« مادر مرا ببوس »
فرزندم !
فرزند برومندم
ميدانی امروز روزمادراست
و من بيشتر ازهر وقت دگر
دلتنگم
چون تونيستی
جای بوسه های تو روی دستم
خاليست
وآن محبت مقدسی که ازتو
برمن حلول ميکرد .
بيادم است که ميگفتی :
« مادر ، من ميروم
ميروم تا رسالت خودرا برای مادروطن
ادا کــــنم .
رفتی ، چه صادقانه رفتی
چه عاشقانه ....
رفتی و دگر برنگشتی
و من
هرسال روزمادر
گلهای را که کنار بسترم گذاشتی
با سرشک آبياری ميکنم .
فرزندم !
تو رفتی بخاطر آزادی وطن
سر دادی
مگر ديدگان خسته من
هنوز هم
راه پلچرخی و پلگون را
می پايند
که مگربرگردی
وقلب يخزده ام را
بابوسه کودکانه ای گرم بسازی
برگردی و با آن حرفها
به انديشه ام واداری
که ميگفتی :
« مادر مرا ببوس »
« برای آخرين بار »
« که ميروم بسوی سرنوشت »
چه سرنوشت افتخار آميزی
درانتظارتو بود
من از داشتن فرزندی چون تو
بخود ميبالم
وتورا برای هميشه
در ژرفترين حصه قلبم
خواهم داشت .
خوب شد
سرنوشت ننگين نداشتی فرزندم
مثل ميهن فروشان مادرخطا
وخشوک .
( ناتور رحمانی )