نام ما ورد زبان سيه شب شده باز
متكلم شب و آيينه مخاطب شده باز
دير گاهي است كه از ديدن خود منفعليم
كاسهي زندگي از غصه لبالب شده بازنيش مي رويد ازين شهر و ما بيخبريم
به گمانم كه زبان همه عقرب شده باز
من به صحن هوس وسوسهها سر زدهام هر كه را عاطفهي نيست مقرب شده بازآه ما گرچه مقعر شده ياران چه غم است
قامت شب زدگان نيز محدب شده باز----------
نورالله وثوق