درخت و تبر
دزدان شهر ما چقــدر خیــره سر شدند
حالا به فـــکر غارت مــال پدر شدند
از قُمه و فشنگ و تفنگ دل بریده اند
این روز ها به فکـر پلان دیگر شدند
ابلیس گونه در رگ هر هموطن روند
بگـــرفتـــند قـلم و سـراپا نظــــر شدند
بازی به خون مردم بیچاره کرده اند
امروز خواستـداری عدل عمــــر شدند
کوران، دست هم به شب تار داده اند
دیــدی چگونه همنفس یکدیــگر شدند
***
اری بـــرای کنــدن این ریشــه و تنــه
از این درخت، دسته ای بهـر تبر شدند
نعمت الله ترکانی
8 می 2009