيست ٫ اگر ما جامعه آگاه وروشنفكر ميداشتيم و اگراكثريت مردم از نعمت سواد برخوردار مي بودند٫ قطعاً وجبراً سرنوشت بهترميداشتم ٫ واما ! آيا ميشود مردم را  بجرم نداشتن سواد محكمه كرد؟  يا راه حل فساد اداري صرف در گرفتاري ماموردولت بجرم رشوگيري يست ؟  نه ! چون عوامل بحران ومعلول هاي بحران با همديگر پيوند جدا ناپذير دارند٫ پس راه حل نه برخورد هاي نمايشي و مقطعي بلكه اصلاحات ساختاري وبنياديست  زيرا اين  جامعه به طرحهاي  زيربنايي كوتاه مدت وطويل المدت نياز دارد البته نه بگونه  شعارهاي عوام فريبانه كه متاسفانه هميشه گفته وشنيده شده بلكه ما نيازمند به طرح هاي علمي  واماري دقيق بگونه پلان هاي پنج ساله ٫ ده ساله و ۔ ۔ ۔ ۔ هستيم ۔

 

٢ : دربُعد خارجي : بيايد قبل از اينكه احساساتي شويم وشعارگونه صحبت كنيم بررسي كنيم كه درشكل گيري  معادلات سياسي جهاني  چه سهم وچقدر توانايي اجرايي داريم آيا ما تصميم گيرنده هستيم ؟ ٫اگرنيستم چكاركنيم مسلحانه بجنگيم ؟ بيائيد  واقع بينانه تر صحبت كنيم  ٫ ما چه بخواهيم وچه نخواهيم ازتعاملات وروابط جهاني اثر پذيريم نه اينكه   اثر گذاري ما پُررنگتر باشد  چون روابط پيچيده اقتصادي ٫ سياسي ونظامي جهان موجود بالاتر ازتوانايي هاي سياسي وتصرفات اقتصادي  وحتي تصورات عقلي ماست ٫ چون ما امروز درعصر قرار داريم كه تحولات شگرفِ علمي ٫ اقتصادي ٫ درجهان به وقوع  پيوسته كه بگونه خزنده دارد مرزها وحتي فرهنگها را به چالش كشيده ودارد آرام آرام  زايل ميكند ۔ به ‌قول Friedman جهانی شدن یک پدیده یا یک جریان گذرا نیست٫ امروزه جهانی شدن یک نظام بین‌المللی فراگیر است که بر سیاست داخلی و خارجی هر کشوری اثر می‌گذارد .

گرچه جهاني شدن با پشرفت هاي اقتصادي و اجتماعي توام است اما كشورهاي جهان سومي وعقب نگهداشته شده راه يي ندارند مگراينكه دراين پروسه بي پيوندند٫زيرا  پروسه جهاني شدن ديگر نه افسانه و نه اتوپياست بلكه روند روبه گسترش وحتي خارج از حيطه تسلط دولتمردان جهان است زيرا جهاني شدن خلاف تصوربعضي ها  بدستور سياست گذاران پُرقدرت جهان شكل نميگرد بلكه  جهان وسياست هاي جهاني دارند  درنظم اقتصادي جديد مطابق پيشرفت هاي باورنكردني تكنالوژي درعرصه هاي مختلف نظمِ متناسب به اندام پيشرفته خود را جستجو ميكند پس نبايد فراموش كرد كه اين نظم نوين جهاني به امنيت جهاني هم نيازمند است بدون امنيت وبخصوص امنيت جهاني ما نميتوانيم نظم جهاني وجهاني شدن نظم را تجربه كنيم ۔

پس از اينجا است  كه نه ما  ونه هيچكشور ديگرِ نميتوانيم  جدا از جهان و ستيم اقتصادي سياسي وحتي امنيتي جهان ويا با ناديده گرفتن  ميثاق ها وروابط متعارف  بين المللي درمحدوده جغرافيايي خود آنطور كه خود ميخواهيم زندگي كنيم ۔

امروز جهان وارد مرحلهِ  گرديده كه در روابط بين دول وسياست هاي جهاني تغيرات بنيادي و غيرقابل پيشبني رونما گرديده  ٫نظم جهاني جديد  تمامي فورمول بندي هاي سياسي وكلاسيك گذشته را كه حاكميتها را در جغرافيا ويا درپيوند وموجويت ايدولوژي ها تعريف ميكرد دگرگون نموده ومعادلات جديد متناسب وموزون با شرايط جديد بر اساس  اصول خاص خود درحال شكل گيري يست  گرچه اين شكل گيري جديد پرشتاب وعالم گير به مثابه پروسه يست كه با قدم گذاشتن درعرصه وجود  تجارب نوِ را هم  درعين حال مي آزمايد اما ازمشخصات اساسي آن سنت شكني ودگرگوني نظم اقتصادي اجتماعي جهان توام با دگرگونه شدن  دييپلماسي هاي سنتي وبسيارِ  ازواژه ها وترمينالوژي هاي قبول شده ديروزدرعرصه هاي مختلف است  ۔

 در اين نظم تعريف  ديپلوماسيهاي  سنتي و جغرافيا محور٫ منافع ملي وسياسي كشورها هرروز بيشترازگذشته  درشرايط ناموزن وپارادوكسيالي  شديد قرارگرفته خود را نيازمند به بازسازي معنايي احساس ميكنند  ۔

تصورجهاني شدن را باتصور جهاني شدن فرهنگ غرب ويا بگفته يكعده  امريكاي  شدن جهان نبايد مترادف فكركرد زيرا روند جهاني شدن به شمشير دولبه ميماند كه درصورت عدم كاربرد درست و نه داشتن تجربه ومهارت ويا امكانات موثردر جهت بهره گيري درست از آن زخم هاي جبران ناپذير را ايجاد ميكند و اين مربوط ميشود اولاً به نحوه مواجهه مديريتي بااين پديده و عقلانيت سياسي ومدبرانه كارگزارن سياسي يك كشور كه چگونه با اين سلاح دولبه وبُرنده بازي ميكنند دوماً مربوط ميشود به  قشر آگاه وروشنفكر جامعه كه چگونه از ارزشهاي دفاع كنند ويا ارزشهاي ناب اجتماعي واعتقادي خود را بديگران ودر ديگر نقاط جهان البته نه بااحساسات فحش وتوهين بلكه دريك روند منطقي ومعقول انتقال دهند ۔

  پس با اين تحليل واينگونه تمرين اگردرمراحل اول ويا دركوتاه مدت موفقيتِ هم نداشته باشيم  باز هم برگ برنده دردست ما خواهد بود چون لااقل راه رفتن را مي آموزيم وديموكراسي را منحيث سالم ترين نظام سياسي اجتماعي تمرين ميكنيم ۔

                                                                                            20.05.09