ناديه فضل

                         از زهر خوردن سقراط حکیم تا زهر خوراندن مدعیان دین!

 

تیزاب پاشی برصورت دختران قندهاردر نوامبر سال 2008 میلادی ومسموم نمودن دوشیزه گان ولایت های پروان وکاپیسا در چندروز گذشته ی سال روان میلادی مرا به یادپدر علم فلسفه "سقراط" که در سده ی پنجم قبل از میلاد می زیست انداخت که؛

ناآگاهی مردمان عصرش از اهمیت قانون وهمچنان تأکید خودش بریک زندگی قانونمند ویرا ناگذیر به نوشیدن زهر نمود .

مدعیان دین درکشور ما با گسترش دامنه ی وحشت واغتشاش ،پاشیدن تیزاب وخوراندن زهر به دختران دانش آموز وتعمیل خشونت سیمای عریان بی خردی ومسوولیت ناپذیری اجتماعی را به نمایش میگذارند.

 

 زنان ودختران افغانستان  نخستین شکارها در پنجه های هیولای جهالت ودر امتداد درگیری های روانی شماری ازبه اصطلاح متولیان دین ،مذهب ووابستگان گروه های مافیایی مواد مخدراند.

  مسموم سازی دوشیزه های دانش آموز در ولایت های پروان وکاپیسا  در چندروز گذشته تصویردیگری از شقاوت قرون اوسطی یی  را میدهد که درهیچ کتاب وقفسه ی آنرا نمیتوان یافت .

زمانی که بر صورت دوشیزه های معصوم وعفیف ولایت قندهار دست جنایت از پاشیدن تیزاب دریغ ننمود نخستین گامهای رفتن به عمق فاجعه را به صراحت میشد حس نمود واینبار با مسموم سازی دانش آموزان مکاتب، جنایت با چهره ی دیگری ظاهر شد.

سوال در اینجاست که: آیا ایجاد فضای مغشوش در افغانستان طرحیست از جانب کشور های غربی وحامیان دولت طالب گرای کرزی ؟ یا منجلاب سیه اندیشی های برخاسته از کهنه ترین وفرسوده ترین رابطه های سنتی، آنقدر عمیق است که حتی پدیده های مثل ناموس داری وغیرت را در کشور نیز کاملأ محونموده است.

اگر به تاریخ سالهای نه چندان دور افغانستان دقت نماییم و پیکره های خاک آلود رابطه های به اصطلاح غرور ساز را دستی بکشیم،بدون تردید متوجه خواهیم شد که؛ تقلب وسازش درشت ترین عناوین را زیر نام افتخارات ملی  برای مردم این کشوردر  برگهایی از تاریخ درج نموده وورقه های موهومی  را در هاله ی بنام تاریخ خلق نموده است.

 همچنان پدیده های به اصطلاح "غرور ملی" و"غیرت" نیز در محدوده ی خواستهای سیاسی شماری مطرح میگردد وبه گونه ی پاشیدن خاکی میشود در چشم مردم.

  در نهایت با ضعیف  ترین باد این کاخ ساخته وپرداخته ی تفکرات پوسیده فرومی پاشد ، چنانچه وضاحت این ادعا را  در برخورد به اصطلاح" مردان؟" این کشور در برابر دختران وکودکان معصوم به سادگی میتوان دید.

تجاوز بر کودکان ،سربریدن نوجوانان،تجاوز بر ناموس هموطن خویش اینها را با کدام توجیهی زیر پرده ی اصطلاحاتی مثل" ناموس داری" و"غیرت افغانی" خویش پنهان میدارند؟

 شعله های دانش ستیزی به اصطلاح متولیان دین با تکفیر دگر اندیشان وآتش زدن روح جامعه   فروننشسته واکنون ارضای غریزه های قدرت طلبی وزیست طفیلی خویش رادر  اِعمال خشونت بر دختران وزنان به دست میاورند؟

در سالهای پس از شقاوت طالب ها وگروه های بنیاد گرای افراطی ،با وجود محدودیت های بسیار زنان افغانستان توانسته اند با حضور متبارز خویش در اجتماع همچنان سهمی در امور سیاسی این کشور داشته باشند.

هرچند کار وفعالیت زنان در افغانستان تا اکنون آنچنانیکه لازم است شکل نگرفته وتنظیم نیافته است ولی با آنهم حضور زنان در عرصه های گوناگون سیاسی ـ اجتماعی وفهم زنان درامور، هراس وَوهمِ تلخی را در رگ وروان بنیادگرایان ایجاد و خلق نموده است که سبب واکنش های شدید آنان، آنهم به شنیع ترین وبدترین وجه ممکن آن گردیده است.

اما این اعجوبه های تاریخ  با پاشیدن تیزاب به صورت دختران مکاتب ویا مسموم سازی آنان چه هدفی را دنبال مینمایند؟

پاسخ روشن است در پیامد چنین  کنش های شقاوت آمیز،بازهم گسترش وعمق گیری جهالت وحشتباری را میتوان دید.

"طالبان میانه رو" به قول رییس جمهور افغانستان وبنیاد گرایان افراطی همسنگر رییس جمهور براین امر کاملأ واقف اند که با جلو گیری از گسترش مدنیت وتعلیم به ویژه در اجتماع زنان افغانستان، راه  دوام عمر طفیلی آنان همچنان طویل باقی میماند.

زمامداران نفـَس وجان مردم افغانستان، با تلاش های گوناگون پرده ی ضخیمی برجنایات این عَلـَم برداران  خون آشام تباهی وسیاهی افگنده ، زیر نام "میانه رو" ، "جنگجو" والقابی شبیه به اینها،  حضور آنان را در عرصه سیاسی ودر سطح جهانی همچنان خواهان اند.

با آنکه به قول نویسنده ی امریکایی "بنیامین فرانکلین" دشمن کوچک وجود ندارد! ولی در افغانستان جنایت کاران نیز دسته بندی شده وبا میانه روساختن آنان عرصه ی سیاست ودولت داری را  بر روی آنان باز نگه میدارند.

چگونه در سرزمین بزرگان دانش ومدنیت مثل ابو علی سینای بلخی ، مولانای جلال الدین محمد  بلخی ،رابعه بلخی ،جامی ،ابونصر فارابی ، وامروزی ها لیلا صراحت روشنی ، واصف باختری ،قهار عاصی،لطیف ناظمی،کاظم کاظمی  ودانشمندان بسیاردیگر

گستره ی جنایت وشقاوت تا بی نهایت رسوایی ادامه میابد؟

اشکال در چه است؟

آیا اینهمه درد وبی آبرویی بنام های گونه گون وپیروی از اندیشه ها وتفکرات کهنه وفرسوده تنها عامل اینهمه بدبختی در افغانستان است که به اصطلاح" مردان؟" این کشور حتی ظلم وجنایت بر ناموس خودی را نیز جزء از مباهات و افتخار" مرد؟" بودن خویش می پندارند وبا مشت زدن بر دهان زنان ،خواهران ومادران خویش تـَوَهُم  به اصطلاح "مرد؟" بودن خویش راتثبیت میکنند ویا اصل و پدیده "غیرت ومردانگی ؟"وهیا هوی ناموس داری در افغانستان فقط برای مردم فریبی استفاده میشد وهیچگونه  نشانه ی از آنرا نه داشته اند ونه هم دیده اند؟

درضمن چرامردم عوام افغانستان به این سادگی به قهقرای باور های مجهول کشاینده شده ومورد سوء استفاده های سمتی ،منطقه یی وپدیده های دیگر واقع میشوند؟

 با توجه به ارقام وآماربالای  بیسوادی در افغانستان، نبود منابع روشنگر ودست نداشتن به آگاهی لازم یکی از زمینه ها برای گسترش کهنه گرایی واستفاده ی سوء از آنهاست.

از همه  وَهم انگیز تر  باور های شبه دینی و مذهبی که آمیزیشیست از خرافات ،رابطه های سنتی ،قومی ،قبیله یی ،منطقه یی واقوال کمتر واقعی دینی ، یکی دیگراز زمینه هایی  دستبرد بر داشته های مردم وسوء استفاده از باور ها واعتقادات راستین مذهبی عوام است.

 در نهایت این عوامل وانگیزه های مسبب چنین عوامل، دلیل بر  تکامل تحجراندیشی در میان انبوهی از مردم میگردد که نا خودآگاه در گودال این مصیبت ها فنا میشوند.

با آنکه اصل های غیرت مداری وانسان پروری در جامعه گنگ وکم رنگ میشوند این جنایتکاران با تلاش برچهره نمایی به اصطلاح "مردانه؟ ومسلمان؟" در درون وبرون از مرز های افغانستان به "غیرت فروشی" پناه میبرند با آنکه خود نیز میدانند که این متاع کهنه خریداری نیز ندارد.

 با آنهم قتل ناموسی ، زهر پاشی در مکاتب ونیز تیزاب پاشیدن بر صورت دختران وتجاوز بر کودکان را شاید روکشی بدانند برای دغدغه ها ووسوسه های روحی وروانی خویش که باتوجه به پیروی  عاری ازخـِرَد آنان ازدیدگاه های تاریک  رهبران ایشان پدیده ی نیست دور از انتظار.

سقراط حکیم بنابر نادانی مردمان زمانه اش از اهمیت قانون جام زهر را عاقلانه نوشید.

اجاره داران دین در کشور ما فضاء را چنان آلوده وننگین ساخته اند که دریغم میاید برای نجات از این ننگ، نوشیدن جام زهری را به آنها توصیه کنم.

امید من برای رهایی از گرداب جهالت وپنجه های خونین هیولای شقاوت تحجرگرایی، به آگاهی وانسجام آن دوشیزه گان وبانوان هموطنم وآن انسانهایست که به این بیت شیخ الاجل سعدی بزرگ معتقداند...

                       گرت از دست برآید دهنی شیرین کن

                        مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی !